بیان نورانی از وجود مبارک زینب کبرا(سلام الله علیها) است که این بیان؛ همانند بیان پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) از سنّت الهی خبر می دهد نه از قضیه تاریخی. وجود مبارک امیرمؤمنان در نهج البلاغه نامه ای برای برخی نوشته در آن نامه مرقوم فرمود: هیچ امّتی با اختلاف خیر ندید و خیر نمی بیند: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ مَضَی وَ لاَ مِمَّنْ بَقِی»؛[1]یعنی هیچ ملّتی، هیچ امّتی، چه در گذشته، چه در آینده «إلی یوم القیامة» از اختلاف خیر نمی بیند. این بیان نورانی امیرمؤمنان(سلام الله علیه) از علم او به سنّت الهی خبر می دهد نه از تاریخ، اگر تاریخ باشد مربوط به گذشته است؛ ولی حضرت فرمود: آینده هم مثل گذشته چنین است که هیچ امتی با اختلاف خیر نمی بیند. وجود مبارک زینب کبرا(سلام الله علیها) هم سوگند یاد کرد، فرمود هر کاری که از دست حکومت اموی برمی آید، شما بکنید: «فَکدْ کیدَک وَ اسْعَ سَعْیک وَ نَاصِبْ جُهْدَک»؛ اما «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْینَا»؛[2]قسم به خدا وحی ما را، نام ما را، پیام ما را نمی توانید خاموش کنید؛ با اینکه اینها به آن صورت اسیر در آمدند، امام را هم که شهید کردند، آن امام چهارم هم که به صورت اسیر در آمده، قدرتی نداشتند که اینها جهانی سخن بگویند؛ اما با ضرس قاطع سوگند یاد می کند که شما نمی توانید این نام را فراموش کنید. وقتی وجود مبارک زین العابدین(سلام الله علیه) فرمود: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَة فَهِمَةٌ غَیرُ مُفَهَّمَة»؛[3]معلوم می شود این هم در ردیف بزرگانی است که به مکتب نرفته، مسئله آموز شد. فرمود: قسم به خدا این نام می ماند. قرن ها گذشته از جریان اموی و مروانی بنی العباس با نام کربلا، قبر کربلا، نام حسین بن علی، زائران حسین بن علی(سلام الله علیه) جنگیدند و نشد و قبر این خاندان مدت ها مخفی بود، قبر وجود مبارک امیرمؤمنان هم از دست این خوارج مخفی بود. برخی ها نمی دانستند که ابوحمزه ثمالی از کوفه بیرون می آید در یک سرزمینی آن جا حوزه درس دارد، چند شاگرد داشت ابوحمزه ثمالی خودش از شاگردان امام سجاد بود، این دعای سحر ابوحمزه ثمالی که قبلاً هم به عرضتان رسید از همان ابوحمزه است که شاگرد امام سجاد بود، متوجه نبودند که چرا ابوحمزه ثمالی شاگردانش را از کوفه بیرون می برد و در سرزمینی آن جا چند نفر دور او هستند و درس می گویند؛ بعدها معلوم شد اینجا قبر علی بن ابی طالب است، کنار قبر امیرمؤمنان حوزه ای درست کرده بود، قبر حضرت امیر هم سالیان متمادی مخفی بود.
اینکه دامن آن کودک آتش گرفت، کسی خاموش کرد، این کودک محبّت و لطف آن شخص را دید، گفت راه نجف کجاست؟ برای همین جهت بود، می گفت شما نجف چه کار دارید، نجف بیابانی است؟ گفت ما آخر صاحبی داریم، حسابی داریم، کتابی داریم، جدّمان آن جاست، خیلی ها نمی دانستند قبر وجود مبارک حضرت امیر کجاست، حتی خود کوفی ها هم نمی دانستند؛ لذا وقتی این دخترک گفت راه نجف کجاست؟ آنها تعجب کردند که شما با نجف که یک بیابان است چه کار دارید.
وجود مبارک زینب کبرا با همین علم غیبی که از دودمان اهل بیت پدر و مادر بزرگوار آموخت، فرمود: قسم به خدا نمی توانی این نام را فراموش کنی! هیچ عاملی در ترویج جریان کربلا به این صورت از بیگانگان یا آشنایان دخالت نداشتند، فقط همان «وَ فِی قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه ».[4] این جریان میلیونی أربعین را که خدا اجر همه اینها را با خودش قرار بدهد، به همه اینها پاداش دنیا و آخرت بدهد، سعادت و سیادت و کرامت و شرف و عزّت بدهد و سلامتی عطا کند، به همه زائران حسینی خیر دنیا و آخرت عطا کند! این نام مبارک را زینب کبرا فرمود نمی توانید فراموش کنید.
همه ما می خواهیم بمانیم، هیچ کسی نمی خواهد بپوسد، این بدن می پوسد؛ برای اینکه ما ارتباطی با «وجه الله» داشته باشیم، خدای سبحان «وجه الله» را استثنا کرد، خود ذات أقدس الهی منزّه از استثنا و مستثنی و مستثنی منه است، نمی شود گفت همه از بین می روند مگر خدا، او فوق این حرف هاست؛ منتها وجه او، فیض او، ظهور او قابل بحث است: ﴿کلُّ شَیءٍ هالِک إِلاَّ وَجْهَهُ﴾[5] ﴿کلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ ٭ وَ یبْقی وَجْهُ رَبِّک﴾،[6] این فیض الهی که به صورت انبیا و اولیا ظهور می کند این می ماند. ما آن توان را نداریم که مستقیماً با ذات أقدس الهی گرچه او با ما رابطه مستقیم دارد؛ ولی ما با او رابطه مستقیم نداریم، ما مشکل خودمان، خودمان را می بینیم. ـ این مطلب داخل پرانتز را توجه کنید ـ قُرب و بُعد از اضافه های «متخالفةالاطراف» است و «متوافقةالاطراف» هم هست؛ یعنی اگر دو چیز بودند، این اوّلی به دومی نزدیک بود، دومی هم به اوّلی نزدیک است، دیگر نمی شود گفت این دیوار شرقی به دیوار غربی این مقدار فاصله دارد؛ اما دیوار غربی با دیوار شرقی بیش از این فاصله دارد، اینها اضافه های «متوافقةالاطراف» هستند؛ مثل اخوّت، اگر این شخص برادر اوست، این هم برادر این است، اگر این برابر اوست، او هم برابر این است. اضافه های «متخالفةالاطراف»؛ مثل کوچکی و بزرگی، این از او بزرگ تر است، او از این کوچک تر است؛ اما مساوات، محاذات اینها اضافه های «متوافقةالاطراف» هستند؛ ولی در امور معنوی چنین نیست، ممکن است «الف» به «باء» نزدیک باشد و «باء» از «الف» دور. اینکه درباره ذات أقدس الهی فرمود: خدا به شما نزدیک است: ﴿أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید﴾[7]است؛ اما درباره کفار و منافقان و افراد «ضعیف الایمان»، ﴿ینادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ﴾؛[8]یک انسان تبهکار از خدا دور است، در عین حال که خدا به او نزدیک است، أقرب است، ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَرید﴾، در قرب و بعد معنوی چنین است، «متوافقةالاطراف» نیست. خدای سبحان با ما نزدیک است: ﴿مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ﴾؛ اما مشکل از ماست که ما از او دوریم. این معنا را بخواهند از باب تشبیه معقول به محسوس به صورتی در بیاورند؛ مثل این است که اگر کسی یک برادر و دوستی داشته باشد، سالیان متمادی از فراق او رنج می برد و او از سفر برگشت و این کنارش نشسته است و او نابیناست و آن شخص به این نابینا نزدیک است، ولی این نابینا از او دور است. اگر کسی نابینا باشد که ﴿کانَتْ أَعْینُهُمْ فی غِطاءٍ عَنْ ذِکری﴾[9]فرمود: چشم اینها از نام و یاد من محجوب است؛ لذا نمی بیند. بنابراین این قُرب و بُعد در عین حال که اضافه «متوافقةالاطراف» است نسبت به افراد مادی، ممکن است نسبت به افراد معنوی اضافه «متخالفةالاطراف» باشد؛ یعنی «الف» به «باء» نزدیک باشد؛ ولی «باء» از «الف» دور این ﴿هُوَ مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ﴾ قرب الهی است؛ اما ﴿ینادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ﴾ برای کفار.
وجود مبارک زینب کبرا (سلام الله علیها) فرمود ما اگر بخواهیم بمانیم، باید با این «وجه الله» یک ارتباطی داشته باشیم، گرچه وجه خدا، آن فیض عام به ما نزدیک تر از رگ گردن یا رگ حیات ماست؛ اما ما چون دوریم به هر حال باید با اینها ارتباط داشته باشیم. هیچ کسی نمی خواهد بپوسد آن که به فکر ماندن نیست او مشمول، ﴿وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾[10] نیست، او گرفتار ﴿أُولئِک کالْأَنْعامِ﴾[11]است، ما همه می خواهیم بمانیم، راه ماندن هم همین است. فرمود: قسم به خدا ما ماندنی هستیم، هیچ نمی توانی نام ما را فراموش کنید؛ این می شود یک عنصر محوری و مدار اصلی قرآن و سنّت اهل بیت(علیهم السلام).
ما اگر بخواهیم بمانیم، اگر اختلاف داشته باشیم که جامعه ما ـ معاذ الله ـ إرباً اربا بشود، هیچ کدام ما خیر نمی بینیم. اگر اکثری قاطع جامعه به طرف قرآن و عترت دارد حرکت می کند، ما چند نفر جدا باشیم، یقیناً خیر نمی بینیم. بیان نورانی حضرت امیر در هر دو زمینه است، هم درباره اینکه خود امت ارباً اربا بشود از قرآن و عترت جدا شود، فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ مَضَی وَ لاَ مِمَّنْ بَقِی» و اگر اکثری جامعه به طرف قرآن و عترت ـ به لطف الهی ـ حرکت کرد چند نفری بخواهند از این جامعه جدا شوند، این هم یک بیان نورانی از حضرت امیر در نهج البلاغه هست، هم یک مَثل معروف عربی دارد؛ آن بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه این است که «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ کمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ[12]فرمود: یک چوپان که یک گلّه را هدایت می کند، این گلّه در تحت رهبری اوست، او راعی است، چوپان است، رعایت می کند، مسئول حفظ این گلّه است، تمام تلاش و کوشش این چوپان این است که این رمه را حفظ کند. اگر به یک جایی رسیدند که یک دسته علف سبزی روییده است، یک گوسفند تک چری به طمع آن دسته علف حرکت کند، این از این رمه و قافله جدا شده است، این طعمه گرگ است. حضرت فرمود: همان طوری که گوسفند تک چر طعمه گرگ است، یک انسان تک رو هم طعمه شیطان است: «الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ کمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ»؛ این بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه هست؛ یک مَثل معروفی هم در لغت عرب هست که «القاصیة للذئب»؛[13]یعنی آن «شاة» که قاصیه است، «أقصی»؛ یعنی دورتر، این از رمه فاصله گرفت و دور شد، این از آنِ گرگ است.
ما باید دو کار بکنیم: یکی برای امت است، یکی برای خود ما، امت ما باید از قرآن و عترت جدا نشود تا خیر ببیند؛ چون خیر را خدا در قرآن عترت نامید، او را نور و برکت نامید. دوم اینکه اگر اکثریت قاطع به طرف قرآن حرکت کردند، ما مرزمان را جدا نکنیم. این بیان نورانی وجود مبارک زینب کبراست که فرمود: قسم به خدا این نام محوشدنی نیست؛ چون جزء «وجه الله» است. چه چیزی بخواهد «وجه الله» را محو کند؛ چون همه زیرمجموعه «وجه الله» هستند، بیرونِ «وجه الله» که چیزی نیست، درون «وجه الله» که با او هماهنگ است؛ لذا اینکه می فرمایند، اگر خدا چیزی را اراده کرد، یقیناً حاصل می شود،[14]به همین دو نکته است؛ چون بیرون از قلمرو اراده خدا، چیزی وجود ندارد، در حوزه و درون قلمرو قدرت خدا همه تحت فرمان او هستند؛ لذا فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ﴾ برهان مسئله را که قرآن ذکر می کند که اراده خدا نفوذ پذیر است و تخلف ناپذیر و شکست ناپذیر است، برهان آن این است که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[15] اگر همه موجودات آسمان و زمین سپاه و ستاد الهی هستند، چیزی بیگانه نیست، نه در بیرون قلمرو خلقت عالم چیزی وجود دارد، چون عدم محض است، نه در درون خلقت یک چیز ناهماهنگ است، چون همه سپاه و ستاد الهی هستند. ما هم ـ إن شاءالله ـ اگر بخواهیم خیر ببینیم، این دو کار را باید بکنیم؛ یعنی همه با هم در خدمت قرآن و عترت باشیم، یک و اگر اکثری قاطع در خدمت قرآن و عترت هستند، ما هرگز از این اکثری جدا نشویم، این دو; تا با وجه خدا هماهنگ باشیم که بارزترین مصداق وجه خدا، انبیا و اولیا اهل بیت عصمت و طهارت هستند؛ آن گاه ماندنی هستیم، هرگز از بین نمی رویم. فرمود: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی الدَّهرُ»[16]فرمود: تا روزگار هست، مردان الهی باقی هستند که ما امیدواریم این نظام ما، این رهبر ما، این مراجع ما، این دولت و ملت و مملکت ما در سایه قرآن و عترت از خیر دنیا و آخرت بهره مند بشوند!
پی نوشت ها
[1] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه176.
[2] اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص185
[3] الإحتجاج فی أهل اللجاج، ج2، ص305.
[4] زاد المعاد ـ مفاتیح الجنان، ص511.
[5] سوره قصص، آیه88.
[6] سوره الرحمن، آیه26 و 27.
[7] سوره ق، آیه16.
[8] سوره فصلت، آیه44.
[9] سوره کهف، آیه101.
[10] سوره إسراء، آیه70.
[11] سوره أعراف، آیه179.
[12] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه127.
[13] مجمع البحرین، ج1، ص341.
[14] سوره یس، آیه82؛ ﴿إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون﴾.
[15] سوره فتح، آیه4 و 7.
[16] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت147.