0
کارگردان : Noah Baumbach
نویسنده : Noah Baumbach
بازیگران : Adam Sandler, Grace Van Patten, Dustin Hoffman
خلاصه داستان : سه خواهر و برادر که برای افتتاح نمایشگاه تازه پدر مجسمهسازشان به نیویورک میروند، بعد از وقوع سانحهای که به پدرشان صدمهای جدی میزند باید با واقعیت تلخ آسیبپذیری و زوال والدین کنار بیایند، در حالی که هر کدام مسائل و تردیدها و مشکلات خودشان را در زندگی دارد.
![The Meyerowitz Stories: New and Selected The Meyerowitz Stories: New and Selected](/Upload/Public/Content/Images/1396/03/09/0524380066.jpg)
![www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/12/logo-trans.png](/Upload/Public/Content/Images/1396/03/09/0524390546.png) |
![The Meyerowitz Stories: New and Selected The Meyerowitz Stories: New and Selected](/Upload/Public/Content/Images/1396/03/09/0524380066.jpg)
|
«نوآ بامباک» در داستانهای میِروویتز (جدید و گلچین)، آخرین فیلم درهم و برهم و گاها جذاب و سوزناک خود، به اساس و بنیان خانوادهای پریشان میپردازد که در آن افرادی آشفته خانوادهای نامنظم را تشکیل دادهاند.
«نوآ بامباک» در داستانهای میِروویتز (جدید و منتخب)، آخرین فیلم درهم و برهم و گاها جذاب و سوزناک خود، به اساس و بنیان خانوادهای پریشان میپردازد که در آن افرادی آشفته خانوادهای نامنظم را تشکیل دادهاند. شوخی با یهودیهای نیویورک از گذشته دستمایهی افرادی چون «وودی آلن»، «نیل سایمون»، «کارل راینر»، «هرب گاردنر»، «الین می» و بسیاری دیگر بوده. اکنون بامباک در آخرین فیلمی که برای نتفلیکس ساخته، که توجهی حتی بیشتر از بهترین آثارش دریافت کرده، این مسئله را سفت و سخت مطرح کرده؛ آن هم با حضور بازیگرانی شگفتانگیز، بالاخص «داستین هافمن» و «آدام سندلر» از همیشه جدیتر.
متقاعدکنندهترین کاراکتر فیلم را، میتوان هارولد میروویتز با بازی داستین هافمن دانست؛ مجسمهسازی باهوش و بداخلاق با محاسن انبوه خاکستری رنگ که خودش معتقد است نبوغ بالایی دارد ولی اینگونه نیست. کاراکترهای فیلم ، احساسات واقعی خود را با عباراتی سرکشانه به زبان میآورند و کارگردان در نمایش صحبتهای روزمرهی خانواده بسیار خوب عمل کرده.
بررسی خانوادههای از هم گسسته و پریشان، از زمان یونان باستان همواره خوراک نویسندگان مختلف بوده. فیلم جدید بامباک نیز به این موضوع پرداخته است. در نگاه اول، فیلم میتوانست بهتر از چیزی که هست باشد. متقاعدکنندهترین کاراکتر فیلم را، میتوان هارولد میروویتز با بازی داستین هافمن دانست؛ مجسمهسازی باهوش و بداخلاق با محاسن انبوه خاکستری رنگ که خودش معتقد است نبوغ بالایی دارد ولی اینگونه نیست. مطمئنا او در انجام مسئولیت پدرانهی خود کوتاهی کرده. بزرگترین پسر او «دنی (آدام سندلر)» همراه با دختر خوشذوق و دوست داشتنیاش، «الیزا (گریس ون پاتن)» به آپارتمان هارولد میروند تا همراه او الیزا را تا دانشگاه جدیدش در بارد مشایعت کنند؛ همان دانشگاهی که هارولد سالها در آن تدریس کرده و اکنون بازنشست شده است. دنی حتی اگر هیچ کاری را بلد نباشد، لااقل پدر خوبی بوده؛ اما اکنون که دخترش از آنها دور میشود، او و همسرش جدا از هم زندگی میکنند و دنی به امید ماندن کنار پدر نزد او آمده. ولی «مورین (اما تامپسون)»، سومین یا چهارمین همسر هارولد، به فکر فروش منزلشان افتاده است.
این داستان دربارهی خانوادهایست که از کوره دررفتنها و شکایتهای گاه و بیگاه اعضای آن با خونسردی پیرمرد ثابتقدم، شدت میگیرد. دنی مدام از کاستیها و شکستهایش در زندگی میگوید، از آن طرف هم ادعای هارولد در قدرنادیدن آثار و دستاوردهایش گوش فلک را کر کرده. هنگامی که پیرمرد پسرش را به موزهی هنرهای مدرن و مراسم تجلیل از رقیب قدیمیاش (جاد هیرش) میبرد، هارولد بیش از پیش زبان به شکایت و ابراز نارضایتی باز میکند.
کاراکترهای فیلم بامباک، احساسات واقعی خود را با عباراتی سرکشانه به زبان میآورند و کارگردان در نمایش صحبتهای روزمرهی خانواده بسیار خوب عمل کرده. از یک سو، آدمهای قصه هوشیار و سرزنده نمایش داده میشوند که آزادانه عقاید خود را بیان میکنند. از سوی دیگر این عقاید و احساسات، زشت و موذیانه هستند. به هر حال، اختلالات روانی در این خانواده ریشه کرده و دلیل متلاشیشدن خانواده هم دور از ذهن نیست. در پردهی دوم، «متیو (بن استیلر)» برادر ناتنی دنی از لسآنجلس سر میرسد. متیو یک متخصص حرفهای در امور مالیست که حتی موفقیتش در حرفهی کاری، نتوانسته اختلالات روانی وی را بهبود ببخشد. او و شریک تجاریاش قصد دارند در فروش خانه به هارولد کمک کنند و از این جاست که مشکلات خانواده که ناشی از فرار حسابشدهی متیو از نیویورک است، شروع میشود.
همانگونه که از نام فیلم پیداست، ما در این فیلم با "داستانهایی" سر و کار داریم نه یک درام دو یا سه پردهای شستهرفته که یک روند مشخص را در پیش گیرد و آن را به سرانجام برساند. بامباک کاراکترهای شاداب و باطراوتی را خلق کرده که دیالوگهای تندخویانهی فیلم کاملا به زبانشان مینشیند و همین تصدیق میکند که کارگردان در انتخاب بازیگران فیلمش بسیار خوب عمل کرده.
متیو احساس میکند کارهای زیادی باید انجام دهد، اما پیرمرد تا زمان بستری شدنش در بیمارستان و به کما رفتن، دست از سر او برنمیدارد. متیو احساس گناه میکند و همین منجر به ایجاد کشمکش بین او و دنی و خواهر عجیبشان، «جین (الیزابت مارول)» ، میشود. همچشمی و خشم خواهر و برادران نسبت به همدیگر، به طرز مضحکی به جاهای باریک میکشد.
همانگونه که از نام فیلم پیداست، ما در این فیلم با "داستانهایی" سر و کار داریم نه یک درام دو یا سه پردهای شستهرفته که یک روند مشخص را در پیش گیرد و آن را به سرانجام برساند. به همین خاطر، فیلم کمی طولانی به نظر میرسد چرا که برخی از دیالوگها و مکالمات، مشابه قبلیها هستند. از لحاظ بصری، این تشابه در رویکرد تا حدودی باعث کاهش کیفیت فیلم شده است. بامباک کاراکترهای شاداب و باطراوتی را خلق کرده که دیالوگهای تندخویانهی فیلم کاملا به زبانشان مینشیند و همین تصدیق میکند که کارگردان در انتخاب بازیگران فیلمش بسیار خوب عمل کرده. هافمن همانند نابغهی تندمزاجی که در ذهنش از خود ساخته، مسلما در فیلم پادشاهی میکند. او به کاراکترش جان بخشیده و این را میتوان در اظهارات خودپسندانهاش مشاهده کرد. درست پشت سر او، سندلر شگفتانگیز قرار دارد که با هنرمندیش در این فیلم، نشان داد چقدر در طول دورهی کاریش در حق خودش ظلم کرده! او در ارائهی انسان افسردهی مدرن عملکرد درخشانی داشته است.
هافمن همانند نابغهی تندمزاجی که در ذهنش از خود ساخته، مسلما در فیلم پادشاهی میکند. درست پشت سر او، سندلر شگفتانگیز قرار دارد که با هنرمندیش در این فیلم، نشان داد چقدر در طول دورهی کاریش در حق خودش ظلم کرده! او در ارائهی انسان افسردهی مدرن عملکرد درخشانی داشته است.
بن استیلر در ارائهی ناامیدیِ دیوانهوار کاراکترش که به سبب آشفتگی کانون خانواده به وجود آمده، موفق عمل کرده و شیوهی عجیب و غریبش قابل توجه است. الیزابت مارول در نقش دختر خانواده بازی کرده؛ شخص عجیبی که هیچ چیز با مذاقش سازگار نیست. الیزا (ون پاتن) تنها شخصی در میان این جمع است که هم برای رفتن به دانشگاه بارد پا جای پای خانواده میگذارد هم طبق نظر خودش عمل میکند تا نشان دهد که در این اوضاع نابسامان خانواده نیز میتوان راه خود را در پیش گرفت و با خوشفکری رو به جلو گام برداشت.
مترجم: بابک مؤیدزاده