ماهان شبکه ایرانیان

بررسی احادیث مربوط به نهی مشاوره با زنان (۲)

ب. احادیث دال بر نهی از مشاورت با زنان   در برخی احادیث، سخن از نهی از مشورت با زنان آمده است که ذیلاً ذکر می شوند: ۱

بررسی احادیث مربوط به نهی مشاوره با زنان (2)

ب. احادیث دال بر نهی از مشاورت با زنان
 

در برخی احادیث، سخن از نهی از مشورت با زنان آمده است که ذیلاً ذکر می شوند:
1. کلینی از علی بن ابراهیم، از عمر و بن عثمان، از برخی از اصحابش، از ابوعبدالله (صادق) علیه السلام، از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند: «النساء لا یشاورن فی النجوی و لا یطعن فی ذوی القربی، ان المراه اذا اسنت ذهب خیر شطریها و بقی شرهما و ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن ذهب شر شطریه و بقی خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه» (کلینی، 1367ش، ج5، ص 518)؛ با زنان در نجوا (اموری که باید پنهان بمانند) مشورت نمی شود و در خویشان اطاعت نمی گردند. اگر زنی پیر شود خیرش از بین رفته و شرش باقی می ماند؛ بدین گونه که رحمش عقیم و اخلاقش بد و زبانش تند می شود و اگر مرد پیر شود شرش از بین رفته و خیرش باقی می ماند؛ بدین گونه که عقلش بر می گردد و رأیش مستحکم و اخلاقش نیکو می شود.
1-1. ملاحظه می شود در خبر کلینی، افراد مجهولی قرار دارند؛ از این رو، سند مرسل تلقی می شود که از اعتبار حدیث می کاهد، هرچند به اصطلاح مرفوع است.
2-1. شبیه بدین حدیث نیز نقل شده است:
الف) کلینی در جایی دیگر از امام باقر علیه السلام چنین نقل می کند: «لا تشاوروهن فی النجوی و لا تطیعوهن فی ذی قرابه» (همان، ص 517)؛ با زنان در کاری که باید پنهان بماند، مشورت نکنید و در مورد خویشاوندان از آنها اطاعت نکنید.
کلینی سند این حدیث را چنین آورده است: «و عنه عن ابیه رفعه الی ابی جعفر علیه السلام.» و سند قبلی که ظاهراً این سند بدان ملحق می شود، چنین است: «عده من اصحابنا عن احمد بن ابی عبدالله عن ابیه عمن ذکره عن الحسین بن المختار عن ابوعبدالله علیه السلام.» (همان) از این رو، معلوم نیست که در سند حدیث مذکور ارسالی وجود دارد یا نه؛ زیرا معلوم نیست که «عنه» به «عده من اصحابنا» برمی گردد یا به «احمد بن ابی عبدالله»، هرچند ظاهراً باید به شخص دوم برگردد و در این صورت، خبر معلّق خواهد بود، از آن حیث که از ابتدای سند افرادی افتاده اند. ضمن اینکه در سند حدیثِ مقدّم هم تعلیقی وجود دارد؛ زیرا ابتدای سند فرد مجهولی وجود دارد و هم در آخر آن ارسال پیش آمده است؛ چون فرد مجهولی در سند قرار گرفته است. پس سند مورد بحث از چند جهت مشکل دارد.
علاوه بر آن، این حدیث نسبت به حدیث مورد بحث از متن کمتری برخوردار بوده و گوینده نهایی آن امام باقر علیه السلام می باشد.
ب) شیخ صدوق همین حدیث را با اندکی تفاوت بخصوص در صیغه کلمات، از جابر از ابوجعفر (باقر) علیه السلام چنین نقل می کند: «لا تشاوروهن فی النجوی و لا تطیعوهن فی ذی قرابه، ان المراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقی شرهما ذهب جمالها و عقم رحمها و احتد لسانها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقی خیرهما ثبت عقله و استحکم رأیه و قلّ جهله» (شیخ صدوق، [بی تا]، ج3، ص 468/ طبرسی، 1972م، ص 231) ظاهراً این خبر مرسل می باشد.
به هر حال، به نظر می آید این سه حدیث، که در حقیقت یک حدیث هستند، در اسناد و نیز در متن دارای اضطراب می باشند، هرچند اضطراب در متن را می توان از نوع نقصان و زیادت و چه بسا ادراج تلقی کرد. نقصان و زیادت وقتی است که دو حدیث از نظر سند از یک اعتبار، اما از نظر متن با کمی و زیادی همراه باشند. این مسئله به اصل حدیث برمی گردد. ادراج نیز وقتی است که در حدیث سخنان غیر معصوم علیه السلام داخل شده و این توهّم برود که از آن حدیث می باشد.
باید متذکر شد که در منابع متأخر به نقل از سه منبع مذکور (کلینی، شیخ صدوق و طبرسی)، این احادیث بسیار تکرار می شود، اما در اینجا فقط به ذکر منابع اصلی این احادیث اکتفا شده است.
2. نقل شده است: «لیس علی النساء اذان و لا اقامه، و لا جمعه، و لا جماعه، و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنائز و لا اجهار بالتلبیه، و لا الهروله بین الصفا و المروه، و لا استلام الحجر الاسود، و لا دخول الکعبه، و لا الحلق انما یقصرن من شعورهن، و لا تولی المراه القضاء، و لا تولی الاماره، و لا تستشار، و لا تذبح الا من اضطرار ...»؛ زنان اذان، اقامه، نماز جمعه، نماز جماعت، عیادت از بیمار، تشییع جنازه، تلبیه با صدای بلند، هروله میان صفا و مروه، استلام حجرالاسود ورود به کعبه، تراشیدن موی سر (در مراسم حج)، ندارند و قضاوت نمی کنند و به متصدی امارت نمی شوند و با او مشورت نمی گردد و مگر در اضطرار ذبح نمی کنند ... شیخ صدوق از محمد بن علی بن شاه از احمد بن حسین از احمد بن خالد خالدی از محمد بن احمد بن صالح تمیمی از پدرش از انس بن محمد از صادق علیه السلام از پدرش از پدرانش از علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله (شیخ صدوق، 1362ش، ص 511/ همو، [بی تا]، ج1، ص 298 فقط با ذکر امام صادق علیه السلام و به صورتی ناقص) و نیز به صورت معلّق از روایت حماد بن عمرو از أنس بن محمد از پدرش از امام صادق علیه السلام از پدرش از پدرانش از علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و ‌آله (شیخ صدوق، [بی تا]، ج4، ص 364 در ضمن مجموعه ای از سفارش های پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام) و باز به احتمال قوی به صورت مرسل (اعم از معلّق یا مرسل، به علت قلّت رجال سند)، از محمد بن زکریا بصری از جعفر بن محمد بن عماره از پدرش از جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام، (شیخ صدوق، 1362ش، ص 585، عباراتی بسیار نزدیک به هم)
2-1. همچنین ملاحظه می شود که شیخ صدوق یک بار این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله و یک بار از امام باقر علیه السلام بدون تصریح به پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز با سندهایی بعضاً مرسل نقل می کند و از این جهت، حدیث به اصطلاح مضطرب می باشد.
2-2. شبیه به این حدیث، در منابع حدیثی دیگر و اکثراً اهل سنت نیز ذکر شده است. (ابن علی، [بی تا]، ص 95 و 127 از زید بن علی از پدرش از پدربزرگش از علی علیه السلام / ابن الحسین زیدی، 1990م، ج1، ص 26 بدون انتساب سخن به کسی / مالک بن انس، [بی تا]، ج1، ص 95 از ابن عمر / صنعانی، [بی تا]، ج3، ص 126-127 از عطا، زهری، طاووس، مجاهد، حسن، ابن مسیب، ابن عمر، ابراهیم .../ ابن ابی شیبه، 1409ق، ج1، ص 252 از حسن، ابن سیرین، عطا، ابن مسیب، ابراهیم، زهری، علی علیه السلام، ضحاک، عائشه، .../ بیهقی [بی تا]، ج1، ص 408 از پیامبر صلی الله علیه و آله و از ابن عمر/ ابن قدامه، [بی تا]، ج1، ص 434 از اسماء بنت یزید از پیامبر صلی الله علیه و آله/ قاضی نعمان (شیعی)، 1963م، ج1، ص 146 از علی علیه السلام، ...)
و در آنها کم و بیش، فقط درباره احکام نماز، زنان بخصوص جواز یا عدم وجوب اذان و اقامه و جماعت بر زنان، می باشد و در هیچ یک اشاره ای به دیگر مباحث حدیث مذکور نزد شیخ صدوق، از جمله عدم مشورت با زنان، نشده است.
2-3. شیخ صدوق خود، شبیه به این روایت را از امام صادق علیه السلام بدین شکل آورده است: «لیس علی النساء اذان و لا اقامه و لا جمعه و لا استلام الحجر و لا دخول الکعبه و لا الهروله بین الصفا و المروه و لا الحلق انّما یقصرون من شعورهنّ» (شیخ صدوق، [بی تا]، ج1، ص 298) که در آن هیچ اشاره ای به عدم مشورت با زنان نشده است. همچنان که همو، باز در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام، فقط عدم وجوب اذان و اقامه بر زنان و اینکه اگر چنین کنند بهتر است، روایت کرده است. (همان).
3. نقل شده که امام علی علیه السلام درباره برخی از پیشامدها فرمود: «یأتی علی الناس زمان لا یقرب فیه الا الماحل، و لا یظرف فیه الا الفاجر، و لا یضعف فیه الا المنصف یعدون الصدقه فیه غرما، و صله الرحم منا، و العباده استطاله علی الناس، فعند ذلک یکون السلطان بمشوره الاماء، و اماره الصیبان و تدبیر الخصیان»؛ روزگاری بر مردم خواهد آمد که در آن مقرب نیست مگر سخن چین نزد پادشاه، و زیرک خوانده نشود مگر بدکار و دروغگو، و ناتوان نشمارند مگر شخص با انصاف و درستکار، و در آن زمان صدقه و انفاق در راه خدا را غرامت و تاوان (مالی که به اکراه می دهند) می شمارند و صله رحم و آمد و شد با خویشان را منت می نهند و بندگی خدا را سبب فزونی بر مردم می دانند. پس (در نتیجه این کردارهای زشت آن است که) در آن هنگام پادشاه (در فرمان روایی) به مشورت و کنکاش با کنیزان (زن های بی سرو پا) و حکم رانی کودکان (جوانان شهوت ران بی تجربه) و اندیشه خواجه سراها (مردان نالایق و پست) می باشد. (شریف رضی، 1351ش، ص 1132)
3-1. ظاهراً این بیانات به موضوع مورد بحث ارتباط چندانی ندارد؛ چرا که امام از مشورت سلاطین با کنیزکان که زنانی نه چندان شایسته و اهل تدبیر و سیاست بودند، به عنوان کنایه از افراد بی خرد، مذمت می کند که امری کاملاً پذیرفتنی است همچنان که حکومت کودکان و اندیشه خواجه سرایان که در حکم همان کنیزکان می باشند، عرفاً و عقلاً مذموم است. اما نزد برخی متأخران عبارت «یکون السلطان بمشوره الاماء» نهج البلاغه به «یکون السلطان بمشوره النساء» بدل شده است و ظاهراً این امر ابتدا در نهج البلاغه عبده (عبده، [بی تا]، ج4، ص 23) رخ داده است و پس از آن شیعیان بدون دقت در منابع خود، از آن استفاده کرده و آن را به امام علیه السلام نسبت داده اند (منتظری، 1408ق، ج1، ص 355/ همو، 1380ش، ص 125/ کریم محمد، 1408ق، ص 447/ کورانی، 1411ق، ج3، ص 18/ نجفی، 1423ق، ج8، ص 93؛ ج12، ص 274) و با این اضافه نتیجه گرفته شده که این حدیث نیز به صراحت، مشورت با زنان را مورد مذمت قرار داده است؛ از این رو، به طریق اولی، ولایت آنها مذموم خواهد بود (منتظری، 1408ق، ج1، ص 355/ همو، 1380ش، ص 125)، در حالی که منابع قدیمی - همچنان که ملاحظه می شود - از قول امام علیه السلام عبارت «یکون السلطان بمشوره الاماء» وارد شده است. (شریف رضی، 1351، ص 1132/ همو، 1406ق، ص 96/ مجلسی، 1983م، ج52، ص 278/ ابن أبی الحدید، [بی تا]، ج 18، ص 260)
البته در نقل هایی دیگر شبیه به حدیث بالا و در غیر نهج البلاغه، چنین آمده است: «... اذا تسلطن النساء و سلطن الاماء و امر الصبیان» (کلینی، 1367ش، ج8، ص 69 از گروهی از اصحاب ... از امام صادق علیه السلام از امام علی علیه السلام / دیلمی، [بی تا]، ص 222، مرسلاً از امام صادق علیه السلام، از امام علی علیه السلام به احتمال قوی از کلینی)، «فعند ذلک یکون سلطان النساء و مشوره الاماء و اماره الصبیان» (یعقوبی، [بی تا]، ج2، ص 209/ ابن طلحه شافعی، [بی تا]، ص 261، از علی علیه السلام/ بری (قرن 7)، 1402ق، ص 85 از علی علیه السلام) و ظاهراً سخن از مذمّت حکومت و زمام داری زنان و مشورت با کنیزکان می باشد و از آن رو، که این مقاله در خصوص مشورت زنان می باشد نه زمام داری آن ها - که خود بحث دیگری می طلبد - از بررسی این حدیث خودداری می شود.
همچنان که در برخی نقل های مشابه، به طور کلی، سخنی از سلطنت زنان و مشورت کنیزان نیست. (راوندی، ص 127 از امام علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله / ابن محمد لیثی، [بی تا]، ص 554)
2.3. حدیث مورد بحث و نیز احادیث مشابه، کلاً غیر مسند، یعنی بدون سند می باشند، از این رو، از احادیث ضعیف شمرده می شوند.
4. در نامه علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام (یا به قولی به فرزندش محمد بن حنفیه) آمده است: «و ایاک و مشاوره النساء، فان رایهن الی الافن، و عزمهن الی الوهن، و اکفف علیهن من ابصارهن بحجباک ایاهن. فان شده الحجاب خیر لک و لهنّ. و لیس خروجهنّ باشدّ من ادخالک من لا تثق به علیهن. فان استطعت ان لا یعرفن غیرک من الرجال فافعل»؛ (و بپرهیز از مشورت و کنکاش با زن ها؛ زیرا اندیشه ایشان رو به ناتوانی و تصمیمشان رو به سستی است، و با حجاب و پوشاندن، چشم های آنها را از دیدار بازدار (مگذار بیرون رفته چشم هایشان بر مردم افتد)، زیاد سخت گرفتن حجاب (پوشیدگی) بر ایشان پاینده تر است (هرچه در حجاب باشند از تباه کاری ها محفوظ ترند) و بیرون رفتن اینان بدتر نیست از آوردن تو کسی را که از جهت ایشان اعتماد و اطمینانی به او نمی باشد (خواه مرد یا زن ...) و اگر می توانی کاری کن که غیر تو را نشناسند، پس چنین کن. (کلینی، 1367ش، ج5، ص 337-338 از ابوعبدالله اشعری، از برخی از اصحاب، از جعفر بن عنبسه، از عباده بن زیاد، از عمرو بن ابی المقدام از امام صادق علیه السلام و نیز: از احمدبن محمد عاصمی، از کسی که از او روایت می کند، از معلی بن محمد، از علی بن حسان، از عبدالرحمن بن کثیر، از امام صادق علیه السلام / ابن شعبه حرانی، 1404ق، ص 76-87 بدون سند /شریف رضی، 1351ش، ص 938 بدون سند / همو، 1406ق، ص 117-118 بدون سند / کراجکی، 1369ش، ص 177 بدون سند / ابن سلامه (سنّی)، [بی تا]، ص 76/ حلوانی (سنّی)، [بی تا]، ص 60/ ابن محمد لیثی، [بی تا]، ص 100 بدون سند و به احتمال بسیار از کلینی / ابن طاووس، 1950م، ص 171/ زرندی حنفی (سنّی) 1958م، ص 161 بدون سند / دیلمی، [بی تا]، ص 286 بدون سند/ متقی هندی (سنّی)، 1989م، ج16، ص 182 از عسکری در المواعظ/مجلسی، 1983م، ج74، ص 232، از ابن طاووس، ج100، ص 252، از نهج البلاغه ... با تعابیر نزدیک به هم)
4-1. دو سند کلینی دارای ضعف ارسال می باشند.
4-2. نقل کلینی و لیثی به همان مقداری است که ذکر شد، در حالی که نزد ابن شعبه، شریف رضی، ابن طاووس، زرندی، دیلمی و متقی هندی نیز این خبر بسیار طولانی است و آنچه آمد بخش کوچکی از آن می باشد و نزد ابن سلامه از «ایّاک» تا «وهن» و نزد دیگران از «ایّاک» با چند بخش دیگر می باشد که در مجموع در نقل شریف رضی و ابن شعبه وجود دارند و نحو ذکر مطالب نیز چنان است که گویی بخشی از اقوام امام علیه السلام ذکر می شود.
4-3. متذکر می شود که ابن طاووس پیش از ذکر نامه مورد بحث، توضیح می دهد که کلینی این نامه را به صورت رساله ای از علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام و رساله ای مختصر از علی علیه السلام به محمد بن حنفیه در کتابش الرسائل که نسخه ای قدیمی از آن که به احتمال قوی در زمان حیات کلینی نگاشته شده و در اختیار اوست، و نیز عسکری در کتابش الزواجر و المواعظ آورده اند. (ابن طاووس، 1950م، ص 159) با وجود این، همچنان که ذکر شد، کلینی این نامه را خطاب به امام حسن و به قولی به ابن حنفیه و به همان مقدار مذکور، در کتاب خود آورده است. بدین ترتیب، نوعی اضطراب در سند و نیز متن مشاهده می شود.
ضمن اینکه مؤلّف بر کتاب الرسائل کلینی و المواعظ حسن بن عبدالله عسکری دست نیافته است.
4-4. نزد متأخران نیز این نامه بسیار تکرار شده است که در اینجا به منابع متقدمان اکتفا می شود.
5. از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «ایّاکم و مشاوره النساء فان فیهن الضعف و الوهن و العجز»؛ از مشورت با زنان بپرهیزید که در آنها ضعف و سستی و ناتوانی است. (کلینی، 1367ش، ج5، ص 517/ مجلسی، 1983م، ج88، ص 255 بدون ذکر سند)
5-1. کلینی سند این حدیث را چنین ذکر می کند: از او (عنه) از ابوعبدالله جامورانی از حسن بن علی بن ابی حمزه از صندل از ابن مسکان از سلیمان بن خالد از امام علیه السلام، و در سند قبلی و ابتدای آن نام محمد بن یحیی آمده است. اما حر عاملی سند را چنین ذکر می کند: از آنها (عنهم) از احمد از جامورانی از حسن ... (حر عاملی، [بی تا]، ج14، ص 131) و بروجردی آن را چنین می آورد: از گروهی از اصحاب ما (عده من اصحابنا) از احمد بن ابی عبدالله، از ابی عبدالله جامورانی ...، و تصریح دارد که ابتدای حدیث تا احمد معلّق می باشد (بروجردی، 1409ق، ج20، ص 259) و برخی جاافتاده از ابتدای سند را چنین می آورند: کلینی از محمد بن یحیی از ابوعبدالله جامورانی ... (نجفی، 1423ق، ج6، ص 227، ج7، ص 91؛ ج10، ص 261؛ ج11، ص 326) که ظاهراً با ملاحظه سند حدیث قبلی است.
از سویی دیگر، در خود کافی، در دیگر اسناد، جامورانی، پس از راویان ذیل آمده است: عده من اصحابنا از احمد بن ابی عبدالله (پنج بار)؛ عده من اصحابنا از احمد بن محمد بن خالد؛ علی بن محمد بن بندار از احمد بن أبی عبدالله؛ علی بن محمد بن بندار از احمد بن محمد بن خالد؛ عده من اصحابنا از سهل بن زیاد (سه بار)؛ سهل بن زیاد؛ محمد بن یحیی از محمد بن احمد؛ محمد بن یحیی.
با این تفصیل، معلوم نیست که فاصله کلینی تا جامورانی چند راوی بوده و اینکه دقیقاً افراد مقدم بر جامورانی در سند حدیث مورد بحث چه کسانی هستند؟ اما جامورانی، ابوعبدالله محمد بن احمد رازی می باشد که گفته شده قمی ها او را تضعیف کرده اند؛ چون در مذهبش ارتفاع (غلو) وجود دارد و احادیثش را در کتاب النوادر استثنا کرده اند، همچنان که ابن الولید شیخ ابن بابویه روایت های او را استثنا کرده است. (خوئی، ج15، ص 284، ج16، ص 55 و ج22، ص 243)

6. نکاتی درباره این احادیث
 

به طور قطع، مطالبی را که در برخی از احادیث مذکور در خصوص زنان گفته شده است، باید با توجه به فضای فرهنگی و اجتماعی عام زمان خود و ادبیات شکل گرفته بر اساس آن مورد ملاحظه قرار داد و در تعمیم آن حتی در زمان خود باید احتیاط کرد. به هر حال، می توان ملاحظات ذیل را نسبت به مضامین این احادیث متذکر شد:
6-1. در مقایسه با قرآن، ملاحظه می شود که در این کتاب الهی، در مواردی از مشاورت میان زن و مرد و تعظیم زنان و حداقل به رسمیت شمردن خواسته زن به عنوان طرف مقابل مرد سخن رفته است:
الف) «فان ارادا فصالاً عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما» (بقره: 233)؛ پس اگر از شیر باز گرفتن را با تراضی و مشاورت از سوی آن دو (زوجین)، خواستند، پس باکی بر آن دو نیست.
ب) «و ان امراه خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر» (نساء: 128) اگر زنی از شوهرش نسبت به نشوزش یا دوری اش ترسید، پس باکی بر آن دو نیست که میان خویش آشتی بر پا نمایند که آشتی بهتر است. (سخن از صلح و مشورت و تراضی، نشان از استقلال رأی زن و محترم بودن رأی او می باشد.)
ج) «و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها ان یریدا اصلاحاً یوفق الله بینهما» (نساء: 35) و اگر از خلاف و جدایی میان زوجین ترسیدید، پس داوری از خاندان مرد و داوری از خاندان زن بفرستید که چنانچه اصلاحی را خواسته باشند پس خداوند بین آن دو این اصلاح و آشتی را برقرار می سازد. (در اینجا سخن از اصلاح فیما بین است که اشاره به استقلال رفتار و نظر زن و مرد می باشد.)
د) پیشنهاد دختر شعیب به پدرش در خصوص به کارگیری موسی، (ر.ک: قصص: 26)
ه) عکس العمل بلقیس در خصوص برخورد با سلیمان و اظهار نظر و راه کار او برای مقابله با تهاجم سلیمان (ر.ک: نمل: 26-44) که منجر به تنش زدایی میان دو گروه و در نهایت ایمان آوردن او و بالتبع قومش شد که نشان از تدبیر و عقل برخی از زنان دارد.
و) قرآن تصریح دارد که جایگاه حضرت مریم علیه السلام چنان بود که مورد تربیت الهی قرار گرفت و با غذاهای بهشتی اطعام می گشت. (ر.ک: آل عمران: 37)
ز) مؤثر افتادن نظر زن فرعون در خصوص نگه داری حضرت موسی علیه السلام (ر.ک: قصص: 9) که اگر به نظر ایشان عمل نمی شد، موسی کشته می شد.
6-2. اهل سنت بخصوص در نقد این گونه احادیث، به مشورت پیامبر صلی الله علیه و آله با ام سلمه در خصوص صلح حدیبیه اشاره می کنند (که ذکر آن گذشت.)
6-3. نهی مشورت با زنان شاید متوجه صاحب منصبان باشد از این حیث که ورود به مسائل حکومتی نیاز به اطلاعات و توانایی های خاصی است که عموماً زنان و بخصوص زنان صاحب منصب آن زمان از آن به دور بودند و نمی توان از آن عدم مشورت با زنان را به طور مطلق برداشت کرد.
6-4. مردان نیز در صحنه زندگی فردی و اجتماعی دچار لغزش های سنگینی می شوند، پس آیا بدین سبب باید تمام مردان را از ورود به صحنه اجتماع محروم کرد؟ بسیاری چیزهایی که در زنان باید مراقب آن باشیم در مردان نیز وجود دارد؛ مثلاً بیرون رفتن مردان نیز ممکن است فتنه انگیز باشد و همچنین شفاعت کردن و واسطه شدن ‌آنها، از این رو، می توان گفت: مردان بسیاری وجود دارند که قابل مشورت و رایزنی نمی باشند.
6-5. در حال حاضر، با حضور زن در جامعه و تقریباً در تمام صحنه های اجتماعی چه باید کرد؟ آیا باید بنا بر سفارش احادیث، حضور آنها را محدود کرد؟ آی می توان گفت صرف این حضور موجب بروز فاجعه اخلاقی می شود و تمام این زنان دچار فساد و تباهی می گردند؟
این در حالی است که محدودیت هایی که برای زنان در برخی احادیث ذکر شده، در حال حاضر، توسط خود علما عمل نمی شود و بلکه بر خلاف آن تأکید می شود؛ مانند حضور در نماز جمعه و جماعت، تشییع جنازه، بلکه فراتر از آن، حتی در امور نظامی و انتظامی که هرگز به ذهن کسی خطور نمی کرده که زنان در اسلام متصدی آن شوند. ضمن اینکه منع امور پیش گفته از زنان، در حال حاضر، هیچ وجه عقلی ندارد. از این رو، باید گفت: اگر رفتار علما و اسلام شناسان برخلاف مضمون اکثر حدیث باشد و چنین رفتاری خود ملاک و الگو تلقی شود، باید پذیرفت که بر فرض صحت حدیث، مقتضیات زمان بر احکام اسلامی حکومت می کند و در صورت تزاحم یا مصلحت و یا ...، و به عبارت دیگر، به اقتضای حکم عقلا در زمان خود، می توان از آن احکام به احکامی مناسب تر عدول کرد.
6-6. مطلب بسیار مهمی که معمولاً در این مباحث از آن غفلت می شود آن است که فرمان حجاب برای زن به معنای در خانه ماندن نیست، بلکه برای بیرون رفتن اوست. اگر حکم زن آن بوده که فقط در خانه باشد، حکم حجاب نیز برای او صادر نمی شد.
6-7. در برخی از احادیث تصریح شده که زنان در پیری دارای جنبه هایی منفی و مردان دارای برخی جنبه های مثبت می باشند. مفهوم مخالف این جمله این است که در جوانی، زنان دارای جنبه های مثبت و مردان دارای جنبه های منفی هستند؛ یعنی همان دورانی که کارها برعهده آدمیان می باشد. از این رو، با این تعبیر، آیا می توان گفت که در این دوران بهتر است از زنان استفاده و از مردان دوری گردد؟!
6-8. خلقیاتی در برخی از احادیث در خصوص زنان و مردان گفته شده که عقلاً و حسّاً ربطی به جنس و نیز سن ندارد و در هر دو جنس و در همه سنین وجود دارد. چه بسیار زنان و مردانی که در جوانی و پیری شرّ یا به عکس، خیر می باشند و چه بسیار زنانی که در جوانی شر و در پیری خیر و چه بسیار مردانی که در جوانی خیر و در پیری شر می باشند.
ضمن اینکه باید یادآوری شد که برخی تعابیر نسبت به طبقه زنان، پسندیده شمره نمی شوند و این گونه ادبیات به طور قطع از ائمه علیهم السلام که پرورده قرآن و سنت نبوی هستند و حرمت زن و مرد را به یکسان نگه داشته اند، نمی باشد.
6-9. در یکی از احادیث ذکر شده که به آنها در امری که باید پنهان بماند مشورت نکنید، و این سخن نافی مطلق مشورت با ‌آنها نیست. همچنین در همان حدیث آمده که در کاری مربوط به خویشاوندان از آنها اطاعت نکنید، و معلوم نیست مراد آن است که در غیر این کارها می توان از آن ها اطاعت کرد یا آن که کلاً زنان فقط در کارهای خویشاوندان دخالت کرده و در این مورد نیز نباید از آنها اطاعت کرد؟ به هر حال، چنین فرمانی عملاً در زندگی زناشویی نادیده گرفته می شود و به طور قطع، ساحت امام علیه السلام از چنین فرمان هایی که موجب اختلاف خانوادگی شده یا برخلاف جریان طبیعی زندگی زناشویی است و نیز برخلاف سیره عام مسلمانان است، مبرّا می باشد.
6-10. ذکر می شود که عایشه در زندگی دو خلفیه اول نقش کلیدی داشت و با عدم مساعدت خود به سومین خلیفه (عثمان) به هنگام محاصره او در منزل خود، در سست کردن حکومتش نیز سهیم بوده است. (عسکری، 1375، ص 45-47) هرچند برخی بر آنند که زن نباید در سیاست دخالت کند و زن و سیاست ترکیبی ناهماهنگ می باشند و برای عدم مشارکت زنان در صحنه قدرت، عایشه را مثال خوبی دانسته اند (افغانی، 1971م، ص 34) و بدین ترتیب، نقش زن در سیاست را نقشی منفی و مخرب شمرده اند، ولی از این امر غفلت کرده اند که در زمان عایشه، مردان بسیاری از صحابه جلیل القدر نیز نقش سیاسی منفی و مخربی را ایفا کرده اند و اگر بنا باشد از رفتار عایشه، نفی حضور اجتماعی و سیاسی زن استنباط شود، به طریق اولی باید بنا بر رفتار بعضی از صحابه که به مراتب از عایشه مسن تر و دنیا دیده تر و در مسلمانی ادعایی بیشتر داشته اند- یا برای آنها چنین تصور می شود - نفی حضور اجتماعی و سیاسی مردان نیز استنباط گردد.
اما فارغ از صحت یا عدم صحت دخالت عایشه در امور کشورداری، مهم آن است که اگر چنین حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله مشهور بود، مسلمانان صدر اسلام، بخصوص خلفای سه گانه نخست، برای دور کردن عایشه از دخالت هایش و نیز امام علی علیه السلام در مقابله با عایشه بدان استناد می کردند و اصحابی همچون طلحه و زبیر، عایشه را جلو نمی انداختند.
6-11. برخلاف تصور، زنان بسیاری از صدر اسلام در مقامات بالای علمی و عملی به ظهور رسیده اند که مورد احترام تمام فرق اسلامی هستند. از جمله آنها می توان به حضرت فاطمه علیها السلام اشاره کرد که به مقام عصمت نیز دست یافتند. (ر.ک به: غروی، 1378ش، وی ده ها شخصیت از زنان مسلمان صدر اسلام و اندکی پس از آن را ذکر کرده است.)
در حال حاضر نیز با انتخاب زنان به عنوان نماینده مجلس و حتی وزیر در جمهوری اسلامی ایران، این دیدگاه منفی نسبت به توانمندی فکر و قدرت مدیریتی زنان بسیار تعدیل شده است.
منبع: نشریه بانوان شیعه شماره 22
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان