جریان اخلاق و حقوق دینی

دعای نورانی که بین دو نماز خوانده می شود ـ همین درود مخصوص ـ در این درود و تحیت خاصّی که نسبت به وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) عرض ارادت می کنیم، به خدا عرض می کنیم خدایا! گرچه در سوره «احزاب» فرمودی که پیامبر اُسوه و الگوست، گرچه ما موظّف هستیم «ائتسا» یعنی اقتدا و تأسّی به آن حضرت کنیم، لکن آن تو ...

جریان اخلاق و حقوق دینی

دعای نورانی که بین دو نماز خوانده می شود ـ همین درود مخصوص ـ در این درود و تحیت خاصّی که نسبت به وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) عرض ارادت می کنیم، به خدا عرض می کنیم خدایا! گرچه در سوره «احزاب» فرمودی که پیامبر اُسوه و الگوست، گرچه ما موظّف هستیم «ائتسا» یعنی اقتدا و تأسّی به آن حضرت کنیم، لکن آن توفیق را به ما مرحمت کن یک و آن لطف را به وجود مبارک حضرت مرحمت کن دو که نسبت به ما پدری کند سه، یک راه وسیعی برای ما باشد چهار، «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِیقاً إِلَیک مَهْیعاً».[1]وجود مبارک حضرت سیره و سنّت و روشِ او راه است. ما یک راه مستقیمی نداریم که پیغمبر برابر آن راه حرکت کند، هر چه او می کند و می گوید و هر جا می رود، این راه است. ما یک وقت راهی راهی هستیم که مهندسان برای ما ترسیم کردند و یک وقت است که نقشه و راه و هندسه ـ هندسه غیر از مهندس است ـ راه را تنظیم می کند که مهندس برابر آن حرکت می کند. ما راهِ از پیش تعیین شده ای نداریم و راه را با اینها تشخیص می دهیم، اینکه درباره امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) گفته شد علی بن ابی طالب «مَعَ الْحَقِّ» است و حق با علی است «یدُورُ مَعَهُ حَیثُ مَا دَارَ»،[2]این «یدُورُ» ضمیر آن به «حق» برمی گردد «یدُورُ حَق مَدار عَلی حَیثُ مَا دَارَ». یک راه از پیش تعیین شده ای نیست که ائمه از آن راه بروند، راه را خدای سبحان به وسیله امام و پیغمبر مهندسی می کند، هندسه ترسیم می کند، راهنمایی می کند و آنچه آنها گفتند می شود راه، آنچه آنها کردند می شود راه و آنچه آنها نوشتند می شود راه، زیرا خدای سبحان به وسیله اینها مهندسی جهان را ترسیم می کند، هر جا اینها رفتند می شود راه.

ما در این دعاها و تحیت ها از خدای سبحان مسئلت می کنیم که وجود مبارک پیامبر که این همه درودها را به پیشگاه او تقدیم می کنیم او را برای ما راهِ وسیع قرار دهد. مستحضرید گاهی راه، یک خیابان است، گاهی بیابان است و گاهی هم یک دشت وسیعی به نام راه هست، ما از خدا می خواهیم: «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِیقاً إِلَیک مَهْیعاً»؛ راهی باشد که ما همان راه را بشناسیم و برویم، «مَهیع» باشد؛ مهیع یعنی طریق وسیع و باز. شما می بینید در یک دشت باز انسان از هر جا که حرکت کند مزاحم کسی نیست، نه جا برای تصادف و نه جا برای تزاحم هست، اگر فاصله بین دو شهر یک دشت وسیعی باشد، از هر راهی انسان حرکت کند به مقصد می رسد، نه مزاحم کسی است و نه تصادفی در کار است، چون راه وسیع است. راه وسیع را می گویند طریق «مهیع»، «مهیع» یعنی وسیع. آنهایی که مدینه بعد هستند وارد جدّه که شدند از «جُحفه» احرام می بندند، «جُحفه» یکی از میقات های مُحرمان است که آن جا احرام می بندند، اصل این «جحفه» «مهیعه» بود؛ یعنی طریق باز و وسیع، چون سیل آمد بخشی از آن را بُرد به تعبیر عرب ها به این زمین اجحاف شده است، وقتی سیل بیاید گوشه ای از زمین را ببرد می گویند این «جحفه» شد یعنی سیل اجحاف کرد و مقداری از این زمین را بُرد، از آن به بعد آن منطقه شده «جحفه» وگرنه قبل از این سیل آن منطقه را می گفتند «مهیعه»; یعنی راه وسیع و باز که هر کس بخواهد آن راه را طی کند هم جایز است و جواز دارد و هم تزاحم و تصادمی در کار نیست و مانند آن.

وجود مبارک پیامبر برای ما طریقِ «مهیع» است; یعنی همه جهانیان چون حضرت ﴿کافَّةً لِلنَّاسِ[3] است بخواهند راه آن حضرت را طی کنند، هیچ تزاحمی نیست؛ راه او راه رحمت، عقل و عدل است، اگر همه عاقل و عادل باشند راه عقل بی زحمت است، راه عدل بی تصادف است، انسان عاقلِ عادل نه بیراهه می رود و نه راه کسی را می بندد؛ اگر همه بخواهند این مسیر را طی کنند، می شود طریقی که مستقیماً به سعادت می رسد و این خاصیت ماه پربرکت شعبان است. در آخرین جمعه ماه شعبان وجود مبارک حضرت یک سخنرانی کرد، گاهی تعبیراتی که نقل شد چنین است، فرمود: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اللَّهِ»،[4] گاهی دارد «قَدْ أَظَلَّکمْ شَهْر»،[5]گاهی تعبیر روایت این است که ماه پربرکت رمضان روی سر شما سایه انداخت و شما زیر سایه ماه مبارک رمضان هستید، گاهی تعبیر روایت این است که ماه مبارک رمضان به طرف شما اِقبال کرد، رو کرد و شما هم استقبال کنید، چون زمان فرا می رسد و «متزمّن» را در برمی گیرد، این چنین نیست که ما به طرف ماه مبارک رمضان برویم، بلکه این گردش روزگار است که بالأخره ماه مبارک رمضان را به ما می رساند. ما حرکتمان در این نیست که از خرداد به تیر، از تیر به مرداد و از مرداد به شهریور برسیم، حرکت ما این نیست که زمین به دور خودش بگردد و ما شب و روز داشته باشیم یا زمین به دور آفتاب بگردد و ما سال و ماه داشته باشیم، اگر کسی پنجاه سال عمر دارد معنایش این نیست که زمین پنجاه بار به دور آفتاب گشت و زمین شد پنجاه ساله؛ نه این شخص؛ این شخص وقتی پنجاه ساله است که پنجاه فضیلت پیدا کند، وگرنه زمین به دور آفتاب می گردد و او پنجاه بار حرکت کرد تا این شخص پنجاه ساله شود، اینکه می بینید بعضی کودک پنجاه ساله یا کودک هشتاد ساله هستند سرّش این است که زمین حرکت کرد نه «متزمّن»، نه «متمکن»؛ تو باید پنجاه قدم حرکت کنی تا بشوی پنجاه ساله، تو اگر همان فکر کودکانه را داری اینکه حرکت نشد. الآن در برخی از مجالس سالمندان که می نشینیم و ساکتیم و حرف نمی زنیم، می بینیم آنها از جوانی شان سخن می گویند که این قدر غذا می خوردیم یا این قدر می دویدیم، حرفشان همین است و چیزی برای گفتن، برای نوشتن و آثار ماندنی ندارند، تمام تلاش آنها این است که از گذشته حرف بزنند؛ آن وقت که جوان بودیم این قدر حرکت می کردیم، این قدر غذا می خوردیم، معلوم می شود زمین یعنی این مکان حرکت کرد و نه «متمکن». بعضی ها کودک هشتاد، بعضی کودک شصت و بعضی کودک پنجاه ساله هستند، بعضی واقعاً پنجاه سال دارند؛ آن که پنجاه قدم علمی برداشت و پنجاه کار خیر کرد پنجاه ساله است. فرمود: ««قَدْ أَظَلَّکمْ شَهْر»، «قَدْ أَقْبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اللَّهِ»؛ ماه خدا دارد می آید و سایه بر شما انداخت، زیر سایه ماه خدا باید حرکت کنید. در این ماه فرمود برکات الهی فراوان هست و طلبکاران، فرشتگان الهی هستند که به دستور ذات اقدس الهی کار می کنند، این فرشتگان که مأموران الهی میباشند و خود ذات اقدس الهی که طلبکار اصلی است آمادگی خودشان را اعلام کردند و فرمود خیلی از شماها بدهکارید و خیلی از شماها گِرو دادید، بیایید فک رهن کنید. این سه مطلب را خوب عنایت کنید؛ اگر کسی در دنیا مالی را به مؤسسه ای بدهکار بود، هر بدهکاری بالأخره باید گِرو بسپارد و این گِرو حالا یا زمین است یا خانه است یا فرش است این عینِ مرهونه در مدّت رهن برای راهن است؛ ولی در گِرو «مرتهن» است و راهن نمی تواند در آن تصرّف کند، مگر اینکه راهن دَین خود را اَدا کند و وقتی دَین خود را اَدا کرد، این رهن فک می شود؛ این می شود سه مطلب: دَین است و «رهن» است و «فک رهن».

در جریان اخلاق و حقوق دینی، اگر کسی «حقّ الله» به عهده اوست، گناه و معصیتی کرده است، این شخص بدهکار است یک، هر بدهکاری باید گِرو بسپارد دو، گِرو در برابر خدای سبحان، زمین و مکان و خانه و فرش نیست بلکه خود انسان را گِرو می گیرند سه، وقتی خود انسان گِرو شد قدرت حرکت ندارد. اینکه می بینید بعضی ها می گویند ما هر چه می خواهیم چشممان را کنترل کنیم نمی توانیم، زبانمان را کنترل کنیم نمی توانیم، دست خودمان را کنترل کنیم نمی توانیم این بیچاره ها درست می گویند، چون بسته هستند. مرحوم صدوق نقل می کند که کسی آمده حضور مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) عرض کرد من هر چه می خواهم برای نماز شب تلاش و کوشش کنم موفق شوم نمی شود، فرمود: «قَدْ قَیدَتْک ذُنُوبُک»؛[6] آن گناهانِ روز دست و بال تو را بست، روز راحت باش شب آزاد هستی. انسانی که گِرو است دلش می خواهد کار انجام دهد؛ ولی مقدورش نیست، مثل کسی که گِرو دارد و بدهکار است؛ خانه خود را در اختیار «مرتهن» قرار داد و می خواهد خانه خود را بفروشد ولی نمی تواند، چون در گِرو است. بیان نورانی حضرت در آخرین جمعه ماه پربرکت شعبان این است که آقایان، برادران، خواهران! «إِنَّ أَنْفُسَکمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکمْ»،[7] این «رهین» فعیل به معنای مفعول است؛ «رهین» یعنی «مرهون»، فرمود جانتان در گِرو کارهای قبلی شماست.

در دو بخش از آیات قرآن خدا فرمود: ﴿کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ رَهینَةٌ[8] یک، ﴿کلُّ امْرِئٍ بِما کسَبَ رَهینٌ[9]دو، این «رهین»، فعیل به معنی مفعول است یعنی «مرهون»؛ یعنی هر کسی در گِرو کار خودش است و چون در گِرو کار خودش است، بسته است. فرمود ماه مبارک رمضان ما اعلام کردیم که بیایید فَک رهن کنید، فک رهن شما هم به توبه است «فَکفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکمْ»[10] و توبه هم به این است که بگویید خدایا من آمدم، بقیه مانند رو به قبله بودن، غسل توبه، نماز توبه و دعای توبه اینها جزء مستحبّات توبه است، حقیقت توبه آن اراده خلل ناپذیر است؛ خدایا بد کردم، پشیمان آمدم و گذشته را ترمیم می کنم، همین! دیگر آن کار خلاف را نمی کنم، حقّ مردم را می دهم، «حقّ الله» را می دهم، مواظب زبانم هستم، مواظب چشمم هستم، مواظب گوشم هستم، خدایا من می دانم که مُردن پوسیدن نیست، مُردن از پوست به در آمدن است. اگر مرغی از قفس آزاد بشود او نمرده است او آزاد شد، مرگ یک آزادی است و از دنیا آزاد شدن است. فرمود ماه مبارک رمضان، ماه آزادی است: «إِنَّ أَنْفُسَکمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکمْ فَکفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکمْ»؛ فَک رهن کنید و بیایید دَین هایتان را بدهید. یک قدم شما بیایید، لطف حق چندین برابر با شما هماهنگی می کند. شما کدام داد و ستدگری را دیدید که یکی را چندین برابر بخرد؟! فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾؛[11] شما یک قدم در راه خدا بردارید من ده برابر پاداش می دهم، چه در دنیا و چه در آخرت ما با این خدای لطیفِ کریمِ رئوف و مهربان روبه رو هستیم، این وعده را کسی به ما داد که ذات اقدس الهی به نبوّت او و به خاتمیت نبوّت او(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) گواهی داده است؛ فرمود به شما اقبال کرد، روی آورد و شما را در زیر سایه خود قرار داد. استقبال از ماه رمضان و گرامی داشت این ماه برکات فراوانی به همراه دارد و کسانی که به مطلب طب آشنا هستند، طبیب و پزشک هستند آنها هم مستحضرند که درست است در تابستان و هوای گرم بدن نیازمند به غذا و آب است، اما یک طبّ روحانی هم هست؛ بدن ما در حال عادی غذایی می خواهد، آبی می خواهد این را همه ما می دانیم و تجربه می کنیم; ولی اگر کسی در همین تابستان جشنی دارد مثلاً برای فرزند خود جشن عروسی برقرار کرده است این شخص از صبح تا غروب خوشحال است که دارد از مهمان ها پذیرایی می کند، هر چه به او تعارف می کنند که بفرمایید غذا! می گوید میل ندارم و واقعاً هم میل ندارد، برای اینکه حواس او پیش آن جشن است. این فصل تابستان است، بدن غذا می خواهد یا نه؟! بدن آب می خواهد یا نه؟! این شخص واقعاً آب و غذا نمی خواهد، چون حواسش جای دیگر است، کسانی که شوق بهشت دارند واقعاً بدن آب نمی خواهد، واقعاً بدن غذا نمی خواهد. در طرف خلاف آن ـ خدای ناکرده ـ اگر کسی در روزهای گرم داغ دیده شد، مگر تابستان نیست؟! مگر هوا گرم نیست؟! مگر بدن غذا نمی خواهد؟! مگر بدن آب نمی خواهد؟! چرا به یک انسان داغ دیده شما هر چه تعارف می کنید و می گویید بفرمایید غذا، می گوید میل ندارم؟ می گویید بفرمایید آب، می گوید میل ندارم؟ چرا؟ چون روح او متوجّه جای دیگری است. کسانی که متوجّه خاموش کردن آتش قیامت هستند «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[12]عبادت می کنند واقعاً بدن آب و غذا نمی خواهد، چون بدن را روح اداره می کند و روح حواسش جای دیگر است. اینها را ما هر روز داریم می بینیم، مگر در تابستان جشن های عروسی فراوان نیست؟ چرا آن پدر و مادری که می خواهند فرزندشان را عروس یا داماد کنند اشتها به غذا ندارند؟ شب که شد یک مقدار غذا می خورند و روز سرگرمِ آن نشاط هستند؛ نشاط، جلوی احتیاج را می گیرد، ـ خدای ناکرده ـ اندوه جلوی اشتها را می گیرد. ما بهشتی در پیش داریم و با آن روبه رو هستیم، جهنّمی در پیش داریم یا غم سوختن داریم یا شوق ساختن داریم، بالأخره بهشت تأمین می کند؛ آن اطبّای واقعی به این مطلب دسترسی پیدا کردند، مبادا طبیبی فوراً فتوا دهد که بدن این مقدار آب می خواهد! بله، بدن این مقدار آب می خواهد، اما طب غیر از بیطاری است. آن که توان پزشکی خود را از آزمایش بر روی موش می گیرد، بله او خیال می کند انسان جانوری است که حرف می زند و هر چه آزمایشگاه جواب داد او هم عمل می کند؛ اما انسان یک خوی فرشتگی دارد. این فقهای بزرگ ما مثل مرحوم صاحب جواهر[13]این حرف را زده و بعدها نوبت به مرحوم آقا سیدمحمدکاظم صاحب عروة[14] رسیده و او هم همین حرف را زده که در فضیلت روزه همین بس که انسان شبیه فرشته است، چون فرشته غذا نمی خواهد، نه اینکه حالا در رنج باشد و در زحمت قرار بگیرد، اصلاً نیازی به غذا و آب ندارد؛ این شوق در همین دعاهای ماه مبارک رمضان هست، ما در دعای روز نهم ماه مبارک رمضان است عرض می کنیم: «بِمَحَبَّتِک یا أَمَلَ الْمُشْتاقِینَ»[15] خدایا! به دوستی تو قسم، ای کسی که آرزوی مشتاقانی! کسی که حواسش جای دیگر است او آب نمی خواهد، مگر برای کسی که پسر یا دخترش را دارد داماد یا عروس می کند هوا گرم نیست؟ چرا او غذا نمی خواهد؟ چرا او آب نمی خواهد؟ او شوقش چیز دیگری است. در غم و شادی احتیاج بدن به آب و غذا بسیار کم است. اگر کسی به یاد بهشت است و اگر کسی به یاد جهنم است واقعاً بدن آب نمی خواهد، واقعاً بدن غذا نمی خواهد.

شب که شد موقع افطار در روایات دارد که روزه دار در دو حال خوشحال است: یکی «عِنْدَ إِفْطَارِهِ» و یکی هم «عِنْدَ لِقَاءِ اللَّهِ».[16]غالب شما ـ الحمدلله ـ اهل روزه هستید، آن لذّتی که در حال افطار دارید هرگز در طول سال در هنگام ناهار ندارید. چرا در هنگام افطار لذّت می برید؟ برای خوردن است یا احساس می کنید وظیفه ای باید انجام می دادید و دادید؟ چقدر انسان روزه دار در حال افطار خوشحال است! «لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ» یکی «عِنْدَ إِفْطَارِهِ» و یکی هم «عِنْدَ لِقَاءِ اللَّهِ»، چقدر سفره افطار شیرین است! چقدر انسان در حال افطار لذّت می برد! با اینکه غذا، غذای سادهای است و خیلی هم احتیاج به غذا ندارد، اما خیلی خوشحال است و میگوید من خدا را شاکرم که وظیفه ام را انجام دادم. اگر اشتها به غذا و احتیاج به غذاست، ما که در طول سال این ناهارها را مصرف می کنیم، هنگام ناهار آن قدر خوشحالیم که هنگام افطار خوشحالیم؟! شامی که می خوریم آن قدر خوشحالیم که هنگام افطار خوشحالیم یا یک حساب دیگری است؟ این فقهای بزرگ ما گفتند که در فضیلت روزه همین بس که انسان شبیه فرشته می شود، معلوم می شود روح ما با یک سلسله امور دیگری علاقه مند است. آنچه مربوط به بدن ماست ـ اگر به روح ما صدمه وارد نکند ـ این مقدار هست که به روح ما برکت نمی رساند، حالا مواظب باشیم که صدمه وارد نکند.

بنابراین فرصت فَک رهن رسیده است که ما آزاد شویم. یکی از بهترین نعمت ها، نعمت آزادی است و این ماه، ماه آزادی است. انسان طرزی زندگی کند که گرفتار چشم و گوش نباشد، این بهترین راه است که فَک رهن شده باشد، بشود آزادی و از آن طرف هم خوشحال است که دستور دینی را انجام داده است.

 پی نوشت ها

[1] مصباح المتهجد، ج2، ص829.

[2] بحارالانوار، ج28, ص368.

[3] سوره سبأ, آیه28.

[4] امالی(صدوق), ص93.

[5] الکافی(ط ـ اسلامی)، ج4، ص66.

[6] التوحید(صدوق), ص97.

[7] امالی(صدوق), ص94.

[8] سوره مدّثر, آیه38.

[9] سوره طور, آیه21.

[10] امالی(صدوق), ص94.

[11] سوره انعام, آیه160.

[12] امالی(صدوق), ص38.

[13] جواهر الکلام، ج16، ص181؛ «الصوم الذی هو من أشرف الطاعات و أفضل القربات، و لو لم یکن فیه إلا الارتقاء من حطیط النفس البهیمیة إلى ذروة الشبه بالملائکة الروحانیة لکفی به منقبة و فضلا».

[14] العروة الوثقی(سید محمد کاظم یزدی)، ج2، ص241؛ «من أنه لو لم یکن فی الصوم إلا الارتقاء عن حضیض حظوظ النفس البهیمیة إلى ذروة التشبه بالملائکة الروحانیة لکفی به فضلا و منقبة و شرفا».

[15] لاقبال(ط ـ الحدیثه)، ج1، ص273.

[16] الخصال، ج1، ص44

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان