حوزه معنایی صلاه بر محور هم نشینی
برخی از واژگان با واژه صلاه بر محور جانشینی پیوندی ندارند، اما کاربردشان همواره با صلاه بوده است وعلاوه بر هم نشینی در ساختار وحیانی آیات، از باهم آرایی(1) و هم نشینی با آن بهره مند هستند. برخی از این واژگان به لحاظ مفهومی، نقش مقدمی برای صلاه دارند و در تحقق هدف صلاه کار سازند برخی باهم نشینی با واژه صلاه به توصیف صلاه می پردازند و درشناخت ماهیت صلاه یا ویژگیهای آن نقش اساسی ایفا می کنند و هریک بعدی از ابعاد صلاه را روشن می کنند. در ادامه به معرفی تعدادی از این واژه ها خواهیم پرداخت.
ایمان
یکی از واژه هایی که با صلوه هم نشینی دارد، ایمان و مشتقات آن است. این واژه از ماده امن به معنی آرامش نفس و از بین رفتن ترس گرفته شده است.(2) ابن فارس دو ریشه برای این ماده معرفی کرده است: یکی امانت که ضد خیانت و باعث سکون قلب است و دیگری تصدیق.(3) تفلیسی برای واژه ایمان در کاربست وحیانی شش وجه به قرار زیر برشمرده است:
1. ایمن گردانیدن: «هوالملک القدوس السلام المومن»(حشر:23)
2. اسلام آوردن به زبان: «قالب الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم...؛ بادیه نشینان گفتند: ایمان آورده ایم. بگو: ایمان نیاورده اید، لیکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است»(حجرات:14)
3. ایمان داشتن به دل وزبان: «انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا وجاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون؛ در حقیقت مؤمنان کسانی هستند که به خدا و پیامبر او ایمان آورده و سپس شک نکرده اند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند، آنان همان راستگویانند»(حجرات:15)
4. شریعت: «ماکنت تدری ماالکتاب ولاالایمان؛ تو نه می دانستی کتاب چیست و نه ایمان» [یعنی از کتاب و شریعت اسلام اطلاع نداشتی](شوری:52)
5. نماز: «وماکان الله لیضیع ایمانکم...؛ خدا برآن نیست که ایمان شما را ضایع گرداند» [یعنی خدا نمی خواهد نمازهایی را که تاکنون به سمت بیت المقدس خوانده اید ضایع نماید و باطل قلمداد کند](بقره:143)
6. توحید: «ومن یکفر بالایمان فقد حبط عمله؛ هرکس در ایمان خود کفر بورزد[= برای خداوند شریک قائل شود]، قطعاً عملش تباه شده است»(مائده:5)(4)
ایمان و عمل صالح در آیات فراوانی مانند عصر: 1-3 و تین:4، هم نشین یکدیگر قرار گرفته اند.
نماز از مهمترین اعمال صالح و ستون دین به حساب می آید و پذیرش سایر کارهای شایسته انسان به قبولی آن وابسته است.(5) واژه صلوه بارها در قرآن هم نشین ایمان قرار گرفته است، مانند این آیات: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب ویقیمون الصلاه ومما رزقناهم ینفقون؛ این کتاب که در[حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست مایه هدایت تقوا پیشگان است؛ آنان که به غیب ایمان می آورند، و نماز را برپا می دارند و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند»(بقره: 2-4)؛ «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و قاموا الصلاه وآتوا الزکاه لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم ولاهم یحزنون؛ به راستی کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و نماز برپا داشته و زکات داده اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان خواهد بود؛ و نه بیمی برآنان است و نه اندوهگین می شوند»(بقره:277)
چنانکه از ظواهر آیات برمی آید، ایمان امری قلبی و در عین حال اختیاری است و با علم فرق می کند؛ چرا که علم ممکن است به شکل غیراختیاری برای انسان حاصل شود، ولی ایمان چنین نیست. کاملاً ممکن است عالم به چیزی باشد و همان حال نسبت به آن کفر ورزد، مانند فرعونیان که به نبوت حضرت موسی(ع) یقین داشتند، ولی آن را انکار کردند: «وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا...»(نمل:14)
طبق برخی آیات قرآن، ایمان حقیقی وقتی حاصل می شود که انسان در قلب خود در برابر تمام اوامر الهی تسلیم باشد. امام صادق (ع)با استناد به آیه65سوره نسا فرموده اند: اگرکسانی در مقابل فرمان رسول خدا (ص)تسلیم نباشند یا پذیرش فرمان او برایشان دشوار باشد، مشرک اند. حضرت پس از تلاوت آیه ی مذکور ،چنین گفته اند: «هو التسلیم فی الامور؛مراد از تسلیم در این آیه تسلیم در تمام امور است.(6) در حدیثی دیگر امام صادق از قول امیرالمومنین (ع)تسلیم بودن در برابر امر خدا را یکی از ارکان ایمان شمرده است.(7)
ایمان و پذیرش قلبی مقتضیات و لوازمی دارد که عادتاً از آنها جدا نیست. اگر کسی صرفاً ادعا کند که به خدا ایمان دارد ولی در عمل در برابر خدا هیچ گونه خضوع و خشوعی نکند و در موارد لزوم در راه خدا با مال و جانش نکوشد، مؤمن و موحد واقعی به شمار نمی آید و در دعوی ایمانش صادق نیست:«انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا وجاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون حجرات:15؛ مؤمنان [راستین] تنها کسانی اند که به خدا و رسولش ایمان آوردند و سپس در آن تردید نکردند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند. آنان[دردعوی ایمان خود] صادق اند»
از مطالب پیش گفته می توان نتیجه گرفت که ایمان نوعی باور قلبی است که عمل صالح را نتیجه می دهد؛ از این رو در بسیاری از آیات، ایمان با اعمال صالح- به ویژه- نماز عجین شده و در کنار یکدیگر قرار گرفته است.
اقامه
قام، یقوم، قیاماً یعنی به پا خاست و برخاست.(8) راغب قیام را به چهارگونه تقسیم کرده است: 1. قیام قهری؛ 2. قیام اختیاری؛ 3. قیام برای نگهداری و حفظ چیزی؛ 4. قیام برای انجام دادن کاری. در آیات قرآن مجید نیز شواهدی بر همین تقسیم بندی وجود دارد. خداوند می فرماید: «ما قطعتم من لینه او ترکتموها قائمه علی اصولها فباذن الله ...؛ آنچه درخت خرما بریدید یا آنهارا [دست نخورده] بر ریشه هایشان برجای نهادید به فرمان خدا بود...»(حشر:5) که مؤید قسم اول قیام(قیان قهری) است و فرموده خداوند: «امن هو قانت آناء الیل ساجداً وقائماً؛ آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام است»(زمر:9) مؤید قسم دوم (قیام اختیاری) است. وقیام برای نگهداری چیزی مانند«قائماً بالقسط»؛ در حالی که قیام به عدالت دارد و از عدالت محافظت می کند»(آل عمران:18) و آیه شریفه:»یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الصلوه»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که قصد نماز کردید»(مائده:6) مؤید قسم چهارم است. راغب قیام و قوام را تکیه گاه و عمود و ستون و حافظ معنی کرده است.(9) وی معتقد است هرجا خداوند نماز را ستوده و به نماز امر کرده است، واژه اقامه را به کار برده و با آوردن این واژه خواسته برانجام دادن نماز همراه با حقوق و شرایط آن تأکید کند.(10)
درآیه «رب اجعلنی مقیم الصلاه و من ذریتی»(ابراهیم:40)، که بیانگر درخواست توفیق اقامه صلوه برای خود و فرزندانش از خداست. نیز محتمل است مراد از اقامه صلوه، ادای نماز با کلیه شرایط و حقوق آن مانند مداومت و محافظت بر نماز و رعایت خشوع در آن باشد؛ چنان که خداوند در بیان ویژگی های مؤمنانی که به فلاح رسیده اند، می فرماید: «الذین هم علی صلاتهم دائمون» آنان که بر نمازشان مداومت می کنند»(معارج: 23) و«والذین هم علی صلاتهم یحافظون؛ آنان که بر نمازشان محافظت می کنند»(معارج:34) ونیز می فرماید: «الذین هم فی صلاتهم خاشعون؛ آنانکه در نمازشان خاشع اند»(مؤمنون:2).
در قرآن مجید 46 بار صلاه با واژه «اقامه» هم نشین شده است. شاید این با هم آیی نیز نشان گر عنایت الهی بر رعایت و حفظ حقوق و شرایط و مداومت بر خشوع در نماز باشد؛ زیرا تنها با رعایت این شرایط، آثار و فوایدی که از تشریع نماز مد نظر شارع مقدس بوده، عاید می شود و چنین نمازی عمود دین است و با برپایی آن دیگر اجزای دین ثمربخش خواهد بود. امام صادق (ع) ازقول پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «مثل نماز مانند ستون خیمه است؛ وقتی ستون آن به پا باشد، میخ ها و طنابها و چادر آن سودمند است و وقتی ستون فرو ریزد آنها نفعی نمی بخشد».(11)
حاصل اینکه واژه اقامه و مشتقاتش بارها در قرآن در کنار صلوه قرار گرفته اند. پس این واژه بر محور هم نشینی با صلوه در یک حوزه معنایی قرار می گیرد. از سوی دیگر قیام در کنار رکوع و سجود و قنوت یکی از اجزای اصلی نماز محسوب می شود؛ بنابراین در رابطه جزء واژگی با صلاه می باشد وممکن است برای اشاره به نماز نیز در قرآن به کار رفته باشد. از امام باقر (ع) نقل است که مراد از قیام در آناء لیل در آیه شریفه«امن هو قانت آناء لیل ساجدا وقائما»(زمر:9) بجای آوردن نماز شب است.(12)
خشوع
اصل خشوع به معنای فروتنی است، عرب وقتی می گوید فلان کس خشوع کرد، مرادش این است که از سر فروتنی، سرش را پایین انداخت. خشوع و خضوع قریب المعنی هستند؛ با این تفاوت که خضوع معمولاً در تواضع بدنی و اقرار به سرسپردگی و تسلیم و خشوع در تواضع صدا(13) و چشم(14) به کار می ر ود.(15)
در آیات قرآن خشوع درباره تذلل قلبی (درونی) و جوارحی(بیرونی) به کار رفته است. خداوند می فرماید:« الم یان للذین ان تخشع قلوبهم لذکرالله و مانزل من الحق...؛ آیا وقت آن نرسیده که دلهای مؤمنان به یاد خدا و حقی که نازل شده خاشع گردد»(حدید:16). همچنین می فرماید: «...وخشعت الاصوات للرحمن فلاتسمع الا همسا؛ صداها در مقابل خدای رحمان خاشع می گردد و جز صدایی آهسته نمی شنوی»(طه:108) نیز می فرماید:«وجوه یومئذ خاشعه؛ در آن روز چهره هایی فرو شکسته اند»(غاشیه:2). نیز می فرماید: «خاشعه ابصارهم ترهقهم ذله وقدکانوا یدعون الی السجود وهم سالمون؛ دیدگانشان به زیر افتاده، خواری آنان را فرو می گیرد در حالی که [پیش ازاین] به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند»(قلم:43)
صلاه و خشوع رابطه نزدیکی با یکدیگر دارند. خشوع از یک سو مقدمه و بستر ادای صلاه است؛ به این معنا که تا حالت خشوع در انسان نباشد، نماز به جای نمی آورد با نمازگزاردن برای او بسیار سخت و سنگین است. خداوند می فرماید:«واستعینوا بالصبر والصلاه وانها لکبیره الا علی الخاشعین؛ از شکیبایی و نماز یاری جویید و به راستی ادای نماز گران و دشوار است، مگر بر فروتنان»(بقره:45) بنابراین پیش از ادای نماز باید آمادگی قلبی برای اقامه آن در انسان فراهم باشد. از سوی دیگر، خشوع را می توان یکی از شرایط کمال صلوه برشمرد. خداوند درباره مؤمنان رستگار می فرماید: «الذین هم فی صلاتهم خاشعون؛ همانان که در نمازشان خاشع اند»(مؤمنون:2) آنچه در نماز مطلوب است، خشوع قلبی است که تواضع و خشوع بدنی را در پی دارد. رسول اکرم(ص) درباره مردی که در نماز با محاسن خود بازی می کرد، فرمودند: اگر قلبش خاشع بود، جوارحش نیز خاشع می شد.(16)
طبق برخی احادیث یکی از حکمت های مهم تشریع صلوه دور کردن انسان از کبر و گردن کشی است. حضرت زهرا(س) می فرماید: «خداوند ایمان را برای تطهیر انسان از شرک و صلوه را برای پاکیزه نمودن انسان از کبر واجب کرد»(17)
با عنایت به آنچه گذشت شاید بتوان صلوه و خشوع را به یک معنا لازم و ملزوم یکدیگر برشمرد؛ با این توضیح که از سویی لازمه اقامه صلوه کامل و مطلوب، خشوع در مقابل پروردگار است و از سوی دیگر کسی را می توان خاشع در مقابل پروردگار دانست که نسبت به دستورهای الهی و در رأس آنها اقامه صلوه فرمانبردار باشد و اقامه فرائض الهی و به ویژه نماز برای او سنگین و گران نباشد. چنین افرادی در قرآن خاشعین معرفی شده اند. طبق این فرض صلوه و خشوع به علاقه لازم و ملزومیت از باهم آیی هم نشینی برخوردارند.
پینوشتها:
* (استادیار موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینیA-Ashrafi@Qabas.net )
** (کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه پیام نور قم، دریافت2/4/89- تایید:5/7/89)
1- Collocation
2- ر.ک: فراهیدی، العین، ج8،ص388؛ ابن منظور، لسان العرب، ج13،ص21
3- ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج1،ص133
4- ر.ک: ابوالفضل حبیش بن ابراهیم التفلیسی، وجوه القرآن، ج1،ص133
5- ر.ک: کلینی، الکافی، ج3،ص268
6- ر.ک:محمدبن حسن بن الصفار، بصائر الدرجات، ص540؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج2،ص199
7- ر.ک: کلینی، کافی، ج2،ص56، باب المکارم، حدیث 5
8- راغب اصفهانی، مفردات،ص690
9- ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات، ص690
10- همان، ص693
11- کلینی، کافی، ج3،ص264
12- طبرسی، مجمع البیان،ج4،ص491
13- مانند: «وخشعت الاصوات للرحمن»؛طه:108
14- مانند:«خاشعه ابصارهم»؛قلم:43
15- ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج2، همین ماده و ابن منظور، لسان العرب، ج8،ص71
16- ر.ک: الدیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج1،باب32،ص115
17- الصدوق، علل الشرایع، ج1،ص248
منبع: فصلنامه علمی- تخصصی قرآن شناخت شماره 5