همه دردسرها از یک «تور» آغاز میشود. یک تور ماهیگیری. توری که گیر کرده و رفته داخل موتور قایق و موتور را سوزانده و حالا قایق نم چول وو به طرف جنوب میرود. به طرف جنوب رفتن اما هرکجای دنیا یک چیز عادی باشد، در نوار مرزی کره شمالی و جنوبی یک خطر وحشتناک است. سربازها مامورند قایقی که به سمت جنوب میرود را هدف بگیرند. و البته این بار تعلل میکنند. ماهیگیر جوان و کله شق کرهشمالی به آبهای کره شمالی میرود و این تازه شروع دردسرهای اوست. جنوبیها زیر بازجویی میخواهند مطمئن شوند او جاسوس کرهشمالی نیست (بیشتر دوست دارند او جاسوس باشد) و شمالیها هم مطمئنند آزادی او کلک سرمایهدارهای جنوبی است.این وسط نم چول وو و خانوادهاش گوشت قربانیاند. گوشت قربانی یک جنگ بیش از شصت ساله بین کمونیستهای شمال و کاپیتالیستهای جنوب.
حالا میتوان مطمئن بود کیم کی دوک Kim Ki-duk همهجور فیلمی در کارنامه دارد. از فیلم بودیستی «بهار، تابستان، پاییز، زمستان و آنگاه بهار» Spring, Summer, Fall, Winter… and Spring تا فیلم خشن و مسیحی «پیتا»Pieta تا یک فیلم کاملا سیاسی مثل «تور» The Net. کیم کی دوک مثل هر روشنفکر دیگری اول به سمت کشور خودش نقد دارد. جاهایی فیلم حتی تا مرز یک اثر شعاری میرود. اما نهایتا در آستانه شعار بازمیگردد و به فیلمی انسانی در غمخواری مردم اسیر کشورش که حالا در مرزهای جدیدی همسایه شمالی شدهاند تبدیل میشود. مامورین امنیتی کره جنوبی هدفشان این است که هرچقدر بیشتر آدمهای بیشتری را از دیکتاتوری مخوف کره شمالی نجات دهند اما در این راستا یادشان میرود چه فشاری روی این مردم است و خودشان تبدیل به عامل فشاری خردکننده برای پناهنده شدن آنها میشوند. تا جایی که بازجوییها امان میبرند.
فیلم کیم کی دوک اما فیلمی در مذمت دیکتاتوری توتالیتر کرهشمالی نیست، هرچند آن را دست هم میاندازد. کی دوک گاهی لبه تیز انتقادش را متوجه جامعه سرمایهسالار خودش میکند. جایی مرد بیپناه ماهیگیر وقتی در خیابانهای سئول رها شده است متوجه پدیده غریب و هرگز تجربهنکردهای به نام تنفروشی میشود و میپرسد وقتی کشوری تا این حد آزاد است چرا باید همه بهره یکسانی نداشته باشند و چرا باید هم گرسنگی و هم اتلاف غذاها وجود داشته باشد و این همه دورریز مواد مصرفی و کالا… مشهور است اولین برخورد فرارکردههای پرده آهنین اروپای شرقی به شهرهای غرب با دو شگفتی همیشه همراه بود. یکی دیده مناظر غریب آسمانخراشها و پیشرفتهای عمرانی و تکنولوژیک و یکی دیدن کارتنخوابها و فقر عریان. در کشورهای آنها هیچکس بدون خانه نبود، گرچه همه تقریبا به تساوی فقیر بودند. اما فقر عریان و شدید را به چشم ندیده بودند.
نم چول وو به رغم اعتراضهای متعددی که به رفتار وحشیانه یکی از بازجوهایش دارد (یکی دیگر از بازجوها به شکل اغراق آمیزی کودک صفت و با او مهربان است) اما لاقل میتواند اعتراض کند. در بازگشت به وطن سوسیالیستی و بیزرق و برق او در پاسخ به فشارهای بازجو برای دوباره و دوباره نوشتن اعترافات تنها و تنها میتواند بلندتر و اغراقآمیزتر به خانواده ژنرال و رهبران کرهشمالی ابراز ارادت کند. داستان «تور» داستان گیر کردن مردمی در این مرزهاست که اولا از سرنوشت تراژیک خود چندان اطلاعی ندارند و نمیدانند تا چه حد محدود و بیچارهاند و ثانیا خارج از این مرزها هم زندگی نمیتوانند داشته باشند. مردمی که نه راه پیش دارند و نه راه پس!
Post Views:
0