«خریدار شخصی» ازجمله فیلمهای مطرح جشنواره کن سال 2016 بود که نظرات ضدونقیضی را در میان منتقدان برانگیخت و توانست نظر هیئتداوران را به خود جلب کرده و جایزه بهترین کارگردانی را در کن برای آسیاس کارگردان کهنهکار آن به ارمغان بیاورد.
«خریدار شخصی» چه در جهان درونی خود فیلم و چه در جهان سینما یک تجربه سرگردانی ست. نظرات متفاوت منتقدانی که فیلم را شدیداً ستایش کرده و عده دیگری که آن را بهسختی نکوهش کردهاند خود گواهی بر همین ماجرا است.
«خریدار شخصی» همانقدر که سعی میکند مانند یک تریلر آمریکایی تماشاگر را در جهان خود غرق کند و به سیاق فیلمهای هالیوودی با ترس و وحشت روبهرو سازد، بهمثابه یک فیلم هنری اروپایی با تماشاگر فاصلهگذاری هم میکند و با حفظ فاصله مشخص میان قهرمانش و مخاطب، از صمیمیت این دو جلوگیری کرده تا مخاطب بتواند با غلبه بر عوالم حسیاش، برخوردی منطقی و کل گرایانه با فیلم داشته باشد و بتواند آن را مورد قضاوت قرار دهد.
فیلم با حضور قهرمانش یعنی مارین در خانهای قدیمی -برای اینکه ببیند در آنجا روح سرگردانی وجود دارد یا نه- شروع میشود. مارین خود در همان آغاز توضیح میدهد که او و برادر دوقلویش، لوییس که بهتازگی مرده، واسط روحی یا مدیوماند و توانایی شهود موجوداتی فرازمینی رادارند. فیلم با شروع موحش و ترسناکش که تقابل میان مارین و روح سرگردانی است که در خانه وجود دارد بنای یک تریلر را پایه مینهد اما در ادامه برخلاف انتظار تماشاگر سیری هنری پیدا میکند. شبیه به اکثر فیلمهای روشنفکرانه اروپایی دیالوگ کمتر در جهان فیلم به گوش میخورد و بیشتر با زندگی روزمره مارین درگیر میشویم. او که خریدار شخصی یکی از سلبریتی های پاریس است، سروکارش مدام با مغازههای لاکچری عجیبوغریب و لباسها و جواهرات گرانقیمت و ویژه ایست که باید برای کارفرمایش خریداری کند.
مارین خود آنطور که متوجه میشویم اوضاع مالی خوبی ندارد و این کار را برای حفظ زندگیاش در پاریس به عهده گرفته است. هرچه فیلم پیشتر میرود عقدههای طبقاتی مارین و بهتبع آن «خریدار شخصی»پررنگتر و مهمتر جلوه میکند. پوچی و ابزورد بودن موقعیتی که او در آن قرار دارد و سرگردانی مارین میان طبقه خود و طبقه خاصی که اوج سرمایهداری نو اروپایی را نشان میدهد و صاحبکارش به آن تعلق دارد او را در نزاعی با خود قرار داده است. هر بار که او برای خرید لباسها میرود و در مواجهه با همه زرقوبرقهای جامعه سرمایهداری قرار میگیرد برقی در چشمانش ظاهر میشود و هوسی به دلش میافتد تا لباسها را تن خود ببیند شاید کمی حس پولدار و مهم بودن به او دست دهد اما از طرف دیگر او آدم سرسخت و محکی است و تا آنجا که میتواند سعی میکند در برابر وسوسههایش ایستادگی کند.
اما سرگردانیهای ذهنی او و دغدغههای چیستی فیلم به همین بحث طبقاتی و ازخودبیگانگی قهرمان محدود نمیشود. خرده پیرنگ دیگری که در فیلم فعالانه حضور دارد و نقش پررنگی را در همراهی مخاطب با خود ایفا میکند تلاش مارین به برقراری ارتباط با برادر ازدسترفته خود است. آنها به یکدیگر قول دادهاند که هرکدام زودتر مرد برای دیگری نشانهای بفرستد تا دیگری بداند که بعد از مرگ حیات ادامه خواهد داشت یا نه.
در طول فیلم بهخوبی از موضع دوگانه مارین و لوییس در اینباره آگاه میشویم. مارین تعریف میکند که لوییس از همین خصلت مدیوم بودنشان استفاده زیادی میکرده و واسطهای برای ورود به جهان ارواح و احضار آنان بوده است. حالآنکه مارین خود پیاش را نگرفته و درگیرش نشده، او به زندگی پس از مرگ و هستیای آن جهانی اعتقادی نداشته و ندارد ولی برادرش آنطور که از تعریفها برمیآید برخلاف خواهر دوقلوی خود فکر میکرده است.
این ابعاد گستردهتری از سرگردانیهای ذهنی مارین را برای مخاطب شرح میدهد و او را درگیر میکند؛ و هرچه جلوتر میرویم این درگیریها بیشتر هم میشود؛ اما هدف کارگردان فراتر از نمایش خشکوخالی چالشهای درونی مارین است و به دنبال توضیحی بر آنها میگردد که البته خیلی دیر در روایت به سراغ جواب توضیحاتش میرود و اتفاقاً «خریدار شخصی» درست از جایی که به دنبال مسئله اصلی پشت همه این تناقضها و سردرگمیها میرود به اوج خود میرسد و دلپذیر میشود. مارین بهواسطه مسیج هایی که از سوی ناشناسی به او میرسد جرئت این را پیدا میکند که بر ترسش در برابر طبقه والا غلبه کند و نهتنها لباسها را بر تن خود امتحان کند که روی تخت کارفرمایش و در پرزرقوبرق ترین لباس او، شهوتش را خالی کند و به خوابی عمیق فرو رود.
از طرفی دیگر درگیر شدن باروح سرگردان زن که در خانه قدیمی وجود دارد و مواجهه مستقیمش با او، شجاعت این را به او میدهد که بیشتر به دنبال نشانهای از برادرش بگردد. همه اینها مارین و روایت را قویتر میکند تا مقدمهای باشد بر پاسخ کارگردان به این چالشها.
اوج داستان و پاسخگویی درصحنهای اتفاق میافتد که مارین با معشوقه جدید دوست سابق برادرش آشنا میشود و با او درباره برادر خود حرف میزند. هرچند که مارین به او میگوید حسی از حضور برادر خود در آن خانه ندارد اما مرد معتقد است که میتواند وجود او را حس کند. پسازآنکه او میرود، در میزانسنی حیرتانگیز و صحنهای که بهترین و کوبندهتریم صحنه فیلم هم هست، برادر در پنجره پشت سر مارین ظاهر میشود و لیوانی را میشکند. آنچه برای تماشاگر بهیقین همان نشانه موعود است اما برای مارین تنها بیدقتی مرد در قرار دادن لیوانش روی کابینت!
این همان پاسخ اساسی نگاه عقلگرای کارگردان به جهانی است که آنطور در فیلم به مخاطب نشان میدهد، پیش از هر چیز میتواند ساخته ذهن آدمی باشد. ذهن اوست که انتخاب میکند لیوان را نشانه بداند یا حواسپرتی و کارگردان با عینیت بخشیدن به برادر بر تصویر بر این نکته تأکید میکند. همانطور که در انتهای فیلم، جایی که مارین سعی دارد برای آخرین بار با او ارتباط برقرار کند و در دیالوگی که «خریدار شخصی» با آن به پایان میرسد، نمود کاملتری مییابد و مهر یقین به آن میزند: «لوییس تو اینجا هستی…یا فقط خود منم؟»
Post Views:
3