بررسی مراتب بهره مندان از رزق معنوی
همانطور که در مباحث پیشین ذکر گردید هر یک از رزق های معنوی نام برده مفاهیمی تشکیک پذیر و دارای مراتب هستند که بر همه مصادیق خود به یک اندازه صدق نمی کنند و مراتب بهره مندی از آنها مشکک است. اکنون به منظور ارائه این مراتب با استفاده از چینش آیات در کنار یکدیگر آن را تبیین می نماییم. خداوند در سوره واقعه، برخی از افراد را با نام سابقون و مقربون توصیف کرده است. اما منظور از سابقون و مقربون چه کسانی اند؟
( و السابقون السابقون. اولئک المقربون) (واقعه/ 10و 11) سابقون گروهی هستند که در اظهار عبودیت به پیشگاه پروردگار سبقت نموده و در همه عوالم که ابتدای آنها صحنه عالم ذرّ است در پاسخ مقام کبریائی که سؤال نمود الست بربکم پاسخ بلی دادند. این گروه رسولان و پیامبران و بودند که در سایر عوالم نیز از سلسله بشر و موجودات امکانی سبقت ذاتی داشته اند؛ از جمله در جهان امکان و تکلیف به سمت رسولان معرفی شده اند و تأسیس مکتب توحید و تعلیم و تربیت جامعه بشر به عهده آنان نهاده شده است. اینان در پیشگاه پروردگار، گویی خود را به خدای خود سپرده و اراده و خواسته ای از خود نشان ندادند مگر آنچه را که خدا برای آنان می خواست. خداوند نیز آنان را تحت قیمومیت خود قرار داد و مشمول رحمت و فضل و مغفرت خود نمود و بنابراین در زمره مقربین درگاه حق گشتند. (حسینی همدانی، 1404 ه.ق، ج16، ص 109) در قرآن کریم آیه ای که صلاحیت تفسیر سابقون اول را داشته باشد آیات شریفه ی
(فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات بإذن الله) (فاطر/32)
(لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات) (بقره/148)
« اولئک یسارعون فی الخیرات و هم لها سابقون» (مومنون/61). که از این آیات به دست می آید مراد از سابقون، کسانی هستند که در خیرات سبقت می گیرند، و قهرا وقتی به اعمال خیر سبقت می گیرند، به مغفرت و رحمتی هم که در ازای آن اعمال هست سبقت گرفته اند. و لذا در آیه سابقوا الی مغفرة من ربکم و جنة» (حدید/21) به جای امر به سبقت در اعمال خیر، دستور فرموده: به مغفرت و جنت که مظهر رحمت خاص الهی است، سبقت گیرند، پس سابقون به خیرات، سابقون به رحمت و مغفرتند، در آیه مورد بحث هم که می فرماید: «السابقون السابقون» مراد از سابقون اول، سابقین به خیرات، و مراد از سابقون دوم سابقین به اثر خیرات یعنی مغفرت و رحمت است. پس مقربون بلند مرتبه ترین طبقات اهل سعادتند، هم چنان که آیه شریفه « و السابقون السابقون اولئک المقربون» نیز به این معنا اشاره دارد، و معلوم است که چنین مرتبه ای برای کسی حاصل نمی شود مگر از راه عبودیت و رسیدن به حد کمال آن، هم چنان که فرمود:
«لن یستنکف المسیح أن یکون عبدا لله و لا الملائکة المقربون» (نسا/ 172) و عبودیت تنها با تبعیت محض که بر وفق مراد اراده مولا باشد، حاصل می گردد و این همان داخل شدن در تحت ولایت خدا است، پس چنین کسانی اولیاء الله نیز هستند.
(طباطبایی، 1374، ج 19، ص 208- 198) نکته ای که در اینجا نیاز به تذکر دارد، آیه:
« سابقوا الی مغفرة من ربکم و جنة» (حدید/ 21) می باشد. با توجه به مباحث گفته شده می توان راز و حکمت تقدیم دعا برای مغفرت خود و سپس سایرین را، در ادعیه انبیا علیهم السلام فهمید؛ پیامبران در رسالت خود هیچ اجر و مزدی برای خود، از خداوند درخواست ننموده اند؛ اما در دعاهایشان برای مغفرت، ابتدا مغفرت را برای خود خواسته اند و سپس والدین و مؤمنین. چنانچه حضرت موسی (ع) می فرماید: « قال رب اغفرلی و لأخی و أدخلنا فی رحمتک و أنت أرحم الراحمین» (اعراف/151) (طلب مغفرت موردش منحصر در صورت ارتکاب گناه نیست، بلکه در جایی هم که گناهی ارتکاب نشده طلب مغفرت معنا دارد.)
نمونه دیگر دعای ابراهیم (ع) است:
« ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین» است که پدر و مادر و عموم مومنین را در آن شرکت داده:
« ربنا اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب» (ابراهیم/41) نمونه دیگر دعای حضرت نوح (ع) می باشد:
« رب اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی مؤمنا و للمومنین و المومنات و لا تزد الظالمین إلا تبارا» (نوح/ 28) بنظر می رسد «سابقون» و «مقربون» مقام نعمت یافتگانی است که ما نیز در نمازهای روزانه آن را از پروردگار جهانیان درخواست می نماییم زیرا تحت قیمومیت خداوند قرار گرفتن و از مزایای با خدا بودن خود نوعی نعمت است که درنتیجه عمل مقربین و لطف خداوند حاصل گردیده است. « اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین» (حمد 6و 7) علامه در ذیل این آیه می نویسد: از کلام خدای تعالی چنین بر می آید که سبیل نامبرده یکی نیست؛ و هم سبیلها و راهها یک جور و دارای یک صفت نیستند، بلکه هم آن ها از یک نظر به دو قسمت تقسیم می شوند، و آن این آیه شریفه است که فرموده:
« ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین. و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم.» (یس/ 61). پس معلوم می شود در مقابل صراط مستقیم راه دیگری هست، همچنانکه این معنا از آیه « فإنی قریب، اجیب دعوة الداع إذا دعان، فلیستجیبوا لی، و لیومنوا بی لعلهم یرشدون»
(بقره/ 186) استفاده می شود، چون می فهماند بعضی غیر خدا را می خوانند، و غیر خدا را اجابت نموده، به غیر او ایمان می آورند. و همچنین از آیه:
« ادعونی أستجب لکم، إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین» (مومن/60) که می فهماند راه او نزدیک ترین راه است، و آن راه عبارتست از عبادت و دعای او، آنگاه در مقابل، راه غیر خدا را دور معرفی کرده، و فرمود: « اولئک ینادون من مکان بعید» (فصلت/ 44) که می رساند غایت و هدف نهایی کسانی که ایمان به خدا ندارند، و مسیر و سبیل ایمان را نمی پیمایند، غایتی دور است. پس راه بسوی خدا دو گونه است: دور و نزدیک، راه نزدیک راه مومنین، و راه دور راه غیر ایشان است، و هر دو راه هم به حکم آیه « یا ایها الانسن إنک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» ( 6/ انشقاق) راه خدا است. علاوه بر تقسیم قبلی، که راه خدا را بدو قسم دور و نزدیک تقسیم می کرد، تقسیم دیگری است که یک راه را بسوی بلندی، و راهی دیگر را بسوی منتهی می داند، یکجا می فرماید:
« إن الذین کذبوا بآیاتنا و استکبروا عنها لاتفتح لهم ابواب السماء» (اعراف/40) معلوم می شود آنهایی که چنین نیستند، دربهای آسمان برویشان باز می شود، چون اگر هیچکس بسوی آسمان بالا نمی رفت، و درب های آسمان را نمی کوبید، برای درب معنایی نبود، و در جایی دیگر می فرماید: «و من یحلل علیه غضبی فقد هوی» (طه/81) چون کلمه (هوی) از مصدر (هوی) است، که معنای سقوط را می دهد. و در جایی دیگر می فرماید:
« و من یتبدل الکفر بالایمان، فقد ضل سواء السبیل» (بقره/108) که می رساند دسته سومی هستند که راهشان نه بسوی بالا است، و نه بسوی سقوط، بلکه اصلا راه را گم کرده دچار حیرت شده اند، آنها که راهشان بسوی بالا است، کسانی هستند که ایمان به آیات خدا دارند، و از عبادت او استکبار نمی کنند، و بعضی دیگر راهشان بسوی پستی منتهی می شود، و آنها کسانی هستند که به آنها غضب شده، و بعضی دیگر اصلاً راه را از دست داده و گمراه شده اند، و آنان (ضالین) اند، و ممکن است که آیه مورد بحث به این سه طائفه اشاره کند، (الذین انعمت علیهم) طائفه اول، و (مغضوب علیهم) طائفه دوم، و (ضالین) طائفه سوم باشند. و واضح است که صراط المستقیم آن دو طریق دیگر، یعنی طریق (مغضوب علیهم)، و طریق (ضالین) نیست، پس قهراً همان طائفه اول، یعنی مومنین خواهد بود که از آیات خدا استکبار نمی ورزند.
(طباطبایی، 1374، ج6، ص 533). آیه: «یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین أتوا العلم درجات» (مجادله/ 11) می رساند که همین طریق اول نیز تقسیم هایی دارد؛ هر چه ایمان قوی تر و علم بیشتر باشد درجات بالاتر می رود.
پس نباید تصور گردد که با قدم گذاشتن در مسیر عبودیت، ظرفیت وی تکامل یافته و به حد اعلا رسیده است؛ بلکه به موازات افزایش درجات ایمان و علم، درجات معنوی نیز متکامل تر می گردد و آن وقت از اصحاب صراط مستقیم می شود. (طیب، 1378، ج12، ص 457)
صراط مستقیم، صراط غیر گمراهان است، صراطی است که بهیچ وجه شرک و ظلم در آن راه ندارد، هم چنانکه ضلالتی در آن راه نمی یابد، نه ضلالت در باطن، و قلب، از قبیل کفر و خاطرات ناشایست، که خدا از آن راضی نیست، و نه در ظاهر اعضاء و ارکان بدن، چون معصیت و یا قصور در اطاعت، که هیچ یک از اینها در آن صراط یافت نمی شود و این همانا حق توحید علمی و عملی است، و توحید هم همین دو مرحله را دارد و مرحله سومی برایش متصور نیست، و بفرموده قرآن، بعد از حق غیر از ضلالت چه می تواند باشد؟ آیه: «الذین ءأمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم یهتدون» (انعام/82) نیز بر همین معنا منطبق است، که در آن امنیت در طریق را اثبات نموده، باهتداء تام و تمام وعده می دهد، اصحاب صراط مستقیم در صورت عبودیت خدا، دارای ثبات قدم بتمام معنا هستند، هم در فعل، و هم در قول، هم در ظاهر، و هم در باطن، و ممکن نیست که نامبردگان بر غیر این صفت دیده شوند، و در همه احوال خدا و رسول را اطاعت می کنند، چنان چه نخست درباره آنها فرمود: (و من یطع الله و الرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا» (نساء/ 69) و سپس این ایمان و اطاعت را چنین توصیف کرده: (فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم، ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجا مما قضیت، و یسلموا تسلیما، * و لو أنا کتبنا علیهم أن اقتلوا أنفسکم، أو اخرجوا من دیارکم، ما فعلوه إلا قلیل منهم، و لو أنهم فعلوا ما یوعظون به،لکان خیر لهم، و أشد تثبیتا» (نساء/ 66و 65) تازه مومنینی را که چنین ثبات قدمی دارند، پائین تر از اصحاب صراط مستقیم دانسته، وصف آنان را با آن همه فضیلت که برایشان قائل شد، مادون وصف اصحاب صراط مستقیم دانسته، چون در آیه (68 سوره نساء) فرموده: این مومنین با کسانی محشور و رفیقند که خدا برآنان انعام کرده، (یعنی اصحاب صراط مستقیم)، و نفرموده: از ایشانند، و نیز فرموده: با آنان رفیقند، و نفرموده یکی از ایشانند، پس معلوم می شود اصحاب صراط مستقیم، یعنی (الذین أنعم الله علیهم) مقامی عالی تر از مومنین دارند نظیر آیه (69/ نساء)، در این که مومنین را در زمره اصحاب صراط مستقیم ندانسته، بلکه پائین تر از ایشان می شمارد، آیه: « والذین آمنوا بالله و رسله اولئک هما الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم أجرهم ونورهم» (حدید /19) می باشد، چون در این آیه مومنین را ملحق به صدیقین و شهداء کرده، و با اینکه جزو آنان نیستند، بعنوان پاداش، اجر و نور آنان را به ایشان داده، و فرموده: « و کسانی که به خدا و رسولان وی ایمان آورده اند، در حقیقت آنها هم نزد پروردگارشان صدیق و شهید محسوب می شوند، و نور و اجر ایشان را دارند.» پس معلوم می شود اصحاب صراط مستقیم، قدر و منزلت و درجه بلندتری از درجه مومنین خالص دارند، حتی مومنینی که دلها و اعمالشان از ضلالت شرک و ظلم بکلی خالص است. پس تدبر و دقت در این آیات برای آدمی یقین می آورد: به اینکه مومنین با اینکه چنین فضائلی را دارا هستند، با این حال در فضیلت کامل نیستند، و هنوز ظرفیت آن را دارند که خود را به (الذین أنعم الله علیهم برسانند)، و با پرکردن بقیه ظرفیت خود، همنشین با آنان شوند، و به درجه آنان برسند، و بعید نیست که این بقیه، نوعی علم و ایمان خاصی بخدا باشد، چون در آیه (یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین أوتوا العلم درجات)، خداوند آنهایی را که از شما ایمان آورده اند، و آنان که علم به ایشان داده شده، بدرجاتی بالا می برد) (مجادله/ 11) دارندگان علم را از مومنین بالاتر دانسته، معلوم می شود: برتری «الذین أنعم الله علیهم» از مومنین، بداشتن همان علمی است که خدا به آنان داده، نه علمی که خود از مسیر عادی کسب کنند، پس اصحاب صراط مستقیم که (أنعم الله علیهم) بخاطر داشتن نعمتی که خدا بایشان داده، (یعنی نعمت علمی مخصوص)، قدر و منزلت بالاتری دارند، و حتی از دارندگان نعمت ایمان کامل نیز بالاتراند، این هم یک صفت و امتیاز در اصحاب صراط مستقیم. (طباطبایی، 1374، ج1، ص 49- 46) بر اساس مطالب بیان شده یکی از مصادیق «انعم الله علیهم» انبیا علیهم السلام بودند. حضرت موسی (ع) هم از نمونه انبیایی است که خداوند نعمت هدایت به صراط مستقیم الهی را به ایشان عطا فرموده است؛ با استناد به آیه: «و هدینهما الصراط المستقیم» (صافات/118) مراد از "هدایت به سوی صراط المستقیم"، اعطای نبوت و رسالت و عصمت می باشد که خدا آنرا به موسی (ع) و هارون نسبت داده است. (طیب، 1378، ج11، ص 185)
* نتیجه
با بررسی های انجام شده این نتیجه حاصل گردید که رزق به موارد مادی منحصر نمی گردد و معنایی عام و فراگیر دارد. اصل در معنای «رزق» انعام و بخشش ویژه است. بنابراین می توان مصادیق بیشماری برای آن متصور شد. مصادیقی که در این نوشتار به آن اشاره گردیده، شامل نعمت هدایت، شفاعت، مغفرت، علوم و معارف، بصیرت و بینش و... می باشند. انبیا (ع) و در رأس آنها، حضرت نوح و حضرت موسی (ع) افرادی هستند که از تمامی این نعمت ها برخوردارند. آگاهی بر این مسئله سبب می شود تا اصرار آدمی در کسب رزق های مادی کاهش یافته و کمی از تلاش خود را صرف کسب رزق های معنوی نماید.
* منابع و مآخذ
1- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، بی جا، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1363
2- حسینی همدانی، محمد حسین، انوار درخشان، تهران، کتاب فروشی لطفی، 1404 ق
3- شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، 1373
4- طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1373
5- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372
6- طیب، عبدالحسین، اطیب البیان، سید عبدالحسین، تهران، انتشارات اسلام، 1378
7- قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371
8- مصطفوی، حسن، التحقیق فی الکلمات القرآن الحکیم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360
9- مصطفوی، حسن تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380
10- مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1424 ق
11- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374
12- نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، تهران، انتشارات اسلامیه، 1398 ق
فصلنامه قرآنی کوثر شماره 39
پینوشتها:
1- استادیار گروه الهیات دانشگاه اصفهان
2-کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث