![امام حسین علیه السلام، قرآن ناطق](/Upload/Public/Content/Images/1397/06/25/0944550686h.jpeg)
یک وقت است برادران مسلمان در اثر اختلاف مالی و مانند آن نزاعی با هم دارند یکی دیگری را میکشد، اینجا مسئله قصاص مطرح است که ﴿وَ لکمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبَابِ﴾.[1] یک وقت است یک مؤمن به ویژه یک عالم دینی را میکشند چون حق گفته است و حق نوشته است، اینجا دو تا حکم است: یک حکم شخصی است که قصاص است، یک حکم شخصیت حقوقی است، آن حکم شخصیت حقوقی مختصّ به جامعه اسلامی و حکومت اسلامی است. در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً﴾؛[2] اگر کسی مؤمنی را بکشد مخلّد در عذاب است. این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است وگرنه قتل یک گناه بزرگ است گناه بزرگ فسق عادی است و قتل، ابدیت جهنم و خلود را به همراه ندارد؛ مانند گناهان بزرگ دیگر است. این است که در سوره «نساء» فرمود: ﴿وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً﴾؛ این ارشاد به آن سبب حکم است به اصطلاح، تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است؛ یعنی «من یقتل مؤمناً لإیمانه»، این مخلّد در عذاب است. این تنها سخن از قصاص نیست، آن خلود ابدی را در قیامت به همراه دارد و وظیفه جامعه اسلامی را در آیه دیگر بازگو کرد، فرمود: ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً﴾؛[3] ولی مؤمن، جامعه اسلامی است که مؤمنان ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾.[4] بنابراین آل سعود که این تصمیم نابخردانه را گرفت باید بداند قتل این عالِم برجسته در اثر حق گویی اوست، قتل یک انسان حق گو دو پیامد دارد: یکی خلود در عذاب است، یکی قیام مردمی علیه آل سعود نابخرد است. فرمود: من برای ولی او سلطنت قرار دادم، تنها سخن از قصاص نیست که یک حکم فقهی باشد، آن قصاص را در آیه: ﴿وَ لَکمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ﴾[5]بازگو شد؛ اما اگر کسی مظلومی را، مؤمنی را مظلومانه به قتل برساند، کیفر جهنم او خلود است از یک سو؛ قیام مردمی را هم علیه او به همراه دارد از سوی دیگر؛ فرمود: ﴿فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً﴾؛ ولی این بزرگوار، جامعه اسلامی است و اگر جامعه اسلامی قیام کند، هرگز آل سعودِ نابخرد به جای خود نخواهد بود، او به جهنم ابد فرستاده می شود، امیدواریم که نصایح مراجع و علما و جامعه اسلامی در زمامداران آل سعود اثر کند، این نکته مربوط به آن تصمیم نابخردانه آل سعود بود.
سخنرانی زینب کبرا اساس نهضت را تبیین کرد و کوفه را زنده کرد، کوفی بی وفا را به وفاداری وادار کرد که قیام مختار محصول این سخنرانی بود. وقتی وجود مبارک زینب کبرا شروع به سخنرانی کرد، گفتند ما مثل اینکه علی بن ابیطالب (علیه السلام) دارد سخنرانی می کند داریم گوش می دهیم؛ چون در همین کوفه سالیان متمادی، امیرالمؤمنین حکومت کرد، زندگی کرد، فرزندان او زندگی کردند جلسات زنانه را زینب کبرا اداره می کرد، مردانه را حسنین اداره می کردند، برای مردان کوفه و زنان کوفه خاندان عصمت و طهارت، دودمان علوی (علیهم السلام) شناخته شده بودند. وقتی اینها را وارد محفل ابن زیاد کردند وجود مبارک زینب کبرا «فَدَخَلَتْ زَینَبُ أُخْتُ الْحُسَینِ فِی جُمْلَتِهِمْ مُتَنَکرَةً» ناشناس آمد اما «متکبرتاً» با جلال و شکوه که کسی از جامه غیر قیمتی او خیال نکند که گوهر او هم بی قیمت است «فَدَخَلَتْ زَینَبُ أُخْتُ الْحُسَینِ فِی جُمْلَتِهِمْ مُتَنَکرَةً وَ عَلَیهَا أَرْذَلُ ثِیابِهَا». ابن زیاد گفت: «مَنْ هَذِهِ المتنکرة» این ناشناس کیست که وارد شده و دیگران نسبت به او حریم می گیرند؟ گفتند: «هَذِهِ زَینَبُ بِنْتُ عَلِی»؛ برای اینکه زخم زبان بزند، گفت: «کیفَ رَأَیتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیک».[6] جریان جبر را دودمان اموی ترویج کردند، چون مکتب جبر برای توجیه تهبکاری حاکمان طاغی یک مکتب خوبی است. خدا فقیه نامور ما مرحوم حاج آقا رضا همدانی را غریق رحمت کند! این کتاب، کتاب فقهی بسیار خوبی است و خود این بزرگوار هم فقیه ناموری بود ایشان در مسئله جبر و تفویض که برخی ها فتوا دادند، کسی که قائل به جبر است نجس است، کسی که قائل به تفویض است نجس است، فرمودند: جبر و تفویض از مسائل عمیق نظری اسلام است نه ضروری، اگر کسی یک طرف رفت به طرف نظری رفت، نه به طرف ضروری، انکار ضروری نیست تا نجاست را به همراه داشته باشد؛ بعد فرمود: خیلی از علمای ما وقتی تحقیق میکنند گرفتار «احدالطرفین» میشوند، درک آن «امر بین الأمرین» کار هر فقیهی نیست؛ لذا فرمود نمیشود گفت کسی در مطلب دقیق نظری به «احدالطرفین» جبر یا تفویض مبتلا شد، این آلوده است، درک امر «بین الأمرین» بسیار سخت است؛ بعد فرمود: دودمان اموی جبر را ترویج کردند، بعدها کم کم که عباسی ها روی کار آمدند؛ مثل متوکل عباسی و دیگران، جبر را تشکیل دادند، چون مکتب منحوس جبر برای توجیه تبهکاری های هیئت حاکمه طاغوت یک مکتب خوبی است; یعنی همه این کارها را ـ معاذ الله ـ «الله» دارد انجام می دهد «من غلام و آلت فرمان او».[7] چون مکتب جبر برای توجیه طغیان هیئت حاکمه طاغوت، یک مکتب خوبی است، اموی پایه ریزی کرد و عباسی بهره برداری کرد و سالیان متمادی عباسی ها طرفدار مکتب جبر بودند. بسیاری از علمای اسلام که تفکر آزادانه داشتند؛ مثل معتزله، اینها را متوکل عباسی و امثال اینها از بین بردند، اشاعره را که طرفدار مکتب جبر بودند، زنده نگه داشتند، الآن غالب این سنّی ها در فقه شافعی اند و در اصول اشعری اند؛ یعنی جبری اند.[8]
به هر تقدیر ابنزیاد پلید گفت: «کیفَ رَأَیتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیک»، کاری که خدا برادرت کرد چگونه یافتی؟ وجود مبارک زینب کبرا(سلام الله علیها) فرمود این کاری بود که دودمان اموی کردند چه اینکه امام سجاد هم چنین پاسخی داد؛ ولی خود زینب کبرا فرمود: «مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلًا» هر چه شد کار، کار خوبی بود؛ برای اینکه برادرم می خواست با خون، دین را زنده کند و کرد؛ نه تنها کار، کار خوبی بود، بلکه به صورت جمله حصریه فرمود: «مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلًا»[9] جز زیبایی ما چیزی ندیدیم. در حالی که «وَ عَلَیهَا أَرْذَلُ ثِیابِهَا»،[10]در حالی که با اسارت آمده، در حالی که از کنار قتلگاه عبور کرده، آن شیون کنار قتلگاه سر جایش محفوظ؛ اما این سخنرانی در دستگاه طغیان این است «مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلًا»؛ جز زیبایی ما چیزی ندیدیم. بعد حرف های دیگری زد، وجود مبارک زینب کبرا (سلام الله علیها) پاسخ او را داد و دیگر اجازه نداد که او بیش از این گستاخی کند. رو کرد به وجود وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) گفت: آن جوان کیست؟ گفتند این علی بن الحسین است همین تفکر جبری اموی به صورت دیگر ظهور کرد، همین ابن زیاد در همان مجلس درباره امام سجاد که نام «عَلِی بْنُ الْحُسَینِ» را داشت گفت: «عَلِی بْنُ الْحُسَینِ» را که خدا در کربلا کشت، وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود: «قَدْ کانَ لِی أَخٌ یسَمَّی عَلِیاً» من برادری داشتم به نام علی، او علی اکبر بود ـ چون آن طوری که در مقتل ابی مخنف و دیگران آمده آن بزرگوار از امام سجاد از نظر سن بزرگتر بود ـ فرمود: «قَدْ کانَ لِی أَخٌ یسَمَّی عَلِیاً»،[11] آن را قتله کربلا و مأموران اموی کشتند، نه ذات اقدس الهی. دید امام سجاد (علیه السلام) هم علیه تفکر جبری دارد سخن میگوید، حکیمانه جواب داد. مسائل عرفانی امام سجاد سر جایش محفوظ است؛ اما آن «مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلًا» یک حساب است، «قَدْ کانَ لِی أَخٌ یسَمَّی عَلِیاً قَتَلَهُ النَّاسُ» حساب دیگر است. بعد وقتی ابن زیاد در برابر این حرف ها ماند، دستور قتل وجود مبارک امام سجاد را داد، زینب(سلام الله علیها) برخاست، گفت: تا من زنده ام اجازه نمی دهم که به برادرم اهانت شود. وجود مبارک امام سجاد به عمه اش گفت شما ساکت باشید، من خودم پاسخ می دهم؛ به ابن زیاد فرمود: «أَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِی» با کشتن ما را میترسانی، «أَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ کرَامَتَنَا الشَّهَادَةُ»[12] کرامت ما شهادت است، نشانه آن جریان کربلاست، ما که از شهادت هراسی نداریم؛ ولی اگر قصد جدّی بر کشتن من داری یک محرم برای این قافله فراهم کن که این قافله را به مدینه برساند، زینب کبرا که برخاست، ابن زیاد گفت: «عَجَباً لِلرَّحِمِ»[13]که عمه نمی گذارد حاضر است فدای برادرزاده شود این گوشه ای از جریان محفل ابن زیاد بود.
اما احیای کوفه با سخنرانی زینب کبرا(سلام الله علیها) شروع شد، آن سخنرانی که همه ساکت شدند، آن روز که بلندگو نبود؛ در جریان همهمه آوردن اسرا و تماشای اسیر و امثال آن، کار عادی نبود جمعیت را ساکت کنند. وجود مبارک زینب کبرا (سلام الله علیها) هم در بین قافله به عنوان مرجع فقهی شناخته شده بود، سعی کردند که امام سجاد (سلام الله علیه) به عنوان امام چهارم شناخته نشود، وگرنه او را شهید می کردند؛ لذا زینب کبرا مسائل فقهی را از امام سجاد سؤال می کرد، بعد به قافله ابلاغ می کرد وقتی آن خرما یا نان را صدقه آوردند دیگر نمی دانستند فتوا برای امام سجاد است، می گفت که «إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَینَا حَرَامٌ»،[14]صدقه بر ما حرام است؛ برای اینکه مبادا وجود مبارک امام سجاد به عنوان امام چهارم شناخته شود. رهبری این قافله را واقعاً امام سجاد به عهده داشت؛ اما دستور می داد، مدیر اجرایی وجود مبارک زینب کبرا بود، در آن صحنه وجود مبارک زینب کبرا مردم کوفه را دعوتنامه مردم را، خیانت و تخلّف مردم کوفه را بازگو کرد، فرمود می دانید شما چه کبدی از پیامبر سوزاندند و در آوردید و شکستید. اینها زمینه شد که اشک ها ریخته شد کم کم زمینه قیام مختار فراهم شد و طولی نکشید که اموی سقوط کرد، کار زینب کبرا این بود رسالتشان این بود و این کار هر کسی هم نیست.
مطلب سوم آن است که وجود مبارک امام حسین (سلام الله علیه) در همه مقاطع سعی می کردند که قرآن ناطق باشند و قرآن را تفسیر کنند. استضعاف در قرآن دو قسم است: یک گروه مستضعف اند؛ یعنی بیچاره اند، هیچ راهی ندارند، بر دیگران لازم است که اینها را از ضعف و استضعاف و تنگدستی و تهیدستی و مسکنت و ذلّت به در آوردند که فرمود: ﴿وَ ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ﴾؛[15]یعنی «فی سبیل المستضعفین»، چرا برای آزادی مستضعفان؛ نظیر فلسطینی ها و یمنی ها قیام نمی کنید! ﴿وَ ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ﴾ اینها را باید دریابیم. در قرآن کریم برای اهمیت بخشودن به برخی از مطالب، ذات اقدس الهی نام خود را کنار نام او ذکر می کند، درباره احترام به پدر و مادر آن قدر محترم و مهم است که فرمود: ﴿أَنِ اشْکرْ لی وَ لِوالِدَیک﴾؛[16]حق شناس من باشید و حق شناس پدر و مادر; زیرا پدر و مادر مجرای فیض خالقیت اند، پدر و مادر نظیر آن دستگاه سلول های بنیادی نیستند که در آنجا یک موجود زنده ای دربیاید، همه فیوضاتی که ذات اقدس الهی می خواهد به کودک بدهد از راه نفس مادر است؛ لذا خصیصه مادر، احترام مادر، کرامت مادر در کودک خیلی مؤثر است، اگر غذای پاک و طیب و طاهر بخورد، با وضو بچه را شیر بدهد، بچه طرز دیگر به دنیا می آید. فیوضاتی که ذات اقدس الهی در تطوّرات این دارد که نطفه است، علقه است، مضغه است، عظام است، ﴿فَکسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ است، ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ است، ﴿فَتَبارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[17]است، همه این فیوضات از راه نفس مادر عائد این کودک میشود؛ لذا فرمود مجرای فیض خالقیت هستند: ﴿أَنِ اشْکرْ لی وَ لِوالِدَیک﴾.
در جریان ارحام هم محور اصلی رحامت، زن است، آنچه به یک رحِم وصل است می شود صِله رَحِم، آن رحِم است که رحمت و مهربانی و گذشت و ایثار و نثار را به همراه دارد، زن است که سرسلسله ارحام قرار می گیرد زن است که مسئله صله رحِم را سازمان می دهد سامان می بخشد، فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ﴾؛[18] لذا کسی صله رحم نکند در قرآن به او لعنت شده است؛ لعنت خدا بر کسی که ﴿یقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ﴾[19] که صله رحم است. اهتمام به صله رحم از این اقتران «الله و رَحِم» برمی آید که در آغاز سوره مبارکه «نساء» است: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ﴾. برای نجات مستضعفان فلسطین، مستضعفان یمن، مستضعفانی که در عراق و سوریه و امثال آن گرفتار سلفی و داعشی و تکفیری اند فرمود: ﴿وَ ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ﴾؛ یعنی «فی سبیل المستضعفین»، اینها یک گروه استضعافی هستند که چاره ای ندارند. اما یک استضعاف اختیاری است؛ یعنی عالماً عامداً زیر سلطه غرب یا شرق می رود، این استضعاف مثل استکبار از معاصی کبیره است. یک بیان نورانی در قرآن کریم هست، آن بیان نورانی در سخنان نورانی حسین بن علی در این مسافت و مسافرت تبیین شده است؛ وجود نورانی سیدالشهداء (سلام الله علیه) فرمود: من از پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) شنیده ام که می گوید: «مَنْ رَأی سُلْطَانَاً جَائِرَاً» اگر کسی حکومت جور و ظلم و بیدادگری را ببیند و ساکت باشد و قیام نکند حق است که ذات اقدس الهی «أَنْ یدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ»،[20] خدا او را با خود همان مستکبر و ظالم و طاغی و غاشم یکجا به جهنم ببرد; یعنی مستضعف و مستکبر هر دو به جهنم می روند چون استضعاف اختیاری است. این بیان نورانی سیدالشهداء که فرمود: اگر کسی بتواند حکومت جور و ستم را ساقط کند و خاموش باشد و حرکت نکند، او در حقیقت مستکبر است به لباس مستضعف و همانند مستکبر، طعمه شعله جهنم است، از چند بخش آیات قرآن به دست می آید؛ در قرآن کریم فرمود: وقتی ما مستکبر و مستضعف هر دو را به جهنم فرستادیم، در همان جهنم اینها علیه یکدیگر سخن می گویند، مستضعفین می گویند: ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ﴾[21]عذاب آنها را دو برابر عذاب ما بکن برای اینکه آنها خودشان بیراهه رفتند ما را هم به بیراهه بردند، این درخواست مستضعفان جهنم است در جهنم، به خدا می گویند که عذاب مستکبرها را دو برابر کن برای اینکه آنها بیراهه رفتند ما را هم بیراهه بردند آنها باعث شدند ﴿إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ﴾؛ ذات اقدس الهی در جواب اینها می فرماید: ﴿لِکلٍّ ضِعْفٌ وَ لکنْ لا تَعْلَمُونَ﴾[22] هم عذاب شما مستضعفان دو برابر است، هم عذاب مستکبران؛ مستکبران دو عذاب دارند عذاب زیاد دارند برای اینکه دو گناه کردند: یکی بیراهه رفتند، یکی اینکه شما را هم به بیراهه روی دعوت کردند، شما هم دو گناه کردید: یکی اینکه عالماً و عامداً به سوء اختیار خودتان، حرف آنها را پذیرفتید؛ یک. دیگر اینکه عالماً و عامداً درخانه اهل بیت را بستید شما رهبران الهی داشتید حجّت بر شما تمام شد آنها شما را به حق دعوت کردند، در خانه اهل بیت را بستید به بیگانه روی آوردید، این هم گناه دوم. کسی از شام آمده بود، وجود مبارک امام فرمودند: اگر شماها نبودید که ما خانه نشین نمی شدیم! شما به سوء اختیار خودتان اموی را تقویت کردید، ما خانه نشین شدیم. این است که خدا در قرآن فرمود: ﴿لِکلٍّ ضِعْفٌ وَ لکنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ هم مستکبر دو عذاب دارد، هم مستضعف دو عذاب دارد؛ ولی شما حساب نکردید و کسی که بتواند فریاد برآورد و قیام کند و علیه آل سعود، یمنی های بیچاره را کمک کند و آرام بنشیند یا بتواند صهیونیسم را از پا در بیاورد و این کار را نکند و فلسطینی ها در غزّه و غیر غزّه این طور جان بسپارند، این دو عذاب دارد؛ برای اینکه هم بیراهه رفت و هم عالماً و عامداً راه دین را با اینکه مقتدر بود تقویت نکرد.
ذات اقدس الهی فرمود حجّت بر شما تمام برای اینکه همراهان خوبی دارید؛ یک، همه زیر پوشش من هستید؛ دو، این دو اصل را خدا بارها بیان کرد. در سوره «نساء» فرمود: ﴿وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفیقاً﴾[23] فرمود شما رفقای خوب دارید، همراهان خوب دارید، همرزمان خوب دارید، هم کیشان خوب دارید، علی و اولاد علی با شماست، ابراهیم و موسی و عیسی با شما هستند «خلیل من همه بت های آزری بشکست»[24] به قول سعدی با شماست، فرمود: ﴿فَأُولئِک مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفیقاً﴾ شما رفقای خوب دارید چرا ساکت نشستید! از طرفی هم ﴿وَ هُوَ مَعَکمْ﴾[25]من با شما هستم. اگر معیت ناصرانه و حافظانه الهی از یک سو، همراهی سلسله انبیا و همرزمی سلسله انبیا از سوی دیگر است، آدم همه اینها را رها کند بگوید به من چه، به تو چه، این یک مستضعفی است که مثل مستکبر، عذاب او در جهنم دو برابر است با فسّاق دیگر فرق می کند، امضای حکومت جور این است؛ لذا سیدالشهداء(سلام الله علیه) صریحاً اعلام کرد فرمود: این پیام پیامبر است که فرمود اگر ملتی ببیند اموی و امثال اموی دارد بر اینها حکومت می کند و بتواند خروشی داشته باشد و آرام باشد و اعتراض نکند این حق است که «أَنْ یدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ»، خدا این مستضعف را همانند آن مستکبر گرفتار عذاب جهنم بکند. وجود مبارک سالار شهیدان با قرآن این نهضت را پیاده کرد، زینب کبرا این چنین است، امام سجاد این چنین است لذا در جلوی دروازه شام وقتی از وجود مبارک امام سجاد سؤال کردند که چه کسی پیروز شد؟ فرمود: ما؛ در حالی که زنجیر گردنش است، فرمود ما؛ ما رفتیم دین را زنده کردیم و برگشتیم. این بیان نورانی حضرت امیر است در عهدنامه مالک که بارها این جمله خوانده شد فرمود مالک! «فَإِنَّ هذا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَارِ یعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیا»؛[26]فرمود در سقیفه که تنها دست ما را نبستند، زوجه و ابوالزوجه هر دو آمدند، دین را به اسارت گرفتند، این طور نبود که سیاست، حکومت، خلافت و امامت را به بند کشیده باشند تا ما بگوییم ثقافت و فرهنگ چه شد، کلّ دین را طبق بیان نورانی حضرت امیر اینها در سقیفه با صبغه دینی، با چهره دینی، یکی به عنوان امّ المؤمنین بودن، یکی به عنوان پدر امّ المؤمنین بودن، با این چهره های دینی آمدند، دین را به بند کشیدند: «فَإِنَّ هذا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَارِ»، دین با همه مجموعه اش به اسارت سقیفه رفت؛ لذا «یعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیا» وجود مبارک امام سجاد فرمود: ما این دین را آزاد کردیم و برگشتیم.
در شرق عالم، در غرب عالم هر جا سخن از قرآن و عترت و سنّت اهل بیت(علیهم السلام) باشد به برکت همین کربلاست، اینها رفتند نگذاشتند اموی، آن کار را انجام بدهد، چه اینکه هم ابوریحان بیرونی نقل کرد هم عبدالرحمان سلّمی نقل کرد که بعد از فتح بخشی از کشورهای غربی که بت می پرستیدند همین ابوریحان بیرونی که از حکمای بزرگ ماست معاصر مرحوم ابن سیناست و قبل از هزار سال می زیست، او در تحقیق ماللهند می گوید: معاویه آن غنایم جنگی که از غرب به دستش آمد بخشی از آنها بتهای سلاطین و منطقه بود، این بت ها را بازسازی کرد، مرصّع کرد، از راه کشتی به هند فرستاد و درآمد هنگفتی از این راه به دست آورد، به عنوان بت فروشی که خلیفه مسلمان هاست.[27] این کار، کار رسمی دولت اموی بود. شما بت را که گرفتی، اینکه مالیت ندارد، حالا چرا مرصّع می کنی به بت پرستان هند می فروشی، وضع اموی این طور بود، وضع مروانی این طور بود در آن ایام وجود مبارک سالار شهیدان(سلام الله علیه) قرآن را تفسیر کرد سنت را تفسیر کرد، عترت را تفسیر کرد، خودشان را معرفی کردند و شربت شهادت نوشیدند.
سالار شهیدان آن اشک هایی که می ریزیم؛ نظیر همان اشکی باشد که در کنار سجاده های نماز شب می ریزید، یک اشک عارفانه و عاقلانه باشد، آن وقت آن می تواند، پشتوانه خوبی باشد؛ یعنی اگر دفاع مقدس است با همین مرثیه ها اداره شده. ظلم ستیزی، آن حرف اول را می زد برای این عزیزانی که در جبهه ها بودند، با آن روحیه خدا هم پاداش خوب می دهد این طور نیست که حالا آنها دردی احساس کنند درست است این عزیزان ما گلوله می خوردند، خمپاره می خوردند در خون خود می غلتیدند؛ اما خدا سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را رحمت کند! می فرمود اینها که شربت شهادت مینوشیدند دست و پا میزدند مثل یک آدم تشنهای که در هوای گرم در استخر خنک دارد شنا می کند، ما خیال می کنیم او رنج می برد. این بیان لطیف ایشان از روایت نورانی امام باقر (سلام الله علیه) است که از آن حضرت سؤال کردند که این شهدای کربلا این همه تیر می خوردند چگونه مقاومت می کردند چگونه تحمل می کردند؟ فرمود اینها «لا یجِدُونَ أَلَمَ مَسَّ الْحَدِید»،[28]یک؛ در یک بیان دیگر امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: اگر شما با دو انگشتتان مقداری گوشت یکی از انگشت ها را فشار بدهید چقدر درد احساس می کنید؟ دردی احساس نمی کنید، فرمود: آن تیرها را اینها به همان اندازه احساس می کردند؛ چون احساس که برای گوشت و پوست نیست، چرا وقتی انسان را بی حسّ کردند تخدیر موضعی یا کلّاً تخدیر کردند، بدن را قطعه قطعه می کنند، انسان درد احساس نمی کنند، چون درد که برای گوشت و پوست نیست درد برای لامسه است که از شئون روح است، وقتی روح تخدیر شود یا حواسش نزد معشوقش باشد احساس نمی کند؛ این طور نیست که حالا کشیدن تیر از پای وجود مبارک حضرت امیر مخصوص آن حضرت باشد، اینها مراحله نازله فیض ولایت است، تیر را از پا درمی آورند و حضرت احساس نمی کند، تیر به بدن فرو می رود و اینها احساس نمی کنند هم کشیدن تیر شکسته دردی ندارد هم فرو رفتن تیر سالم، دردی ندارد. شهدای کربلا با این وضع تفسیر کردند معنا کردند یک دوره تفسیر قرآن است جریان کربلا، یک دوره تفسیر سنّت اهلبیت نبوی و علوی (علیهما الصلاة و علیهما السلام). این است که این سرمایه را ارزان از دست ندهیم، روضه خوانی ما، عزاداری ما، جز عالمانه و بخردانه نباشد، آن است که مؤثر است آن است که این کشور را می گوید نه شرقی نه غربی، این است که می گوید جمهوری اسلامی، این است که می گوید ـ ان شاءالله ـ تا ظهور صاحب اصلی اش این نهضت خواهد ماند.
پی نوشت ها
[6] اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص160.
[7] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش133.
[8] مصباح الفقیه، ج7، ص295 ـ 298.
[9] اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص160.
[10] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص115.
[11] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص116.
[12] اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص162.
[13] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص117.
[14] بحار الانوار، ج45، ص114.
[19] سوره بقره، آیه27؛ سوره رعد، آیه25.
[20] بحار الانوار، ج44، ص382.
[21] سوره احزاب، آیه67 و 68.
[24] سعدی، دیوان اشعار، غزل شماره40.
[26] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[28] الخرائج و الجرائح، ج2، ص848