انسان در هر مرحلهای از زندگی از معیارها، مقیاسها و ارزشهای انسانی، اجتماعی و دینی پیروی میکند؛ اما آیا کسی هست که بگوید من همان انسان پنج سال پیش هستم با همان باورها و اندیشهها؟! همه ما در مسیر رشد سنی، عقلی و اجتماعی تحولاتی درونی را تجربه میکنیم. همه تغییر میکنیم و این تغییر در رفتار و گفتار ما نمود پیدا میکند. در این میان اما سیر تحول فکری هنرمندان از آثار ایشان قابلتشخیص است.
ابراهیم حاتمی کیا در کارنامه سیوچندساله خود در هر برههای و در هر فیلم خود حرف جدیدی برای گفتن داشته است که تابعی از تحولات زمانه خود بوده است؛ این خود نبوغ این هنرمند را نشان میدهد. او را چه دوست بداریم یا نداریم، فیلمساز مهمی ست. در این یادداشت نگاهی میاندازیم به نشانههای سیر تحولات فکری این فیلمساز مؤلف در آثارش.
حاتمی کیا در پشت صحنه فیلم مهاجر
ابراهیم حاتمی کیا شروع کار هنری خود را در جبهههای جنگ با ساخت فیلمهای مستند آغاز کرد؛ در همانجا بود که حاتمی کیا مسیر فیلمسازی خود را مشخص کرد و تصمیم گرفت درباره جبهه و رزمندهها فیلم سینمایی بسازد اما نه در شکل و شمایل یک کارگردانی که میخواهد یک فیلم جنگی بسازد؛ او مانند یک رزمنده فیلمساز به پشت دوربین خود رفت تا داستان زندگی دوستانش در جبهه را برای مردم کشورش به تصویر درآورد. معنا و مفهوم فیلمهای حاتمی کیا ازآنچه از سایر آثار به قولی سینمای دفاع مقدس بیرون میآمد، فاصله داشت.
در فیلمهای او ابرقهرمانان جنگی جایی نداشتند؛ آنچه او از مردان جنگی به تصویر میکشید آدمهایی بودند که قدرت آنها نه در تیراندازی و طراحی تاکتیکهای جنگی بلکه در باورهای ایشان بود. فیلمهای اولیه حاتمی کیا، «دیدبان» و «مهاجر»، بااینحال و هوا ساختهشدهاند. یکی از ویژگیهای فیلمهای این فیلمساز در این دوره نگاه مستقل و مستند گونه فیلمساز در روایت داستانهایش نسبت به سایر فیلمسازهای همرده خود است.
جنگ تمام شد و همه به خانه برگشتند؛ اما چه خانهای؟! آنچه حاتمی کیا دغدغه آن را در سالهای ابتدایی پس از جنگ داشت؛ به تصویر کشیدن فضای خانههایی بود که در سالهای بعد از جنگ بستر حوادثی بودند که ریشه در جنگ داشتند. حاتمی کیا دوربین خود را به درون خانههایی برد که هنوز هم در آن بوی باروت و صدای خمپاره میآمد. با نمایش «از کرخه تا راین» برای اولین بار سینمای ایران پس از انقلاب شاهد سینماروهای بود که جدا از عقاید دینی و سیاسی خود با روایتی از مردان جبهه همراه شدند و در سالنهای سینما اشک میریختند.
از کرخه تا راین
ابراهیم حاتمی کیا قصد داشت با ساخت این فیلم صدای مظلومیت رزمندگان ایرانی را از مرزهای ایران فراتر برد و در ساحل راین فریاد کند تا به گوش همه برساند. در ادامه همین مسیر، حاتمی کیا در «بوی پیراهن یوسف» بار دیگر درخشید و این بار مردم را پای سفره خانوادههای شهدای مفقودالاثر نشاند. در این اثر ماندگار سینمای ایران، تماشاگر همراه با پدری به دنبال یوسف گمگشته او سفر میکند، یوسفی که در چشم همه شهید شده است اما جایی در باور دایی غفور، پدر یوسف، زنده است و این باور بهتدریج در طول داستان به قلب تماشاگر هم ورود میکند.
حاتمی کیا پس از آن «برج مینو» را ساخت تا بگوید هنوز هم پس از سالها، یاد و خاطره جنگ با رزمندگان آن است و دست از سر آنها برنمیدارد. در تمامی این آثار، ابراهیم حاتمی کیا قصد دارد که به تماشاگر بفهماند که جنگ برای بسیاری در پشت دیوارهای خانههای شهر، تمام نشده است. از طرفی او تلاش میکند که تماشاگر فیلمش نسبت به قهرمانان داستانش نگاهی از بالا به پایین نداشته باشند؛ نگاهی که در میان اقشاری از جامعه وجود داشت. از همین رو، حاتمی کیا قهرمانان قصههایش را از میان افرادی با مدارک علمی بالا، وضعیت مالی مناسب و باورهایی محکم انتخاب میکند.
انتخابات سال 1386 و زنگ آغاز اصلاحات سیاسی، همزمان زنگ خطری را در گوش حاتمی کیا به صدا درآورد: خطر فراموشی قهرمانانی که در تمامی طول 8 سال گذشته حاتمی کیا با تولید آثار درخشانی کوشیده بود شکوه ایشان را پیش روی چشمان مردم جامعهاش قرار دهد و مردم را قدردان ایشان سازد.
این بار حاتمی کیا به سراغ حاج کاظم رفت و بهترین اثر کارنامه فیلمسازی خود، «آژانس شیشهای» را خلق کرد. حاج کاظم فرمانده دوران جنگ که در سالهای پس از آن در حال مسافرکشی ست و با دیدن عباس، سرباز سابقش، تصمیم میگیرد برای معالجه بیماری او که به خاطر ترکش بهجامانده در گردنش است، کاری کند. زمان فیلم در میان هیاهوی اصلاحات سیاسی و تحولات جامعهای است که ازنظر او میخواهد سالهای پرهیاهوی جنگ و اتفاقات آن را واگذارد و زندگی آسودهای را در پی آشتی دولتشان با قدرتهای جهان شروع کند؛ برای همین است که حاج کاظم باید یکتنه برای عباس کاری بکند.
حتی یاران و همفکران سابق او هم دیگر او را نمیفهمند یا نمیخواهند که بفهمند. عباس نماد قهرمانان گذشته است که قرار است در میان اصلاحات سیاسی و نزدیک شدن دولت به غرب به فراموشی سپرده شوند و حاج کاظم هم نماد روشنگری و دفاع از این قهرمانان.
پس از نمایش «آژانس شیشهای» و موفقیتی که این فیلم چه در جشنوارهها و چه در میان مردم کسب کرد، حاتمی کیا این فیلم را سند اتمامحجت خود کرد و تصمیم گرفت که فیلم شخصی خود را بسازد. «روبان قرمز» اولین فیلم شخصی این فیلمساز است که در آن موضوع جنگ برای اولین بار در داستان او کاملاً در حاشیه است. ماجرای فیلم در ناکجاآباد اتفاق میافتد؛ جایی که هیچ خبری از جذابیتهای دنیوی نیست و تنها عشق است که امید به زندگی را زنده میدارد، اما چه جور عشقی؟ یک عشق زمینی.
روبان قرمز
نقش زن و زنانگی در این فیلم نسبت به فیلمهای پیشین فیلمساز بهمراتب برجستهتر است اما هنوز هم شخصیت زن در فیلم او کنشگر نیست. ابراهیم حاتمی کیا در این فیلم عرفان بدون عشق را باطل میداند که این برای دنبال کننده سینمای حاتمی کیا جالبتوجه است. «روبان قرمز» یکی از عاشقانههای سینمای ایران است.
در ادامه، حاتمیکیایی که دیگر صدای جنبش مردم در خرداد 76 را شنیده و در این مدت هم جامعه را بیرون از آژانس شیشهایش رصد کرده است، به سراغ روایت نسل دوم انقلاب میرود؛ نسلی که قصد دارد مسیری متفاوت ازآنچه پدرانشان رفتهاند انتخاب کنند؛ اما حاتمی کیا دیگر در این مسیر حمایت تمامقد مردان نظام را ندارد و دوران عصیان این فیلمساز آغاز میشود.
در قسمت دوم و پایانی نگاهی خواهیم داشت به موج دوم فیلمسازی ابراهیم حاتمی کیا که با فیلم «موج مرده» شروع میشود.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم «بهوقت شام»: ایستاده در میانه
نقد فیلم «بهوقت شام»: ابراهیم در شام
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
10