* چکیده:
رزق به معنای عطای خداوند و انعام و بخشش ویژه ایست که به مقتضای حال طرف مقابل و به منظور ادامه حیات وی پیوسته و جاری است. این واژه همراه با مشتقاتش 123 بار در قرآن به کار رفته است. در این نوشتار پس از تبیین مفهوم واژه رزق، دیدگاه قرآن درباره رزق معنوی و انواع مصادیق آن بررسی و تبیین گردیده و از تأمل در آیات قرآن چنین دریافت شده که از تعداد استعمال 123 مورد واژه رزق، 10 مورد آن از مصادیق رزق معنوی و بقیه در مفهوم رزق مادی بشمار آمده است.
* کلید واژه ها: قرآن، رزق، رزق حسن، رزق معلوم
* بررسی مفهوم واژه «رزق»
لغت پژوهان این واژه را از اصل (رزق) دانسته و درباره مفهوم آن گفته اند: رزق به معنی عطای خداوند آمده است و به معنای انعام و بخشش ویژه ای است که اولاً بر اساس مقتضای حال طرف مقابل و مطابق با آنچه که برای ادامه ی حیات به آن نیاز دارد می باشد؛ و ثانیاً به صورت پیوسته و جاری می باشد. این قیود میان مفهوم واژه «رزق» و مفاهیم «احسان و انعام و اعطاء و حظ و نصیب و انفاق» فرق می گذارد؛ زیرا قید تداوم حیات و پیوستگی در «انعام و انفاق و اعطاء» ملحوظ نشده، جز اینکه انعام لازم است که در حسنات باشد و آن نعمتی است که شکر بر آن واجب می شود.
«نصیب و حظ»، قطع در آنها جایز است بر خلاف «رزق» که دوام دارد. رزق تنها در مورد حلال به کار می رود، بر خلاف «غذا، نصیب و عطا» که هم در حلال و هم در معنای حرام به کار می رود. (مصطفوی، 1360، ج 4، ص 115) این در حالیست که در قاموس، ذیل واژه «رزق» گفته شده: رزق گاهی به عطاء دائمی اطلاق می شود؛ خواه دنیوی باشد یا اخروی و گاهی به نصیب و بهره؛ و گاهی به غذائی که وارد جوف می شود گویند.(قرشی، 1371، ج3، ص 82) علامه در خصوص واژه «رزق» می گوید: از موارد استعمال «رزق» به دست می آید که در معنای این کلمه نوعی بخشش و عطا نهفته است، مثلاً می گویند: «پادشاه به لشکریان رزق می دهد،» که این جمله تنها شامل مواد غذائی لشکر می شود... این معنای اصلی و لغوی «رزق» بود؛ ولی بعدها در معنای آن توسعه دادند و هر غذائی را که به آدمی می رسد، چه دهنده اش معلوم باشد و چه نباشد، رزق خواندند، گویا رزق بخششی است که به اندازه ی تلاش و کوشش انسان به او می رسد هر چند که عطا کننده آن معلوم نباشد؛ سپس توسعه ی دیگری در معنای آن داده شد و آنرا شامل هر سودی که به انسان رسد نموده اند هر چند که غذا نباشد؛ و به این اعتبار، همه ی مزایای زندگی اعم از مال، جاه، عشیره، یاران، جمال و علم و غیره را رزق خواندند. (طباطبایی، 1374، ج 17، ص 418) وی در جایی دیگر آورده است که «رزق» به معنای چیزی است که مورد انتفاع و بهره برداری شخصی قرار بگیرد. بنابراین از هر چیزی آن مقدار رزق است که مورد استفاده واقع شود.
***
پس اگر کسی مال بسیاری جمع کرده، که به غیر از اندکی از آن را استفاده نمی کند و یا نمی خورد، درحقیقت رزقش همان مقداری است که استفاده می کند یا می خورد، بقیه ی آن، رزق او نیست مگر از این جهت که بخواهد به کسی بدهد، که از این جهت رزق است و از جهت خوردن رزق نیست. پس وسعت روزی و تنگی آن به زیادی مال و اندک بودن آن ارتباطی ندارد، (چه بسیار افراد که مال بسیار دارند، ولی کم می خورند و چه بسیار افراد که به عکس آنانند.) (همو، ج3، ص 220)
***
در «التحقیق»، ذیل واژه «رزق» گفته شده که رزق مرحله دوم تکوین و ایجاد است و همان ادامه حیات و تکمیل ذات انسانهاست. پس همانا خدای متعال اشیا را جسمانی و روحانی یافت. پس به هر یک از آنها به اقتضای فطرتشان، رزق متناسب با آن را داد و این همان هدایت تکوینی به سمت کمال وجودی و سیر صعودی است. پس دانسته شد که «تکوین» با «رزق» پایان پذیرفت. پس گریزی نیست که از صفات خدای متعال باشد:
(و الذی قدر فهدی) (اعلی/3)
(الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء سبحانه و تعالی عما یشرکون» (روم/40)
(یا ایها الناس اذکروا نعمت الله علیکم هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الارض لا اله الا هو فأنی توفکون» (فاطر/3) رزق به اعتبار دیگر به غیر خدا نسبت داده می شود؛ از این جهت که تسبیب اسباب و وسایل ظاهری بدست مردم و اسباب مادی می باشد؛ همانطور که اجرای خواسته های روح، بر عهده قوای بدنی و جوارح ظاهری است اما در واقع خداوند آن را اداره می کند. پس علت العلل و محیط به جمیع اسباب خداوند متعال است و اوست که بر طبق مشیت خویش به هر کدام از بندگان که بخواهد رزق مادی یا معنوی عطا می کند:
(إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب) (آل عمران /37). (مصطفوی، 1360، ج4، ص 115)
* بررسی انواع کاربرد واژه رزق در قرآن
در قرآن کریم 123 آیه آمده که در آن واژه «رزق» و مشتقات آن بکار رفته است که عمده آنها را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
1- رزق مادی
الف) خوراک و پوشاک
(و علی المولود له رزقهن و کسوتهن....) (بقره/ 233)
(و کلوا مما رزقکم الله حلالاً طیباً) (مائده/88)
(و إذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا قد علم کل أناس مشربهم کلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الارض مفسدین) (البقرة/ 60)
(لقد کان لسبإ فی مسکنهم آیة جنتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم و اشکروا له بلده طیبة و رب غفور) (سبأ/ 15)
(قل أ رایتم ما أنزل الله لکم من رزق فجعلتم منه خراما و حلالا قل الله أذن لکم أم علی الله تفترون) (یونس/ 59)
(الله الذی خلق السماوات و الارض و أنزل من السماء ماء فأخرج به من الثمرات رزقا لکم و سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بأمره و سخر لکم الأنهار) (ابراهیم/32)
(رزقا للعباد و أحیینا به بلدة میتا کذلک الخروج) (ق/11)
(وکلوا مما رزقکم الله حلالا طیبا و اتقوا الله الذی أنتم به مومنون) (المائدة/88)
( و من الأنعام حمولة و فرشا کلوا مما رزقکم الله و لا تتبعوا خطوات الشیطان إنه لکم عدو مبین) (الأنعام/142)
(فکلوا مما رزقکم الله حلالا طیبا و اشکروا بنعمت الله إن کنتم ایاة تعبدون)
(النحل/114)
(یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا لله إن کنتم ایاه تعبدون)
(البقرة/172)
ب) باران
(قل من یرزقکم من السماء و الارض أمن یملک السمع و الأبصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الأمر فسیقولون الله فقل أفلا تتقون)
(یونس/31)
(أمن یبدوا الخلق ثم یعیده و من یرزقکم من السماء و الأرض أ إله مع الله قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین) (نمل/ 64)
(یا ایها الناس اذکروا نعمت الله علیکم هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الأرض لا اله الا هو فأنی توفکون) (فاطر/3)
(و اختلاف اللیل و النهار و ما أنزل الله من السماء من رزق فأحیا به الأرض بعد موتها و تصریف الریاح آیات لقوم یعقلون) (جاثیه/5)
(هو الذی یریکم آیاته و ینزل لکم من السماء رزقا) (غافر/13)
( و فی السماء رزقکم و ما توعدون) (ذاریات/ 22)
باران را از آن جهت رزق گفته اند که سبب رزق است و بر زمین می بارد و بوسیله آن، از زمین، اغذیه و البسه رویانده می شوند. و گفته شده در آن مضاف مقدر است یعنی «فی السماء سبب رزقکم» (مغنیه، 1424 ق، ج7، ص 147) لازم به تذکر است که رزق مادی در این قبیل از آیات شامل خوراکی ها و غیر خوراکی ها می شود.
2- رزق و معنوی
گاه نعمت خداوند به انسان، جلوه مادی و ظاهری ندارد، البته درک معنویت و رایحه عشق الهی نیازمند لیاقت خاص است که همگان از این لطف بی بهره اند. اما در دیدگاه صاحبان عشق و اندیشه که هستی را سرشار از رازها و نیازهای ملکوتی می بینند، ارزش هایی برتر از باورهای زنگ آلود وجود دارد؛ هرچند کوته فکران بدان پی نبرده اند و با نگاهی دیگر به آن بنگرند. دانش، بصیرت، اندیشه روشن، استعداد مناسب، ذوق شایسته، قدرت هدایت انسانها، آشنایی با معارف ناب الهی و علوم و لذت های معنوی، فهم آیات قرآن، برخورداری از قوه تحلیل حوادث، عشق به عبادت، دلدادگی به اهل بیت عصمت و طهارت، پایمردی در صراط مستقیم هدایت، پیروی هم جانبه از ولایت، آمرزش و مغفرت الهی و... نمونه هایی از رزق های گرانبهای خداوندی است که به برخی انسانها عطا گردیده که بسان کیمیایی ارزشمند وجود و هستی صاحبان آنها را فرا گرفته و این بسیار بدیهی است که به دست آوردن بهره های مادی دنیا هدف اصلی انسان از زندگانی نبوده، بلکه اینها همه ابزار وسیله ای برای فراهم سازی امکانات رشد و تعالی شخصیت او است. افزون بر آن تمامی بهره های انسان از دنیا جلوه های زودگذر و رزق های ناپایدار نیست که در این صورت بزرگترین توهین و تحقیر نسبت به مقام والای انسان روا داشته شده، بلکه بسیاری از مواهب خداوندی بهایی برتر از امکانات مادی داشته و آثاری ماندگار برای همیشه تاریخ بشریت به جا نخواهد گذاشت.
* نمونه هایی از این نوع رزق های معنوی عبارتند از
1- علوم و معارف
منظور از علوم و معارف، علوم غیبیه ایست از جانب خداوند که آن را بر اساس مصلحت خود و مقتضای حال طرف مقابل، به بندگان خاص خود می بخشد و این رزقی است که در قبال انجام رسالت و مأموریت های الهی واگذار می شود. علم غیب که اساس دعوت پیامبران را تشکیل می دهد از دسترس مردم عادی خارج است. به عنوان مثال حضرت نوح (ع) هنگامی که مشغول ساختن کشتی بود و ملأ و اشراف بر او می گذاشتند، وی را مسخره کرده و می گفتند، سرزمین خشک جای کشتی نیست. و او می فرمود: به زودی خواهید فهمید چه کسی را عذاب رسواکننده فرا می رسد و عذاب زوال ناپذیر بر او حلول می کند. اگر شما کار ما را به استهزاء می گیرید ما نیز شما را مسخره می کنیم.
(ویصنع الفلک و کلما مر علیه ملأ من قومه سخروا منه قال إن تسخروا منا فإنا نسخر منکم کما تسخرون. فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذاب مقیم»
(هود/39-38). آنها مسخره می کردند و می خندیدند زیرا ورای این کار را نمی دیدند و ذات جاهل همین است که تنها به ظاهر می نگرد و تدبیر و تقدیر را وارد حسابش نمی کند. (مغنیه، 1424 ق، ج4، ص 230) حضرت نوح (ع) در جای دیگر صراحتاً اعلام می دارد که مشمول علم غیب الهی قرار دارد:
(قال یا قوم لیس بی ضلالة و لاکنی رسول من رب العالمین.* أبلغکم رسالات ربی و أنصح لکم و أعلم من الله مالا تعلمون) (اعراف/ 62-62) أعلم من الله ما لا تعلمون: اشاره دارد به تفوق و برتری نوح (ع) از جهت علم و آگاهی در هر موضوعی که مربوط به حقایق و معارف لاهوتی، و أحکام و آداب در میان خالق و مخلوق، و افکار اجتماعی و انفرادی می شود و این تفوق اعم است از اینکه از لحاظ استعداد ذاتی باشد، و یا از راه تعلیمات إلهی که مؤیّد ذاتیات باشد. (مصطفوی1380، ج8، ص 394) مسلماً سخن گفتن از غیب، بدون شناخت غیب میسر نیست. سخن از اینکه چه کسی هلاک می شود و چه گروهی می ماند، بدون علم غیب امکان ندارد و این گونه تعبیر قاطعانه حضرت نوح نشانه شهود غیب است. علاوه بر این نوح (ع) به جایی رسید که بر دریا و طوفان پرخروشی که احدی از ظالمان و کافران را زنده نگذاشت، مسلط شد و این نشانه بلندای شهود و معرفت علمی نوح (ع) است. (جوادی آملی، 1363، ج6، ص 270-269) علم غیب مختص اولیا و پیامبران الهی است اما میزان بهره مندی از آن برای پیامبران و اولیا نیز مشکک است؛ به عنوان مثال وقتی حضرت موسی (ع) از خضر نبی (ع) درخواست همراهی نمود، خضر (ع) گفت: تو نمی توانی صبر کنی زیرا از علم ولایت و اسرار غیب آگاه نیستی و صبر برای انسانی که عالم نیست، دشوار است:
(و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا ) (کهف/68)
هدایت نیز از جمله نعمت های خاصه ایست که خداوند آن را در اختیار بندگان خاص خود قرار می دهد؛ البته با شرط اینکه زمینه پذیرش آن در افراد وجود داشته باشد؛ بدین معنا که، این هدایت، از سنخ هدایت ثانویه است نه اولیه. یکی از مواردی که در قرآن از آن به عنوان زمینه ساز هدایت ثانویه یاد شده، جهاد و تلاش و کوشش در راه اعتلای نام خداست: ( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و إن لمع المحسنین) (69/عنکبوت) معنای "جاهدوا فینا" این است که جهادشان همواره در راه ما است، و این تعبیر کنایه از این است که: جهادشان در اموری است که متعلق به خدای متعالی است، چه جهاد در راه عقیده باشد، و چه در راه عمل، و چون جهادشان در راه خدا است هیچ عاملی ایشان را از ایمان به خدا و اطاعت اوامر و نواحی او باز نمی دارد.
" لنهدینهم سبلنا" در اینجا خدای تعالی برای خود سبیل هایی نشان می دهد، و راه ها هر چه باشد بالآخره به درگاه او منتهی می شود، راه را برای این راه می گویند که به سوی صاحب راه منتهی می شود، و آن صاحب راه منظور اصلی از راه است. (مثلاً وقتی می گویند این راه سعادت است، معنایش این است که: این راه را به سوی سعادت منتهی می شود)، پس راه های خدا عبارت است از طریقه هایی که آدمی را به او نزدیک و به سوی او هدایت می کند، و وقتی خود جهاد در راه خدا هدایت باشد، قهرا هدایت به سوی سبل، هدایت روی هدایت خواهد بود، و آن وقت آیه شریفه با آیه (و الذین اهتدوا زادهم هدی) (محمد/17) منطبق می شود. (طباطبایی، 1374، ج16، ص 228).
پینوشتها:
1- استادیار گروه الهیات دانشگاه اصفهان
2-کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
منبع:فصلنامه قرآنی کوثر شماره 39