چکیده
نویسنده در این نوشتار ابتدا به نمونه های متمایزی از تقیه ی امامان شیعه (علیه السلام) اشاره می کند تا شناختی کامل از عینیت آن به دست آید، آن گاه دو پاره ی زمانی را به عنوان دو دوره از تقیه امامان شیعه (علیهم السلام) در چشم انداز خود قرار داده است: عصر اموی - مروانی و عصر عباسی. به نظر نویسنده فرقی بین این دو عصر از نظر میزان فشار و اختناق بر شیعه و امامان (علیهم السلام) نبوده است جز این که برخی به خیال این که آل عباس و بنی هاشم عموزادگان یکدیگرند، شاید چنان بیندیشند که طبعاً عرق خویشاوندی مانع اعمال بدرفتاری و موجبات قطع رحم بوده است. دیگر و مهم تر آن که وقتی از دید کاوش گرانه ی معرفت شناختی به دوره ی نخست می نگریم آن را زیر ساز دوره ی دوم می یابیم و لذا تمایز در شکل تقیه و هدف مقدسی که زیر لوای تقیه از سوی امامان شیعه (علیه السلام) تعقیب می شده، به خوبی نمایان است.
وی این بخش را با تعقیب فراز و فرودهای آن تا نزدیک به پایان قرن سوم هجری، یعنی ختم دوره ی حضور و آغاز دوره ی غیبت امامت شیعه دنبال کرده است و در آن جا با نتیجه گیری از کل بحث سخن را به فرجام می برد.
واژگان کلیدی: امامان شیعه (علیهم السلام)، تاریخ اسلام، خلفای اموی، خلفای عباسی، تقیه، مذهب شیعه.
مقدمه
قال الله الحکیم: وَ مَنْ اَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا اِلَی اللهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ اِنَّنی مِنَ المُسْلِمینَ (فصلت، 33).
سخن را با عطر کلام خداوند آغاز کردیم از آن جهت که هدایتش آموزگار ما، و دلالتش توجیه کار ما در این نوشتار است.
هدایتش بر آن است که داعی و مبلغ الهی را سه شرط اساسی لازم است که سخنش نیکو و بهنجار و کارساز باشد، هدفش الهی باشد، عملش شایسته باشد، و مواضعش روشن و صریح باشد. این برداشتی آموزشی از مضمون آیه است. اما توجیه آن برای کاری که در پیش رو داریم، برداشت دوباره با تدبر و تعقلی است که در بند سوم آن می نماییم؛ یعنی تعریفی روشن و به دور از ابهام و پرده پوشی از عناصر کلامی خود ارائه دهیم تا یار موافق آن را درست فهم نماید و همسایه ی مخالف به اشتباه نیفتد و بر آن اساس مرتکب گناه اتهام و سوء ظن نگردد.
با این توصیف به ارائه ی نمونه هایی شاخص از نوع تقیه ی تحمیل شده بر امامان شیعه (علیه السلام) و تمایز آنها با یکدیگر می پردازیم و با عنایت به شناختی که از مفهوم تقیه به دست می آوریم آن را در دو دوره از عصر حضور امامت شیعه پی می گیریم.
این پژوهش بنیادی با شیوه ی مطالعات اسنادی (کتابخانه ای - آرشیوی)، با رویکرد توصیفی - تحلیلی است.
مسأله ی تحقیق چگونگی بهره برداری از راهبرد تقیه و چند و چون شرایط موجب آن در عصر حضور امامت شیعه است.
فرضیه ی اصلی تحقیق عبارت است از استفاده ی اجباری مشروع از تقیه برای ماندگاری مذهب اهل بیت (علیهم السلام) توسط امامان (علیهم السلام) و شیعیان آنان.
هدف تحقیق روشن نمودن اذهان حقیقت جو در ارتباط با القای شبهاتی که پیرامون این مسأله از سوی برخی ناآگاهان یا معاندان شیوع یافته است می باشد. این مهم در بخش اول در قالب پاکسازی اذهان مشوب، و در بخش دوم با پرده برداری از چهره ی تاریخ سیاسی سه قرن صدر اسلام و نشان دادن عمق ضرورت و اضطرار منجر به تقیه برای شیعه ی اهل بیت (علیهم السلام) به نتیجه می رسد.
لازم به توضیح است که سبک کار این نوشتار به صورت درآمدی است. از این روی، در برخی موارد به جای ارائه ی بحث، معمولاً به مقاله ای در همین ویژه نامه اشاره شده است.
با توجه به این توضیح، مسأله ی تحقیق آن نیز همه ی مقالات مندرج در این ویژه نامه را شامل خواهد شد.
وجه عقلانی این نوشتار نیز توجیه مطالبی در ارتباط با گونه های بهره برداری امامان معصوم (علیه السلام) از تقیه است که در مقاله ای از همین ویژه نامه درج گردیده است. در واقع این نوشتار عهده دار چرایی توسل به ابزار معنوی ماندگاری مکتب امامت از سوی رهبران آن می باشد.
وضعیت شناسی سیاسی عصر حضور
اشاره ای به مظلومیت تاریخی شیعه و نقش تقیه در ماندگاری مکتب تشیع
نگاهی گذرا به تاریخ اسلام از لحظه ی بدرود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با امت تا گذشت قرن ها پس از آن به خوبی نشان می دهد که جریان مکتبی تشیع روزگاران سخت پر از خفقان و وحشتی را سپری نموده، همواره در پناه سپر تقیه خود را از گزند مخالفان و معاندان در امان نگه داشته است. برای روشن تر شدن موضوع به چند بزنگاه حساس اشاره می شود.
دقیقاً از تشکیل سقیفه ی بنی ساعده و تغییر مسیر جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، که در غدیر خم مشخص گردیده بود، ردای مظلومیت نیز بر تن امام علی (علیه السلام) و محرومیت از حق مسلم خود برای تنها یادگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه ی زهرا (علیه السلام) به استناد روایتی تنها از ابوبکر رقم خورد (ر.ک. ابن سعد، 1410ه، 242/2- 240) و تابع آن پدیده ی ناگوار انزوا و گوشه نشینی به سراغ ولی خدا و پیروان وی آمد، که پس از شهادت او دامن مکتب تشیع، امامان شیعه (علیه السلام) و رهروان مکتب آنان را گرفت.
شاید بتوان گفت مظلومیتی که امام علی (علیه السلام) تا لحظه ی شهادت خویش بدان دچار بود، ولو با صبر همچون «خار در گلو و خاشاک در چشم» قابل تحمل بود و نیازی به تقیه برای ایشان و شیعیان احساس نمی شد، اما روزگار سختی که پس از فقدان آن بزرگوار متوجه امامان شیعه (علیهم السلام) و پیروان شان گردید، به گونه ای بود که چیزی جز تقیه فرصت نشر و تبلیغ مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را به آنان نمی داد.
امام سجاد، زین العابدین (علیه السلام) در قالب دعا (که به عنوان صحیفه ی سجادیه هم اکنون در دسترس می باشد) معالم دین و اصول مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را بیان فرموده است. اهمیت این صحیفه ی نورانی و روشن گر در نزد امامان شیعه (علیهم السلام) به قدری بوده است که آن را زبور آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده اند و حفظ و نگهداری اش را از دستیابی معاندان به یاران خود توصیه نموده اند (ر.ک. امام سجاد، 1376، مقدمه).
در رابطه با عظمت مسأله، خوب است بدانیم که صحیفه ی امام سجاد (علیه السلام) تا مدت ها در میان معتمدان اهل راز شیعه به عنوان «سرآل محمد (علیهم السلام)» به یکدیگر سپرده می شده است. به راستی چه جو خفقانی باید حاکم باشد که یک کتاب - ظاهراً - دعا این قدر مورد حساسیت دشمن باشد! یا بهتر آن است که بگوییم این کتاب - ظاهراً ادعیه - حامل چه اسراری از اسرار اهل بیت (علیهم السلام) بوده است که باید این قدر از آن حراست به عمل آمد. در هر حال، آن چه هست این موضوع از موقعیت به شدت تقیه ای امام سجاد (علیه السلام) در عصر خود پرده برمی دارد.
دقت در حمل معنای روایات در بیان این بزرگواران بر تقیه که در کتاب های فقهی و اصولی درهر باب فراوان به چشم می خورد، دلیلی روشن بر این مدعاست که صرف نظر از تناوب وحشت و خفقانی که در دوره های مختلف بوده است (1). تداوم این عارضه را حتی در دوره ی امام صادق (علیه السلام) و نیز دوره امام رضا (علیه السلام)، که ظاهراً ولی عهد خلافت اسلامی بوده است، از خلال روایات مأثور از آن بزرگوارانی می توان دریافت.
ابن ابی الحدید از مدائنی در کتاب الاحداث نقل می کند که معاویه، زیاد بن ابیه را علاوه بر بصره به حکومت در کوفه گمارد، زیرا می دانست که او از همه بیشتر شیعیان علی (علیه السلام) را می شناسد و او هم آنان را در هر جا بودند تعقیب می کرد و به انواع شکنجه، همچون قطع دست و پا و کور کردن و نهب اموال و جلای وطن و سرانجام قتل گرفتار می ساخت. همچنین نام این عده از دیوان عطایا محو می شد.
به نوشته ی مدائنی وضع به همین منوال بود تا امام حسن (علیه السلام) از دنیا رفت و مصیبت بر پیروان تشیع شدت گرفت؛ به اندازه ای که دیگر کسی از طرفداران اهل بیت (علیهم السلام) نبود مگر این که از عراق مهاجرت کرده بود و یا متواری و پنهان زندگی می کرد. فشار بر شیعیان دائماً در حال افزایش بود، به خصوص بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام)، که عبدالملک مروان زمام حکومت را به دست گرفت و حجاج بن یوسف ثقفی به استانداری کوفه رسید، اختناق علیه شیعه در این دوره به اوج خود رسیده بود، چنان که یکی از اعراب پیش حجاج آمد و به او عارض شد که والدینم بر من جفا کرده اند که نام مرا علی گذاشته اند!
وی می نویسد ابن العرفه، معروف به ابن نفطویه نیز در کتاب تاریخش نظیر این مضمون را نوشته و گفته است که اغلب احادیث در منقبت صحابه مجعولاتی هستند که به همین دلیل در این مدت وضع شده اند (ابن ابی الحدید، 1404ه، 45/11 با تلخیص).
تأیید نقل فوق را در رابطه با وضعیت تقیه در دوره ی امام حسن مجتبی (علیه السلام) تا دوره ی امام باقر (علیه السلام) نیز می توان به خوبی در حدیثی که وی آن را از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند دریافت.
امام باقر (علیه السلام) به یکی از یارانش می گوید (با تلخیص):
(بعد از نقل آن چه بر سر امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) آوردند) همواره ما اهل بیت (علیه السلام) خواری و محرومیت کشیدیم و در معرض ناامنی و قتل بودیم، حتی دوستداران ما برخود از ریختن خون شان ایمن نبودند تا این که حجاج آمد. او همه را قتل عام کرد و هر کس را که گمان می برد دستگیر و زندانی می کرد. شدت خفقان و ترور به قدری بود که عنوان زندیق از شیعه ی علی سهل تر بود. امام (علیه السلام) سپس می گوید: در این مدت مطالبی در برتری برخی از حاکمان قبل رواج یافت که خدا نیافریده، نه چنان چیزی بوده است و نه خواهد بود (ابن ابی الحدید، 1404ه، 44/11).
نوع وصیت مدبرانه ی امام صادق (علیه السلام) را، اگر مورد تأمل قرار دهیم، به میزان خفقان حاکم و جو اختناق زمانه ی ایشان پی می بریم. ایشان پنج نفر را وصی خود تعیین نمود که عبارت بودند از عبدالله افطح، موسی، عیال ایشان، استاندار مدینه و خلیفه. دلیل این کار چنان که بعداً روشن شد، ترس از ترور وصی واقعی ایشان بوده است، زیرا خلیفه به استاندار مدینه دستور داد تحقیق کند هر که وصی امام (علیه السلام) باشد، او را احضار کرده گردن بزند.
دو حدیث زیر در رابطه با موقعیت تقیه ای که امام صادق (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) بدان گرفتار بوده اند. عمق فاجعه را نشان می دهند.
مرحوم نوری نقل می کند که یکی از مخالفان در محضر امام صادق (علیه السلام) درباره ی عشره ی صحابه از شخصی شیعی پرسید: درباره ی آنان چه می گویی؟ او گفت: نظرم خیر و نیکویی است تا خدا بدان وسیله بدی هایم را محو کند و بر درجاتم بیفزاید. آن مرد گفت: خدا را سپاس که مرا از دشمنی تو رهانید، چه آن که تاکنون تو را رافضی می پنداشتم (دقت!) مرد شیعی گفت: آگاه! هرکس یکی از صحابه را دشمن بدارد لعنت خدا بر اوست. آن شخص گفت: شاید تو برگردان به تأویل می کنی. اگر راست می گویی بگو هر آن که عشره از صحابه را دشمن بدارد لعنت خدا و ملائکه و همه ی مردم بر او باد. مرد شیعی نیز همان جمله را بازگو کرد و آن مرد از او معذرت و حلالی خواست و رفت.
امام (علیه السلام) پس از این واقعه با ابراز شگفتی از زیرکی مرد شیعی گفت: خیلی زیبا بود، خدا خیرت بدهد، واقعاً ملائکه ی آسمان ها از توریه ی زیبایت به شگفتی افتادند که چه لطیف و خالص بود، بدون صدمه به دینت ... بعضی از یاران گفتند ما که چیزی از آن چه شما می گویید نفهمیدیم جز این که او با آن معاند ناصبی هماوایی داشت. آن گاه امام (علیه السلام) راز سخن مرد شیعی را بیان داشت و در همان رابطه به داستان حزقیل و نوع توریه ی وی برای فرعون اشاره کرد که در تفصیل این حدیث آمده است (ر.ک. نوری، 1408ه، 265-263).
حدیث دیگر ناظر به موقعیت تقیه ای امام رضا (علیه السلام) است.
در این حدیث مردی می آید و بسیار مضطرب می گوید: چیز عجیبی دیدم. امروز مردی از همدستان ما را، که ادعای دوستی اهل بیت (علیهم السلام) و تبری دشمنان شان را داشت در بازار بغداد می گرداندند و منادی می گفت ببینید این مرد رافضی توبه کرده است و به او می گفت: بگو و آن مرد هم گفت: خیر الناس بعد رسول الله ابابکر.
بعضی از شیعیان که در مجلس امام (علیه السلام) بودند ناراحت شدند و گفتند توبه کرده و ابابکر را بر علی (علیه السلام) برتری داده است. امام (علیه السلام) به آن شخص گفتند: وقتی مجلس خلوت شد دوباره داستان را برای من بگو. سپس وقتی او داستان را در خلوت برای امام (علیه السلام) گفت، امام (علیه السلام) فرمود: من آن موقع نخواستم در حضور این احمق های وارونه تفسیر سخن آن مرد را بگویم، زیرا ترسیدم به گوش معاندان برسد و او را دوباره اذیت کنند. او نگفته است «ابوبکر» تا منظور او این باشد که ابوبکر برترین مردم بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. او «ابابکر» گفته است یعنی به وجه منادا کلمه را به کار برده است (و در نتیجه جمله به معنا ادا شده است). سپس امام (علیه السلام) فرمود: خداوند این گونه توریه را از باب رحمت بر شیعیان ما برای آنان قرار داده است (نوری، 1408ه، 265/21).
سخن در رابطه با موقعیت های تقیه ای امامان شیعه (علیه السلام) تا امام حجت (عج) بحث گسترده ای است که حوصله ی بیشتری را می طلبد، امام در ارتباط با شدت میزان خفقان حاکم همین بس که امام حسن بن علی (علیه السلام) را از آن جهت عسکری لقب داده اند که عمری تحت نظر در اردوگاه نظامی به سر می برده است به گونه ای که تولد فرزند خود امام مهدی (عج) را می بایست از اطلاع مردم پوشیده نگه دارد. با این توصیف ها آیا معقول است که مکتبی بدون پوشش تقیه فرصتی برای انتقال به نسل آینده داشته باشد؟
رای این که معنا روشن و مستدل گردد، ناگزیر باید به جامعه شناسی سیاسی و معرفت دوران پرفشار و اختناق امامان شیعه (علیهم السلام) نظری بیافکنیم که در ادامه به گونه ی اجمال - در دو بخش دوره ی اموی و عباسی - بدان نگریسته شده است.
پینوشتها:
1- برای آگاهی بیشتر در این رابطه، رجوع کنید به معارف، 1374، بخش دوم از ص264 تا ص289: بررسی عنصر تقیه در حدیث شیعه.
* پژوهشگر علوم اسلامی
منبع: نشریه امامت شناسی 88-87.