شرح حال و زندگانی علمی علامه آیت الله حسن حسن زاده آملی(۲)

این کلمه علیا نامه ای است که برای دوستی نوشتم:

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

گزیده ای از کتاب "نامه ها بر نامه ها"

این کلمه علیا نامه ای است که برای دوستی نوشتم:

انیس سفری و جلیس حضری، برادرم سلام الله تعالی علیکم و علینا و علی عبادالله الصالحین. صباحی - که صبحکم الله بالخیراز این بی خبر بی خیر التماس دعا داشتی،آنچنان که در شوره زار دلم تخم محبت کاشتی. از دیوانه چه آید تا راهنمایی راشاید؟ از ویرانه چه امید آبادی رود؟ و ازپژمان چه شکفتگی و شادی ساخته شود؟ اگر چه گفته اند گنج در ویرانه است ولی هرویرانه را گنج نیست و در آنجا که گنج است یافتنش بی رنج نیست.

الحمدلله نعمت بیداری یافتی که ندانم روی از چه تافتی که در بهار عمر به منای دوست شتافتی؟

آری !

در جوانی کن نثار دوست جان رو عوان بین ذلک را بخوان پیر چون گشتی گران جانی مکن گوسفند پیر قربانی مکن

قربان حقیقتت که تا بیدار شدی در راه دیدار شدی. با تضرع و ادب در پیشگاه دوست معروض دار که:

تیری زدی و زخم دل آسوده شد از آن هان ای طبیب خسته دلان مرهم دگر

و با التماس بخواه که «ربنا لاتزغ قلوبنابعد اذهدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب »

این فیض عظیم را از انفاس قدسی شهر الله المبارک در لیلة الجوائزجایزه گرفته ای; «هنیئا لارباب النعیم نعیمهم »

باری بیمار بیدار باش پیش از آن که دست از جان بشوید و منادی حق را لبیک بگوید،طبیب طلبد و درد خویش را بدو گوید ودرمان جوید. از این بنده شرمنده طبیب خواستی و راه چاره جستی، بسان آن تشنه که در طلب آب به دنبال سراب شتافت تاچون رسید خبر حرمان چیزی ندید و نیافت;کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیئا.

برادرم نعمت بیداری روزی هر بی سر وپا نمی شود و این پیک کوی وفا با هردلی آشنا نمی گردد و هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی شود و هر زبانی به ذکر آن گویانمی گردد. بیداری می تلخ وش است، با هر کامی سازگار وگوارا نیست چه ام الخبائث است هر که آن را نوشیده است، بلکه اندکی از آن چشیده است از مشتهیات نفسانی حتی از حور و غلمان چشم پوشیده و دست کشیده است.

آری !

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من قبلة الغداری

حالا که آمدی گویمت: «و استقم کماامرت » که «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ...» چه خواهی که نداری و برای تو نیست؟اگر طالب مقام محمودی: «و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا.»

اگر عاشق موافق شهودی « اولم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید»

اگر دستور العمل خوراک خواهی الحمدلله همه ما در سر سفره عالم غیر معلمیم، می دانیم چه کاره ایم احتیاج به دستور نداریم. شیخ اجل سعدی گوید: "حکیمان دیر دیرخورند و عابدان نیم سیر و زاهدان تاسد رمق و جوانان تا طبق برگیرند وپیران تا عرق کنند اما قلندران چندان که درمعده نفس نماند و بر سفره روزی،کس."

قرآن صورت کتبیه انسان کامل -اعنی حقیقت محمدیه «صلی الله علیه وآله » - است ببین تا چه اندازه بدان قرب داری؟رسول الله «صلی الله علیه وآله » فرمودند:

ان هذالقرآن مادبه الله

بنگربهره ات از این مادبه تا چه حد است.ولی الله الاعظم امام اول «علیه السلام » به فرزندش محمدبن حنیفه اندرز همی کرد که: درجات بهشت بر عدد آیات قرآن است و در رستاخیز به قاری قرآن گویند: بخوان و بالابرو! و بعد ازنبیین و صدیقین کسی در بهشت به رتبت وی نیست.

واعلم ان درجات الجنة علی عددآیات القرآن فاذا کان یوم القیامه یقال لقاری ء القرآن اقرا و ارق فلایکون فی الجنة بعد النبیین و الصدیقین ارفع درجه منه

این بیان "وصی" چون آن کلام"نبی" بسیار کوتاه و بلند است خدای تعالی داند که ارزش آنها چند است.

از امل چشم پوش ودر عمل کوش،مرد جستجوی باش نه گفتگوی، ازدریا بخواه نه از جوی، از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار، سبکبارباش نه سبکسر و سبکسار، خروس در سحر به ذکر قدوس سبوح درخروش است، کم از خروس مباش،چون به خروش آمدی بدان که بهترین عطای دوست لقای اوست!

مقصد باش که:

گدایی گردد از یک جذبه شاهی به یک لحظه دهد کوهی به کاهی

خاطراتی به نقل از استاد:

استاد می فرماید: در سالیانی که درتهران بودم از محضر اساتید بزرگواری استفاده کردم که محضر شریفشان بسیار آموزنده بود. اخلاقیات آنها دربعد تعلیم و تربیت عملی بسیار ذی قیمت بود. مرحوم استاد شعرانی خیلی در تعلیم و تربیت فعال بودند.فراموش نمی کنم که درس ایشان تقریباهیچ تعطیلی نداشت. در طول سه سال فقط دو روز درس تعطیل بود. یک روزعاشورا و دیگری روز شهادت حضرت رسول «صلی الله علیه وآله » و امام حسن مجتبی «علیه السلام » یادم نمی رود که یک روز تهران برف خیلی سنگینی آمده بود. روز تعطیل رسمی هم بودخواستم به درس بروم برایم تردیدحاصل شد اما رفتم. وقتی به منزل ایشان رسیدم مقداری مکث کردم بالاخره در زدم. در را به روی ماگشودند، وارد شدم; عذرخواهی کردم که با این برف نباید مصدع بشوم ایشان فرمودند:

شما روزهای پیش که از مدرسه مروی تا اینجا می آمدید، این گداهای گذر بودند. امروز چطور؟

گفتم: بودند. آنها در چنین روزهای سردی بازارشان گرم است!

فرمود: آنها کارشان را تعطیل نکردند ما چرا تعطیل بکنیم؟

استاد می فرمایند: یک وقتی درمحضر مبارک جناب آقای قمشه ای بودم. ایشان فرمودند: آقا شما خیرمی بینید. من عرض کردم: الهی آمین،اما آقا شما چرا این فرمایش رامی فرمایید و روی چه لحاظی این بشارت را به من دادید که من خیرمی بینم؟ ایشان فرمودند: چون شما رازیاد، نسبت به اساتید متواضع می بینم، خیلی مراعات ادب بااساتیدت می کنی و آنها را در نام بردن نیک نام می بری; این ادب و تواضع،سبب می شود که شما به جایی می رسید و خیر می بینید. بنده حریم اساتید را بسیار بسیار حفظ می کردم،سعی می کردم در حضور استاد تکیه به دیوار ندهم، سعی می کردم چهار زانوننشینم; حرف را مواظب بودم زیادتکرار نکنم; چون و چرا نمی کردم که مبادا سبب رنجش استاد بشود.هرچند ممکن است خدای ناکرده حمل بر خودستایی یا چیز دیگر بشودولی برای روشن شدن موضوع، عرض می کنم; مثلا من یک وقتی، محضرهمین آقای قمشه ای بودم ایشان درحالت چهار زانو نشسته بود پای راستشان بیرون بود. من پهلوی ایشان،نشسته بودم. خم شدم و کف پایشان رابوسیدم. ایشان برگشتند و به من گفتندچرا این کار را کردی؟ گفتم: من لیاقت ندارم که دست شما را ببوسم همین که پای شما را ببوسم برای بنده خیلی مایه مباهات است.

استاد می فرماید: در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی که در مسجدجامع آمل سرگرم به صرف ایام دراسم و فعل و حرف بودم و محو درفراگرفتن صرف و نحو، در سحرخیزی و تهجد عزمی راسخ و ارادتی ثابت داشتم; در رؤیای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم و به زیارت جمال دل آرای ولی الله اعظم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیه و الثناء نائل شدم.

در آن لیله مبارکه قبل از آنکه به حضور باهرالنور امام علیه السلام مشرف شوم، مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احباءالله بود و به من فرمودند در کنار این تربت دورکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است! من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم. سپس به پیشگاه والای امام هشتم سلطان دین، رضا - روحی لتربته الفداء و خاک درش تاج سرم رسیدم وعرض ادب نمودم بدون اینکه سخنی بگویم امام که آگاه از سر من بود واشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم می دانست فرمود: نزدیک بیا! نزدیک رفتم وچشم به روی امام گشودم دیدم آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد وبمن اشارت فرمود که بنوش! امام خم شد و من زبانم درآوردم و از کوثردهانش آن آب حیات را نوشیدم و درهمان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤمنین علی «علیه السلام » فرمود:"پیغمبر اکرم «صلی الله علیه وآله » آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزاردر علم و از هر دری هزار در دیگر به روی من گشوده شد." پس از آن امام «علیه السلام » طی الارض را عملا به من بنمود که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیداری من بهتر بودبه در آمدم به آن نوید سحرگاهی امیدوارم که روزی به گفتار حافظشیرین سخن به ترنم آیم که:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند

استاد در بیاناتشان نکاتی آموزنده را به دانشجویان و طلاب توصیه می فرمایند که بدین شرح است:

طلبه، معشوقش درس و کتاب واستاد است و محضر استاد.

به هوس راست نیاید به تمنی نشود کاندرین ره، بسی خون جگر باید خورد

باید با عزم و اراده و استقامت پیش رفت. با تن پروری و تجملات زندگی وپریشان خاطری نمی شود. امکان ندارد انسان بخواهد درسی بخواند ودنبال آبادی و عمران دنیا هم باشد;این دو با هم جمع نمی شود. جناب شیخ الرئیس ابوعلی سینا در یکی ازرسائل خود به نام رساله سعادت حدیثی را از پیامبر«صلی الله علیه وآله » نقل می کنند:

«ان الحکمه تتنزل من السماء فلاتدخل قلبا فیه هم غد.»

حکمت از آسمان نازل می شود امابر قلبی که در آن هم و غصه فرداهست، نازل نمی شود. نفس مطمئنه علوم و معارف را می گیرد; نفس مضطربه به جایی نمی رسد. شخص پریشان خاطر عالم نمی شود; هم واحد می خواهد. اصولا تعقل با تعلق جمع نمی شود. استاد می فرماید:کتابهای تذکره را بخوانید با شرح حال بزرگان آشنا شوید; ببینید در راه معشوقشان که تحصیل علم و کمال است، مشتهیات نفسانی را زیر پاگذاشتند; این بود که شیخ طوسی شدند; علامه حلی شدند; محقق طوسی شدند; فارابی شدند;ملاصدرا شدند، صاحب جواهرشدند و... بالاخره هم کوشش و هم کشش می خواهد. صبر می خواهد وانسان جویای علم و معرفت همه چیزرا باید زیر پا بگذارد مگر خدا و راه استکمال را. با پریشان خاطری وکثرت تعلقات و هم گوناگون داشتن وعدم استقامت نمی توان به جایی رسید. استاد باید قوی باشد اما شاگردهم باید استقامت داشته باشد تااستقامت نباشد کسی به جایی نمی رسد; «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا، تتنزل علیهم الملائکة...»

بعضی دانش پژوهان در تحصیل شتابزده اند. با شتاب و بدون تامل کافی، کسی به جایی نمی رسد، بایدمقدمات کار قوی و محکم باشد. دربسیاری یک نحوه عجله وجود دارد که اینها بعدا پشیمان می شوند و این حیف است. رسم و روش تحصیل این نیست. باید با تانی بالا بیایند همان طور که رسم پیشینیان بود که حتی درسها را از پیش مطالعه می کردند تاچه رسد به مباحثه و مذاکره.

از ایام قدیم طلبه در مقابل این سؤال بوده است که بعد از گذراندن مقدمات به دنبال جامعیت برود یادنبال تخصص؟ ذی فن شود یا ذی فنون؟ اما هدف ما چیست؟ هدف مارسیدن به منطق وحی و دستور العمل مدینه فاضله الهی است و آن دستورقرآن و سنت است که جوامع روایی،شعب قرآن هستند و از آن نشات می گیرند و به تعبیر من قرآن متنزل است. دین ما یک مجموعه دائرة المعارف الهی است. طلبه اگربخواهد درس بخواند بخوبی این دایرة المعارف را فرا می گیرد. جناب شیخ بهایی در مفتاح الفلاح که بحث صبح صادق و صبح کاذب را مطرح می کند وقتی می خواهد بحث ریاضی اش را مطرح کند با آنکه خود خریطفن است اما از کتاب تذکرة علامه حلی که کتاب فقهی است; بحث ریاضی رانقل کرده است. مرحوم شعرانی می فرمودند: در هر فن که ما بخواهیم فرد اعلی را به عنوان نمونه به قلم بیاوریم، باید سراغ علامه حلی برویم.طلبه اگر بخواهد درس بخواندمی تواند هم ادیب بشود هم فقیه بشودهم ریاضی دان بشود و هم می تواندطبیب بشود. این گونه که من بگویم عالم یک فن بشوم این ترس و وحشت از درس خواندن است. دریک جای شفا شیخ عنوان می کند کسانی که ازتحصیل می ترسند و می گویند بسمان است و نمی خواهد ما همه چیز رابدانیم; این مزاج معتدل ندارد. یعنی مریض است یک بیماری روانی وروحی یا بیماری دنیا زدگی. این بیماری او را به سوی دنیا و ماده می کشاند و او خود متوجه نیست بایدخودش را معالجه کند.

انسان نباید از تحصیل خسته بشود; بخصوص کسی که می خواهد بامنطق وحی و زبان ولایت آشنا بشود.زبان طلبه باید این باشد:

مرا تا جان بود در تن بکوشم مگر از جام او یک قطره نوشم

طلبه، حواسش جمع باشد که بخواهد درس بخواند. او می تواندزنگ تفریحش را برای فراگرفتن دوزبان خارجی اختصاص دهد. برای دوزبان یادگرفتن آن قدری وقت نمی خواهد و بخوبی می تواند اگربخواهد تعطیلی هایش را قیچی کند.زنگ تفریحش را درس زبان خارج قرار بدهد. در یک مدت کمی می بیندکه وارد آن زبان شده و آشنا شده، یادمی گیرد. عمده همان است که به عرض رساندم باید حواسش جمع باشد و عمرش را قدر بداند.

یک وقت مناسبتی پیش آمده بودکه مرحوم آقای طباطبایی «رحمه الله »مقداری تبری می جست از بعضی درس ها و محافل و آمد و شدها ومی فرمود: مثل اینکه مردم قدر عمر رانمی دانند. عمر است این; خیلی ارزشمند و گرانقدر است همینطورلحظه هایش متدرجا با چه سرعتی دارد می گذرد و جناب وصی حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام » فرمود: همین طور که روز و شب را از شما می گیرند،دارند طناب عمرتان را قیچی می کنند;روز و شب را از شما دارند می گیرند،خوب شما هم سعی کنید که از روز وشب چیزی را بگیرید. آنها که دارندمی گیرند; شما هم از روز و شب چیزی داشته باشید که:

روزها گر رفت گو: رو! باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

تو هم از روز و شب چیزی داشته باش. این برای طلبه خیلی آسان است و چه بسیار خوب که به یکی دو تا زبان زنده روز آشنایی داشته باشد. به کارتحقیقش هم می آید. بهتر می تواندخدمت دینی کند; به قلمش، زبانش، خطابه اش و به جهات دیگرش می تواند تحقیقات اصیل اسلامی را،حقایق و معارف اصیل اسلامی را باقلم و زبانش به دیگران برساند.خودش هم بهتر به عمق حرفهای شرقی و غربی برسد. این برای یک طلبه خیلی زحمتی ندارد که یکی دو تازبان زنده دنیا را بعد از زبان عربی - که زبان دینی اش و بهترین، شیرین ترین وشیواترین زبان و زبان منزل وحی است بیاموزد.

ما زبان عربی را که فرا گیریم نحو وصرف می خوانیم و یا خواندن فقه،اصول و فلسفه و عرفان و کتاب های دیگر و اگر کسی از ما سؤال کند که اینها را برای چه می خوانید؟ در ازای تمام این حرف ها یک جمله حرف داریم: " الاعتلاء الی فهم الخطاب المحمدی"«صلی الله علیه وآله » قرآن، فرقان است.تمام این علوم همه برای اعتلای فهم خطاب محمدی است. جوامع روایی ما مرتبه نازله قرآن هستند و به حکم محکم خود قرآن حکیم که:"قل کل یعمل علی شاکلته" هرکسی مطابق آنچه را که دارد، اثر او نمودار دارایی اوست. قرآن نمودار دارایی خاتم ونمودار دارایی حقیقت عالم حق سبحانه می شود. یعنی همان طوری که خداوند غیر متناهی است، صمد است و غیر متناهی است که "لاجوف له"کتابش هم صمد است "لاجوف له". وخاتم انبیا در مقام نبوت صمد است" لاجوف له"، یعنی دیگر جای خالی ندارد که کسی نبوتش را پر کند. قرآن"صمد" است و نبوت خاتم الانبیاء"صمد" است و آن طور که حق"سبحان" صمد است; قرآن هم صمداست. "قل کل یعمل علی شاکلته" وقرآن نمودار دارایی گوینده اش است.لذا آن را نهایتی نیست و ما این همه رامی خوانیم تا به مطالب شامخ معارف انسانی یعنی کتاب و سنت آگاه شویم.اگر عارفی، حکیمی، عالمی،اهل قلمی، فرمایشاتی دارد، حقیقتش این است که:

هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی از دولت آن زلف چو سنبل شنوی گر نغمه بلبل از پی گل شنوی گل گفته بود، گرچه زبلبل شنوی

اگر دیگران حرفی به نظم و نثردارند از این منطق وحی منشعب شده است و اگر طلبه بخواهد درسش طوری باشد که عوامل لفظی و معنوی را یاد بگیرد و از قرآن و روایات بی خبربوده باشد، پس برای چه دارد درس می خواند؟ در راه تکامل خودش به کجا می خواهد برسد؟ و هدف چیست؟ کتابهای بسیاری از ائمه اطهارما و روایات عدیده و رسائل گوناگون،این همه فیض ها و برکات از آن وسائطفیض الهی به ما رسیده است. طلبه باید هدفش قرآن باشد و روایت وادعیه باشد. آن اسرار و لطایفی که درادعیه، در مناجات و در اذکارائمه «علیهم السلام » پیدا می شود در روایات پیدا نمی شود که در روایات نوعامخاطبشان اکثریت مردم هستند و درآنجا محکوم هستند به "کلم الناس علی قدر عقولهم" لذا به فرا خور فهم مردم با آنها صحبت کردند اما درادعیه، در اذکار، در اوراد، خیر! آنجادر خلوت خانه عشقشان، درآن شب های تار، با محبوب و معشوق حقیقی اشان، آنچه که در نهانخانه سرشان و ذاتشان داشتند، شیرین زبانی کردند و پیاده کردند. آن لطایفی که در کتب ادعیه استفاده می شود، درروایات نمی شود. ما ذخایر داریم; مادر تمام فنون کتاب داریم، روایات داریم و حیف است که از این ذخایر ووسایط فیض، خودمان بی بهره بوده باشیم.

طلبه باید با "ادعیه" انس داشته باشد; در فهمیدن زبان دعا، درفهمیدن زبان مناجات و اذکار و شیرین زبانی های عاشقان و عارفان بالله. مثلاآن مناجات خمسة عشر حضرت امام سیدالساجدین «علیه السلام » که جناب شیخ حر عاملی نقل کرده است و صحیفه کامله، صحیفه مهدویه، نهج البلاغه وکتاب های دیگر. بنده فکر می کنم که اگر کلمات حضرت امام هفتم «علیه السلام »جمع آوری بشود - که عمده اش در"بلدالامین" جناب کفعمی است کمتراز صحیفه سجادیه نیست. استدعادارم که محصلان وقتی به زبان عربی آشنا شدند، یک مقدار بالا آمدند، بال و پری درآوردند، چه خوب است که به فهمیدن زبان ادعیه، اوراد، اذکار ومناجات وسائط فیض الهی هم آشنایی پیدا کنند. اصل، قرآن و سنت است وتمام این علوم و فنون (فقه، فلسفه،آشنایی با زبان، ریاضی...) و آن فلسفه که عقل و استدلال و برهان و منطق است برای این است که آن خطبه های توحیدی حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام »و آن خطبه های عرش حضرت سیدالساجدین زین العابدین «علیه السلام » ودیگر فرموده های ائمه اطهار و آیات قرآنی را ادراک کنیم.تمام این علوم وفنون برای این است که به آن مقام برسیم یعنی به منطق وحی آشنا شویم.باز به عرض می رسانم که:

"الاعتلاء الی فهم الخطاب المحمدی"

بالاخره عمده خود طلبه است. طلبه که عاشق باشد تشنه باشد، خواهان باشد مثل تشنه ای است که خداوندآب را برای او آفریده است، همان طوری که تشنه آب می خواهد، آب هم تشنه تشنه است که:

حکمت حق در قضا و در قدر کرده ما را عاشقان یکدگر آب می نالد که کو آن آب خوار تشنه می نالد که کو آب گوار

منابع

1- گل زواره ای فاضل: منظومه معرفت

2- روزنامه کیهان، آبان و آذر (1366)

3- کیهان اندیشه 1367 و 1368

4- آیة الله حسن زاده آملی: هزار و یک کلمه، نامه ها بر نامه ها، الهی نامه

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان