روزهای خوبی نداریم. خبرهای خوش در صدر اخبار نیست و از قتل و غارت و جنگ و جنایت زیاد میشنویم. به راستی چه بر سر ما آمده است؟ چرا هر روز از قبل پرخاشگرتر میشویم؟ چرا آمارهایی مبنی بر عصبانیت یا اختلالات روانی هر روز بالاتر میرود؟
به گزارش به نقل از جهان صنعت و به نقل از رییس جامعه متخصصان داخلی ایران، طبق آمار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی 22 تا 30 درصد افراد جامعه (از هر 10 نفر سه نفر) به درجاتی از اختلالات روانی مبتلا هستند که بر این اساس باید یکسوم بیمارستانهای کشور به بیماریهای روانی اختصاص یابد. این آمار در تهران اما وضعیت اسفناکتری دارد؛ به گونهای که 30 تا 36 درصد به اختلالات روانی گرفتار هستند و در این بین زنان سهم 36 درصدی دارند.
سوالی که پیش میآید این است که چند درصد از این افراد شاید بتوانند اختلالات روانی خود را پنهان یا کنترل کنند؟ روزانه چندین بار در سطح شهر شاهد هستیم که افراد به خاطر یک تصادف ساده با یکدیگر گلاویز شده و حتی در مواردی این درگیریهای بیاهمیت به قتل منجر میشود. در مطبها شاهد هستیم که شمار زیادی از بیماران که از مشکلات جسمانی مانند ناراحتیهای گوارشی یا قلبی گلایه میکنند، هیچ مشکل جسمی ندارند؛ پس از بررسیها و آزمایشهای پزشکی مشخص میشود که مشکل این افراد روانی است و باید تحت درمانهای روانپزشکی قرار گیرند و حالا طی چند ماه گذشته که شرایط اقتصادی از گذشته بدتر شده بیشتر درگیری میبینیم.
چند نمونه خشونت در هفتهای که گذشت
مردمی که پر از خشم در خیابانها قدم میزنند، کار میکنند، به همنوع خود رحم ندارند و این خشم فروخفته را به افراد پایینتر از خود منتقل میکنند. مثال ساده این اتفاق را میتوان در رفتار شهروندان با کودکان کار دید. کودکانی که هیچ کس را ندارند و کسی صدایشان را نمیشنود. کودکی در یکی از ایستگاههای اتوبوس تندرو چیزی به خانمی گفته و همسر او به بدترین شکل ممکن کودک را کتک میزند. در ابتدا کسی به کودک کمک نمیکند تا با اعتراض چند زن مردم به خودشان میآیند و برای کمک به کودک وارد موضوع میشوند. مردی که برای دفاع از همسرش کودک را به کتک گرفته در جمع و جلوی روی زن، کودک و مردان فحاشی میکند و همچنان کودک را آزار میدهد. در نهایت مردم کودک را نجات میدهند و او از مهلکه فرار میکند اما پیرمردی که برای دفاع از کودک تلاش کرده بود به کلانتری برده میشود. نکته مثبت کتک زدن کودک در جمع این بود که اگر در کوچهای خلوت این اتفاق رخ میداد قطعا کودک زنده نمیماند و در حال حاضر هم مشخص نیست با ضرباتی که یک مرد بالغ بر بدن او زده است چه مشکلاتی برایش پیش آمده یا پیش خواهد آمد و نکته دیگر نشان میدهد مرد پرخاشگر با فحاشی و اینکه همسرش در میان جمع کلمات رکیک بشنود مشکلی ندارد چرا که خودش زشتترین کلمات را در درگیری بیان کرد.
موضوع دیگر، مردی در خیابان نبرد دو دختر 17 و 19 سالهاش را به همراه پدر و مادر همسرش را ابتدا با داروی خوابآور میخواباند و بعد آنها را سلاخی میکند چون با همسرش مشکل و درگیری داشته و به همین دلیل معتقد بوده باید دخترانش را هم بکشد تا در آینده با مرد دیگری رفتار اینچنینی نداشته باشند. مرد روز بعد به صورت خود معرف به همراه برادرش به کلانتری 132 نبرد رفته و خود را معرفی میکند. عوامل کلانتری با دستور مقام قضایی به منزل رفته و با صحنه جنایت روبهرو میشوند.
اگر بخواهیم نگاهی به موضوع دیگری داشته باشیم، شاید قتل فرزندان توسط مادر افسرده مورد بدی نباشد. زنی حدودا 35 ساله با هویت مشخص با نوشیدن نوشیدنی مسموم و در ادامه خوراندن نوشیدنی به دو پسربچه 8 و 10 سالهاش اقدام به خودکشی کرده است. تحقیقات پلیسی نشان از آن داشت که مادر دو کودک ابتدا اقدام به خوردن نوشیدنی مسموم کرده و سپس فرزندانش را با نوشیدنی مسموم بیهوش کرده است و با نوشتن یک دستنوشته اعلام کرده که به خاطر افسردگی شدیدی که داشته دست به این کار زده است. در تحقیقات اولیه مشخص شد که همسر متوفی در زمان جنایت برای شرکت در مراسم سوگواری یکی از بستگانش در شهرستان حضور داشته که در پی تماسهای تلفنی و عدم پاسخگویی همسرش به این تماسها، از برادرش درخواست میکند جهت بررسی موضوع به محل سکونت خانوادهاش مراجعه کند که نهایتا با ورود به منزل، اجساد مادر و دو فرزندش در کنار یکدیگر و در حالت استراحت کشف میشود.
این چند نمونه در یک هفته اخیر رسانهای شدهاند و در همین چند روز هفت نفر به واسطه خشونت جان خود را از دست دادهاند. بسیاری از جنایتها و درگیریها در گوشه و کنار شهرمان اتفاق میافتد و اگر رسانهای نشود هیچ کدام از ما نمیفهمیم. اما به راستی دلیل این همه خشونت چیست؟ چه اتفاقی برای روح و روان ما افتاده است که تنها راهکارمان خشونت است؟
اکثریت جامعه نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را ناعادلانه میدانند
در رابطه با مشکلات پیش آمده اخیر نمیتوان منکر نقش اساسی مشکلات اقتصادی در شکلگیری چنین رفتارهایی شد. با علم به این موضوع کمی پیشتر سعید مدنی، پژوهشگر اجتماعی در مصاحبهای با اعتمادآنلاین گفته بود: هیچ جامعهای به طور ذاتی بداخلاق یا پرخاشگر نیست. شرایط اقتصادی فعلی و ناپایداری قدرت خرید گروه وسیعی از مردم و خانوارها، بیکاری و نداشتن درآمد و دیگر مشخصههای اقتصاد ایران از عوامل مهمی هستند که استرس بسیاری را بر خانوادههای ایرانی وارد میکنند. افزایش درگیریهای کلامی و فیزیکی در بین شهروندان رو به فزونی است. اینکه چه عواملی در افزایش خشونتها موثر است کارشناسان باید پاسخ دهند اما بدون شک چنین اتفاقاتی نشان از مناسب نبودن وضعیت بهداشت روانی جامعه دارد که موجب نگرانی است.
او در رابطه با شرایط فعلی اقتصادی کشور و بحرانهای روانی متاثر از آن به این موضوع اشاره کرد که بیتردید شرایط اقتصادی فعلی و ناپایداری قدرت خرید گروه وسیعی از مردم و خانوارها، بیکاری و نداشتن درآمد و دیگر مشخصههای اقتصاد ایران از عوامل مهمی هستند که استرس بسیاری را بر خانوادههای ایرانی وارد میکنند. در مطالعهای که اخیرا میزان استرس مردم تهران را بررسی کرده نزدیک 90 درصد پاسخگویان گفتهاند در طول یک سال پیش از آن استرس جدی را تجربه کردهاند که مهمترین آنها استرس اقتصادی بوده است. نظریههای مختلفی درباره علل و ساز و کار بروز پرخاشگری ارائه شده است که مهمترین آن نظریه ناکامی – پرخاشگری است.
این پژوهشگر اجتماعی در رابطه با پرخاشگریهای ناشی از بحرانهای اقتصادی کنونی خاطرنشان کرد: از نظر اکثریت جامعه نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ناعادلانه است. با چنین ذهنیتی از جامعه بدیهی است که افراد کمتر قادر هستند از بروز خشونت و پرخاشگری در مواجهه با هر بیعدالتی ممانعت به عمل آورند یا رفتار پرخاشگرانه خود را در برابر محرکهای متعدد در زندگی روزمره کنترل کنند. زمانی که درباره بحران صحبت میکنیم با شرایطی مواجه هستیم که در آن ساختارها قادر نیستند از طریق ساز و کارهای معمول مشکلات و مسائل جاری را حل کنند و جامعه در یک چرخه معیوب از توالی بحرانها قرار گرفته است. در چنین شرایطی یعنی وقتی ساختارها قادر به تامین نیازها، خواستها و مطالبات معمول جامعه نیستند و به دلیل فساد، ناکارآمدی و دهها ضعف دیگر جامعهای ناعادلانهای میسازند که تصور و ادراک مردم را شکل میدهد، انتظار آرامش و ثبات اجتماعی و روانی خطاست.
مشکلات روان مردم با ورزش حل نمیشود
روز گذشته معاون رییسجمهور در امور زنان و خانواده هم نسبت به این موضوع واکنش داد. اما به نظر میرسد این واکنش چندان بجا و مناسب نیست. او با اشاره به اینکه افسردگی جامعه را به شدت تهدید میکند قول داد تا همه تلاش خود را در دولت برای حمایت از برنامههای ورزشی و تندرستی بانوان خواهیم کرد.
معصومه ابتکار در ادامه صحبتهایش مدعی شد امروزه جامعه ما را افسردگی به شدت تهدید میکند. با این حال تنها راهکار او برای برونرفت از افسردگی و مشکلات ورزش درمانی است که این حرف در جای خود بسیار تعجبآور است چرا که مشکلات مردم با یک ورزش ساده از بین نمیرود و این اختلالات روحی و روانی فراتر از چند ساعت ورزش است.
او همچنین گفت: امروزه عنوان میشود یک ساعت پیادهروی در جنگل و یا فضاهای سبز بسیار در سلامت روانی و جسمی تاثیرگذار است در همین رابطه از شهرداری و نهادهای مربوطه تشکر میکنم. یک ساعت پیادهروی در جنگل معادل یک قرص فشارخون عمل میکند. امروز به بحث ورزش در پزشکی و درمان بیماریها بسیار اشاره میشود. اهمیت ورزش در دنیای امروز بسیار زیاد است و همه ما باید برای این مساله تلاش کنیم. او در ادامه چنین فعالیتهایی را حرکتی ملی نامید و از همه بانوان ایرانی خواست تا از این برنامه استفاده کنند. ابتکار در بخش دیگری از صحبتهایش برای سلامت زنان روستایی هم برنامهریزیهای ویژهای در نظر دارد. شهرداریها سالنها و امکانات زیادی دارند اگر این امکانات را تقسیم کنند در وهله اول عدالت جنسیتی برقرار میشود. شهرداریها باید فضاهای جدید ورزشی برای زنان ایجاد کنند و پارکهای خاص بانوان هم کمککننده است.
قرار نیست میزان منازعات در ایران کاهش یابد
حمید تهرانی- کوچکترین اختلافی ممکن است به نزاعی بزرگ منجر شود. این جمله تنها یک هشدار و یا اطلاعرسانی درباره آنچه که مردم را میترساند، نیست. این یک آگاهسازی در مورد واقعیتهایی است که همین اطراف و در کوچه و خیابانهای اطراف ما رخ میدهد و در موارد متعددی قربانی نیز میگیرد. همه ما نزاعهای متعددی که در اطرافمان میگذرد را مشاهده کردهایم. در بسیاری موارد افراد به تماشای نزاع میپردازند و حتی اگر در دل از یکی از طرفین حمایت کنند یا او را محق بدانند باز هم ریسک نمیکنند و وارد ماجرا نمیشوند. روشن است که سری که درد نمیکند را نباید دستمال بست. گاهی افراد این رویدادها را شر میدانند و میگویند چرا باید وارد یک ماجرایی شد و آسیبی را به جان خرید که نه فقط از آن اطلاع کافی در دسترس نیست بلکه اصولا نمیتوان درباره آن قضاوت و یا از یکی از طرفین حمایت کرد. این است که معمولا بسیاری از افراد در نزاعها مداخله نمیکنند و حداکثر از آن برای نمایش در شبکههای اجتماعی خویش فیلم و تصویر میگیرند.
ریشهیابی و علتجویی درباره برخی نزاعهای اجتماعی شهری حکایت از آن دارد که اختلافی کوچک یا رفتار و گفتاری توهینآمیز سبب بروز مشاجره لفظی و در نهایت زد و خورد و نزاعی خونین شده است. در مواردی نیز که یک مطالبه اعم از مالی و غیرمالی میزان هیجان منفی در نزد افراد را افزایش میدهد و نزاعی خونین که به مصدوم شدن یک یا چند نفر میانجامد را رقم میزند به درستی میتوان دریافت که نه آن گفتار و رفتار توهینآمیز و نه آن مطالبه هیچ کدام ارزش و اهمیت شروع یک نزاع را نداشته است. چنانکه در مورد مطالبات مالی که گاهی نزاعهای جرحی و یا منجر به قتل را رقم میزند، عمدتا دیه ناشی از جرح و مصدومیت افراد یا عواقب ناشی از قتل، از اصل پول و مال محل اختلاف بسیار بیشتر بوده است. در این صورت میتوان تاکید کرد که حتی در اختلاف مالی و مشاجرات فردی، اصل موضوع اهمیت و ارزش توسل به نزاع و مصدومیت یا قتل را ندارد.
قرینه مهم و قابل اعتماد برای اثبات ادعای فوق، پشیمانی ضارب و یا قاتل پس از پایان ماجراست. در مواردی که امکان ملاقات و یا مصاحبه با متهمان وجود داشته آنان هیجان آنی و تصمیمگیریهای احساسی را در توسل به نزاع مقصر میدانند و در قریب به اتفاق موارد تصریح میکنند که نه فقط اکنون از عمل گذشته خود پشیمان هستند بلکه اگر هم اکنون دوباره در آن موقعیت قرار گیرند، هیچگاه عمل پیشین خود را تکرار نمیکنند. البته در موارد نادر و اندکی، مجرمان و یا متهمان این نزاع همچنان بر حقانیت خود پای میفشارند و تصریح میکنند که حتی اگر هم اکنون نیز در آن موقعیت قرار گیرند باز هم همان کاری که پیش از این انجام دادند را تکرار خواهند کرد.
حال اگر بپذیریم که هیجان منفی حداقل عامل اصلی یا مهم بروز نزاع اجتماعی است آنگاه پرسش مهم این است که شرایط کشور در کاهش این هیجانهای منفی مردم چقدر موثر است و آیا میتوان امید داشت که شرایط عمومی جامعه ایران به کاهش این هیجانهای منفی نزد مردم کمک کند و در نتیجه با افزایش بردباری و آستانه تحمل اجتماعی در نزد شهروندان ایرانی، توسل به خشونت در مشاجرات و اختلافهای فردی مردم کاهش یابد؟
شرایط موجود البته بهگونهای نیست که بتوان درباره این امید و پیدایش آن با خوشبینی سخن گفت. در واقع افزایش مشکلات و سختیهای زندگی آنچنان مردم را در تنگنا قرار داده که گمان میرود هر ایرانی به منبع انباشتهای از نگرانیها، اضطرابها و افسردگی و دلمشغولی تبدیل شده است. در مقابل بسیاری از مشکلاتی که وجود دارد و درون شهروندان اعم از زن یا مرد کوچک یا بزرگ و... انرژی منفی ایجاد و تولید میکند چه چیزهایی هست که باعث تخلیه شدن انرژی منفی شهروندان میشود؟ آیا تفریح مناسبی برای شهروندان چه به صورت فردی یا جمعی وجود دارد؟ حتی کنسرتهای موسیقی که بهانهای برای تخلیه انرژی منفی شهروندان جامعه میشود آیا به راحتی برگزار میشود و آیا شهروندان به راحتی در آن میتوانند حضور پیدا کنند؟ در سایر تفریحهای عمومی نیز کمابیش مشکل همین است و راه قابل اعتماد و سهلالوصولی برای تخیله این هیجان منفی شهروندان وجود ندارد. خبر بدتر این است که برخی مقامات اجتماعی کشور اصلا به وجود این انرژی منفی و تاثیرات آن اهمیتی قائل نیستند و اعتقادی به آن ندارند.
این مطلب بدان معنی است که نباید به کاهش هیجان منفی و در نتیجه کاهش منازعات عمومی و اجتماعی در میان شهروندان ایرانی امیدوار بود. در این صورت آیا گوش شنوایی برای شنیدن این هشدار نگرانکننده پیدا میشود؟a