این شاعر و روزنامهنگار در یادداشت ارسالیاش به ایسنا نوشته است:
هزارتوی شعر از اتفاق حکمت
(نگاهی به تازهترین کتاب سیدعلی صالحی به نام «منشور شعر حکمت»)
نزدیک به چهل و پنج سال فعالیت مفید در عرصه شعر و حضور موثر، نشانهای برای ما است که سیدعلی صالحی در تمام این سالها حرفی از سر هوا نزده است؛ چه از زمان موج ناب تا جریان شعر گفتار و تقطیع مُدرن و حال که کتاب «منشور شعر حکمت» را روانه بازار کرده است. آن هم نه با کلام پرطمطراق، بلکه با مطرح کردن پیشنهادی که قابل فکر و تدبر است. همانطور که در صفحه 12 کتاب اشاره دارد " نبود ... یا کمبود سِرالاسرار کلامی، تولید انبوه شبه شعر را چنان آسانیاب و سهلالوصول و مُفت کرده است که تعفن بلاهتِ آن، آدمی را از هر پنداری پشیمان میکند. این خودپذیری نرگسماب، چیزی به نام شعر را از نفس انداخته است." و در صفحه 13 ادامه میدهد "همه همقد، همقواره، شبیه هم ...! تا کِی؟ شرایط نمیگذارد نوابغ ببالند و به میدان بیایند. این یعنی مرگ تولید فکر، مرگ کشفِ راه، مرگِ فانوس و فهم." و صحبتی از شعر ناب میکند. اما این شعر ناب تفاوت دارد با شعر نابی که آلنپو، مالارمه و والری از آن صحبت کردند. شعر ناب در شخصیت و حرکت حکمت است. در اخلاق و نگاه شعری آن است. به نوعی شعر حکمت راه و شیوه خودش را دارد که صالحی در این کتاب خصوصیات و ویژگیهایش را با مثال از شعر کلاسیک و نو بیان کرده است.
صالحی به درستی مسئله شعر امروز را آسیبشناسی کرده و برای آن راهحلی پیشنهاد میدهد. حکمتی که صالحی به آن اشاره میکند با حکمت ارسطو و افلاطون تفاوت دارد. این حکمت درونی است. بدون شتاب و با فرصت دادن در طی دوران گوهر و اصل خویش را نمایان کرده است. برای همین من میگویم که شعر حکمت مرام و مسلک مستقل خودش را دارد. بینشی که باید از منظر خودش به آن نگاه کرد. باید از درون درکش کرد که به عمق آن رسید و بتوان تمیزش داد.
جامعه شعری بیمار است. نشانههای آن هم تیراژ پایین، نخریدن کتاب شعر، تمایز نداشتن کتابها از نظر فضا و جهانبینی و ... است. یک قدم عقبتر برویم و سوالی مطرح کنیم که چقدر این شعرها به جهان و جهانواره ما اضافه کرده است؟ تاثیرپذیری و قیاسی هر چند نادرست در مورد شعرهای کلاسیک و نو کمی این راه را روشن میکند که پشت ماندگاری اشعار مولانا و حافظ چیست (همانطور که در کتاب «منشور شعر حکمت» صالحی به آن اشاره کرده است.) طرح این راه برای برونرفت از این حصر بازگشت به روح حکمت است همانطور که صالحی آن را ظرفیتِ پاسخ میداند نه فلسفه. نه طرح معما و ریختداری مهندسیشده.
حکمت دریچه چگونه دیدن و چگونه گفتن است. آن هم بر پایههای درک درونی از کلام و هارمونی و روایت و ... . پایههای شعر حکمت بر شهود، تخیل به جای خاطره، جایگزینی رویا بر استعاره و ... استوار است. استفاده از رویا و همینطور تخیل بهخودی خود معنا و احترام دیگری را به شعر میبخشد؛ شعری که طی این سالها دچار رنجشهای زبانی و روایی و شکلی و ... شده است. حکمت در جامه عافیت برای شعر خودش را نشان میدهد و میگوید من سرانجام و منزل نهایی تو هستم. آنجایی که حافظ و مولانا ایستادند.
زمانی که از حکمت فاصله بگیریم در هر نشان و رفتاری، از خودِ زندگی دور شدهایم. معضل شعر امروز ما همین است که بعد از مدتی فراموش میشود. (نه همه، همانطور که در کتاب «منشور شعر حکمت» نشانههایی از شعرهای ماندگار نیما، شاملو، فروغ و ... به عنوان مصداق شعر حکمت بیان شد.) از تجربه زیستی مولف دور است. روح شهود در پیکره آن نیست و تا جایی صنعت شده است. شعر حکمت مانند قرص و دارو نیست که بعد از مصرف و حتی خواندن آن به شعر نابی که صالحی گفته است، دست پیدا کنیم. باید از نوع نگاه، نوع زیست، نوع مراقبه (روحی، کلامی، رفتاری و ...) و ... در وجود ما نهادینه شود. زمان به آن بدهیم. تمرین کنیم و بخوانیم تا به آن حکمت که مولود شعر است برسیم. شعر حکمت را به نوعی میتوان گفت که شعر تودهها است. "شعر حکمت دو نشانه روشن دارد، عامه و عُمی ... ایشان را ناخواسته از بَر میکنند و خواص در برابر آن، به ادامه کشف ایمان میآورند" (صفحه 16) پیشنهاد سیدعلی صالحی درست است که به فضا و تنفس بیشتر احتیاج دارد تا بهصورت پخته و قابل درک نه تنها برای مخاطب بلکه برای اهل فن مشخص شود، ولی طرحی برای رهایی از حصر موجود شعر است.
کتاب «منشور شعر حکمت» به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است.