ماهان شبکه ایرانیان

جایگاه صحابه در تبیین قرآن: بررسی ده حدیث(۶ )

۸. حدیث هشتم   ابوجعفر صدوق با اسناد به احمد بن محمّد بن اسحاق طالقانی از پدرش روایت کرده است که گفت: مردی در ایام ولایت عهدی امام رضا (ع)در خراسان، سوگند به طلاق خورد که معاویه از اصحاب رسول خدا نیست،(۱) آنگاه فقهاء به طلاق همسرش فتوا دادند

جایگاه صحابه در تبیین قرآن: بررسی ده حدیث(6 )

8. حدیث هشتم
 

ابوجعفر صدوق با اسناد به احمد بن محمّد بن اسحاق طالقانی از پدرش روایت کرده است که گفت: مردی در ایام ولایت عهدی امام رضا (ع)در خراسان، سوگند به طلاق خورد که معاویه از اصحاب رسول خدا نیست،(1) آنگاه فقهاء به طلاق همسرش فتوا دادند.
از امام رضا (ع)در این مورد پرسیدند. حضرتش فتوا داد که آن زن طلاق داده نمی شود. فقهاء برگه ای نوشتند و همسر آن مرد را به سویش روانه کردند و درباره ی او، از حضرت رضا پرسیدند: ای فرزند رسول خدا! از کجا گفتی که او طلاق داده نشده؟ حضرتش در جواب آنان نوشت: این را از آنجا گفتم که از ابی سعید خدری روایت کرده اید که رسول خدا در روز فتح مکه به مسلمانان - در حالی که پیرامون او بسیار بودند- فرمود: شما نیکو هستید و اصحاب من نیکو هستند. و هیچ هجرتی پس از فتح مکه مورد قبول نیست. پس پیامبر هجرت را باطل دانست و اینان را اصحاب خود ندانست.
راوی گوید: فقهاء به فتوای امام رضا (ع)بازگشتند.(2)

نقد
 

8-1- اقتضای کلام آیت الله معرفت، آن است که خلیفه ی اوّل و دوم و سوم، از کسانی هستند که خلافت را از امیرالمؤمنین غصب کردند، در حالی که آنها از جمله ی اصحاب بودند.
8-2- سند ضعیف است، زیرا تمام راویان، ناشناخته اند و در میانشان کسی نیست که به وثاقتش تصریح شده باشد.
8-3- مضمون این خبر حتّی به آنچه که عامه در کتابشان از تعریف صحابی آورده اند، نزدیک نیست. زیرا در نظر آنان، صحابی کسی است که پیامبر را دیده در حالی که به او ایمان داشته است، خواه معاشرتش طولانی باشد، خواه کوتاه. بدین سبب، بدگویی از معاویه و یزید و ابوسفیان و مروان و حکم بن عاص و عمروبن عاص را خوش نمی دارند، بلکه کسانی را که بر طلقاء در روز فتح مکه طعن می زنند،
کافر می دانند. به عنوان نمونه چند سخن از بزرگان مکتب خلفا نقل می شود. بخاری گوید: هرکس که هم نشین پیامبر (ص)باشد یا هر مسلمانی که حضرتش را دیده، از اصحاب آن جناب است.(3) علی بن مدینی گوید: هرکس با پیامبر هم نشین باشد، حتی اگر حضرتش را یک ساعت در تمام عمر خود دیده، از اصحاب پیامبر است.(4)
ابن حجر عسقلانی گوید: صحابی کسی است که پیامبر را دیده، در حالی که به او ایمان داشته و مسلمان مرده باشد. پس کسی که او را دیده یا با او هم نشین بوده، چه معاشرتش طولانی باشد و چه کوتاه، از او روایت کرده یا نه، همراه او در غزوات شرکت کرده یا نه، و کسی که او را دیده و اگرچه با او مجالست نکرده، و کی که بخاطر عارضه ای مانند نابینایی او را ندیده است، همگی در شمار صحابه اند.(5)
اینان، حتّی کودکانی را که رسول خدا را دیدند و بعد به سن بلوغ رسیده اند، جزء صحابه می دانند، چنان که حاکم به صراحت گوید: طبقه ی دوازدهم( از صحابه)، کودکان و خردسالانی هستند که در روز فتح مکه و حجة الوداع و غیر آن پیامبر را دیده اند.(6)
بلکه حتی محمد بن ابی بکر را از صحابه دانسته اند، با اینکه در حجّة الوداع در سال دهم هجری و سه ماه پیش از وفات پیامبر متولّد شده است.(7)

9. حدیث نهم
 

ابوجعفر کلینی به اسناد صحیحش از منصوربن حازم روایت کرده که گفت: به ابوعبدالله( امام صادق(ع)) گفتم: درباره ی اصحاب رسول خدا مرا آگاه کن که( مطالبی
که) از پیامبر نقل کرده اند، راست گفته اند یا دروغ گفته اند؟ گفت: البتّه که راست گفتند.(8)
آیت الله معرفت می گوید:( امام صادق(ع)) حکم کلّی نمود به اینکه آنان در نقل حدیثشان از رسول خدا، راست گو هستند بدون دروغگویی و اتهام، و این گواهی آشکاری است به بزرگی مقام و شأنشان و بزرگی قدرشان در انجام رسالت خدا در زمین، رضی الله عنهم و رضوا عنه... ذلک الفوز العظیم.( توبه(9):100)« خدا از آنان راضی است و آنها از او راضی و خشنود هستند... و آن رستگاری بزرگی است.»(9)

نقد
 

9-1- مؤلّف دنباله ی حدیث را که برخلاف مطلوبش دلالت دارد، حذف کرده است. در ادامه ی حدیث آمده که راوی گفت:« گفتم: علّت اختلافشان چه بود؟ فرمود: آیا نمی دانی که شخصی خدمت رسول الله می رسید و مسئله ای از ایشان می پرسید، پیامبر به او پاسخ می داد، آنگاه به او جوابی دیگر می داد که جواب اولی را نسخ و باطل کرد. و بنابراین برخی احادیث همدیگر را نسخ می کردند.»
این جمله ی حدیث می رساند که برخی صحابه ناسخ و منسوخ را نمی شناختند. بنابراین حدیث ایشان « ادای رسالت خدا در زمین» نیست آنگونه که مؤلّف ادّعا کرده است.(10)
9-2- کلینی قبل از بیان آن روایت، حدیثی دیگر نقل کرده به این مضمون که اصحابی که از پیامبر حدیث نقل می کنند، چهار گروه هستند: منافقی که به رسول خدا اعتقاد نداشت؛ آن که وهم و خیال( خود را) از پیامبر نقل می کرد؛ راوی که از او نقل حدیث می کرد بدون اینکه ناسخ و منسوخ را بشناسند. به هر حال، نقل حدیث این( سه گروه) حجّیّتی ندارد. تنها روایت گروه دیگری حجّیّت دارد( که در ادامه ی
حدیث به آن اشاره شده است.)
9-3- ممکن است مراد امام (ع)گروهی از صحابه باشد که قصد و تعمّدی بر دروغ بستن به پیامبر خدا را نداشته اند، چنان که علّامه مجلسی گوید: احتمال دارد که مراد سؤال کننده، سؤال از اخبار گروهی از صحابه باشد که امام(ع) صدقشان را دانسته، یا صدق بعضی از آنها را اراده کرده است، یعنی در واقع اختلاف آنها بر مبنای دروغ آنان نیست، بلکه فقط براساس مسئله نسخ احادیث است.
9-4- اینکه روایت از روی تقیّه صادر شده، همانطور که علامه مجلسی گوید:« وجه ظاهرتر و صحیح تر، آن است که این حدیث را بر تقیّه حمل کنیم.»

10. حدیث دهم
 

از حضرت امیرالمؤمنین(ع) حدیث مشروحی درباره ی صحابه صالح نقل شده است که آنان را از منافقانشان جدا می کند. بر مبنای این کلام امیرالمؤمنین، حدیث آنها حدیث درستی است و با هم اختلاف و مغایرت ندارند، مگر از ناحیه ی حضور در محضر پیامبر. این کلام همچنین می رساند که حضرت علی (ع)اختلاف نداشته، و هیچ کدام از یادگارهای علمی پیامبر را از دست نداده است.(11)

نقد
 

شگفتا! مؤلّف چگونه با این روایت به حجّیّت قول صحابه استدلال می کند، با اینکه این روایت در مقام بیان عدم حجّیّت قول صحابی است بدلیل امور زیر:
10-1- راوی گوید: امام علی (ع)با احادیث صحابه مخالفت می کرده و به نظر ایشان، آن اخبار باطل است. در پرسش راوی آمده است:« در دست مردم مطالب بسیاری از تفسیر قرآن و احادیثی از پیامبر خدا دیدم، در حالی که شما با آنها در آن احادیث مخالفت می کنید. در نظر شما، همه ی آنها باطل است. آیا می پندارید که اینان
عمداً به رسول خدا نسبت دروغ می دهند و قرآن را تفسیر به رأی می کنند؟»
10-2- پاسخ امام در این باره صراحت دارد که نقل حدیث دروغین از پیامبر خدا، در زمان خودش و بعد از آن شایع بوده است. حضرتش تصریح می کند:« در زمان رسول خدا (ص)حدیث دروغین از او نقل شده است تا اینکه با حالت خطابه ایستاد و فرمود: ای مردم! سخنان دروغین درباره ی من زیاد شده است . پس کسی که از روی عمد به من دروغ ببندد، باید در جهنم جایگاهش را آماده کند. پس از آن نیز بر او دروغ بستند.»
10-3- امام از صحابه ی منافق خبر می دهد که به رسول خدا دروغ می بندد، در حالی که مردم آنها را- به عنوان منافق- نمی شناسند. فرمود:« یکی از آنان شخص منافق است که اظهار ایمان و تظاهر به اسلام می کند، از گناه دوری نمی جوید و از این زشتی حذر نمی کند که عمداً به رسول خدا دروغ ببندد. اگر مردم می دانستند که او منافق دروغگوست، کلام او را نمی پذیرفتند و او را تأیید نمی کردند. امّا آنها می گویند که این شخص با رسول خدا مصاحبت داشته و او را دیده و از او حدیث شنیده و از او مطلب گرفته، در حالی که مردم نسبت به درون او آشنایی ندارند.»
10-4- حضرت علی(ع) از صحابه ای خبر می دهد که از روی وهم و خیال، از پیامبر روایت می کند. و به حضرتش دروغ می بندد،، از آنجایی که نمی داند.(12) فرمود:« شخصی که از رسول خدا چیزی را شنیده که او را به وجه صحیح، حمل نکرده است و در آن به وهم و خیال افتاده و خطایی که مرتکب شده، به قصد دروغ بستن نبوده است. چنین کسی به خبری که نزد اوست، معتقد می شود و به آن عمل می کند و آن را روایت می کند و می گوید: من آن را از رسول خدا شنیده ام. اگر مسلمانان بدانند که سخنان وی، وهم و خیال است، آن را نمی پذیرند. و اگر خودش
بداند که سخنانش محض توهّم است، یقیناً آن را ترک می کند.»
10-5- همچنین امام در مورد صحابه ای خبر می دهد که از پیامبر، امر و نهی به مطلبی را شنیده، ولی ناسخ آن را نشنیده اند. کلام چنان صحابی نیز قابل احتجاج نیست. فرمود: « و شخص سوّمی که شنیده رسول خدا، به مطلبی امر فرموده، امّا پیامبر پس از آن، نهی کرده و او از آن نهی خبر ندارد، و یا شنیده که پیامبر از چیزی نهی می کند، سپس پیامبر به آن امر فرموده و او این را نمی داند. پس منسوخش را دانست، ولی از ناسخ خبر نداشت. و اگر می دانست که آن سخن منسوخ است، آن را ترک می کرد. و اگر مسلمانان می دانستند که آنچه از او شنیده اند منسوخ است، آن را حتماً ترک می کردند.
با وجود تمام اینها، آیة الله معرفت پس از اشاره ی اجمالی به روایت، می گوید:« سخن صحیح، آن است که قول صحابی در تفسیر اعتبار دارد، خواه در درایت او و خواه در روایتش. و مسلماً سخنان صحابه، منابع اصلی در تفسیر هستند.»(13)
به نظر می رسد که این بیان، اغراء به جهل و تحریف حقائق و افتراء به امام یا استنباط باطل از حق باشد. جویندگان حقیقت به متن کامل حدیث- که در کتاب های کافی و نهج البلاغه آمده- رجوع کنند.(14)

پی‌نوشت‌ها:
 

*کارشناس ارشد زبان و ادبیات عرب .
1. سوگند به طلاق، آن است که شخص سوگند یاد می کند که فلان مطلب حق است یا یک ملک و مال خاص به فلان شخص تعلّق دارد، آنگاه برای تأکید سخن خود می گوید که:« اگر چنین نباشد، همسر من مطلّقه خواهد بود.»
2. عیون اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 93؛ التفسیر الاثری:104.
3. صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، ج 4، ص 188، باب فضائل اصحاب النبی؛ فتح الباری، ج 7، ص 3.
4. فتح الباری: ج 7، ص 3.
5. الاصابة: ج 1، ص 4، دارالکتب العلمیه؛ همان کتاب، تحقیق شیخ عادل أحمد: ج1، ص 158.
6. معرفة علوم الحدیث: 24.
7. موسوعة حیاة الصحابه: 3292 رقم 6802، اسدالغابة: ج 1، ص 324؛ الاصابة: ج 6، ص 194 رقم 8313.
8. کافی، ج 3، ص 65، ح 1.
9. التفسیر الاثری: 104.
10. کافی، ج 1، ص 65، ح 3.
11. التفسیر الاثری: 105.
12. مولی محمّدصالح مازندرانی در شرح اصول کافی: 2/ 326، جمله ی حدیث را بدین صورت تفسیر کرده است.
13. التفسیر الأثری: 105.
14. کافی: 1/ 62-64، حدیث 1.
 

منبع:نشریه سفینه، شماره 25.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان