چشمهایشان در عکسها میخندد، نگاههای معصومانهشان، صورتهایی که لطافتش از پشت عکس هم پیداست و سرنوشتی که هیچکس فکرش را نمیکرد. گاهی خسته میشویم از نوشتن و خواندن دزدیده شدنها، کشته شدنها یا تجاوزهای تمامنشدنی به کودکان بیپناه کشورمان. انگار این داستان تکراری قتل و تجاوز به کودکان تمامی ندارد. گویی هیچکدام درس عبرتی نیستند برای خانوادههایی که بیمحابا کودکشان، سرمایه زندگیشان را به امید خرید و بازی رها میکنند.
به گزارش ،روزنامه جهان صنعت در ادامه می نویسد: یک روز ستایش تیتر اول روزنامهها میشود و روز دیگر آتنا و حالا این روزها هم بحث داغ رسانهها ماجرای قتل ندا دختر شش ساله افغان است که هفتم فروردین برای خرید نان از خانه خارج شد و دیگر بازگشتی در کار نبود.
همان ابتدا پدر ندا بعد از تاخیر دخترش و دلنگرانی از دیر رسیدنش برای پیدا کردن دختر کوچکش راهی خیابان میشود و در نهایت گوشهای دخترک بیجانش را میان زبالهها پیدا میکند. او میگوید جسد دخترم را داخل یک کیسه پیدا کردیم که رها شده بود و دستمال کاغذیهای متعددی نیز داخل کیسه بود که نشان میداد دخترم با دستمال کاغذی خفه شده است.
ستایش، آتنا، ندا، قربانیهایی از جنس اعتماد
اگر کمی بیشتر دقت کنیم میبینیم ستایش، آتنا و ندا در چند مورد با هم شباهت دارند. هر سه قربانی بیتوجهی خانواده بودند؛ اعتماد بیش از حد به همسایگانی که از بیماریهای روحی و جسمی رنج میبردند. در مورد ندا چیزی که بیشتر توجه را به خود جلب میکند این موضوع است که قاتل با مشکلات روانی زیادی دست و پنجه نرم میکرده و این در زندگی شخصیاش کاملا مشهود است. بر اساس اعترافات قاتل او در کنار اعتیاد و سوابق کیفریای که داشته، تنها دو روز پس از جدایی از همسر اولش فقط به این خاطر که با همسر سابق و خانوادهاش لجبازی کند با وجود داشتن سه فرزند مجدد ازدواج کرده است.
موضوعی که نیاز به یادآوری دارد این است که خانوادههایی که آموزشهای لازم را به کودکان خود نمیدهند و توانایی آموزش «نه» گفتن را در کودکان خود تقویت نمیکنند همیشه بیشترین قربانی را میدهند. تحقیقات میدانی از خانواده ندا این را نشان میدهد که دخترک در خانواده پرجمعیتی زندگی میکرده که برخی فرزندان آن از حق تحصیل محروم بودند. مادر ندا زنی کمسن و سال و پدرش کارگر است. در اینجا باید دوباره و به صورت جدی این پرسش را مطرح کرد که جای آموزشهای خودمراقبتی در این خانواده کجا بوده و چرا ندا مهارت «نه گفتن» را نیاموخته است؟
والدین به آموزشها شکایت میکنند
در همین رابطه رییس اورژانس اجتماعی کشور با انتقاد از خالی بودن جای آموزشهای لازم در مورد خودمراقبتی کودکان گفت: متاسفانه اطلاعرسانی به کودکان چه در مهدکودک و چه در خانواده تابوهایی دارد و همین تابوها به کودکان ضربه میزند به خصوص اگر جنسیت کودک، دختر باشد. عدم آگاهیبخشی در سنین 10 سال به بالا برای دختران مشکلآفرین است و همچنین در سنین زیر 10 سال نیز برای دختر و پسر مشکلساز میشود. باید این نقص را با چند کار رفع کنیم؛ اول اینکه باید موارد مربوط به حمایت از کودکان، نحوه حمایت و اطلاعات مربوط به آن را در هر قسمتی، چه جسمی و چه جنسی و چه روانی مشخص شود و اینکه چه بخشی باید برای کودکان در مهدهای کودک اجرایی شود. در مهدهای کودک به راحتی با نقشهایی که به کودکان میدهند و کارهایی که به کودکان واگذار میکنند، میتوان به صورت نمایشی به کودکان یاد داد که مراقب خود باشند.
رضا جعفری در ادامه اضافه کرد: در دبستان نیز به همین صورت است. متاسفانه این موارد را نداریم. ضمن اینکه هماهنگی این اطلاعات با خانوادهها مغایرت دارد یعنی هم باید پکیج آموزشی را مشخص کنیم، سطح آن را تعیین کنیم و خانوادهها را در این قسمت آگاه کنیم که این اطلاعات را به کودکان بدهند تا این هماهنگی انجام شود. در برخی موارد مدارس آگاهسازی به کودکان را انجام دادهاند اما خانواده ناراضی شده و طرح شکایت کردهاند.
باید فکری برای قلعه ساختمان کرد
قلعه ساختمان، محلهای که خانواده ندا در آنجا روزگار میگذرانند در حاشیه مشهد است، جمعیت زیادی دارد و افغانستانیها و ایرانیهای بلوچ فاقد شناسنامه در آنجا به وفور دیده میشوند. پشت داستان ندا روایت تلخی از محرومیت و فقر وجود دارد. در این مکان با یک ساختار فقر مواجهایم، سهلالوصول بودن دسترسی به مواد مخدر، بیشناسنامه بودن برخی ساکنین، محرومیت از تحصیل و بیکاری، زمینه کودکآزاری و بسیاری مشکلات اجتماعی دیگر را در این منطقه رقم زده است که جای کار دارد و مسوولان باید بیش از پیش در جهت رفع آن قدم بردارند.
تحقیقات صورتگرفته از منطقه قلعه ساختمان از گستردگی مصرف مواد مخدر در محله حکایت میکند.خانههای پاتوق در این منطقه زیاد هستند و حتی آمار از این موضوع خبر میدهد که پدر و مادر خردهفروشی مواد مخدر را به کودکان زیر 10 سالشان سپردهاند تا به مشتری برسانند. طی شش سال گذشته بارها این پاتوقها پلمب شدهاند اما بعد از مدتی با جوشکاری باز شده و افراد دوباره به خانه خود برگشته و ادامه کار دادهاند اما هیچ نهادی پیگیر نبوده که چه بلایی بر سر کودکانی که در این منطقه زندگی میکنند و دچار حادترین انواع کودکآزاری میشوند، میآید.
رسانهها اطلاعرسانی نمیکنند
یکی از فعالان حقوق کودک در همین رابطه گفت: بیتوجهی به کودکانی که قربانی غفلت و سهلانگاری خانوادهها میشوند این است که هیچوقت هیچ رسانهای به صورت جدی نیامده اطلاعرسانی کند. هیچ ارگانی مسوولیت این کار را قبول نمیکند که به صورت همگانی با تهیه برنامهای به خانوادهها آموزش دهد تا از آسیب غفلت جلوگیری کنند. کودک را تنها بیرون نفرستند و آموزش «نه گفتن» به کودک بدهند. بخشی از این آموزشها به مدرسه بازمیگردد، در مدرسه هم هیچکس نیست تا بگوید کودک در مکانهای عمومی و کنار فردی که غریبه است و جزو خانواده نیست چطور رفتار کند.
حقوق کودک در ایران مهجور مانده است
طاهره پژوهش با اشاره به این موضوع که معضل اصلی ما این است که حقوق کودک در ایران نه شناخته شده و نه کاری در جهت شناخت آن صورت گرفته بیان کرد: مسوولان باید برنامهریزیهای بلندمدت در جهت اطلاعرسانی خانوادهها با حقوق کودکان داشته باشند. حدود 20 سال است که ایران کنوانسیون حقوق کودک را امضا کرده و این به معنای قبول کامل و بیکم و کاست کنوانسیون است اما هیچ اقدامی در جهت آشنایی خانواده و جامعه با حقوق این قشر انجام نشده است. پژوهش در ادامه اضافه میکند: باید یکسری آموزشها به کودکان داده شود. ذات کودک علاقه زیادی به جلب توجه دارد و در صورتی که کودک در خانوادههای پرآسیب رشد کرده باشد این میل به توجه بیشتر و بیشتر میشود. به همین دلیل است که کودکانی که در حاشیه هستند بیشتر دچار سوءاستفاده و مشکلات اینچنینی میشوند چراکه به سمت هر محبتی کشیده میشوند و این بهترین زمان برای انجام اعمال شیطانی است. این اتفاق در بیش از 70 درصد خانوادههایی که فرزندان آنها با بیمهری مواجه هستند رخ میدهد. در واقع چیزی که اهمیت بالایی دارد این است که باید مراحل شناخت و رشد کودک را بشناسیم، در خانهها که این اتفاق نمیافتد لااقل در مدارس به وسیله معلمان و مربیان آموزش داده شود.
مادرانی که خودشان قربانی خشونت هستند
این فعال حقوق کودکان یکی دیگر از علل غفلت و بیتوجهی را سن پایین ازدواج در مادران میداند. او معتقد است همین موضوع که دختری در 13 سالگی ازدواج میکند و خودش قربانی کودکآزاری شده است، با این وجود چطور میتواند از حقوق کودکش مطلع باشد یا از آن دفاع کند. پژوهش در ادامه میگوید: یکی از مواردی که چند سال پیش داشتیم دختر کوچکی بود که به تازگی ازدواج کرده و در سن کم مادر شده بود، او حتی نمیدانست وقتی کودکش را میشورد اگر آب روی سرش بریزد احتمال خفه شدن دارد. شما در حاشیهها و مناطق با تعداد زیادی از این مادرها طرف هستید آنوقت توقع چه چیزی دارید؟ باید ترتیبی اتخاذ شود تا برای این خانوادهها مددکار در نظر گرفته شود تا کمتر شاهد آسیب در این خانوادهها باشیم.
در آخر موضوعی که باید به آن رسیدگی شود این است که ایجاد برنامههای پیشگیرانه و تشخیص موارد حاد و ایجاد بانک کودکان دارای سابقه کودکآزاری از جمله اقداماتی است که وجود آن در کشور ضروری به نظر میرسد. باید نهادی ایجاد شود تا متولی ریشهکن کردن کودکآزاری و شناخت مجرمان سابقهدار در سطح جامعه شود و نهادهای آموزشی هم در کنار آموزش به خانوادهها به صورت یکپارچه آموزشهایی را در سطوح مختلف برای کودکان در مدارس سطح شهر در نظر بگیرند تا آمار این دست اتفاقها کمتر شود.