بررسی امکان و جواز تفسیر قرآن از منظر فریقین(۲)

۲. اخباریان و انحصارگرایی در تفسیر ادعای عدم حجیت ظواهر قرآن که مالاً به معنای عدم امکان و جواز فهم و تفسیر قرآن است، از سوی اخباریان افراطی مطرح شده است

بررسی امکان و جواز تفسیر قرآن از منظر فریقین(2)

2. اخباریان و انحصارگرایی در تفسیر

ادعای عدم حجیت ظواهر قرآن که مالاً به معنای عدم امکان و جواز فهم و تفسیر قرآن است، از سوی اخباریان افراطی مطرح شده است. اما آنچه از سوی اخباریان معتدل ارایه شده، هم صدا با دیدگاه اصولیان و سایر متفکران اسلامی بر امکان و جواز تفسیر دلالت دارد.

دیدگاه اخباریان افراطی

در میان اخباریان افراطی می توان از دو چهره بنام یعنی محمد امین استرآبادی و شیخ حر عاملی یاد کرد که معتقدند تفسیر قرآن به هیچ روی برای غیر معصوم روا نیست. با این تفاوت که گفتار استرآبادی در این باره بسیار صریح است؛ اما دیدگاه شیخ حر عاملی را تنها می توان از عناوینی که وی برای برخی از ابواب کتاب وسائل الشیعه انتخاب کرده، اصطیاد کرد. اینک این دو دیدگاه را مورد بررسی قرار می دهیم.

1. محمد امین استرآبادی

نماینده اصلی اخباریان افراطی محمد امین استرآبادی( م 1033) بنیان گذار این فرقه است ( برای آگاهی بیشتر از آراء و اندیشه های دیدگاه اخباریان ر.ک: بجنوردی، 163/7-160). از آنجا که او شالوده اندیشه های خود را در کتاب الفوائد المدنیه، منعکس ساخته، لازم است برای روشن شدن دیدگاه او برخی از عبارت های او را بررسی کنیم. ما از لابلای گفتار تفصیلی او در این باره چهار عبارت را به شرح ذیل نقل می کنیم:
استرآبادی درباره دیدگاه اخباریان درباره حجیت ظواهر قرآن چنین آورده است: « الفصل الثانی فی بیان انحصار مدرک ما لیس من ضروریات الدین من المسائل الشرعیة اصلیة کانت او فرعیة فی السماع عن الصادقین(ع) و لی فیه ادلة: الاول: عدم ظهور دلالة قطعیة و اذن فی جواز التمسک فی نظریات الدین بغیر کلام العترة الطاهرة‌: و لا ریب فی جواز التمسک بکلامهم فتعین ذلک و الادلة المذکورة فی کتب العامة و کتب متأخری الخاصة علی جواز التمسک بغیر کلامهم مدخولة‌ أجوبتها واضحة مما مهدناه و نقلناه لا نطول الکلام بذکرها و دفعها. الدلیل الثانی: الحدیث المتواتر بین الفریقین: « إنی تارک فیکم الثقلین ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله عزوجل و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» و معنی الحدیث کما یستفاد من الاخبار المتواترة أنه یجب التمسک بکلامهم، إذ حینئذ یتحقق التمسک بمجموع الامرین و السر فیه: أنه لا سبیل إلی فهم مراد الله إلا من جهتهم لأنهم عارفون بناسخة و منسوخة و الباقی منه علی الاطلاق و المؤوّل و غیر ذلک، دون غیرهم، خصهم الله و النبی(ص) بذلک و الدلیل الثالث: أن کل طریق غیر التمسک بکلامهم یفضی إلی اختلاف الفتاوی و الکذب علی الله تعالی و کلّ ما هو کذلک مردود غیر مقبول عندالله، لما تقدم من الروایات المتواترة معنی و الدلیل الرابع: أنّ کلّ مسلک غیر ذلک المسلک إنما یعتبر من حیث إفادته الظن بحکم الله تعالی و قد اثبتنا سابقاً انه لا اعتماد علی الظن المتعلق بنفس احکامه تعالی او بنفیها و الدلیل الخامس: أنه تواترت الاخبار عن الائمه الاطهار(ع) بأن مراده تعالی من قوله:« فاسالوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» و من نظائرها من الآیات الشریفة أنه یجب سؤالهم(ع) فی کل ما لم یعلم و الدلیل السادس: ان العقل و النقل قاضیان بأن المصلحة فی بعث الرسل و إنزال الکتب رفع الاختلاف و الخصومات بین العباد لیتم نظام معاشهم و معادهم، فإذا کان من القواعد الشرعیة جواز العمل بالظن المتعلق بنفس احکامه او بنفیها لفاتت المصلحة، لحصول الاختلاف و الخصومات کما هو المشاهد و الدلیل السابع: التوقیع المنقول بطرق واضحة - کما سیجیء‌بیانه- المشتمل علی قول إمام الزمان ناموس العصر و الاوان- سلام الله علیه»و اما الوقائع الحادثة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فإنهم حجتی علیکم» و أنا حجة الله علیهم و نظائره من الروایات و الدلیل الثامن: قولهم: هذا العلم علیه قفل و مفتاحه المسألة».( امین استرآبادی، 254-256).
او در جایی دیگر از این کتاب چنین آورده است:
« و أما استنباط الاحکام النظریة من ظواهر کتاب الله من غیر سؤال اهل الذکر: عن حالها: من کونها منسوخة أم لا، مقیدة أم لا، مأولة أم لا. فقد جوزه جمع من متأخری اصحابنا و عملوا به فی کتبهم الفقهیة، مثل التمسک بعموم قوله تعالی:( أوفوا بالعقود) فی إثبات صحة العقود المختلف فیها و هو ایضاً غیر جائز و ذلک لوجوه: من جملتها: عدم ظهور دلالة قطعیة علی ذلک و من جملتها: ترتب المفاسد علی فتح هذا الباب، ألا تری ان علماء العامة قالوا فی قوله تعالی: « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» أن المراد السلاطین و من جملتها: انه تواترت الاخبار عن الائمة الاطهار(ع) بعدم جوازه معللاً بأنه إنما یعرف القرآن من خوطب به و بأن القرآن نزل علی وجه التعمیة بالنسبة الی اذهان الرعیة و بأنه انما نزل علی قدر عقول اهل الذکر(ع) و بأن العلم بناسخه و منسوخه و الباقی علی ظاهره و غیرالباقی علی ظاهره لیس إلا عندنا اهل البیت(ع)»( امین استرآبادی، 269-276).
او در جایی دیگر چنین اظهار نظر کرده است:
« السؤال التاسع أن یقال: کیف عملکم معاشر الاخباریین فی الظواهر القرآنیة مثل قوله تعالی:«‌أوفوا بالعقود» و قوله تعالی:« أو لامستم النساء» و قوله تعالی:« إذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم» و فی ظواهر السنن النبویة مثل قوله(ص): لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام؟ و جوابه أن یقال: نحن نوجب الفحص عن احوالهما بالرجوع الی کلام العترة الطاهرة (ع) فإذا ظفرنا بالمقصود و علمنا حقیقة الحال عملنا بهما و إلا اوجبنا التوقف و التثبت»(امین استرآبادی، 336-338).
او در جایی دیگر چنین می گوید:
« الصواب عندی مذهب قدمائنا الاخباریین و طریقتهم، اما مذهبهم فهو أن کل ما تحتاج الیه الامة الی یوم القیامة علیه دلالة قطعیة من قبله تعالی حتی ارش الخدش و أن کثیراً مما جاء به النبی(ص) من الاحکام و مما یتعلق بکتاب الله و سنة نبیه(ص) من نسخ و تقیید و تخصیص و تأویل مخزون عند العترة الطاهرة: و أن القرآن فی الاکثر ورد علی وجه التعمیة بالنسبة الی أذهان الرعیة و کذلک کثیر من السنن النبویة(ص) و انه لا سبیل لنا فیما لا نعلمه من الاحکام الشرعیة النظریه اصلیة کانت او فرعیة إلا السماع من الصادقین (ع) و انه لا یجوز استنباط الاحکام النظریة من ظواهر کتاب الله و لا من ظواهر السنن النبویة ما لم یعلم احوالهما من جهة اهل الذکر(ع) بل یجب التوقف و الاحتیاط فیهما». (امین استرآبادی، 104-105).
از عبارت هایی که از استرآبادی نقل کردیم، نکات ذیل قابل استفاده است:
1. میان ضروریات دین و غیر ضروریات دین(= نظریات دین) تفاوت است. به این معنا که در ضروریات دین می توان به طور مستقیم از قرآن و سنت نبوی بهره جست. محل شاهد این فقره، عبارت نخست استرآبادی است:« فی بیان انحصار مدرک ما لیس من ضروریات الدین من المسائل الشرعیة اصلیة کانت او فرعیة فی السماع عن الصادقین(ع)».
2. اصل در منابع اجتهاد، عدم جواز استناد است، مگر دلیلی بر اعتبار آن منبع اقامه شود. براین اساس، استرآبادی معتقد است که در جواز استناد در نظریات دین به غیر از سخن معصومان دلیل قطعی وجود ندارد. محل شاهد این فقره از عبارت نخست او است:« عدم ظهور دلالة قطعیة و اذن فی جواز التمسک فی نظریات الدین بغیر کلام العترة الطاهرة(ع)».
3. به استناد حدیث ثقلین، فهم مراد الهی بدون تمسک به کلام ائمه ممکن نیست. محل شاهد این فقره نیز، عبارت نخست استرآبادی است:« أنه لا سبیل إلی فهم مرادالله ‌إلا من جهتهم: لأنهم عارفون بناسخه و منسوخه» از این سخن به دست می آید که وی فهم قرآن بدون تمسک به گفتار ائمه(ع) را ناممکن می داند. جمله « بأن القرآن نزل علی وجه التعمیة بالنسبة الی أذهان الرعیة» در عبارت دوم نقل شده از استرآبادی و نیز جمله «‌أن القرآن فی الاکثر ورد علی وجه التعمیة بالنسبة إلی اذهان الرعیة» در عبارت چهارم نقل شده از او، در بیان مدعا بسیار صریح و روشن است وقی قرآن برای مخاطبان عام براساس تعمیه و معما نگاری نازل شده باشد، جایی برای امکان فهم برای غیرمعصومان باقی نمی ماند. تعبیر‌« غیر جائز» در عبارت دوم نشان می دهد که استرآبادی تفسیر ظواهر قرآن را بدون مراجعه به اهل بیت(ع) جایز نمی داند.
از این عبارت ها به دست می آید که استرآبادی، عملاً در زمینه امکان و جواز تفسیر دو مدعای اساسی دارد:
1. تفسیر قرآن بدون تمسک به روایات اهل بیت(ع) ممکن نیست؛ 2. چنین تفسیری جائز نیست. از انضمام این دو مدعا به دست می آید که عدم جواز از نگاه استرآبادی تابعی از عدم امکان است.
4. استرآبادی براساس آنچه درباره آیات قرآن آورده، معتقد است که سنت نبوی نیز بدون تفسیر اهل بیت(ع) غیرقابل عمل و غیرجائز است. صریح ترین عبارت او در این باره چنین است:« و أما استنباط الاحکام النظریة من السنة النبویة من غیر تفحص عن حالها هل هی منسوخة ام لا،‌مقیدة أم لا، مأولة أم لا؟ بسؤال اهل الذکر(ع) عن ذلک. فقد جوّزه جمع من متأخری اصحابنا و عملوا به، مثلاً تمسکوا بعموم قوله(ص):« لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» و بإطلاق قوله(ص):« علی الید ما اخذت حتی تؤدی» و هو ایضاً غیر جائز بعین الوجوه المذکورة آنفاً فی التمسک بظواهر القرآن من غیر سؤالهم(ع) عن حالها. مع زیادة هنا»( امین استرآبادی، 271).
بر این مدعا سه عبارت دیگر پیش نقل شده از استرآبادی نیز گواه است. نخست این بخش از عبارت سوم که در آن چنین آمده است:« کیف عملکم معاشر الاخباریین فی الظواهر القرآنیة مثل قوله تعالی:« أوفوا بالعقود» و قوله تعالی:«أو لامستم النساء» و قوله تعالی: «إذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم» و فی ظواهر السنن النبویة مثل قوله (ص) : لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام؟ و جوابه أن یقال: نحن نوجب الفحص عن احوالهما بالرجوع الی کلام العترة الطاهرة(ع) فإذا ظفرنا بالمقصود و علمنا حقیقة الحال عملنا بهما و إلا اوجبنا التوقف و التثبیت»دوم: بخش ذیل از عبارت دوم« ان القرآن فی الاکثر ورد علی وجه التعمیة بالنسبة إلی أذهان الرعیة و کذلک کثیر من السنن النبویة» سوم:‌ بخش ذیل از عبارت چهارم: « و أنه لا یجوز استنباط الاحکام النظریة من ظواهر کتاب الله و لا من ظواهر السنن النبویة ما لم یعلم احوالهما من جهة اهل الذکر».
5. بر اساس سخنان نقل شده از استرآبادی، وی معتقد است که در صورت عدم دسترسی به مدالیل قرآن و سنت نبوی، چاره ای جز توقف و تثبیت وجود ندارد.
6. استرآبادی برای اثبات مدعای خود مبنی بر عدم امکان و جواز تفسیر قرآن به دلایل مختلف استناد کرده است که عبارتند از:
الف) دلیل قطعی بر جواز اظهار نظر در آموزه های نظری دین بدون استناد به گفتار اهل بیت (ع) وجود ندارد و دلایل ارائه شده نیز مخدوش است. براین اساس، طبق مدعای استرآبادی اصل اولی عدم جواز اظهارنظر در آموزه های نظری دین بدون تمسک به گفتار اهل بیت(ع) است.
ب) مقتضای مدلول حدیث ثقلین آن است که بدون مراجعه به اهل بیت(ع) نمی توان درباره قرآن اظهارنظر کرد.
ج) فهم های غیرمستند به کلام ائمه(ع) منجر به اختلاف و بستن کذب بر خداوند می شوند. از نظر استرآبادی مراجعه به تفاسیر گواه این امر است. از سویی دیگر کتاب و سنت برای رفع اختلاف آمده اند. بنابراین باید پذیرفت که تنها راه صحیح تفسیر قرآن مراجعه به گفتار اهل بیت(ع) است.
د) فهم های غیر مستند به گفتار اهل بیت(ع) تنها مفید ظن هستند و ظن فاقد حجیت است.
ه) آیه سؤال از اهل ذکر از جمله ادله استرآبادی است. از نظر او از این آیه لزوم پرسش در تمام موارد فقدان علم از اهل ذکر که همان اهل بیت(ع) هستند، استفاده می شود.
و) به استناد ادله عقلی و نقلی، پیامبران (ع) برای رفع اختلاف آمده اند و اگر قرار باشد تفسیر بدون مراجعه به اهل بیت(ع) مجاز باشد، این امر به اختلاف در میان مردم منجر خواهد شد.
ز) از توقیع شریف امام عصر(عج) که فرمود:« و أما الوقائع الحادثة فارجعوا الی رواة حدیثنا فإنهم حجتی علیکم» به دست می آید که هماره تنها راه دستیابی به آموزه های دینی گفتار ائمه است.
ح) از روایت« هذا العلم علیه قفل و مفتاحه المسأله» به دست می آید که بر صندوق محتوی آموزه های دینی قفل خورده شده و تنها راه دسترسی به آن ها پرسش از اهل بیت(ع) است. ممکن است کسی با استناد به عبارت هایی که از استرآبادی نقل کردیم، ادعا کند که مقصود او عدم حجیت ظواهر قرآن در حوزه آیات فقهی یا آیات الاحکام است نه در مطلق آیات. به عنوان مثال، در عبارت نخست پیشگفته از او، سخن از مسائل شرعی به میان آمده است، آن جا که می گوید: « فی بیان انحصار مدرک ما لیس من ضروریات الدین من المسائل الشرعیة اصلیة کانت او فرعیة فی السماع عن الصادقین(ع)» در عبارت دوم نقل شده نیز از احکام فقهی نظری گفتگو کرده است، آن جا که می گوید: « أما استنباط الاحکام النظریة من ظواهر کتاب الله من غیر سؤال اهل الذکر(ع) عن حالها من کونها منسوخة ام لا، مقیدة ام لا، مأولة ام لا...» بنابراین، این مدعا که استرآبادی ظواهر آیات قرآن را به طور مطلق فاقد حجیت می داند، قابل مناقشه است و از آن جا که نماینده اصلی تفکر اخباریان، استرآبادی است، باید در استناد اصل مدعا؛ یعنی نظریه انحصارگرایی در امکان فهم و تفسیر قرآن به اخباریان تردید روا داشت.
در پاسخ باید بگوییم: انصاف آن است که بخش هایی از گفتار استرآبادی ناظر به آیات الاحکام است و نمی توان آن را به تمام ظواهر آیات توسعه داد. اما با این حال شواهدی دیگر در مجموعه گفتار او وجود دارد که نافی این انحصار بوده و از آن ها به دست می آید که او ظواهر تمام آیات را بدون وجود تفسیری از معصومان فاقد حجیت می داند. این شواهد بدین شرح است:
در دلیل نخست استرآبادی چنین آمده است: « عدم ظهور دلالة قطعیة و اذن فی جواز التمسک فی نظریات الدین بغیر کلام العترة الطاهرة» در این گفتار، از عبارت « نظریات الدین‌» یعنی آموزه های نظری دین استفاده شده است. به عبارت روشن تر، استرآبادی معتقد است در آموزه های نظری دین در برابر آموزه های قطعی دین، نمی توان به گفتار غیر معصوم حتی اگر ظواهر آیات باشد، تمسک کرد. پیداست که نظریات دین، افزون بر حوزه احکام، سایر حوزه های دینی نظیر عقاید و اخلاق را نیز در برمی گیرد. این گفتار به خوبی نشان می دهد که او ظواهر آیات را به طور مطلق فاقد حجیت می داند.
استرآبادی در تحلیل حدیث ثقلین، به عنوان دلیل دوم برای اثبات مدعای خود، چنین آورده است:« أنه لا سبیل الی فهم مراد الله إلا من جهتهم» روشن است منحصر دانستن امکان فهم مراد الهی به طریق معصومان(ع)، تمام آموزه های قرآن و تمام ظواهر آیات را در برمی گیرد. به عبارت روشن تر به عنوان مثال برای فهم مدالیل آیات در حوزه خداشناسی راهی جز فهم ائمه(ع) وجود ندارد. این همان مدعای ما است که اخباریان در تمام آیات قائل به عدم حجیت ظواهر هستند.
دلیل سوم استرآبادی نیز عام است، آن جا که می گوید:« أن کل طریق غیرالتمسک بکلامهم یفضی الی اختلاف الفتاوی و الکذب علی الله تعالی و کل ما هو کذلک مردود غیر مقبول عندالله» ‌باری! اگر بر انحصار ظهور عبارت « اختلاف الفتاوی» در حوزه احکام پای فشریم، از عبارت « کذب علی الله » چنین انحصاری فهمیده نمی شود؛ زیرا طبق این مدعا سخن گفتن درباره آیات عقاید بدون استناد به روایات و فهم معصومان مستلزم دروغ بستن بر خداوند خواهد بود.
دلیل پنجم استرآبادی نیز تمام آیات قرآن را دربرمی گیرد و از آن انحصار عدم حجیت ظواهر به آیات الاحکام به دست نمی آید. آن جا که می گوید:« انه تواترت الاخبار عن الائمة الاطهار(ع) بأن مراده تعالی من قوله: « فاسالوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» و من نظائرها من الآیات الشریفة أنه یجب سؤالهم(ع) فی کل ما لم یعلم»؛ زیرا ضرورت پرسش از معصومان فراگیر بوده و لزوماً به حوزه احکام منحصر نمی شود.
دلیل ششم استرآبادی که در آن بر رفع اختلاف به عنوان هدف رسالت پیامبران تأکید شده، افزون بر حوزه احکام، سایر حوزه های دین شناخت را نیز در برمی گیرد، آن جا که می گوید: « أن العقل و النقل قاضیان بأن المصلحة فی بعث الرسل و إنزال الکتب رفع الاختلاف و الخصومات بین العباد لیتم نظام معاشهم و معادهم».
دلیل هفتم استرآبادی که در آن به توقیع شریف امام زمان(ع) استناد شده نیز دارای عمومیت و فراگیری است و تمام آموزه های دینی و قرآنی را دربرمی گیرد و از آن استفاده می شود که مقصود استرآبادی عدم اعتبار هرگونه فهمی است که مستند به فهم معصومان نباشد؛ زیرا حوادث واقعه که به اختلافات و ابهامات در حوزه دین ناظر هستند، تنها به حوزه احکام منحصر نمی شوند.
استرآبادی در عبارت دوم نقل شده از او با استناد به روایاتی از ائمه(ع) امکان فهم قرآن را منحصر در آنان دانسته، آن جا که گفته است: « إنما یعرف القرآن من خوطب به ... و بأنه إنما نزل علی قدر عقول اهل الذکر(ع)» آیا این که ائمه مخاطب قرآن هستند و قرآن به اندازه عقل آنان نازل شده، منحصر به آیات الاحکام است؟!
استرآبادی در عبارت های نقل شده دو بار بر این نکته پای فشرده که قرآن در مقایسه با مخاطبان عام آن به صورت رمز و معما و متن سر به مهر شده ای نازل شده و مهر و معمای آن تنها توسط اهل بیت(ع) قابل گشودن است. عبارت مورد تأکید او چنین است:« أن القرآن نزل علی وجه التعمیة بالنسبة الی اذهان الرعیة»آیا با چنین نگرش صریحی که در گفتار استرآبادی انعکاس یافته، می توان مدعی شد که او تنها در حوزه آیات فقهی قرآن فهم را ناممکن دانسته و آن را در انحصار ائمه(ع) می داند؟! بلکه به عکس، ارائه چنین تحلیلی از قرآن و به تصویر کشیدن قرآن به عنوان کتاب رمز و معما، تمام حوزه های معارف آن را در برگرفته و مجموع آیات قرآن را از حوزه مراجعه مستقیم و امکان فهم غیر معصومان(ع) خارج می کند.
چنان که در ادامه مقاله خواهیم آورد، علامه طبرسی در پاسخ به شبهه کسانی که با استناد به روایات ناهی از تفسیر به رأی، فهم و تفسیر آیات قرآن را ناممکن و غیرمجاز می دانند، به ادله امکان فهم قرآن استناد می کند. در بخشی از گفتار او چنین آمده است: « أن الله سبحانه ندب إلی الاستنباط و اوضح السبیل إلیه و مدح اقواماً علیه فقال: لعلمه الذین یستبطونه منهم و ذم آخرین علی ترک تدبره و الاضراب عن التفکر فیه» استرآبادی در ردّ این گفتار طبرسی چنین آورده است:« ان کلام هذا الفاضل الصالح- نوّر الله مرقده- ناطق بغفلته عن الاحادیث الواردة عن اهل الذکر(ع) المتعلقة بأصول الفقه و المتعلقة بما یجب علی الناس بعد موته صلی الله علیه و آله و المتعلقة بکتاب الله.» چنان که روشن است، گفتار طبرسی ناظر به امکان فهم همه آیات قرآن می باشد، اما استرآبادی، در پاسخ به او، از انحصار فهم قرآن به ائمه(ع) به صورت مطلق سخن به میان آورده است؛ یعنی نه سخن طبرسی منحصر به آیات الاحکام است و نه پاسخ استرآبادی و هر دو از امکان یا عدم امکان فهم آیات به صورت مطلق سخن به میان آورده اند. این امر نشان می دهد که مدعای استرآبادی تنها منحصر به حوزه آیات احکام نیست.
چنان که در ادامه مقاله در بررسی دیدگاه فیض کاشانی خواهیم آورد، فیض پس از نقل گفتار علامه طبرسی و نقد سخن آن از سوی استرآبادی، خود به نقد مدعای استرآبادی پرداخته است. در این نقد از امکان فهم مطلق آیات سخن به میان آمده و در آن هیچ نشانه ای درباره انحصار دیدگاه استرآبادی به آیات الاحکام دیده نمی شود. فیض در آغاز سخن خود چنین آورده است:« لا ینبغی ان یرتاب احد فی جواز تفسیر القرآن لغیر المعصومین علیهم السلام». چنان که روشن است، در این عبارت بر جواز تفسیر قرآن به طور مطلق در آیات الاحکام و غیر آیات الاحکام برای غیر معصومان تأکید شده است. پاسخ مطلق فیض به استرآبادی نشان از آن دارد که او نیز بسان نگارنده مقاله، از گفتار استرآبادی چنین فهمیده است که وی بر عدم امکان فهم مطلق آیات ( اعم از آیات الاحکام و غیر آن) پا می فشرد و چنان نیست که تنها بر عدم امکان فهم و عدم حجیت ظواهر آیات تنها در حوزه آیات الاحکام تأکید داشته باشد.
با وجود چنین شواهدی نمی توان تردید کرد که استرآبادی مطلق ظواهر آیات را فاقد حجیت می داند، هرچند به خاطر محطّ بحث از آیات الاحکام سخن به میان آورده است.

2. شیخ حرّ عاملی

چنان که اشاره کردیم، از جمله کسانی که تا حدود زیادی به دیدگاه اخباریان افراطی نزدیک شده، شیخ حرّ عاملی می باشد که اندیشه های او عمدتاً در این زمینه در کتاب « الفوائد الطوسیه» بخش خاتمه‌« وسائل الشیعه» و عنوان گذاری های این کتاب منعکس شده است. از عنوان گذاری های وی در کتاب « وسائل الشیعه» می توان دیدگاه او را در زمینه امکان و جواز فهم و تفسیر قرآن دریافت وی در دو جا بدین شرح عنوان گذاری کرده است:
1. « باب عدم جواز استنباط الاحکام النظریة من ظواهر القرآن الا بعد معرفة تفسیرها من الائمة(ع)»( وسائل الشیعه، 177/27-176)
2.« باب عدم جواز استنباط الاحکام النظریة من ظواهر کلام النبی(ص) المروی عن غیر جهة الائمة(ع) ما لم یعلم تفسیره منهم».( شیخ حرعاملی، 208/27-206)
گرچه این دو عنوان نمی تواند بازگوکننده دیدگاه شیخ حرعاملی درباره عدم امکان و جواز تفسیر باشد، اما با توجه به سایر نظراتش در دفاع از اندیشه های اخباریان و نیز شباهت زیاد این دو عنوان با عبارت هایی که از استرآبادی نقل کردیم، این احتمال وجود دارد که او نیز مدافع نظریه انحصارگرایی در تفسیر است.

پی نوشت ها :

1. عضو هیئت علمی و استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه علم و صنعت ایران

منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر