به نظر شما دلیل لبخند یک بانو چیست؟ چه چیزی باعث میشود تا یک بانو لبخند بزند؟ لبخند تظاهری با لبخند واقعی چه فرقی دارد؟ این مقالهی سه قسمتی از زبان یک بانوی آمریکایی دربارهی شرح حال زنان آمریکا گفته شده تا جواب این سوالها را به شما بدهد. در ادامهی مقاله با بنیتا همراه باشید.
در قسمت قبل به بررسی لبخند زنان در دورههای گذشته پرداختیم و اینکه در زمانهای قدیم در اروپا، زن باید خندهی خود را پنهان میکرد. ادامهی این بحث را در این قسمت مقاله بخوانید.
لبخندهای آمریکایی شکل جدیدتری از خلع سلاح کردن مخاطبانمان است؛ حتی در این مملکت که همه چیز آزاد و برابر است هم ما امکان این را نداریم که فراتر از آدابورسوم جامعه حرکت کنیم.
جنبشهای حقوق شهروندی برای نوع لبخندها چارچوب جدید ارائه دادند، فعالان این حوزه شکل جدیدتری از حالات چهره را برای جامعه ترسیم کردند. آفریقایی و آمریکاییها دیگر در سطح خیابانها لبخند نمیزدند. اینبار این سفیدپوستان بودند که لبخند میزدند، لبخندهای تلخ، تصویر لبخندهای سادهی سفیدها به سیاهپوستها در برگیرندهی محتوای نژادپرستانهی خاصی بودند که البته به مرور این لبخندها کمتر شدند. در عصر حاضر نیز هنوز نسبت به چهرهی زنان نگاه یکطرفهای وجود دارد؛ درست مثل زنان اسپارتا یا زنان سامورایی، با وجود اینکه آنان همسران و پسرانشان را در جنگ از دست میدادند باز هم انتظار میرفت لبخند بزنند.

حال برای مثال زنی را تصور کنید که هنگام صبح باید در یک قرار کاری حضور داشته باشد به او گفته میشود در صورتی که بتواند سر ماه یک جمعبندی درست از پروژه ارایه بدهد پروژه به او سپرده خواهد شد؛ اما او مجبور است صبر کند تا آخر ماه برسد و در این مهلت دست روی دست بگذارد. اگر به دنبال توجیهی برای این اتفاق باشیم مودب بودن و جلوی احساس واقعی خود را نگه داشتن دلیل مناسبی برای این کار نخواهد بود، برخوردی که با آن زن انجام شد شبیه به برخوردی بود که با یک دختربچه دبستانی انجام میشود مثلا به او گفته میشود قلم و کاغذ دربیاور میخواهم ازت امتحان بگیرم. ممکن است اول از همه آن زن احساس کند که چه خوب و با احترام صاحب پروژه با من رفتار کرد ولی در ادامه ماجرا ترس به سراغش خواهد آمد که نکند پروژه را به دست کسی دیگر سپرده باشند؛ بنابراین منتظر پیام مینشیند در تمام مدتی که بر روی پروژه کار میکند درونش ملتهب است و ناگزیر لبخند تلخی هم به نشان نارضایتی و ناامیدی بر چهرهاش مینشیند. اگر راهی بود که به کمک آن توجیه میشد یا میتوانست حداقل از خود دفاع کند بهتر میتوانست کارش را دنبال کند ولی بههرحال ذهن او درگیر باقی خواهد ماند.
ما باید خودمان را به چالش بکشیم که چقدر لبخندهایمان جلوهمان را نزد دیگران خراب میکنند و با خود قسم بخوریم که لبخندهای تمسخرآمیز و نمایشی را کنار بگذاریم. به گفتهی پائول اِکمان خندههای واقعی جنبههای روانشناسی بسیار قدرتمندی دارند. پس خندههای ساختگی هیچ کار مثبتی برای ما انجام نمیدهند.
به گفتهی تهیهکننده و مدرس رسانهی هاییدی بررنسون: لبخندها به اندازهی صدا در تلویزیون اهمیت دارند او سابقه ی همکاری با چهرههای شناخته شده فراوانی را در واشنگتن دارد به گفتهی او زنان نسبت به مردان همیشه درک بالاتری در درک تبسم داشتهاند اما منظور من از تبسم فقط لبخندی است که دوستداشتنی باشد درواقع همین لبخند است که ارزشمند است. یک لبخند واقعی در جای خود میتواند بسیار قدرتمند و فوقالعاده عمل کند.

این که ما زنان را به یک قیافه محدود کنیم مثل این میماند که به یک اُرکست بگوییم فقط از یک ساز استفاده کند و البته پیدا کردن یک تصویر مشترک بین زنان آن هم در جامعهای که زنان با فرهنگهای مختلف در آن زندگی میکنند کار سادهای نیست چه برسد که به آنان بگوییم که شبیه هم باشند ایجاد بحران در جامعه و استمرار به آن کار زیاد جالبی به نظر نمیرسد؛ اما تغییرات دایما مثل باد در جریان هستند. ما با کمدینهای زن قهاری روبهرو بودیم که به زیبایی لبخندها را به وجود میآوردند نه این که صرفا ادای خنده را دربیاورند. بازیگر دِمی مور میگوید: همیشه به دنبال نقشهایی بودم که احتیاج به لبخند نداشته باشند. کمپانی نایک در یک تبلیغ جالب زنانی را به تصویر کشید که بدون لبخند در حال عرق ریختن و تلاش برای رسیدن به اهدافشان بودند. این زنان نسبت به این ارزش که باید لبخند بر چهره داشته باشند بیتفاوت بودند آنها کاری نداشتند که دختران خوبی به نظر برسند یا نه، بلکه برای رسیدن به اهدافشان بسیار کوشا بودند.
اگر زنی لبخند بزند صرف نظر از اینکه لبخندش واقعی باشد یا نه بیشتر به احساسات درونیاش بستگی خواهد داشت نه به چیزی که طرف مقابل انتظارش را دارد. او بدون هیچ انگیزهی پنهانی خاصی لبخند میزند. همانطور که خانم ماریا ریلک در مقالهی «روی دیگر من نوشته است» نوشته است: او لبخند میزند نه به خاطر اینکه توسط دیگران دیده شود و نه به خاطر اینکه محکوم به لبخند زدن است.
به خاطر همین است که لبخند زدن در درون من به یک چالش بلندمدت تبدیل شده است. ضمنا امیدوارم لبخند زدن من همچنان ادامه پیدا کند، طوری که نه شبیه پوزخندهای تمسخرآمیز باشد و نه شبیه قهقهههای مغرورانه!
قسمت قبل را در «چرا یک بانو لبخند می زند؟ [قسمت دوم]» ببینید.
منبع: smartercarter