در سال 2002، «پل نیومن» پس از فیلم جادهای به سوی تباهی اعلام بازنشستگی کرد اما در این میان برای یک اثر استثنا قائل شد و آن هم انیمیشن ماشینها محصول 2006 از پیکسار بود که در آن صداپیشگی داک هادسون را به عهده گرفت. داک و میراث او بخش عظیمی از ماشینها 3 را تشکیل داده و به مثابه بزرگداشتی دیرهنگام برای نیومن است.
در سال 2002، «پل نیومن» در آخرین فیلم لایو اکشن خود به نام جادهای به سوی تباهی بازی کرد که پس از آن اعلام بازنشستگی کرد و تنها چند حضور مختصر در قاب تلویزیون داشت. البته در این میان برای یک اثر استثنا قائل شد و آن هم انیمیشن ماشینها محصول 2006 از پیکسار بود که در آن صداپیشگی داک هادسون را به عهده گرفت. نیومن در سال 2008 چشم از جهان فرو بست و هنگامی که سازندگان ماشینها پنج سال بعد تصمیم به ساخت دنبالهای برای آن گرفتند، مجبور به حذف نقش او شدند. از کاراکتر داک به احترام نیومن در قسمت دوم یاد شد ولی خلا او در این دنباله کاملا حس میشد. در ماشینها 3 سازندگان و عوامل این محصول سینمایی، تا حد زیادی این خلا را پر کردهاند چون داک و میراث او بخش عظیمی از ماشینها 3 را تشکیل داده و به مثابه بزرگداشتی دیرهنگام برای نیومن است.
هنگامی که اعلام شد قسمت سوم ماشینها در راه است، در محافل سینمایی شور و اشتیاق چندانی برانگیخته نشد اما خوشبختانه ذهنهای خلاق حاضر در پیکسار سبک و سیاق این فرانشیز را تغییر داده و با توجه به تجربیات قبلیشان آن را مشابه با دنبالهای از داستان اسباببازی ساختهاند.
انیماتورها و قصهگویان پیکسار، میدانند که قسمت اول ماشینها با استقبال بهتری مواجه شد. قسمت اول گرچه در گیشه خوب فروخت، ولی نتوانست انتظارات فروش نجومی را برآورده کند. انیمیشن ماشینها 2 که بسیار مورد انتقاد قرار گرفت، حتی در رسیدن به مرز فروش دویست میلیون دلاری در آمریکا ناکام بود و تنها محصول تابستانی این شرکت است که این ویژگی را دارد. هنگامی که اعلام شد قسمت سومی در راه است، در محافل سینمایی شور و اشتیاق چندانی برانگیخته نشد اما خوشبختانه ذهنهای خلاق حاضر در پیکسار سبک و سیاق این فرانشیز را تغییر داده و با توجه به تجربیات قبلیشان آن را مشابه با دنبالهای از داستان اسباببازی ساختهاند. با این حال، سومین (و آیا آخرین؟) ریسک پیکسار روی دنیای لایتنینگ مککویین در تلاش است بیانیهای سفت و سخت درباره بالارفتن سن و سال باشد، ولی هیچگاه در حد و اندازههای داستان اسباببازی 3 که همین پیام را داشت، ظاهر نمیشود.
ماشینها 3 همانند بازگشت بزرگی است که تغییرات خوشایندی دارد. گویی این اثر حرفهایی برای گفتن دارد؛ حرفهایی چون حتی یک قهرمان بزرگ هم نمیتواند بر زمان غلبه کند. این محصول پیکسار قصد ندارد دستاوردهای گذشتهی خود را تکرار کند، بلکه میخواهد یک زندگی معنادار را با روبه جلو رفتن نشان دهد.
در جایی از ماشینها 3، ترانهی روزهای افتخار از «بروس اسپرینگستین» به گوش میرسد؛ گویی که تم اصلی فیلم به شمار میرود. این انیمیشن قصد ندارد همانند دنبالههای فیلم راکی (خصوصا شمارههای 4،3 و 5) قهرمان مسن خود را بار دیگر به روی صحنه بیاورد تا یک فرصت دیگر به او بدهد و برای آخرین بار با یک حریف بهتر و بزرگتر از خودش روبرو شود؛ این دنباله بیشتر شبیه به فیلم راکی بالبوا عمل میکند. ماشینها 3 همانند بازگشت بزرگی است که تغییرات خوشایندی دارد. گویی این اثر حرفهایی برای گفتن دارد؛ حرفهایی چون حتی یک قهرمان بزرگ هم نمیتواند بر زمان غلبه کند. این محصول پیکسار قصد ندارد دستاوردهای گذشتهی خود را تکرار کند، بلکه میخواهد یک زندگی معنادار را با روبه جلو رفتن نشان دهد. خاطرات داک هادسون به عنوان معلم و مربی لایتنینگ زنده نگاه داشته شده است.
این قسمت از ماشینها، به دنبال جذب کودکان برای خرید ماشینهای اسباببازی از فروشگاهها نیست، بلکه مدت زمان زیادی را به مسابقه اختصاص میدهد. علاقهی عوامل سازنده به ورزش کاملا مشهود است ولی گاها به نظر میرسد که در نشان دادن این امر زیادهروی کردهاند. در ارائهی زیبای ماشینها و مسابقات شکی نیست، اما هیجان کافی را ندارند. مسابقات اتوموبیلرانی ذاتا وجههی سینمایی ندارد حتی اگر با ماشینهای با خصوصیات انسانی طرف باشیم. من در سالن سینما میدیدم که کودکان در سکانسهای طولانی مسابقه حوصلهشان سر میرفت. مرز بین رؤیاهای لایتنینگ مککویین و زندگی واقعیِ در حال تغییر او به زیبایی و ماهرانه ترسیم شده. حتی گاها رؤیاها نقش پررنگتری در این انیمیشن دارند.
با شروع ماشینها 3، لایتنینگ مککویین (با صداپیشگی اوون ویلسون) در میدان مسابقه همچنان حرف اول را میزند... ناگهان همه چیز تغییر میکند. شرایط مککویین با از راه رسیدن تازه وارد مغروری به نام «جکسون استورم (آرمی هَمر)» که اولین اتومبیل از نسل جدید خودروهای با کیفیت بالاست، به هم میریزد. جکسون نه تنها در مسابقه اول، بلکه در مسابقات بعدی نیز به راحتی مککویین را شکست میدهد. مککویین پس از تصادف درمییابد که باید روش کار خود را عوض کند. او توسط اسپانسری جدید (ناتان فیلیون) به یک مربی به نام «کروز رامیرز (کریستلا آلونزو)» معرفی میشود و طی یک برنامه هدفمند تلاش میکند که سرعت خود را از 198 به 210 مایل بر ساعت افزایش دهد. هنگامی که از نتیجهی این برنامه ناامید میشود به دنبال «اسموکی (کریس کوپر)»، مربی داک هادسون، میرود تا نقایصش را به وی یادآوری کند.
«برایان فی»، طراح استوریبرد و انیماتور کارکشته، اولین تجربه کارگردانی خود را پشت سر گذاشت. با توجه به سابقهی کسی چون فی، انیمیشن از لحاظ بصری معرکه ظاهر شده. هر چقدر که در روایت لنگ بزند، در تصاویر گل کاشته. پیکسار همواره از لحاظ قدرت بصری محصولاتش سرآمد بوده؛ ماشینها 3 هم این نکته را تایید میکند.
به تیم صداپیشگی انیمیشن، علاوه بر قدیمیها، افراد تازه واردی اضافه شدهاند. اوون ویلسون به نقش قدیمی خود بازگشته. بیشتر کاراکترهای اورجینال دنیای ماشینها از جمله بانی هانت دوستدختر مککویین، سالی و ماتر دوستداشتنی حضور مختصری دارند. حضور داک هادسون به رؤیاها و خاطرات محدود شده و حرفهای زیادی از او نمیشنویم ولی هنگام صحبتکردن صدای خود نیومن به گوش ما میرسد و تشخیص این که آیا او این حرفها را زده یا نه کار خیلی سختی است. در میان تازهواردها، آرمی همر و کریستلا آلونزو عملکردی فوقالعاده داشتهاند.
با کناررفتن «جان لستر» از صندلی کارگردانی پس از هدایت دو قسمت اول ماشینها، باید جانشین شایستهای برای وی انتخاب میشد. «برایان فی»، طراح استوریبرد و انیماتور کارکشته، اولین تجربه کارگردانی خود را پشت سر گذاشت. با توجه به سابقهی کسی چون فی، انیمیشن از لحاظ بصری معرکه ظاهر شده. هر چقدر که در روایت لنگ بزند، در تصاویر گل کاشته. در کمتر محصول پویانمایی شاهد این مقدار از جزئیات بودیم، مثل انعکاس در گودال آب که بسیار با دقت کار شده است. پیکسار همواره از لحاظ قدرت بصری محصولاتش سرآمد بوده؛ ماشینها 3 هم این نکته را تایید میکند. همانند دیگر محصولات پیکسار، یک انیمیشن کوتاه هفت دقیقهای برای ماشینها 3 هم تدارک دیده شده بود. انیمیشن کوتاهی به نام لو که جزو ضعیفترین آثار کوتاه پیکسار به شمار میرود (بعضی از آنها فوقالعادهاند)، چرا که نه از لحاظ داستانی نه از لحاظ بصری چیز جدیدی به مخاطب عرضه نمیکند.
پس از محصول رنگ پریدهی ماشینها و اثر فراموششده تر ماشینها 2، قسمت پایانی این سهگانه نسبتا خوب عمل کرده و دست کم منتقدان جدی دنیای ماشینها را راضی میکند تا گمان نکنند که دیگر وقت خاموششدن این ماشینها فرا رسیده است.
فاصلهی ساخت اثری چون داستان اسباببازی 3 با ماشینها 3، تفاوت میان یک اثر کلاسیک با یک محصول صرفا خوشساخت را بیان میکند. داستان اسباببازی 3 قادر است اشک را از چشمان تماشاگر جاری سازد و پیام آن تا اعماق جان مخاطب رسوخ میکند. ماشینها 3 با وجود این که همان حقیقت را بازگو میکند، فاقد این قدرت است و چیزی کم دارد. شاید چون سرنوشت «وودی» و «باز» بیشتر از لایتنینگ مککویین برای ما اهمیت دارد. واضح است که تمام اجزای داستان اسباببازی 3 بهتر از ماشینها 3 عمل میکنند. با این حال، پس از محصول رنگ پریدهی ماشینها و اثر فراموششده تر ماشینها 2، قسمت پایانی این سهگانه نسبتا خوب عمل کرده و دست کم منتقدان جدی دنیای ماشینها را راضی میکند تا گمان نکنند که دیگر وقت خاموششدن این ماشینها فرا رسیده است.
مترجم: بابک مؤیدزاده