2. حدیث دوم
پیامبر فرمود:« همواره در میان شما کسی هست که مرا دیده باشد». شاید معنای این سخن، کسانی باشند که حضرتش را در سرچشمه ی علمش و سرمنشأ شریعتش دیده باشند. از کسانی که از آن حضرت حدیث کرده و روایت می کند و به خوبی می رساند انتقال می داده و در طول زمان آن را به خاطر سپرده است.» آیة الله معرفت، سخن خود را با این حدیث تأیید کرده که پیامبر(ص) فرموده است:« بار این دین را در هر نسلی اشخاصی عادل بر دوش می کشند که تأویل ابطال گران و تحریف غلوکنندگان و جعل نادانان را دور می سازند.» سپس در حاشیه گفته است :« کشّی در رجالش به اسناد صحیح خود، آن را روایت کرده است.» ( التفسیر الاثری، 102. وی حدیث را از رجال کشی 1: 10 و بحارالانوار، 2/ 92 نقل کرده است).
نقد و بررسی
این سخنان از چند جهت مخدوش است:
2-1- در سند این حدیث، علی بن محمد بن فیروزان قمی است که درباره ی وی توثیقی وارد نشده است.( جامع الرواة، 1/ 601؛ معجم الرجال، 12/ 158؛ رجال طوسی، 478 رقم 7)
2-2- ( بر مبنای صحت سند) منظور از اینان، همان علماء شیعه ی امامیه هستند که علم را از اهل بیت (ع)برگرفته اند. چنانکه کلینی از محمد بن یحیی، از احمد بن محمدبن عیسی، از محمّد بنخالد، از ابی الختری روایت کرده که امام صادق (ع)فرمود:« دانشمندان، وارثان انبیاء هستند، چرا که پیامبران درهم و دینار به ارث نگذاشته اند، بلکه احادیثی از احادیثشان را به میراث نهاده اند. هرکس چیزی از آن برگرفت، بهره ای بسیار برده است. بنابراین به این علم خود بنگرید که از چه کسی آن را کسب کرده اید، زیرا که در میان ما اهل بیت، در هر نسلی، عادلانی هستند که تحریف غلوکنندگان و جعل دروغگویان و تأویل جاهلان را دفع می کنند.»( کافی، 1/ 32، ح 2؛ بصائر الدرجات، 30 / 1)
در بعضی از روایات تصریح شده است که مراد از اینان، اصحاب ائمه هستند که علم شریعت را از اهل بیت رسول خدا برگرفته اند، یعنی کسانی که در حدیث ثقلین به آنها وصیت شده است. این نکته در روایتی دیگر از کشی آمده است:« ... به وسیله ی آنان، خداوند هر بدعتی را برمی دارد. و آنها جعل ابطال گران و تأویل غلوکنندگان را از این دین دفع می کنند. سپس گریست، گفتم: آنها چه کسانی هستند؟ گفت: کسانی که درود و رحمت خداوند در حیات و مماتشان بر آنان باد، مثل برید عجلی، زرارة، ابوبصیر و محمد بن مسلم... ( رجال کشی: 1/ 349 رقم 220)
3. حدیث سوم
متقی هندی روایت کرده که زاذان گفت: یک روز مردم نزد علی (ع)بودند، به او چنین گفتند: ای امیرمؤمنان! درباره ی یارانت برایمان سخن بگو. گفت: از کدام یارانم؟ گفتند از یاران پیامبر (ص). گفت: تمام اصحاب پیامبر(ص)، اصحاب من نیز هستند، کدام یک مورد نظر شماست؟ گفتند: گروهی که می بینم از آنها به خوبی یاد می کنی، و برایشان درود می فرستی، و با گروهی دیگر( که چنین ذکر خیری از آنها نداری) تفاوت دارند. گفت: کدامشان؟ گفتند: عبدالله بن مسعود. گفت: او سنّت می دانست، قرآن می خواند، و علم، او را بسنده است. سپس قرآن نزد او ختم شد. گفتند: حذیفه چطور؟ گفت: آگاهی داشت. و درباره ی مشکلات و معضلات سؤال می کرد تا اینکه به خوبی می فهمید. اگر پیرامون مشکلات و معضلات، از او می پرسیدید، وی را نسبت به مشکلات عالم می یافتید.
گفتند: ابوذر چطور؟ گفت: علم را فراگرفت. بسیار سخت، به دین و علم، حریص و آزمند بود و بسیار می پرسید، آنگاه دریافت می کرد و قوی می شد تا جایی که ظرف و گنجایش علم او لبریز شد و در نهایت، سرشار گردید.
گفتند: سلمان چطور؟ گفت: شخصی از ما اهل بیت بود و به سوی ما اهل بیت نیز بازگشت، چه کسی برای شما همچون لقمان حکیم است؟ وی از علم پیشینیان
آگاه شد و علم پسینیان را فراگرفت. کتاب پیشینیان و کتاب پسینیان را خواند. دریایی تمام نشدنی بود.
گفتند: عمار یاسر چطور؟ گفت: فردی بود که خداوند، ایمان را با گوشت، خون، استخوان مو و پوستش آمیخته بود، لحظه ای از حق جدا نشد. تا زمانی که زنده بود، در کنار حق بود و شایسته نیست که آتش جهنم چیزی از او را در برگیرد.
گفتند: در مورد خودت برای ما سخن بگوی. گفت: صبر کنید، خدا ما را بازداشته از اینکه خود را پاک و منزّه بدانیم. شخص گفت: اما خدای متعال می فرماید:« و اما بنعمة ربک فحدث» « نعمت پروردگارت را بازگوی». ایشان گفت: من درباره ی نعمت پروردگارم سخن می گویم، هنگامی که( از پیامبر) می پرسیدم، پاسخ می شنیدم و وقتی ساکت می شدم، برایم سخن گفته می شد( پیامبر برایم سخن می گفت) . پس درون من علم فراوان و زیادی جمع گشته است.( التفسیر الاثری: 102)
نقد و بررسی
در این روایت، تأملاتی وجود دارد.
3-1- از این روایت، عصمت صحابیان یاد شده به دست نمی آید، چه رسد به غیر ایشان که سخنی از آنان نیست. نهایت دلالت این روایت، فهم صحابه و نقل روایت از پیامبر(ص) است. این مطلب ارتباطی با حجیت سخنانشان به عنوان اتّصال به مصدر وحی ندارد.
3-2- مؤلف محترم، قسمتی از حدیث را که با پیشداوری ایشان مناسب نبوده حذف کرده است. براساس منبع فوق، در حدیث امیرالمؤمنین (ع)آمده است که گفتند: درباره ی حذیفه چطور؟ امیرالمؤمنین (ع)پاسخ داد:« او نامهای منافقان را می دانست - یا تعلیم می داد- و درباره ی دشواری ها می پرسید تا دانا شود.»(1)
می بینید که مؤلف، در قسمت حذیفه، کلام حضرت علی(ع) درباره ی اسماء منافقین را حذف کرده، زیرا که نقل این کلام دلالت بر آن دارد که در بین صحابه، منافقانی وجود داشتند؛ و این با خواسته وی- که اثبات عدالت تمامی صحابه است - تضادّ آشکاری دارد. مؤلف قبل از نقل این حدیث، گفته بود:« اینک این امام امیرالمؤمنین است که اصحاب رسول خدا را توصیف می کند به اینکه ایشان کامل بودند و خزانه داران علم پیامبر و جایگاه حکمتش و علمداران او به دسته ای از مردم بودند».( التفسیر الاثری، 102)
همچنین درباره عبدالله بن مسعود در حدیث یاد شده آمده بود که حضرت فرمودند:« به سنت خدا آگاه بود، قرآن را قراءت می کرد و علمش در این باره کافی بود( کفی به علما). سپس قرآن نزد او ختم شد.[ راوی گوید:] مراد از عبارت « کفی به علما» را نفهمیدند که آیا این برای عبدالله کفایت می کند یا برای قرآن.»(2)
نویسنده از سخن امام(ع)، آخرین جمله یعنی کلام راوی( مراد از عبارت...) را انداخته است، در حالی که امانت علمی اقتضاء می کند که آنچه که در منبع قید شده، عیناً ذکر گردد، خواه آن مطلب، از کلام امام باشد یا از توضیحات راوی.
3-3- روایت دلالت می کند بر اینکه امام، تعداد خاصی از صحابه را مدح می کند نه همه آنها را، چنان که در کلام سائل آمده است:« کسانی را می بینیم که از آنها به خوبی یاد می کنی. در حالی که آنان ممدوح تو هستند نه تمام قوم( صحابه)».
با وجود ضعف سند روایت و به فرض صحّت آن، نهایت مطلبی که از آن فهمیده می شود، این است که امام (ع)تنها همین پنج نفر از صحابه را ستوده است، و صحیح نیست که به جای واژه ی « دون القوم» مدح دیگران اضافه شود.
3-4 - روایت، مرسل است و در کتاب کنز العمال برایش سندی ذکر نشده است.
3-5- این روایت را شیخ صدوق در کتاب امالی آورده، با سند ضعیف، که با وجود چنین سندی با آنچه که در کتاب کنز العمال آمده، اختلاف زیادی دارد. متن حدیث امالی چنین است:
عبدالله بن حسن مؤدب، از احمد بن علی اصفهانی، از ابراهیم بن محمد ثقفی، از ابوغسان نهدی، از یحیی بن سلمة بن کهیل از پدرش از ابی ادریس، از مسیب بن نجبه، که به امام علی (ع)گفتند: درباره ی اصحاب محمد(ص) برایمان سخن بگو، در مورد ابوذر غفاری بگو. از دانش و بینش آگاه شد و به آن تکیه کرد و آن را به شکل استواری به بند کشید.
گفتند: حذیفه چگونه بود؟ فرمود: اسماء منافقان را می دانست.
گفتند: عمار یاسر چطور؟ پاسخ داد: شخص باایمانی بود که ایمان در تمام تار و پودش نفوذ کرده بود.
گفتند: درباره ی عبدالله بن مسعود چه می گویی؟ پاسخ داد: قرآن را قرائت کرد، پس قرآن نزد او نازل شد. گفتند: درباره ی سلمان فارسی برای ما سخن بگو. فرمود: دانش پیشینیان و پسینیان را درک کرد. دریایی است که به پایان نمی رسد و او از ما اهل بیت است. گفتند: درباره ی خودت برای ما بگو، ای امیرالمؤمنین. حضرتش در پاسخ، با اشاره به رابطه ی علمی خود با پیامبر(ص) فرمود: من هنگامی که می پرسیدم، پاسخ می شنیدم. و زمانی که ساکت می شدم، به سخن گفتن با من آغاز می گشت.( امالی شیخ صدوق، ص 324، بحار، ج 22، ص 318)
اشکالات حاکی از ضعف سند این حدیث:
اول: عبدالله بن حسن مؤدب: شیخ طوسی نام وی را ذکر کرده ولی در زمره ی کسانی که روایت نکرده اند و توثیق نشده اند، آورده است. بنابراین او مجهول است.( رجال طوسی: 484 رقم 46)
دوم. احمد بن علویه اصفهانی، شیخ طوسی او را در طریقه ی روایتی خود تا ابراهیم بن محمد ثقفی در فهرست یاد کرده و مجهول است.( الفهرست، ص 6 / رقم 7؛
رجال نجاشی، ص 16/ رقم 19؛ جامع الرواة، ج 1،ص 54؛ معجم الرجال، ج 2، ص 151)
سوم: ابوغسان نهدی که از رجال عامّه است و او را توثیق کرده اند.( تهذیب الکمال، ج 27، ص 76/ رقم 5728) البته عاملی در حدیث شکّ وارد کرده و می گوید حدیث، مشتمل بر ذکر نام عبدالله بن مسعود است که او پیرو اهل البیت(ع) نبوده است.
چهارم: یحیی بن سلمة بن الکهیل، یحیی بن معین وی را ضعیف الحدیث می داند. ترمذی هم گفته در حدیثش تضعیف می شود. ابن عدی گفته حدیثش ترک می شود.( تهذیب الکمال: ج 31، ص 261 رقم 6838) . او نیز از رجال عامّه است.
با وجود این، مؤلف همه ی اینها را نادیده گرفته و بعد از نقل حدیث، می گوید:« پس آیا کسی مانند این بزرگان از اصحاب بود، هنگامی که سخن از علم و فقه( فهمیدن) دین و فهم کتاب می رفت؟ آیا کسی بود که از بازگشت کلام گوارای سیراب کننده ی او بازایستد یا شادی به شنیدن آن نغمه های هماهنگ را از دست دهد؟» ( التفسیر الاثری، ص 103)
می بینیم قاعده مهمی را براساس این حدیث بنا نهاده که از نظر سند و دلالت ضعیف است.
پینوشتها:
*کارشناس ارشد زبان و ادبیات عرب .
1. علم- او علّم- اسماء المنافقین.
2. شگفتا! این جمله در مورد کسی بیان می شود که پیمان غدیر را شکسته و بر ولایت امیرالمؤمنین (ع)استقامت نداشت.
منبع:نشریه سفینه، شماره 25.
ادامه دارد...