انعکاس پیام های قرآن در روایات اهل بیت (علیهم السلام)
1. علم و آگاهی، معیار ارزیابی انسان
نخستین پیامِ تأکید قرآن، بر بداهتِ همسان نبودن عالم و جاهل معیار بودن علم و آگاهی در ارزشیابی انسان است. بنابراین، روایاتی که با صراحت این معنا را بیان کردهاند، ریشه در این آیه دارند؛
مانند:
آنچه از پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نقل شده که فرمود:
أکثرُ الناس قیمه یً أکثرُهُم عِلماً، واقلُ الناسِ قیمه یً أقلُهُم عِلماً؛(1)
با ارزشترین مردم، دانشمندترین آن هاست و کم ارزشترین مردم، نادانترین ایشان.
و نیز:
و أفضَلَکُم أفضَلَکُم معرفه ی؛ (2)
و برترین شما، کسی است که شناخت فزونتری دارد.
و از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده:
قیمه یُ کُلَ امری ما یعلَمُهُ؛ (3)
ارزش هر انسان، [به] چیزی است که میداند.
و نیز:
فإنَ قیمَه یُ کُلَ امری ما یعلمُ؛ (4)
چرا که ارزش هر انسان، چیزی است که میداند.
و نیز:
قیمه یُ کلَ امری ما یحسنُ؛ (5)
ارزش هر انسان، [به] چیزی است که نیک میداند.
گفتنی است که مضمون این روایات هماهنگ با قرآن و موازین عقلی است و از این رو، پذیرفتن آنها نیازی به ارزیابی سند ندارد.
2. پیوند عقل و علم
دومین پیام آیه یاد شده، این است که میان عقل و علم پیوندی ناگسستنی وجود دارد. این پیام را از ذیل آیه، یعنی جمله إِنَمَا یَتَذَکَرُ أُولُوا الأَلبَابِ میتوان برداشت کرد؛ زیرا آغاز آیه اشاره به این است که علم، نوری است که انسان را به انس با خداوند متعال و شبزنده داری هدایت میکند و عالمی این چنین با جاهل بیگانه از خدا، قابل مقایسه نیست. در ادامه آمده است: إِنَمَا یَتَذَکَرُ أُولُوا الأَلبَابِ؛ یعنی تنها صاحبان «لب» و عقل میتوانند درستی این سخن را درک کنند و پند گیرند و در زندگی به کار بندند. بنابراین، عقل با علم سودمند همراه است و این دو با هم پیوندی ناگسستنی دارند.
گفتنی است که در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) با استناد به آیهای دیگر، پیوند عقل و علم با صراحت بیان شده است. امام، در این روایت، خطاب به یکی از یاران خود، به نام هشام می فرماید:
یا هِشامُ! إِنَ العَقلَ مَعَ العِلمِ؛ (6)
ای هشام، همانا خرد با دانش است. و در ادامه بر این اثبات پیوند عقل و علم به این آیه استناد فرموده است:
وَتِلکَ الأَمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَاسِ وَمَا یَعقِلُهَا إلا العَالِمُونَ؛ (7)
و این مثالها را برای مردم میزنیم و جز دانایان، آن را در نمییابند.
برای تبیین استدلال امام (علیه السلام) ملاحظه دو آیه پیش از آن ضروری است:
مَثَلُ الَذِینَ اتَخَذُوا مِن دُونِ اللهِ أَولِیَاءَ کَمَثَلِ العَنکَبُوتِ اتَخَذَت بَیتاً وَإِنَ أَوهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوتِ لَو کَانُوا یَعلَمُونَ * إِنَ اللهَ یَعلَمُ مَا یَدعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَی ءٍ وَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ؛ (8)
داستانی کسانی که غیر از خدا دوستانی اختیار کردهاند، همچون عنکبوت است که خانهای برای خویش ساخته است، و در حقیقت ـ اگر میدانستند ـ سستترین خانهها همان خانه عنکبوت است. خدا میداند هر آنچه را که جز او میخوانند و هم او شکستناپذیر سنجیده کار است.
سستترین خانهها ـ که به اشارهای ویران می شود ـ خانه عنکبوت است که آن را با آب دهان خویش ساخته است و به هیچ وجه نمیتواند پناهگاه و تکیهگاه خوبی برای وی باشد، ولی این حشره دلش به این خوش است که این تار های بسیار باریک و سست و تنیده، خانه اوست؛ در حالی که این خانه او را از حوادث طبیعی و دشمنان حفظ نمیکند. عنکبوت و خانهاش مَثَل کسانی شده است که غیر خدا را دوست و سرپرست خود گرفتهاند؛ چیز هایی را که نه در حوادث روزگار پناه خوبی هستند؛ نه در برابر دشمنان از آنان دفاع میکنند و نه عذاب الهی را میتوانند از آنان دفع نمایند. حال، مَثَل به این روشنی و وضوح ـ که به راحتی میتوان فهمید و از آن پند گرفت ـ اگر برای کفار گفته شود، آن را درک نمیکنند، چرا؟
چون از نور بصیرت بیبهرهاند؛ اهل علم و معرفت نیستند و در تاریکی جهالت به سر میبرند؛ اگر چه علوم رسمی را نیز آموخته باشند.
دو نکته قابل توجه
با تأمل در شماری از روایاتی که در باره ارزش عقل وارد شده، در کنار آیاتی که بدان اشاره شد و آیات و روایاتی که فضیلت علم را بیان کردهاند، دو نکته جلب توجه مینماید:
1. روایات یاد شده ریشه در آیاتی دارند که علم و عقل را به هم پیوند دادهاند؛
2. در فرهنگ قرآن و حدیث، مفهوم عقل و علم حقیقی پیوندی ناگسستنی دارند، هر عالمی عاقل، و هر عاقلی عالم شمرده می شود. از این رو، برخی از روایات علم و عقل را کنار هم ارزشگذاری کردهاند؛ چنان که از امام علی (علیه السلام) نقل شده است:
ینبئ عن قیمه ی کل امری علمه و عقله؛ (9)دانش و خردمندی، از ارزش آدمی خبر میدهند.
همچنین روایاتی که معیار ارزیابی انسان عقل او میدانند، مانند آنچه از امام علی (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
قیمه ی کل امرئ عقله؛
ارزش هر کس به اندازه عقل اوست.(10)
بر پایه این روایت و روایات مشابه آن (11) امام علی (علیه السلام) معیار ارزش انسان را عقل دانسته، در صورتی که در روایاتی دیگر (12) آن حضرت علم را معیار ارزیابی انسان قرار داده است؛ مانند این سخن:
قیمه ی کل امرئ ما یعلمه؛ (13)
ارزش هر انسان، [به] چیزی است که میداند.
و بر این اساس، برخی از روایات با فضلیتترین مردم را عاقلترین آنها میدانند؛ چنان که در حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
أفضل الناس أعقل الناس؛ (14)
برترین مردم خردمندترین آن هاست. ولی آن حضرت، در روایتی دیگر، ارزشمندترین مردم را داناترین آنها دانسته است:
أکثر الناس قیمه ی اکثرهم علماً، واقل الناس قیمه ی أقلهم علماً؛ (15)
با ارزشترین مردم، دانشمندترینِ آن هاست و کم ارزشترین مردم، نادانترین ایشان.
با ملاحظه آیات و روایات یاد شده، در کنار هم، به این نتیجه میرسیم که در فرهنگ قرآن و احادیث اسلامی، مفهوم عقل واقعی، و علم حقیقی به قدری به هم نزدیک است که نمیتوان آنها را از هم تفکیک نمود؛ بلکه میتوان گفت که این دو واژه از نظر قرآن و حدیث به یک معنا هستند؛ آنچه میتواند مؤید این نظر باشد، قرار گرفتن عقل در برابر جهل در شماری از ر وایات اسلامی است؛ مانند این حدیث نبوی:
ما قسَمَ اللهُ لِلعبادِ شیئاً أفضلَ مِن العَقلِ، فَنَومُ العاقِلِ أفضَلُ مِن سَهَرِ الجاهِلِ، و إفطارُ العاقِلِ أفضَلُ من صَومِ الجاهِلِ، و إقامه یُ العاقِلِ أفضَلُ مِن شُخوصِ الجاهِلِ. وَ لا بَعَثَ اللهُ رَسولاً ولا نَبیاً حَتی یستَکمِلَ العَقلَ، و یکونَ عَقلُهُ أفضَلَ مِن عُقول جَمیعِ اُمتِهِ. و ما یضمِرُ النَبیُ (صلی الله علیه و آله ) فِی نَفسِهِ أفضَلَ مِن اجتِهادِ جَمیعِ المُجتَهدینَ، و ما أدَی العاقِلُ فَرائِضَ اللهِ حَتی عَقلَ مِنهُ، وَلا بَلَغَ جَمیعُ العابِدینَ فِی فَضلِ عِبادَتِهِم ما بَلَغَ العاقِلُ، إن العُقلاءَ هُم اُولُو الألبابِ، الذینَ قالَ اللهُ تَعالی: «إنمَا یتَذکَرُ اُولوا الألبابِ»؛ (16)
خداوند، چیزی با ارزشتر از خِرد در میان بندگان، تقسیم نکرد. لذا خواب خردمند، از بیداری نادان، برتر است و خوردن خردمند، از روزه نادان برتر است و بر جا بودن خردمند، از به حرکت در آمدن نادان، برتر است.
خداوند، هیچ پیامبر و فرستادهای را برنینگیخت، مگر آن زمان که خِردش کامل گشت و خِردش از خِرد های همه امتش بیشتر بود. آنچه پیامبر در خود نهان میدارد [یعنی خرد]، از کوشش تمام کوشندگان، برتر است.
هیچ بندهای، نمیتواند واجبات الهی را به جای آورد، مگر آن که در باره آنها تعقل کند. همه پرستشگران با زیادتی عبادت و پرستش، به پایه خردمندان نمیرسند به راستی که خردمندان، همان «اولو الألباب (صاحبان خرد)» هستند که خداوند، در باره آنان فرمود: «جز صاحبان خرد، پند نمیگیرند».
در این روایت، دو نکته قابل تأمل است:
الف. قرار گرفتن عقل در برابر جهل، که نشان میدهد علمی که میتواند زیانبارترین جهل و نادانی را از انسان دور کند، با عقل یکی است. ب. استناد فضایل عقل و عاقل به این سخن خداوند متعال که فرموده است: إِنَمَا یَتَذَکَرُ أُولُوا الأَلبَابِ، نیز قرینه دیگری به مدعا است؛ زیرا این جمله در دو آیه تکرار شد: یکی آیه مورد بحث، یعنی آیه 9 از سوره زمر ـ که یکسان بودن عالم و جاهل را نفی کرده ـ و دیگری آیه 19 سوره رعد، که عالم را حقبین و جاهل را محروم از دیده حقبین معرفی نموده است.
3. تلازم خردمندی و شناخت عالم حقیقی
تجانس عقل و علم، ایجاب میکند که خرمند، علمشناس و عالمشناس باشد، جمله إِنَمَا یَتَذَکَرُ أُولُوا الأَلبَابِ در ادامه آیه قُل هَل یَستَوِی الَذِینَ یَعلَمُونَ وَالَذِینَ لَا یَعلَمُونَ میتواند اشاره به این نکته باشد.
و بدین سان، هر چه خرد افزایش یابد، بر علمشناسی و عالمشناسی خردمند افزوده میگردد، و نظر او در شناخت حقایق به صواب نزدیک تر می شود؛ چنان که در روایتی از امام علی (علیه السلام) آمده است:
ألا و إنَ اللَبیبَ مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ بِفِکرِ صائِبٍ و نَظَرٍ فِی العَواقِبِ؛
آگاه باشید! خردمند، کسی است که با اندیشه درست، به استقبال آرای گوناگون برود و در عواقب بنگرد. (17)
نکته مهم و قابل دقت این که آیه یاد شده سه مطلب را به هم پیوند داده است:
1. خداترسی و شب زندهداری؛ 2. یکسان نبودن عالم و جاهل؛ 3. پندآموزی خردمندان. أَمَن هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَیلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحذَرُ الآخِرَه یَ وَیَرجُوا رَحمَه یَ رَبِهِ قُل هَل یَستَوِی الَذِینَ یَعلَمُونَ وَالَذِینَ لَا یَعلَمُونَ إِنَمَا یَتَذَکَرُ أُولُوا الأَلبَابِ؛ (18)
[آیا چنین کسی بهتر است] یا آن کسی که او در طول شب در سجده و قیام اطاعت [خدا] میکند [و] از آخرت میترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد؟ بگو: «آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند یکساناند؟» تنها خردمندانند که پندپذیرند.
گره خوردنِ شبزندهداری با علم و خرد، بدین معناست که خردمندان راستین، نه تنها مفهوم ساده و روشنِ یکسان نبودن عالم و جاهل را میفهمند، بلکه مفهوم علم و عالم راستین را نیز درک مینمایند. بر این اساس، آنان، خاندان رسالت را ـ که «معدن علم (19) » حقیقی و کاملترین مصادیق علمای راستین هستند ـ میشناسند و از آنان پیروی مینمایند. از این رو در حدیثی آمده که امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه یاد شده می فرماید:
فَنَحنُ الَذینَ یعلمُونَ وَعَدُونا الَذینَ لا یعلمونَ وشِیعَتُنا هُم أُولوا الألباب؛ (20)
ما هستیم که میدانیم و دشمن ماست که نمیداند و شیعیان ما خردمندان هستند.
با توجه به توضیحات ارائه شده، مشخص می شود که مقصود این روایت، انحصار مفهوم خردمند و عالم و جاهل در مفهومی که در آن آمده نیست، بلکه مقصود، تبیینِ کاملترین مصادیق خردمند و عالم و جاهل است.
4. ارتباط نافله شب با نور علم و معرفت شهودی
تشبیه شبزندهداران به عالمان و خفتگان بیخبر به جاهلان در آیه یاد شده، حاکی از آن است که میان شبزندهداری و بیم از آخرت و امید به پروردگار با علم حقیقی که از آن به نور تعبیر شده، ارتباط مستقیم وجود دارد؛ چنان که این معنا از آیه إِنَمَا یَخشَى اللهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ نیز به گونهای دیگر قابل استنباط است. بنابراین، از آیه یاد شده سه نکته حدیثشناسی، اخلاقی و عرفانی میتوان استنباط کرد:
الف. نکته حدیثشناسی
نکته اول. احادیثی که نافله شب را به نور تفسیر کردهاند و آن را موجب نورانیت دانستهاند، ریشه در آیه یاد شده دارند؛ مانند این روایت که امام علی (علیه السلام) نقل شده است:
ما ترکتُ صلاه ی اللیل منذ سمعت قول النبی (صلی الله علیه و آله ) صلاه ی اللیل نور، فقال ابن الکواء: ولا لیله ی الهریر؟ قال: ولا لیله ی الهریر! (21)
همچنین از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
من کثر صلاته باللیل حسن وجهه بالنهار. (22)
ب: نکته اخلاقی
نکته دوم: عالمان حقیقی اهل شبزندهداری و نافل شباند؛ چنان که بر پایه روایتی از زراره، امام باقر (علیه السلام) آیه یاد شده را به نافله شب تفسیر کرده است. متن روایت این است:
علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن حماد بن عیسی، عن حریز، عن زراره ی، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: قلت له: آناء اللیل ساجداً وقائماً یحذر الآخره ی ویرجوا رحمه ی ربه. قال: یعنی صلاه ی اللیل. قال: قلت له: وأطراف النَهار لعلَک ترضی. قال: یعنی تطوَع بالنهار. قال: قلت له: وإدبار النجوم. قال: رکعتان قبل الصُبح قلت وأدبار السُجود. قال: رکعتان بعد المغرب. (23)
این سخن بدان معناست که شبزندهداران و اهل نافله شب، همان عالمانی هستند که قرآن آنها را با خفتگانِ جاهل برابر نمیداند.
ج: نکته عرفانی
نکته سوم: از نظر قرآن، عالمان راستین «اولوالعزم» از معرفت شهودی برخوردار و در کنار فرشتگان شاهد یگانگی اویند.
شَهِدَ اللهُ أَنَهُ لاَ إِلهَ إلا هُوَ وَالمَلاَئِکَه یُ وَأُولُوا العِلمِ قَائِماً بِالقِسطِ لاَ إِله إلا هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ؛ (24)
خدا به یکتایی خود گواهی دهد که جز ذات اقدس او خدایی نیست و فرشتگان و دانشمندان نیز به یکتایی گواهی دهند.
نتیجه جمعبندی این آیه با آیه مورد بحث ـ که علم حقیقی را همراه با شبزندهداری میداند ـ این است که نوری که به وسیله شبزندهداری برای مجتهدین حاصل می شود، همان نور علم حقیقی و معرفت شهودی است.
مؤید این نکته عرفانی، سخنی است که آیه یالله حاج میرزا جواد ملکی شیرازی از استاد خود، عارف کمنظیر ملا حسینقلی همدانی نقل میکند متن فرمایش ایشان این است:
وحکی لی شیخی واسبادی فی العلوم الحقه ی، أنه ماوصل أحد من طلاب الآخره ی إلی شیءٍ من المقامات الدینیه ی، إلا من المتهجدین. و ظنی أنی بعد ما سمعته منه، وجدته فی روایه ی ایضاً. (25)
گفتنی است که ما تاکنون روایتی را که دلالتی به این معنا کند، نیافتهایم؛ ولی اگر روایتی بدین مضمون یافت شود، ریشه در آیاتی دارد که بدان اشاره شد.
5. پیوند علم و عمل
پیام دیگر آیه یاد شده، پیوند علم حقیقی و عمل صالح است؛ زیرا گره خوردن علم و شبزندهداری همراه با بیم از کیفر افرادی و امید به پاداش های الهی، حاکی از آن است که علم حقیقی و عمل صالح پیوندی ناگسستنی دارند، و هر چه دانش انسان افزایش یابد کردار شایسته او افزوده میگردد و از ناشایستگی های بیشتری پرهیز خواهد نمود، نه تنها واجبات او شرک نمی شود و از گناهان به طور مطلق اجتناب میکند، بلکه برای انجام نوافل استحبابی، در دل شب بشرِ استراحت را برخود حرام میکند و به مناجات و راز و نیاز با پروردگار میپردازد.
بنابراین، همه روایاتی که علم را از عمل جدا نمیدانند، ریشه در این آیه و آیات مشابه دارند؛ مانند آن چه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر آیه وَتِلکَ الأَمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَاسِ وَمَا یَعقِلُهَا إِلَا العَالِمُونَ (26) نقل شده که در تبیین «العالمون» فرموده: العالم الذی عقل عن الله فعمل بطاعته و اجتنب و اجتنب سخطه؛ (27)
دانشمند، کسی است که از خدای ـ عزوجل ـ خود، دریافت میدارد [با بصیرت الهی] و از فرمان های او پیروی میکند و از خشم او دوری میگزیند.
همچنین در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر «علما» در آیه إِنَمَا یَخشَى اللهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ (28) نقل شده:
العالم من صدق فعله قوله، و من لم یصدق فعله قوله فلیس لعالم؛ (29) دانا کسی است که کردارش گفتارش را تصدیق میکند و آن که کردارش، گفتارش را تصدیق نمیکند، دانا نیست.
روشنترین سخن در پیوند علم و عمل، سخنی است که از امام علی (علیه السلام) گزارش شده که متن آن این است:
العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فإن اجابه و إلا ارتحل عنه؛ (30)
علم و عمل همدوشاند. پس هر گاه بداند، عمل کند، علم عمل را صدا میزند؛ اگر پاسخش داد، میماند، وگرنه از پیش او میرود. و در روایتی دیگر از حضرت صادق (علیه السلام) آمده است:
لا یقبل الله عملاً إلا بمعرفه ی، ولا معرفه ی إلا بعمل، فمن عرف دلته المعرفه ی علی العمل، و من لم یعمل فلا معرفه ی له؛ (31)
خداوند هیچ عملی را بیشناخت نمیپذیرد و شناخت جز با عمل حاصل نمی شود. پس هر کس که شناخت، شناختش او را به عمل رهنمون گردد و کسی که عمل نکرد، شناختی ندارد.
گفتنی است روایاتی که دلالت دارند علم حقیقی از عمل صالح پیوندی ناگسستنی دارند، بسیار است (32) ؛ همه این روایات ریشه در آیاتی که بدان اشارت رفت، دارند و همه آنها حاکی از آناند که علم حقیقی ارزش آن ذاتی است. و آن، عبارت است از نوری که نه تنها راه تکامل را به انسان نشان میدهد، بلکه در مسیر حرکت به سوی مقصد ن هایی وی را یاری مینماید. از این رو، جدا شدن آن از عمل صالح امکانپذیر نیست؛ بدین معنا که عمل صالح نشانه وجود نور علم است، و عدم آن علامت عدم نور علم.
کتابنامه :
ـ اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت: دار المعرفه ی، اول، 1399ق.
ـ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
ـ تاریخ و شناخت ادیان، علی شریعتی، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1362ش.
ـ تیسیر المطالب، یحیی بن حسین زیدی یمانی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، اول، 1395ق.
ـ دانشنامه عقاید اسلامی، محمد محمدی ریشهری، قم: دار الحدیث، اول، 1387ش.
ـ غرر الحکم، عبد الواحد آمدی، تحقیق: محدث ارموی، تهران: دانشگاه تهران، سوم، 1411ق.
ـ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: درالکتب الاسلامیه، 1350ش.
ـ کنز العمال، متقی هندی، بیروت: مکتبه ی التراث الاسلامی، اول، 1397ق.
ـ المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، قم: مجمع جهانی اهل بیت، 1413ق.
ـ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
ـ منیه ی المرید، زین الدین بن علی جبعی عاملی، تحقیق: رضا مختاری، قم: بوستان کتاب، اول، 1409ق.
ـ میزان الحکمه ی، محمد محمدی ریشهری، قم: دار الحدیث.
ـ نهج البلاغه، سید رضی موسوی، قم: انتشارات امام علی (علیه السلام)، 1369ش.
پی نوشت ها :
1. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص394 .
2. بحارالأنوار، ج3، ص14 .
3. منیه المرید، ص110 .
4. غرر الحکم، ش68 .
5. بحارالأنوار، ج1، ص182 .
6. الکافی، ج1، ص14، ح12؛ میزان الحکمه، ج3، ص2042 .
7. سوره عنکبوت، آیة43 .
8. سوره عنکبوت،آیه 41-42 .
9. غررالحکم، ش12 .
10. همان، ش50 .
11. ر.ک: دانش نامه عقاید اسلامی، ج1، ص232: «ارزش انسان».
12. همان، ج2، ص269: «معیار ارزش انسان».
13. منیه المرید، ص110 .
14. اعلام الوریف ص169 .
15. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص394 .
16. المحاسن، ج1، ص193 .
17. غررالحکم، ش495 .
18. سوره زمر، آیه9 .
19. غررالحکم، ش495 .
20. الکافی، ج8، ص31 .
21. بحارالأنوار، ج41، ص18 .
22. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص474 .
23. ر.ک: الکافی، ج3، ص444، ح11 .
24. سوره آل عمران، آیة 18 .
25. اسرار الصلاه، ص292 .
26. این مثال ها را برای مردم می زنیم و جز عالمان آن را درنمی یابند(سوره عنکبوت، آیه43).
27. تیسیر المطالب، ص146 .
28. از بندگان خدا تنها عالمان آزاد می ترسند (سوره فاطر، آیه28).
29. الکافی، ج1، ص36، ح2 .
30. نهج البلاغه، حکمت336 .
31. الکافی، ج1، ص44، ح2 .
32. ر.ک: دانش نامة عقاید اسلامی، ج2، ص 336-334 .
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 57