ماهان شبکه ایرانیان

استاندارد زندگی در مقابل کیفیت زندگی

معمولاً در مباحثات مربوط به سلامت اقتصادی و اجتماعی کشورها و ساکنان آن از استاندارد زندگی و کیفیت آن صحبت می‌شود. اما این دو چه تفاوتی با هم دارند؟ جدا کردن تعاریف این دو مفهوم از هم کمی دشوار است اما تفاوت آنها فراتر از علم معنی ‌شناسی است. درواقع، دانستن تفاوت آنها می‌تواند در ارزیابی کشوری که شاید بخواهید در آن سرمایه‌گذاری کنید مفید باشد.

استاندارد زندگی

استاندارد زندگی به سطح ثروت، راحتی، کالاهای مادی و ملزومات موجود برای یک سطح اجتماعی-اقتصادی خاص در یک محل جغرافیایی اطلاق می‌شود. در ارزیابی استاندارد زندگی عوامل زیر دخیل هستند:

  • درآمد
  • کیفیت و موجودیت کار
  • اختلاف طبقاتی
  • نرخ فقر
  • کیفیت و قدرت تامین مسکن
  • ساعات کار لازم برای خرید ملزومات
  • تولید ناخالص داخلی
  • نرخ تورم
  • تعداد روزهای مرخصی‌های باحقوق در سال
  • دسترسی به مراقبت‌های پزشکی
  • کیفیت و موجودیت تحصیلات
  • امید به زندگی (سن متوسط)
  • وقوع بیماری‌ها هزینه کالاها و خدمات
  • زیرساخت
  • رشد اقتصادی ملی
  • ثبات اقتصادی و سیاسی
  • آزادی سیاسی و مذهبی
  • کیفیت محیط زیست
  • آب ‌و هوا
  • امنیت

وقتی درمورد استاندارد زندگی فکر می‌کنید، می‌توانید به چیزهایی فکر کنید که شمردن آنها آسان باشد. می‌توان عواملی مثل امید به زندگی، نرخ تورم و تعداد متوسط روزهای مرخصی با حقوق کارگران را شمارش کرد.

استاندارد زندگی معمولاً برای مقایسه نواحی جغرافیایی مختلف با هم مثل استاندارد زندگی در ایالات متحده امریکا درمقابل کانادا استفاده می‌شود. اگر در یک کشور خاص زندگی می‌کنید، یک تعداد مشخص روزهای مرخصی در سال قانون و استاندارد محسوب می‌شود. در ایالات متحده این مقدار 10 تا 20 روز است درحالیکه این مقدار در دانمارک 31 روز می‌باشد. تعداد این روزها در برخی شرکت‌ها در هر کشور ممکن است بالاتر یا پایین باشد اما معمولاً یک قانون کلی وجود دارد.

استاندارد زندگی همچنین می‌تواند برای مقایسه زمان‌های مختلف مورد استفاده قرار گیرد. مثلاً در مقایسه با یک قرن پیش، استاندارد زندگی در ایالات متحده به طرز شگرفی ارتقاء یافته است. امروز با همان مقدار کار می‌توان کالاهای بسیار بیشتر و کالایی که یک زمان لوکس و تجملی بود مثل یخچال ‌فریزر و اتومبیل خریداری کرد. همچنین زمان استراحت افزایش یافته است و ساعات کاری سالانه نیز کاهش یافته است.

یک راه ارزیابی برای استاندارد زندگی شاخص پیشرفت انسانی است که در سال 1990 توسط ملل متحد پایه‌ گذاری شد. در این شاخص امید به زندگی در زمان تولد، نرخ سواد بزرگسالان و تولید ناخالص داخلی کشور برای ارزیابی سطح پیشرفت مورد استفاده قرار می‌گیرند.

کیفیت زندگی

کیفیت زندگی بسیار ذهنی‌تر و لمس‌ ناپذیرتر است. اعلامیه بین‌ المللی حقوق بشر ملل متحد که در سال 1948 تنظیم شد، لیستی عالی از عوامل دخیل در ارزیابی کیفیت زندگی ارائه می‌کند. این لیست شامل چیزهای مختلفی است که شهروندان کشورهای پیشرفته حق مسلم خود می‌دانند اما در تعداد زیادی از کشورها در سراسر جهان موجود نمی‌باشد. گرچه این اعلامیه 60 سال قدمت دارد اما هنوز هم در بسیاری از موارد ایدآلی که قابل دسترسی است را نشان می‌دهد نه موقعیت زندگی پایه.

عوامل دخیل در ارزیابی کیفیت زندگی شامل موارد زیر است:

  • آزادی از بردگی و شکنجه
  • حمایت برابر قانون
  • آزادی از تبعیض نژاد
  • آزادی حرکت
  • آزادی سکونت در کشور خود
  • فرض بر بیگناهی مگراینکه گناه کار شناخته شود
  • حق ازدواج
  • حق تشکیل خانواده
  • حق برابری بدون درنظر گرفتن جنسیت، نژاد، زبان، مذهب، اعتقادات سیاسی، ملیت، وضع اجتماعی-اقتصادی و امثال آن
  • حق حریم شخصی
  • آزادی فکر
  • آزادی مذهب
  • آزادی انتخاب شغل
  • آزادی پرداخت منصفانه
  • آزادی حقوق برای کار یکسان
  • حق رای
  • حق استراحت و تفریح
  • حق تحصیل
  • حق شرف انسانی

مقایسه این دو

وقتی افراد به استاندارد زندگی خود فکر می‌کنند، مقدار پولی که کسب مینمایند اولین چیزی است که به ذهنشان می‌رسد. اگر درآمدشان کاهش یابد (مثلاً بخاطر کمتر کار کردن) تصور می‌کنند که استاندارد زندگیشان هم درکنار آن پایین آمده است. آیا درست است؟ باید سایر عواملی که استاندارد زندگی را تعریف می‌کند در نظر بگیرید. اگر وضع اقتصادی کشورتان قوی باشد و زیرساخت حمل‌ و نقل آنقدر خوب باشد که بتوانید سر کار دیگرتان حاضر شوید، شانس پیدا کردن یک کار باکیفیت دیگر را پیدا کنید، اگر بخاطر شبکه مخصوص افراد نیازمند هنوز به مراقبت‌های پزشکی دسترسی دارید، و اگر هزینه کالاها و خدمت به اندازه کافی منطقی به نظر می‌رسد که تا زمانیکه کار جدید پیدا کنید بتوانید اموراتتان را بگذرانید، آنوقت استاندارد کلی زندگی شما هنوز هم با وجود کاهش درآمد خوب است.

اما استاندارد زندگی شاخصی تقریباً ناقص است. با نگاه کردن به لیست اول، بااینکه مثلاً ایالات متحده در هر مورد از لیست سطح بالایی دارد، اکثر افراد بر این عقیده هستند که برای برخی قسمت‌های جامعه استاندارد زندگی در ایالات متحده تقریباً پایین است. مثلاً در شرق ایالات متحده، سنت لوئیس و ایلینویس، کیفیت و موجودیت شغل از قدیم ضعیف بوده، کیفیت محیط‌ زیست پایینتر از متوسط و بروز بیماری بسیار بالا است. امید به زندگی نیز پایین‌تر از سطح متوسط است. براساس آمار تعداد خانواده‌ هایی که پایین‌تر از سطح دولتی فقر در شرق سنت لوئیس زندگی می‌کنند 1/35 درصد است که در مقایسه متوسط کشور 4/12 درصد می‌باشد.

درست مثل استاندارد زندگی، افراد درمورد کیفیت زندگی هم همانطور فکر می‌کنند. لیست عوامل کیفیت زندگی هم به نظر می‌رسد لیستی باشد که ایالات متحده کاملاً به آن پایبند است. بعنوان مثال، اقتصاددان شاخصی تولید می‌کند که تلاش دارد نرخ کیفیت زندگی در کشورهای مختلف را بسنجد. براساس این شاخص انتظار می‌رود کشورهای پیشرفته مثل نروژ، اتریش و لوکزامبورگ در بالای جدول قرار گیرند و کشورهای درحال‌ توسعه مثل عراق و افغانستان در پایین جدول باشند. اما بخش‌هایی از جامعه در ایالات‌متحده هستند که افراد حق ازدواج با کسی که دوست دارند را ندارند، هنوز اعتقادات تبعیض نژادی دارند، وقتی هنوز گناهشان ثابت نشده گناهکار شناخته می‌شوند، به تحصیلات خوب دسترسی ندارند یا درازای کار یکسان حقوق یکسان دریافت نمی‌کنند.

نتیجه‌گیری

تفاوت اصلی بین استاندارد زندگی و کیفیت زندگی این است که اولی قابل‌ مشاهده‌تر و دومی ذهنی‌تر و شخصی‌تر است. عوامل استاندارد زندگی مثل تولید ناخالص داخلی، نرخ فقر و کیفیت محیط‌ زیست همه قابل سنجش و شمارش هستند درحالیکه عوامل مربوط به کیفیت زندگی مثل حمایت یکسان از طرف قانون، آزادی از تبعیض نژادی و آزادی مذهب قابل اندازه‌گیری نیستند. هر دو این شاخص‌ها ناقص هستند اما می‌توانند برای رسیدن به یک تصویر کلی از چگونگی زندگی در یک محل خاص در یک زمان خاص به ما کمک کنند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان