به روایت مرحوم حجت الاسلام سید محمد علی شاه سجادی سرپلی
درآمد
دیدار علامه شهید سید اسماعیل بلخی با حضرت امام خمینی (ره) در سال 1346 در حوزه علمیه نجف اشرف در حقیقت یکی از مهمترین و استثنایی ترین دیدارهای او با علما و مراجع تقلید وقت بوده است. امام خمینی به دلیل رهبری قیام 15 خرداد سال 1342 بر ضد رژیم طاغوتی پهلوی و تبعید به ترکیه و عراق به یکی از پیشگامان نهضت جهانی اسلام شهرت یافته بود، و اغلب شخصیت های مبارز به پای مشورت و نظر خواهی با او می نشستند. شهید علامه بلخی با آگاهی از جایگاه امام خمینی و تحولات داخلی ایران، در جریان سفر به حوزه علمیه نجف اشرف با امام دیدار و مذاکره مهمی به عمل آورد که جزئیات آن را با هم می خوانیم:
روزی که علامه سید اسماعیل بلخی را در حوزه علمیه نجف اشرف که یکی از مراکز علمی جهان اسلام می باشد از نزدیک دیدم، احساسات حماسی و غرور انگیزی به من دست داد. با وجودی که جوان پرشور و خون گرم بودم. گمان کردم سید جمال الدین افغانی (اسدآبادی) دگر بار در سیمای علامه بلخی ظاهر شده است. به رغم مشکلات فزاینده و کار شکنی ها سرانجام شب نشینی علامه بلخی در مدرسه علمیه آیت الله آخوند خراسانی برگزار شد. در اولین شب نشینی تراکم جمعیت از شخصیت های بزرگ علمی، فکری و سیاسی اعم از افغانی، ایرانی، عراقی، لبنان، پاکستانی، هندی و طلاب سایر کشورهای اسلامی به قدری شگفت انگیز بود که محافل متعدد مرجعیت و فقاهت را به حیرت و تجدید نظر واداشت. این در حالی است که خطیب نام آور ایران مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی فلسفی در شب نشینی چند شب پیش خود نتوانست توجه چنین جمعیت عظیمی را به خود جلب کند.
در شب اول شب نشینی علامه بلخی، علمای افغانی و علمای سایر کشورهای اسلامی چنین تصور می کردند که اینک سید جمال الدین ثانی پا به عرصه ظهور گذاشته، و در حال بازدید از حوزه علمیه نجف اشرف می باشد. از نخستین روز ورود علامه بلخی به نجف تعدادی از افراد تنگ نظر و مخالف به شانتاژ و کارشکنی در برگزاری شب نشینی علامه بلخی اقدام کردند. ولی شخصیت های بزرگی همچون آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی از مراجع تقلید نجف، آیت الله العظمی سید یوسف حکیم، آیت الله شهید سید محمد رضا حکیم مسئول روابط بین المللی بیت آیت الله العظمی سید محسن حکیم (ره) مرجع تقلید وقت جهان تشیع و علما و شخصیت های برجسته حوزه علمیه به تدریج با علامه بلخی دیدار کردند.
وضعیت روانی اولین شب نشینی به گونه ای جلوه نمود که مسئولان بزرگ حوزه علمیه پیشنهاد کردند که شب نشینی های علامه بلخی برای دو شب دیگر تمدید شود و اینبار در تالار کتابخانه بزرگ مدرسه کلاسیک برگزار گردد.
این در حالی است که پیش از دیدار علامه بلخی با برخی از علما و مراجع حوزه بر اثر تبلیغات دروغین عده ای از مخالفان و بدخواهان، دیدگاه برخی از مراجع و علمای نجف نسبت به علامه بسیار منفی شده بود.
پس از برگزاری نشستی در تالار بزرگ اسلامی حوزه علمیه نجف اشرف با حضور اساتید و شخصیت های علمی داخلی و خارجی حوزه حضرت آیت الله العظمی حاج سید ابوالقاسم خوئی مرجع تقلید وقت شیعیان در حوالی ساعت 16 به ملاقات علامه بلخی آمد. علامه بلخی در این دیدار به مرجع تقلید وقت شیعیان جهان چنین گفت: «حضرت آیت الله خویی توجه داشته باشید که امروز مسیحیت اهداف و مرام خود را در چهل زبان زنده جهان از واتیکان بخش می کند. آن ها برنامه های تلویزیونی، مجله، روزنامه و بولتن خبری دارند. اکنون حوزه علمیه نجف و مراجع عالیقدر آن چه تلاشی برای نشر اندیشه اسلامی و شیعی در جهان اسلام و به خصوص بین جوامع مسلمان و شیعه دنیا انجام می دهند؟ امروز مراجع و علمای شیعه مسئولیت بسیار سنگین و خطیری در قبال مسلمین جهان دارند. امروز شرق و غرب با جار و جنجال و تبلیغات دروغین علیه اسلام و به ویژه تشیع فعالیت های بسیار گسترده انجام می دهند تا چهره واقعی اسلام و مسلمین را خدشه دار سازند. و ما هنوز در خواب غفلت به سر می بریم و بی تفاوت هستم؟»
پس از ملاقات آیت الله العظمی خوئی با علامه بلخی به ما خبر رسید که حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) قصد دارد ساعت 14 روز بعد با علامه بلخی دیدار نماید. روز بعد در ساعت مشخص خبر دادند که امام خمینی (ره) همراه آیت الله شیخ محی الدین فرقانی که افغانی تبار و اهل هرات بود، بسوی منزل سید هاشم عالم زاده نزدیک می شود. طبق روال همیشگی، آقای فرقانی پشت سر امام راه می رفت.
شیوه حضرت امام این بود که شب ها هنگام رفتن به زیارت مرقد مولای متقیان امیرمؤمنان (ع) یا در مسیر مدرسه علمیه آیت الله سید کاظم یزدی جهت اقامه نماز جماعت در هر حال و در همه وقت سر به زیر بود و هیچگاه دو طرف مسیر را نگاه نمی کرد. به هر حال عده ای از طلاب حاضر خبر تشریف فرمایی امام خمینی (ره) را به علامه بلخی بشارت دادند که ناگهان دیدیم چهره اش چون گل شکفته شد. تبسم ملیحی بر لبانش نقش بست. شگفت زده به چهره علامه بلخی نگاه می کردیم که چند قطره اشک چون مروارید بر گونه هایش فرو آمد. می کوشید احساسات خود را پنهان نگه دارد. شادی و انبساط سراسر وجودش را سخت می فشرد. سپس با طنین دردآلود و گلوی بغض آلود چنین گفت: «آری نمردم تا باز هم یار و ندیم رؤیایی ام آقای سید روح الله موسوی خمینی را چون افسانه ملاقات کنم».
آنگاه علامه بلخی بیدرنگ از جا برخاست. هنوز از پله های طبقه دوم حیاط منزل سید هاشم عالم زاده پائین نیامده بود که حضرت امام از درب حیاط وارد منزل شد. همین که نظر علامه بلخی به امام خمینی افتاد، بدون تأمل با صدای رسا و آهنگ جذاب این شعر حافظ را با صدای بلند خواند: «بخت باز آید از آن در که یکی چون تو در آید - روی میمون تو دیگر در دولت بگشاید». در چنین لحظه ای دو دریای متلاطم و خاموش در یک تلاقی بی نظیر که جهان را از عطر عواطف و عطوفت خود پر کرده بود یکدیگر را در آغوش گرفتند. دو رهبر بزرگ شیعه و دو سیاست مدار برجسته همدیگر را در آغوش گرفتند. لحظه ها و ثانیه ها به قدری زیبا و دلپذیر بود گویا پیر کنعان یوسف گمشده اش را با حرارت و گرمی خورشید در آغوش می فشرد.
ابتدا سکوت مطلق بر فضای دیدار سایه افکند. تاریخ با حیرت زاید الوصفی در حال رقم خوردن بود. علما و طلاب جوان همانند اقمار سرگردان در فضای بهت و حیرت از حرکت و جنب و جوش بازمانده اند. با هزاران چشم در چهره و سیمای این دو خورشید تابناک و دو عالم دردمند شیعه به تماشا نشسته اند. ناگهان بهت و حیرت دیگر... حادثه باور نکردنی دیگر... همگی بی باورانه ملاحظه کردیم که دو رهبر... دو محور مقاومت... همان طوری که یکدیگر را در آغوش گرفته اند قطره های اشک شوق چون مروارید غلطان بر گونه هایشان فرو می ریزد.
تو گویی که آسمان گریه می کند و فلک در آتش و دود و درد... گویا سال هاست همدیگر را ندیده اند و تازه به هم رسیده اند... اما تا قیام قیامت هم روشن نخواهد شد سرشک چشمان این دو انسان بی بدیل... از لذت وصال است و یا از درد و ماتم اهداف ناکام و تلاش های نایافته و بی ثمر؟
به هر حال لحظات ملکوتی و دقایق شور و شوق پایان یافت. علمای جوان و طلبه های خون گرم که غرق در احساسات و محو در جمال و جلال اند، در آتش درد و سوز گذار سوختند و ذرات تار و پودشان را آتش شوق گرفته بود. حضار می دیدند که دست های گوشت آلود علامه بلخی فشرده می شود. حضرت امام با نوازش خاص و لطیف تر از گلستان دست علامه بلخی را در میان انگشتان فشار می دهد. اکنون دو رهبر بزرگ و پیشوای مسلمین و امید شیعیان جهان می خواهند از پله های طبقه دوم منزل بالا روند. تعارفات فی ما بین، آنقدر رقیق و دل انگیز است که قلم از شرح و بیان آن ناتوان است. سرانجام حضرت امام و پشت سر ایشان علامه بلخی و سپس طلاب حاضر به طبقه دوم منزل بالا رفتند.
اکنون هر دو بزرگوار در داخل اطاقی در یکی از خانه های خشتی با سقف چوبی نجف آن دوره که به خانه های چنداول کابل شباهت دارد در کنار یکدیگر نشسته اند. یک پنکه کهنه در سقف خانه سید هاشم عالم زاده نصب شده بود که از شادی و شادمانی ورود این دو رهبر انقلاب به گردش افتاد.
گرمای نجف اشرف از 50 درجه سانتیگراد فراتر بود. شهروندان نجف از وزین و وضیع کولر آبی نمی شناسند. نود درصد خانه های نجف از داشتن پنکه محروم اند. هوای اتاق به تنوری شباهت دارد که تازه حرارت خویش را از دست داده باشد. آیت الله سید محمد عالمی بلخابی پسر عمو و همراه همیشگی علامه بلخی که در همان سال در نجف اشرف حضور داشت، وارد خانه شد و به حضرت امام خمینی (ره) خیر مقدم گفت. سایر علما و طلبه های جوان به دنبال او وارد مجلس شدند، تا بشنوند که علامه بلخی چه اسراری را به سمع امام خواهد رساند، و امام متقابلاً چه مطالبی را با علامه بلخی در میان خواهد گذاشت. مرحوم حجت السلام حاج شیخ امام الله عارفی خاساری دو استکان چای به دو رهبر بزرگوار تقدیم کرد به یاد داریم که حضرت امام دو زانو و حضرت علامه بلخی چهار زانو نشسته بودند.
امام خمینی پس از صرف چای مطلبی را به گوش علامه بلخی نجوا کرد، که ناگهان علامه بلخی با لبخند ملیحی گفت: «چشم... فرموده باشند... به طلبه ها بگوئید بیرون بروند تا صحبت های ما را متوجه نشوند». پس از چند لحظه علامه بلخی روی به حضار کرد و با لهجه بلخابی گفت: «بره های عمک، پسر عموهای عزیز، من از محضر شما بسیار عذر می خواهم به شما عرض کنم که مدت مدیدی است که آیت الله خمینی را ندیده ام و چند دقیقه می خواهم با ایشان خصوصی صحبت کنم، از شما خواهش می کنم چند لحظه ما را تنها بگذارید.»
همگی ما طلبه ها و علمای حاضر در جلسه از جا برخاستیم و از اتاق خارج شدیم. سپس علامه بلخی با همان آواز رشید و رسای خود فرمود: «دروازه را هم بسته کنید». گفت و گوهای امام خمینی و علامه بلخی از ساعت 14/15 تا ساعت 18 ادامه یافت. ما طلبه های جوان با عطش زاید الوصفی به ترتیب از سوراخ کلید به داخل اطاق نگاه می کردیم. ولی صحبت های آن دو رهبر بزرگ شنیده نمی شد. می دیدم که امام سر به زیر انداخته و گاهی هم به چهره علامه بلخی نگاه می کند. اما علامه بلخی دو زانو نشسته و با احساسات و هیجان خارق العاده ای صحبت می کند. در بعضی از موارد حضرت امام نیز کوتاه سخن می گفت و سکوت می کرد. ما طلبه ها به نوبت گوش های خود را به سوراخ کلید می چسبانیدیم. ولی مع الوصف گوش ها توفیق شنیدن صحبت های ایشان را نداشتند. این دو رهبر انقلابی و سیاستمدار حدود چهار ساعت پیرامون مسایل گوناگون جهان اسلام با یکدیگر بحث و تبادل نظر کردند. برنامه های آینده نهضت خویش را مورد بررسی قرار دادند. پس از گذشت چهار ساعت صدای علامه بلخی بلند شد و گفت پسر عموهای محترم حالا می توانید بیائید.
پس از گذشت چند روزی از این دیدار، بزرگانی که از جزئیات آن اطلاع داشتند نقل کرده اند هنگامی که امام خمینی (ره) و علامه بلخی با هم در نجف اشرف رو به رو شدند حرف های زیادی برای گفتن داشتند. انگار که سال ها است همدیگر را می شناسند. زیرا آن دو شخصیت از رهبران انقلابی و پیشوایان امت اسلامی آن روز بودند. هر دو طعم تلخ زندگی در سایه حکومتهای استبدادی را چشیده اند. پس از اینکه همه طلاب و علما از اطاق خارج شدند، امام خمینی (ره) به علامه بلخی گفت: «جناب آقای بلخی شنیده ام که بر ضد حکومت استبدادی کشورتان دست به قیام زده اید و این حرکت شکست خورده و 15 سال زندانی شده اید».
علامه بلخی در پاسخ به اظهارات امام لبخندی زد و گفت: «آری فدایت شوم من علیه رژیم استبدادی کشورم قیام کردم و در این راه سال ها تبعید و زندان را به جا خریدم. حضرتعالی در سال 1342 علیه رژیم پهلوی قیام کردید و بیش از 15 هزار نفر در این راه شهید شدند. حق هم همین بود. ملت باید فدای پیامبر اسلام (ص) شود. در عصر حاضر وجودتان در میان امت، همچون وجود پیامبر اسلام است. اگر ما در راه اسلام شهید شویم و شما زنده بمانید، دین زنده می ماند. حضرت امیرالمؤمنین (ع) باید در بستر پیامبر می خوابید تا او زنده بماند. بنابراین وجود شما باعث حفظ نهضت اسلام در مقابل تمام کفر و الحاد در شرق و غرب می شود. امروز حضرتعالی نائب بر حق امام زمان (عج) هستید. یک مرجع تقلید آگاه به مسائل فقهی، سیاسی و زمان می باشید. امروز مسلمانان به وجود شما نیاز دارند، و باید از شما حمایت کنند. حضرت آقای خمینی احساس می کنم که در نهضت اسلامی ایران سرانجام به پیروزی می رسید، و جهان اسلام را متحول می سازید. چون زمینه پیروزی در ایران فراهم است. میلیون ها مردم پشت سر شما قرار دارند. از سوی دیگر سطح فرهنگ مردم ایران بالا است و قدر شما را به خوبی شناخته اند. آماده هر گونه فداکاری در راه اسلام و کشورشان هستند. این موفقیت را بسیار نزدیک می بینم. این بزرگترین افتخار من است که از نزدیک با شما ملاقات کردم».
هنگامی که این جلسه چهار ساعته پایان یافت علامه بلخی بیرون آمد و به جمع علما و طلاب حاضر اظهار داشت: «من با مراجع تقلید و علمای نجف اشرف دیدار کردم و نظر آن ها را درباره مسائل سیاسی جهان اسلام جویا شدم. ولی مردی چون آیت الله خمینی نیافتم».
امام خمینی (ره) نیز نتیجه گفت و گوهای این دیدار را برای آقایانی که پشت درهای بسته منتظر بودند چنین شرح داد: «در این ملاقات به عظمت و شخصیت انقلابی علامه بلخی و با تفکرات او آشنا شدم. او را انسانی کم نظیر و مجاهد فی سبیل الله و فداکار یافتم. او را سید جمال الدین ثانی معرفی می کنم. شاید از سید جمال الدین هم بالاتر است. همه نیکی ها در وجود این سید بزرگوار جمع شده است».
دیدار و تبادل نظر با امام خمینی، دنیای دیگری را در برابر علامه بلخی گشود، و راهکارهای جدیدی برای مبارزات آینده پیش روی او قرار داد. علامه بلخی به یقین از میان رهبران جهان اسلام چنین گمشده ای را جستجو می کرد. کسانی که برای اداره امور دنیوی، سیاسی و اخلاقی مردم برنامه و راه حل داشته باشد. برای دنیا و آخرت آن ها بیندیشد که اسلام واقعی و اصیل چنین چیزی را پی می گیرد و در صدد پیاده کردن آن است.
منبع:شاهد یاران شماره 64