زمزم راز

(شرحى بر دعاى عارفان)   تأثیر گناه بر جسم و جان   یکى از آثار زیان بار گناه براى روح و جان، این است که دل و گوش و چشم آدمى را حجاب فرامى گیرد و او را از درک حقایق ناتوان مى سازد

زمزم راز

(شرحى بر دعاى عارفان)
 

تأثیر گناه بر جسم و جان
 

یکى از آثار زیان بار گناه براى روح و جان، این است که دل و گوش و چشم آدمى را حجاب فرامى گیرد و او را از درک حقایق ناتوان مى سازد. امام على7 مى فرماید:
اِحْذَرْ سُکْرَ الْخَطیئَة فَاِنّ لِلْخَطیئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشّرابِ بَلْ هِىَ اَشَدُّ سُکْراً فِیهِ حَتّى یَقُولَ اللّهُ تعالى صُمٌ بُکمٌ عُمىٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ.
(محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 102)
بپرهیز از مستى گناه؛ زیرا همانند مستى شراب است، بلکه بالاتر از آن، تا آنجا که خداوند متعال مى فرماید: »کر و کور و گنگ هستند و راه برگشت ندارند.«
به راستى، سبب انجام گناه چیست؛ آیا جز درک نکردن زشتى گناه، غفلت از سرانجام گناه و ناسپاسى نعمت هاى الهى است؟ فرشتگان الهى به انسان گناهکار نزدیک نمى شوند، حتى گاهى بوى گناهانى چون غیبت، زنا، شهادت ناحق و کبر تا آسمان ها بالا مى رود و آنان را آزار مى دهد. مولوى در این باره مى سراید:
این نجاست بویش آید بیست گام
آن نجاست بویش از رى تا به شام
بلکه بویش آسمان ها بر رود
بر دماغ حور و رضوان بر شود
هیچ عذابى بالاتر از این نیست که حور و فرشته و حتى مؤمنان، به خاطر گناهمان از ما بگریزند. روز قیامت، »یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ« است که باطن ها آشکار و طبیعت گناهان ظاهر مى شود. آن روز، هر رذیله اخلاقى با مصداقى مثالى ظاهر مى شود، همان گونه که مولوى مى گوید:
اى دریده پوستین یوسفان
گرگ برخیزى از این خواب گران
این سخن هاى چو مار و کژدمت
مار و کژدم مى شود گیرد دُمت
برخى سالکان طریقت، از درون آدمیان آگاهند. آنان هرگاه به شخصى گناهکار نزدیک مى شوند، بوى آزاردهنده گناهان فرد، آنها را به شدت ناراحت مى کند. امام سجاد7 در دعاى خمسه عشر به ما مى آموزد که جامه گناه و پستى را از تن خود برکنیم و با آب توبه، جسم و جان را شست وشو دهیم:
خداوندا! خطاها، جامه خوارى بر تنم کرده و دورى از تو بر من پوشش بیچارگى افکنده است و جنایت بزرگ من، دلم را به مرگ کشانده است. پس به پذیرش توبه از طرف خود آن را زنده کن. اى آرمان و مطلوبم واى خواسته و آرزویم! پس سوگند به عزت تو، براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نیافته ام، براى شکست خود چاره اى غیر از تو ندیده ام و به تحقیق، من براى بازگشت به سوى تو خضوع کرده ام.
(مفاتیح الجنان، دعاى خمسه عشر، »مناجات التائبین«)
عارف واصل، شهید چمران هم عذر تقصیر از خداوند مى خواهد و مى گوید:
خدایا، ما را ببخش از گناهانى که ما را احاطه کرده و خود از آن آگاهى نداریم. گناهانى را مى کنیم و با هزار قدرت عقل توجیه مى کنیم و خود از بدى آن آگاهى نداریم.

مهاجر الى اللّه
 

هجرت؛ یعنى دورى گزیدن، کوچ کردن از دیار یار به سوى وادى ایمان و نجات. رسول اکرم9 بر این تعریف صحه مى گذارد آنجا که مى فرماید: »المهاجِرُ مَنْ هَجَر السیئات؛ مهاجر کسى است که از گناهان دورى کند«.
(سفینة البحار، ج 2، ص 697)
هجرت معنوى، با پرواز انسان پاک و مطهر به سوى دوست، پس از بریدن از وابستگى ها شروع مى شود. عارف براى هجرت عرفانى روح، به ره توشه ایمان و امید به خدا نیازمند است. امام سجاد7 مى فرماید: »اِلهى لَیْسَ لى وسیلَةٌ اِلَیْکَ اِلّا عواطِفُ رَأفَتِکَ؛ خدایا وسیله اى براى من به سوى تو نیست، جز عواطف و رأفت تو«.
(مفاتیح الجنان، مناجات خمسه عشر، »مناجات المتوسلین«)
تا که از جانب معشوق نباشد کششى
کوشش عاشق بیچاره به جایى نرسد
حافظ
یگانه زاد و راحله هجرت، لطف و عنایت خداست و چه کسى ما را به سوى خود فرا مى خواند و به رهایى از بندها و ریشه هاى خاکى هشدار مى دهد، جز خداى رحمان. ناچیزترین بستگى روحى و مادى، در پرواز انسان اثر دارد. بنابراین، هجرت دو مرحله است: اول آنکه آدمى از موقعیتى که در آن است دور شود و دیگر اینکه با دلى پاک آرزوى وطن کند و براى معبودش دل تنگ شود. او خداخواه است و آرزوى وصل دارد و دورى اش، او را رنج مى دهد.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا مى روم آخر ننمایى وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وى از این ساختنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم
چه خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هواى سر کویش پر و بالى بزنم مولانا
چون انسان از بالاست و به معراج مى اندیشد، گاهى دل تنگ مى شود و این دل تنگى در عارف به روزى چند بار مى رسد و قلب او را مى فشارد و او را شیداى وصل مى سازد و پرواز به سوى منزل حقیقى را طلب مى کند. همان راهى که در مناجات خمسه عشر آمده است:
اى مهربان ترین کسى که به سوى او انسان گریزان مأوا مى گیرد، به سوى پهنه عفو تو دستم را دراز کرده ام و به دامان بخشش تو دستم را آویزان ساخته ام، پس مرا محروم نکن و به نومیدى و زیانم دچار نساز، اى شنواى دعا، اى مهربان ترین مهربانان.
(مفاتیح الجنان، مناجات خمسه عشر، »مناجات المتوسلین«)
طبیعت روح انسان، والایى ست و به زیستنش در زمین قانع نیست که:
اى خوشا چون گوهرى اندر صدف
گم شده در قعر دریا مى شدم
با تنى عریان به گرداب بلا
هم نشین موج شیدا مى شدم
در فناى ذات بى همتاى دوست
با هزاران جلوه پیدا مى شدم

پیوند ذکر و اُنس
 

انسان اگر چیزى را ذاتاً دوست بدارد، هیچ گاه آن را از یاد نمى برد. رسول گرامى اسلام مى فرماید: »من اَحَبَّ شَیْئاً اَکْثَرَ ذِکرَهُ؛ انسان چیزى را که دوست دارد، زیاد او را یاد مى کند«.
(شرح ابن ابى الحدید، نهج البلاغه، ج 19، ص 291)
ذکر و انس پیوندى ناگسستنى دارند، با ذکر مى توان به مقام اُنس رسید. در حقیقت ذکر غذاى جان است. انسانى که عاشق خداست، با ذکر کام جانش شیرین مى شود.
همچنین بنابر آیه قرآنى: »هرکس از یاد من روى گرداند، پس براى او زندگى تنگى است«. (طه:124)
ذکر، روشنایى دل ها و بیدارى تفکر است:
ذکر باید گفت تا فکر آورد
صد هزاران گفته بکر آورد
مولانا
ذکر خدا، مایه آرامش قلب هاست که: »أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ« (رعد: 28). بهره انسان از ذکر این است که از خواب غفلت دور مى شود و همواره بیدار مى ماند. دیگر هر چه شیطان اشارت کند، بنده دچار نمى شود و کسى که شکار شیطان نشود، از خواب غفلت مى گریزد. از شهید بیداردل، چمران عزیز است که:
خدایا، تو مى دانى که در سراسر عمر هیچ گاه تو را فراموش نکرده ام، در سرزمین هاى دوردست فقط تو در کنارم بودى، در شب هاى تار فقط تو انیس دردها و غم هایم بودى، در صحنه هاى خطر فقط تو مرا محافظت مى کردى، اشک هاى ریزانم را فقط تو مشاهده مى کردى، بر قلب مجروحم فقط یاد تو و ذکر تو مرهم مى گذاشت.
هر چه لذت ذکر در کام انسان شیرین افتد، به همان نسبت نشان دهنده قرب الهى است. اگر با گفتن ذکر شاداب مى شویم، پس حلاوت ذکر را دریافته ایم. امام سجاد7 در مناجات خمسه عشر مى فرماید:
»اَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّةٍ بِغَیْرِ ذِکرکَ؛ خدایا استغفار مى کنم از هر لذتى که به غیر ذکر تو باشد«.
اگر کسى با خدا همراه و همنشین شود و ذکر او را با خود داشته باشد، قدرت ازلى حق در او تجلى مى یابد و لحظه اى از دیانت فاصله نمى گیرد و در همه حال با یاد خدا روزگار مى گذراند. پیامبر گرامى اسلام مى فرماید:
کسى که در بازار از روى اخلاص به هنگام غفلت و اشتغال مردم، ذکر خدا بگوید، خداوند براى او هزار حسنه بنویسد و او را در قیامت بیامرزد.
(عدة الداعى، ابن فهد، ص 210)
امام خمینى؛ در مقام اهمیت ذکر، در اربعین خود آورده است:
بدان اى عزیز که تذکر از معبود و به یاد معبود به سر بردن، نتایج بسیار براى عموم طبقات دارد، اما براى کمّل و اولیا و عرفا که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند، »هَنیئاً(کاملین)
لهم«. و اما براى عامه و متوسطین، بهترین مصلحات اخلاقى و اعمالى و ظاهرى و باطنى است. انسان اگر در جمیع احوال و پیشامدها به یاد حق تعالى باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از امورى که خلاف رضاى او است خوددارى کند و نفس را از سرکشى [بازدارد] این همه مصیبت و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم، از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب او است. غفلت از حق، کدورت قلب را زیاد مى کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره و مفاسد را روزافزون مى کند و تذکر و یادآورى از حق، دل را صفا دهد و قلب را صیقلى و جلوه گاه محبوب سازد و روح را تصفیه و خالص کند و از قید اسارت نفس، انسان را برهاند و حب دنیا که منشاء خطیئات و سرچشمه سیئات است، از دل بیرون کند و همّ را همّ واحد کند و دل را براى ورود صاحب منزل پاک و پاکیزه [گرداند].
پس اى عزیز، در راه ذکر و یاد محبوب تحمل شاق هر چه بکنى کم کردى. دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلب، صورت ذکر حق شود و کلمه طیبه »لا اله الا الله«، صورت اخیره و کمال اقصاى نفس گردد؛ که از این، زادى بهتر براى سلوک الى الله و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستى و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر سیر الى الله هستى، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالى.
(امام خمینى؛، اربعین، صص 291 و 292)
انسانى که با محبوبش ذکر و همنشینى دارد، مى داند راز این خلوت و نجوا در توجه یار نهفته است و اوست که در حقیقت به ما اجازه دعا وطلب داده است.
أُذْکُرونى اگر نفرمودى
زَهره نام وى کرا بودى
عطار
پس بیاییم با ذکر و یاد خدا، به اُنس و قرب حقیقى و طهارت درون ونشاط روح برسیم و حوضچه وجود خویش را با اقیانوس بى کران الهى همراه سازیم. ان شاءاللّه
عروج روحانى
آن گاه که سالک، سیر و سلوک معنوى اش را آغاز کند، پرواز روح را در سفرى روحانى به نظاره مى نشیند، در معراج به عالم ملکوت یا عالم جبروت یا عالم اسماء و صفات، آنجا که غایة المعراج همه سفرها و حرکت هاست، همانجا که بارگاه امن الهى است. تا زمانى که روح انسان گاه در طارم اعلا و گاه تا پیش پاى خود در نوسان است، هنوز به کمال نرسیده است. پس باید با مجاهدت و تلاش مرغ روح را به عالم عِلوى پرواز داد و با عارفانى چون چمران عزیز همسفر شد، او که فرموده است:
خدایا تو را شکر مى کنم که لذت معراج را بر روح ارزانى داشتى تا گاه گاهى از این دنیاى مادى درگذرم و از آنجا جز وجود تو را نبینم و جز بقاى تو چیزى نخواهم و بازگشت از ملکوت اعلا براى من شکنجه اى آسمانى باشد که دیگر به چیزى دل نبندم و چیزى دلم را نرباید.
کسى که آسمانى و با ملکوتیان همراه شود، لایق درک جلوه الهى و مشاهده وجه الله خواهد شد. حضرت موسى 7 پیغام خداى متعال را در سفر روحانى خود شنید، نفس گرم محبوب را در سینه پاک خود احساس کرد که »فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ« (طه: 12)؛ یعنى تو وارد حریم من شدى و مهمان من هستى، اینجا کوى قرب من، وادى ایمن و وادى مقدس است، پس دل بستگى ها را به کنارى بنه.
پس از شنیدن این جملات، خداوند متعال ید بیضا و عصا به او عطا کرد؛ ید بیضا، جلوه خداست، ولى او جلوه یار را مى خواهد و به دنبال اسم جمال و اسم نور است و مى گوید: »قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ«. (اعراف: 143)
تشنگى دیدار، موسى را به این تقاضا واداشت. گرچه نمى توان خدا را با چشم سر دید، اما سیر همه عالَم به سوى اوست و »فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقًا« (اعراف: 143).
پس آن گاه که پروردگار در آن (کوه) تجلى یافت، آن را تکه تکه (متلاشى) کرد، در آن لحظه موسى بیهوش شد. ازاین رو، هر گاه آدمى به نشانه هاى عشق رسید، بى قرار در پى یار رود. به قول حافظ:
باتو آن عهد که در وادى ایمن بستیم
همچو موسى اَرَنى گو به میقات بریم
کوس ناموس تو بر کنگره عرش زدیم
عَلَم عشق تو بربام سماوات بریم
حافظ
الهى، کسى که نور عشق تو بر دل او تابیده است، تا به کوى تو نرسد، آرام نگیرد. شوریده حالان قرار ندارند و همواره در حال گذار از این عالمند.
به سویت مى شتابم عاشقانه
نه سامان دارم از عشقت نه خانه
زدى آتش به جانم با مروت
که آهش مى کشد از دل زبانه
بیابان پرورم کردى چون مجنون
پى دیدار لیلایم روانه
همه خواست عارف نیز همان است که مولاى عارفان در مناجات شعبانیه مى فرماید:
اِلهى هَبْ لى کَمالَ الْانقطاعِ اِلَیْکَ و اَنِرْ اَبْصارَ قُلوبنا بضیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ.
معبودا، بر من ببخش کمال انقطاع به درگاهت را و روشن ساز دیده دل ما را به تابش نظر خود.
و شهید چمران به پیروى از مولا فرمود: »خوش دارم از همه چیز و همه کس ببرم و جز خدا انیس و همراهى نداشته باشم.»
(این کار به کوشش سید حسین اسحاقى از کتاب زمزم عشق، نوشته اسماعیل منصورى لاریجانى، صص 79 - 164 تهیه شده است)
 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر