درآمد
بررسی «تاریخ حدیث» نشان می دهد که احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات طیبه آن حضرت و نیز پس از رحلت ایشان، از آسیب کج فهمی جاهلان، و جعل و تحریف عالم نمایان جاه طلب، در امان نبوده است. شاهد این مطلب، سخنی از امام علی (علیه السلام) است که ضمن بیان علّت وجود اختلاف در روایاتی که میان مردم آن زمان رایج و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب بوده است، تصویر روشنی را از سرگذشت احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن دوران بازگو می کند:
«إنَّ فی أیدی النّاس حقّاً و باطلاً و صدقاً و کذباً و ناسِخاً و منسُوخاً و عامّاً و خاصّاً و محکماً و متشابهاً و حِفظاً و وهماً و لقد کذبَ علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علی عهده حتَّی قامَ خطیباً فقالَ من کذبَ علیَّ متعمِّداً فلیتبوّأ مقعده من النّار؛ (1) آنچه در بین مردم شایع است، هم احادیث حق است و هم باطل، هم راست و هم دروغ، هم ناسخ و هم منسوخ، هم عام و هم خاص، هم محکم و هم متشابه، هم احادیثی است که به خوبی حفظ شده و هم روایاتی که طبق ظن و گمان، روایت گردیده است. در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر به آن حضرت دروغ بسته شد که به پا خاسته، خطبه خواند و فرمود: «هر کس عمداً به من دروغ ببندد، جایگاه خویش را در آتش جهنم باید انتخاب کند».
امیرمؤمنان (علیه السلام) در ادامه، افرادی را که حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کنند، به چهار دسته تقسیم می کند:
«1.منافقی که نقاب اسلام بر چهره زده و اظهار ایمان می کند. او بدون هیچ باکی از گناه، متعمدانه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ می بندد.
2. کسی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی شنیده، اما آن را درست حفظ نکرده، بلکه در آن اشتباه نموده است؛ ولی عمداً به آن حضرت دروغ نبسته، آنچه در اختیار دارد، روایت می کند و به آن عمل می نماید و می گوید: من از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را شنیده ام.
3. کسی که شنیده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به چیزی امر فرموده، در حالی که (این امر موقت بوده و) بعداً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن نهی نموده و او نهی آن حضرت را نشنیده است و یا این که نهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنیده، ولی از امری که بعداً نموده است، بی اطلاع مانده است.
4. کسی که نه به خدا دروغ بسته و نه بر پیامبرش، از خوف خدا و برای تعظیم پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ را دشمن می دارد، و نیز در آنچه شنیده، اشتباهی برایش پیش نیامده است بلکه آن را با تمام جوانبش آن چنان که شنیده، حفظ کرده است.»(2)
با تدبّر و دقّت و کلام امام علی (علیه السلام) می توان این پرسش مهم را مطرح نمود که: در چنین فضایی، اهل بیت (علیهم السلام) در جهت پاسداری از میراث گرانبهای متن احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه تلاش و اقداماتی انجام دادند؟ و به تعبیری اهل بیت (علیهم السلام) چگونه به دفاع از سیره و سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداختند؟
پژوهش حاضر می کوشد تا بخش اندکی از اقدامات معصومان (علیهم السلام) را در عرصه دفاع از عظمت و ارزش احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پاکسازی این چشمه زلال «وحی» از خس و خاشاک «وهم» و «جعل»، معرفی نماید.
شیوه دفاع اهل بیت (علیهم السلام) از متن احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم)
نگاهی به تلاش های حدیثی معصومان (علیهم السلام) نشان می دهد که سیره ایشان در راستای خنثی سازی پدیده زشت بربستن حدیث به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، شناساندن احادیث ناب از ناسره و نیز در مواجهه با هرگونه نقل و گزارش متن حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به گونه هایی قابل تقسیم است که عبارت اند از:
1. ارائه ملاک های متقن برای تشخیص روایات جعلی
دقّت در درون مایه ی حدیث برای اعتبار سنجی و اطمینان از صحت محتوای آن، نیازمند معیارهای کارا و استواری است که بتوان به کمک آنها قاطعانه حکم به صحّت و حجّیت، ضعف یا جعلی بودن حدیث نمود. اهل بیت (علیهم السلام) نخستین پیشگامانی هستند که با ارائه ملاک های متقن، پایه های اولیه را برای صحت سنجی متن احادیث منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنیان نهادند و از این طریق، هم از حیثیّت و جایگاه سیره و سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسداری کردند و هم راه روشنی را برای شناسایی و جداسازی سره از ناسره فراروی همگان گذاشتند. با مراجعه و بهره گیری از سیره قولی و عملی معصومان (علیهم السلام) می توان مهم ترین معیارهای ارائه شده را این چنین بر شمرد:
الف) قرآن کریم
قرآن، قطعی ترین و محکم ترین متن مکتوب مسلمانان است که الفاظ و معانی آن از طرف خداوند بر قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده(3) و هیچ تحریف و تغییر و نقصان و زیاده ای در آن راه نیافته است. باطل در آن راه ندارد(4) و شیطان و شیاطین را هیچ گونه نفوذی در آن نیست.(5) از این رو در سیره و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نخستین معیار برای پی بردن به صحت یا نادرستی انتساب حدیث به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پذیرش یا ردّ آن، «عرضه متن حدیث بر قرآن» معرّفی شده است. در روایتی به سند صحیح (6) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«خَطَبَ النَّبیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِمِنی فقال: أیها النّاسُ ما جاءَکم عنِّی یُوافِقُ کتابَ اللهِ فأنَا قلتُهُ و ما جاءکم یُخالِفُ کتابَ الله فلم أقُله؛(7) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در منا، خطبه ای ایراد نمود و فرمود: «ای مردم! هر آنچه از من به شما رسید و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسید و مخالف کتاب خدا بود، من آن را نگفته ام».
اینکه امام صادق (علیه السلام) چنین روایتی را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند، نشانه اهتمام و تأکید اهل بیت (علیهم السلام) بر ضرورت نقد محتوایی احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) است. به ویژه آنکه ممنوعیّت نقل و تدوین احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان امام صادق (علیه السلام) به تازگی از میان برداشته شده بود و جامعه اسلامی در آن زمان به یکباره با انبوهی از احادیث منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روبه رو گردیده بود.(8)
این شیوه از نقد حدیث در سیره اهل بیت (علیهم السلام) دارای نمونه های عینی و عملی نیز می باشد؛ برای مثال، روزی یحیی بن اکثم در جلسه ای که در آن مأمون و افراد بسیاری حضور داشتند، از امام جواد (علیه السلام) سؤال نمود: «روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لو لم أُبعث لبُعِثَ عُمَرُ؛(9) اگر من به پیامبری برانگیخته نمی شدم، همانا عمر پیامبر می شد. (نظر شما درباره این روایت چیست؟)» امام جواد فرمود:
«کتاب ُالله أصدقُ من هذا الحدیث یقولُ الله فی کتابه (وَ إذ أَخَذنا منَ النَّبیینَ میثاقَهُم و منک و من نوحٍ)(10) فقد أخذَ الله میثاقَ النَّبیینَ فکیفَ یمکنُ أن یبدَّلَ میثاقهُ و کانَ الأنبیاءُ لم یشرکوا طرفه عینٍ فکیف یبعثُ بالنُّبُوَّه مَن أشرَک و کانَ أکثَرُ أیامهِ معَ الشِّرک بالله؛ (11) کتاب خدا از این حدیث صادق تر است. خداوند در کتابش می فرماید: «یادآر هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین ) از تو و از نوح...» پس با این میثاقی که خداوند از انبیا گرفته، چطور ممکن است آن را عوض یا تبدیل نماید در حالی که هیچ یک از انبیا حتی لحظه ای به خداوند شرک نورزیدند؟ چگونه کسی (عمر بن خطاب) که بیشتر عمرش مشرک بوده، به نبوت مبعوث می شود؟»
مطابق با آیه شریفه ای که بدان استناد شده، خداوند در گذشته از همه پیامبران، از جمله انبیای اولوالعزم، میثاقی بسیار محکم و خاص آنان که به نبوتشان ارتباط دارد، گرفته است.(12) محتوای این «میثاق غلیظ» که طبق برخی روایات(13) در نشئه ای غیر از این دنیا صورت گرفته، گر چه در این آیه مجمل است، اما می توان با بهره گیری از آیات دیگر مانند آیه (وَ إذ أخذ الله میثاقَ النَّبینَ لما ءاتیتکم مِّن کتابٍ و حکمهٍ ثمَّ جاءکم رسولٌ مُّصدقٌ لَّما معکم لتُؤمنُنَّ به و لتنصُرُنَّهُ...)(14) (إنَّ هذه أُمَّتُکم أُمَّهً واحدهً و أنا رَبُّکم فاعبُدُون)(15) و (شرعَ لکم من الدِّینِ ما وصّی به نوحاً و الَّذی أوحینا إلیک و ما وَصَّینا بِهِ إبراهیمَ و موسی و عیسی أن أقیموا الدِّینَ و لا تتفرَّقُوا فیهِ...)(16) چنین برداشت نمود که این «میثاق» اقامه دین، تصدیق و یاری انبیای قبل و بعد خود، و حرکت در خط توحید و یکتاپرستی است. چنین میثاقی هیچ گاه با شرک و کفر سازگار نیست و نمی توان گفت خداوند در آن زمانی که از انبیا پیش از نبوّتشان پیمان اکید گرفته، به آنان اجازه داده تا بخشی از عمرشان را در این دنیا به شرک ورزی سپری نمایند. بنابراین انبیا لحظه ای این پیمان را نقض نکرده و به خداوند شرک نورزیده اند. با این بیان، چگونه ممکن است خداوند میثاق خود را تبدیل و دگرگون نماید و بر خلاف محتوای آن پیمان، از کسانی که بخشی از عمرشان را به شرک می گذرانند، چنین میثاق غلیظی را اخذ نماید؟! از این رو مضمون روایت منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آنجا که مخالف با مضمون آیات قرآن است، نمی توان آن را صادر شده از پیامبری دانست که (و ما ینطقُ عن الهوی إنِ هُوَ إلاّ وحیٌ یوحی)(17) است.
ب) سنت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم)
سنت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) که گاه از آن به «سنت قطعیّه نبویّه»(18) نیز یاد می شود، یکی دیگر از معیارها و ملاک های مهم ارائه شده از سوی اهل بیت (علیهم السلام) برای صحت سنجی احادیث منتسب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در روایتی از امام جواد (علیه السلام) که پیشتر بخشی از آن بیان شد، این گونه نقل شده که فرمود:
«قالَ رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی حجَّهِ الوداعِ قد کثرت علی الکذَّابَهُ [الکذابه] و ستکثرُ فمن کذبَ علیَّ مُتَعمِّداً فلیتبَوَّأ مقعده من النَّارِ فإذا أتاکم الحدیث فاعرضوهُ علی کتابِ الله و سُنَّتی فما وافقَ کتابَ الله و سُنَّتی فخذوا بِهِ و ما خالَفَ کتابَ الله و سنَّتی فلا تأخذوا به؛ (19) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجه الوداع فرمود: دروغ بر من زیاد شده است و بیش از این نیز (پس از من) زیاد خواهد شد. هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، پس باید جایگاه خود را در آتش قرار دهد. پس هر گاه حدیثی به شما رسید، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید. آنچه موافق قرآن و سنّت من بود، آن را برگیرید و آنچه مخالف قرآن و سنّت من بود، آن را اخذ نکنید».
نمونه عملی این نوع معیار، در ادامه حدیث امام جواد (علیه السلام) این گونه بیان شده است:
یحیی بن اکثم به امام جواد (علیه السلام) عرض نمود: [از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)] روایت شده که فرمود: «أنَّهُما سیّدا کهُولِ أهل الجنَّه؛(20) آن دو (ابوبکر و عمر) آقای پیران اهل بهشت اند. (نظر شما درباره این روایت چیست؟)». امام در بخشی از پاسخ خود فرمود: «... وَ هذا الخبرُ وضعه بنو أمیّه لمضادَّهِ الخبر الَّذی قالَ رسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی الحسنِ و الحسینِ بِأنَّهُما سیّدا شباب ِأهلِ الجنَّه؛ این خبر را بنی امیّه جعل نموده اند؛ زیرا محتوای این روایت با آن حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که درباره حسن و حسین (علیهما السلام) فرمود: همانا آن دو آقای جوانان اهل بهشت اند، تضاد دارد».
وجه تضاد روایت منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با روایت «الحسن و الحسین (علیه السلام) سیّدا شباب أهل الجنه»(21) که از جمله احادیث «ثابت»(22) و «متواتر»(23) به شمار می رود، آن است که اگر طبق مقتضای این دو حدیث گفته شود که ابوبکر و عمر، جزء پیرانی هستند که در بهشت همراه و سید پیران هستند، و حسن و حسین (علیهما السلام) جزء جوانانی هستد که در بهشت همراه و سیّد جوانان می باشند؛ باید پاسخ داد که این دو امام در سنّ جوانی از دنیا نرفته اند تا گفته شود این دو، سید جوانان و ابوبکر و عمر، سید پیرانی هستند که وارد بهشت می شوند. بنابراین مراد از «جوانان» در روایت، صفت «مروّت» و «فتوّتی» است که ممکن است در پیران هم وجود داشته باشد. پس آن دو امام سید جوانان و پیران اهل بهشت از جمله ابوبکر و عمر- اگر دارای دو ویژگی مذکور بوده باشند - خواهند بود و با توجّه به این تفسیر، روایت «سید کهول اهل الجنه» متناقض با حدیث قطعی الصدور «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه» می باشد.(24)
ضمن اینکه اصلاً در بهشت «پیری» وجود ندارد تا گفته شود ابوبکر و عمر، آقا و سرور پیران بهشتی هستند!
2. پیرایش حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کج فهمی
یکی دیگر از اقدامات ارزشمند اهل بیت (علیهم السلام) در حفظ و نشر میراث حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیراستن این احادیث از غبار کج فهمی، و ارائه فهم دقیق و مقبول از متن این احادیث است. شاید بتوان گفت این حدیث امام علی (علیه السلام) که می فرماید: «اعقلوا الخبر إذا سمعتموه عقل رعایهٍ لا عقل روایهٍ فإنَّ رواهَ العلمِ کثیرٌ و رعاتهُ قلیلٌ؛ (25)
اخباری را که می شنوید، پیرامون آن تفکر کنید، تفکر برای عمل، نه تفکر برای روایت؛ زیرا راویان علم بسیارند و عمل کنندگان آن کم»، اشاره به لزوم پیراستن محتوای حدیث از برداشت های نادرست برای عمل به آن داشته باشد؛ پیرایشی که نتیجه آن، مطابق سازی عمل با معنای صحیح حدیث و نیز جلوگیری از نامعتبر و جعلی خواندن بی رویه احادیث می باشد. با این بیان می توان نمونه هایی از روایات اهل بیت (علیهم السلام) را که با معیار و میزان، به نقد فهم احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته اند، چنین بازگو نمود:
الف) ابن ابی عمیر، از عبد المؤمن انصاری نقل می کند که به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: گروهی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می کنند که فرمود: «اختلاف امّتم، رحمت است». حضرت فرمود: آری، درست می گویند! عرض کردم: بنابراین اگر اختلافشان رحمت است، پس اجتماعشان باید موجب عذاب باشد؟! امام (علیه السلام) فرمود: این گونه که تو فکر می کنی و دیگران برداشت می کنند، نیست. مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در واقع این سخن خداوند است که می فرماید: (فَلَو لا نَفَرَ من کلِّ فرقهٍ منهم طائفهٌ لیتفقُّهُوا فی الدِّینِ و لینذروا قومهُم إذا رجعوا إلیهم لعلَّهم یحذرونَ)؛ (26) «چرا از هر گروهی از آنان، طایفه ای کوچ نمی کند (و طایفه ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند».
«فأمَرَهُم أن ینفِرُوا إلی رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ یختَلِفوا إلیه فیتعلَّموا ثُمَّ یرجعوا إلی فومهم فیعلِّموهم إنَّما أراد اختلافهم من البلدان لا اختلافاً فی دین الله إنَّما الدِّین ُواحدٌ؛ (27) پس خداوند به آنان دستور داده که به سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کوچ کنند و به خدمتش رفت و آمد نمایند و (احکام را) فرا بگیرند سپس به سوی قوم خود باز گردند و (آنچه را که یاد گرفته اند) به قوم خود آموزش دهند. بنابراین مقصود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و آمد در سرزمین هاست، نه اختلاف در دین خدا. بی تردید دین، یکی است».
در این روایت، امام صادق (علیه السلام) با استناد به آیه «نفر»، فهم پرسش گر را از حدیث نبوی «اختلاف امّتی رحمه»، اصلاح و برداشت مقبولی را از محتوای حدیث برای او ظاهر نموده است.
ب) معاویه بن وهب به امام صادق (علیه السلام) عرض نمود: یا بن رسول الله! به نظر شما درباره روایتی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پروردگارش را دید(28)، (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر چه صورتی او را دید؟ امام صادق (علیه السلام) در پاسخ فرمود:
«... یا معاویه إنَّ محمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) لم یرَ الرَّبَّ تبارک و تعالی بمشاهده العیان، و إنَّ الرُّؤیه علی وجهین رؤیهُ القلبِ و رؤیهُ البصر فمن عنی برؤیهِ القلبِ فهُوَ مصیبٌ و من عنی برؤیه البصر فقد کفرَ بالله و بآیاتهِ لقولِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من شبَّه الله بخلقه فقد کفر....،(29) ای معاویه! همانا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پروردگار تبارک و تعالی را با چشم مشاهده نکرد؛ زیرا رؤیت بر دو نوع است: رؤیت قلب و رؤیت چشم. پس اگر کسی معنای «رؤیت قلب» را اراده کند، او مصیب به حقیقت است اما اگر کسی آن را به «رؤیت چشم» تفسیر کند، پس به خداوند و آیات او کفر ورزیده است؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کسی که خدا را به مخلوقش تشبیه کند، کافر شده است».
در این روایت، امام صادق (علیه السلام) با استناد به سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معنای نادرست از حدیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) را که در ذهن پرسش گر رسوخ کرده، رد نموده و معنای صحیحی را جایگزین آن می نماید. مضمون حدیثی که مورد استناد امام صادق (علیه السلام) قرار گرفته، در برخی منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.(30)
ج) از علی بن مغیره نقل شده که گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) عرض کردم: «مردم در شهر بوده و مرگ در بینشان واقع می شود؛ مثل این که مرض وبا در بین ایشان شایع می گردد و آنها را از پای در می آورد. آیا می توانند از آن شهر گریخته و جای دیگر بروند؟» حضرت فرمود: «آری.» عرضه داشتم: «به ما رسیده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گروهی را به خاطر این کار، ملامت و سرزنش کردند؟» حضرت فرمود: «أولئک کانوا رتبهً بإزاء العدُوِّ فأمرهم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن یثبُتوا فی موضعهم و لا یتحوَّلوا منه إلی غیره فلمَّا وقعَ فیهم الموتُ تحوَّلُوا من ذلک المکانِ إلی غیره فکان تحویلهم من ذلک المکان إلی غیره کالفرارِ من الزَّحفِ؛ (31) آنها گروهی بودند در مقابل دشمن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمورشان کرده بود در جای خود مانده و به جای دیگری نروند. وقتی مرگ و هلاکت در بینشان واقع شد، از آن مکان به جای دیگری گریختند و این گریز به مثابه این بود که از صحنه نبرد (جهاد) گریخته بودند، از این رو مورد نهی و ملامت قرار گرفتند.»
در این روایت امام صادق (علیه السلام) با ذکر سبب صدور حدیث، برداشت نادرست پرسش گر را از سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اصلاح نموده است.
د) ابوبکر هنگامی که با مطالبه ی فدک از سوی فاطمه زهرا (علیها السلام) روبه رو شد، روایتی را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نمود که: «إنا معاشر الأنبیاء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا أرضا و لا عقارا و لا دارا، ولکنا نورث الایمان و الحکمه و العلم و السنه؛(32) ما پیامبران هیچ طلا و نقره و زمین و مال و خانه ای را به ارث نمی گذاریم بلکه میراث ما تنها ایمان، حکمت، علم و سنّت است». حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در پاسخ چنین فرمود:
«سبحان الله! هرگز پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از کتاب خدا و احکام آن نه منصرف بود و نه مخالف، بلکه تنها براساس احکام و سوره های آن رفتار می کرد. آیا شما با هم توطئه کرده و برای این حیله، بهانه و علّتی می تراشید؟ همان گونه که در زمان حیات آن رسول گرامی نیز به او سخنان ناروا نسبت می دادید! این قرآن است که با صدایی بلند و رسا و صریح و عادلانه می فرماید: [زکریا گفت: خدایا! از سر احسان به من پسری عطا فرما که پس از من] متولّی امور و وارث من و آل یعقوب باشد» (33) «و سلیمان از داود ارث برد»(34)، و خداوند در قرآن تا حدّی توزیع و توریث و قط و قانون فرایض طبقات وارث را بیان فرموده است، که موردی برای تردید و اشتباه باقی نمانده است...»(35)
از آنجا که مضمون حدیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) «إنا معاشر الأنبیاء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا أرضا و لا عقارا و لا دارا، ولکنا نورث الایمان و الحکمه و العلم و السنه» در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه بیان شده که فرمود: «إنَّ العُلَماءَ وَرَثَهُ الأنبیاءِ و ذاک أنَّ الأنبیاءَ لم یورثُوا درهماً و لا دیناراً و إنَّما أورثُوا أحادیثَ من أحادیثهم فمن أخذ بشی ءٍ منها فقد أخذ حظّاً وافِراً؛(36) همانا علما، وارثان پیغمبران اند؛ زیرا پیغمبران دینار و درهمی به ارث نداند ولی علم را به ارث داند. هر که از آن اخذ کند، بهره فراوانی گرفته است» می توان گفت که حضرت زهرا (علیها السلام) فهم خلیفه از معنای حدیث را مورد نقّادی عالمانه خود قرار داده است؛ یعنی با معیار آیات مربوط به ارث (مانند سوره نمل/16، مریم /6 و دیگر آیات)، نادرستی برداشت خلیفه اوّل از معنای حدیث نبوی را به او گوشزد نموده است.
ردّ حدیث منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
اهل بیت (علیهم السلام) هنگامی که با افترا و انتساب دروغین حدیث به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) مواجه می شدند، بدون مجامله و با بیانی صریح از جعلی بودن حدیث منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرده بر می داشتند و گاه در این میان، به انگیزه های شوم چنین جریانی می پرداختند. برای نمونه در روایتی از انس بن مالک چنین به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده شده که ایشان بر چشمان مفسدان «عرینه»(37) میل داغ کشید.(38) امام سجاد (علیه السلام) به شدّت این نسبت ناروا را انکار نمود و فرمود: «لا والله ما سمل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عینا و لا زاد اهل اللقاح علی قطع ایدیهم و ارجلهم؛ (39) به خدا سوگند! پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هیچ چشمی میل نکشید و درباره مفسدان عرینه بیش از آنچه قرآن فرمان داده بود، (40) عمل نکرد و تنها دست و پایشان را برید».
در این روایت، امام سجاد (علیه السلام) با استناد به قرآن کریم با صراحت، حدیث نسبت داده شده به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ردّ می کند.
مؤیّد روایت نقل شده از امام سجاد (علیه السلام)، سخنی از علامه طباطبایی (ره) است که درباره نحوه مجازات مفسدان عرینه از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) می فرماید:
«در روایاتی که از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده، اسمی از چشم در آوردن برده نشده است».(41)
به نظر می آید حدیثی که انس بن مالک آن را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده است، دارای انگیزه ای سیاسی و در راستای تثبیت پایه های حکّام بنی امیه و توجیه انواع شکنجه های جسمی و روحی مخالفانشان بوده است. شاهد این مطلب، سخنی از امام باقر (علیه السلام) در این زمینه است که می فرماید:
«إنَّ أوَّلَ ما استحلَّ الأمَرَاءُ العذابَ لِکذبهٍ کذبها أنسُ بن مالک علی رسُول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أنَّهُ سمل ید رجلٍ إلی الحائط و من ثمَّ استحل الأمراءُ العذاب؛ (42) نخستین چیزی که حاکمان آن را حلال شمردند، شکنجه بود. به خاطر دروغی که انس بن مالک به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بست (آن افترا این بود:) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست مردی را با میخ به دیوار کوفت...»
شاید بتوان روایتی را که سیوطی از ابوهریره این گونه نقل می کند: «فأنی بهم النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقطع أیدیهم و أرجلهم و سمل أعینهم قال أبو هریره فیهم نزلت هذه الآیه (إنَّما جزاءُ الَّذین یحاربُونَ الله و رسوله) قال فترک النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) الأعین بعد؛ (43) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را نزد خود آورد و دستان و پاهایشان را قطع نمود و بر چشمانشان داغ نهاد. ابوهریره می گوید: آیه (إنَّما جزاءُ الّذینَ یحاربونَ الله...) درباره آنان نازل شد و پس از آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (داغ نهادن) بر چشمان را ترک نمود»، مؤیّد دیگری برای جعلی بودن حدیث ساختگی انس بن مالک بر شمرد؛ زیرا طبق روایت ابوهریره، آیه شریفه، عمل داغ نهادن بر چشمان اخلال گران به امنیّت عمومی را رد نموده و مورد تأیید قرار نداده است. و این از نظر نتیجه، همسو با روایت امام سجاد (علیه السلام) است؛ زیرا ایشان در ردّ روایت انس بن مالک استناد به همین آیه نمود.
پی نوشت ها :
1- نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 210.
2- همان.
3- شعراء/ 192-194.
4- فصلت/ 42.
5- صافات/8.
6- روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمد تقی مجلسی، ج6، ص 34.
7- کافی، کلینی، ج1، ص 69؛ قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حمیری، ج1، ص 44؛ المحاسن، برقی ج1، ص 221.
8- امام جعفر بن محمد (علیه السلام) ملقب به «صادق» متولد 83 و متوفای 148 ق. در مدینه است. بخشی از حیات طیّبه آن حضرت، مقارن با حکومت عمر بن عبد العزیز از حاکمان بنی امیه بود. او که به سال 99 هجری به خلافت رسید، رسماً فرمان پایان منع تدوین احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را صادر کرد و در نامه ای به مردم مدینه از آنان دعوت نمود تا به ثبت و کتابت احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بپردازند. (سنن دارمی، ج1، ص 137) از این رو می توان گزینش و انتشار چنین روایاتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نوعی زمان شناسی و نیاز سنجی امام صادق (علیه السلام) در آن دوران ارزیابی کرد.
9- ر. ک: مسند احمد بن حنبل، ج4، ص 154؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 85؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج17، ص 297.
10- أحزاب/ 7 (وَ إذ أخذنا من النَّبیینَ میثاقهم و منک و من نوحٍ و إبراهیم و موسی و عیسی ابن مریم و أخذنا منهم میثاقاً غلیظاً)؛ «یاد آر هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم».
11- الاحتجاج، طبرسی، ج2، ص 448.
12- المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ترجمه: سید محمد باقر موسوی همدانی، ج16، ص 415.
13- کتاب التفسیر، عیاشی، ج2، ص 39؛ الدر المنثور، سیوطی، ج5، ص 183 و 184.
14- آل عمران/81.
15- انبیاء / 92.
16- شوری/13.
17- نجم/3 و 4
18- بحر الفوائد، ج4، ص 65.
19- الاحتجاج، ج2، ص 447.
20- ر. ک: مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 80؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 36؛ سنن ترمذی ، ج5، ص 272.
21- فضائل الصحابه، أحمد بن حنبل، ص 20، مسند احمد بن حنبل، ج3، ص 3؛ سنن ابن ماجه ، ج1، ص 44؛ سنن ترمذی، ج5، ص 321؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 167؛ السنن الکبری، نسائی، ج5، ص 81؛ صحیح ابن حبان، ج15، ص 413 و خصائص امیرالمؤمنین (علیه السلام)، نسائی، ص 123.
22- شرح مسلم نووی، ج16، ص 41.
23- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، مناوی، ج3، ص 550.
24- برای تفصیل بیشتر، ر. ک: الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه، قاضی نور الله شوشتری، ص 340.
25- بحار الانوار، ج2، 161؛ نهج البلاغه، قصار 98، ص 485.
26- توبه/122.
27- معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 157.
28- این ادعا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این دنیا پروردگار را با چشم رؤیت نموده، در برخی منابع اهل سنت این گونه بیان شده است: «عن عکرمه، عن ابن عباس، عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «رأیت ربی عزوجل» کتاب السنه، عمرو بن أبی عاصم، ص 188؛ همچنین ر. ک: شرح مسلم نووی، ج3، ص 5؛ المصنف، ابن أبی شیبه کوفی، ج7، ص 445؛ السنن الکبری، نسائی، ج6، ص 472.
29- بحار الانوار، ج4، ص 54.
30- کنز العمال، متقی هندی، ج1، ص 99: «من شبه الله بشیء او ظن أن الله یشبهه شیء فهو من المشرکین [أبو نعیم عن جویبر عن الضحاک عن ابن عباس]»
31- علل الشرائع، شیخ صدوق، ج2، ص 521.
32- السقیفه و فدک، جوهری، ص 103.
33- نمل/ 16.
34- مریم/6.
35- الاحتجاج، ج1، ص 104.
36- کافی، ج1، ص 32؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 387 و امالی، شیخ صدوق ، ص 60.
37- در روایتی از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که عده ای از قبیله «بنی ضبّه» رسیدند، حضرت به ایشان دستور داد: «چند روزی نزد من بمانید تا بیماریتان بر طرف شده، آن گاه شما را به جنگ خواهم فرستاد»، آنان گفتند: «ما را از مدینه خارج ساز»، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را (در بیابان مدینه) نزد شتران صدقه فرستاد تا شیر آنها را بخورند... هنگامی که همه بهبودی یافتند و نیرومند شدند، سه نفر از چوپان های رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قتل رساندند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را برای دستگیری و سرکوبی آنان روانه کرد، حضرت علی (علیه السلام) آنان را در یک وادی پیدا کرد که به حال سرگردانی افتاده بودند، چون آن بیابان نزدیکی های یمن بود و آنان نمی توانستند از آن وادی خارج شوند، پس علی (علیه السلام) اسیرشان کرده به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده و آیه شریفه: (إنَّما جزاءُ الَّذینَ یحارِبونَ الله و رسوله و یسعون فی الارض فساداً ان یقتَّلوا أو یصلَّبوا أو تقطع ایدیهم و ارجُلُهم من خلافٍ أو ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخره عذابٌ عظیم) (مائده /33) در این مورد نازل شد. ر. ک: الکافی ج7، ص 245.
38- صحیح مسلم، ج5، ص 103؛ السنن الکبری، بیهقی، ج 9، ص 70؛ تحفه الأحوذی، مبارکفوری، ج1، ص 206؛ سنن ترمذی، ج1، ص 49؛ سنن نسائی، ج7، ص 100؛ المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص 367.
39- کتاب المسند، امام شافعی، ص 315 و السنن الکبری، بیهقی، ج9، ص 69 و 70.
40- مائده/ 33.
41- المیزان، ج 5، ص 541.
42- علل الشرایع ج2، ص 722 و 723؛ بحارالانوار، ج76 ، ص 203.
43- الدر المنثور، ج2، ص 278.
منبع: نشریه فرهنگ کوثر، شماره87.