ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق در سیره عالمان و دانشمندان (اهتمام بزرگان به کتاب و کتاب خوانی)

مطالعه و تحقیق، در زندگی عالمان و دانشمندان جایگاه مهم و نقش اساسی داشته و دارد. از این رهگذر، علاقه مندی آنان به مطالعه و پژوهش، از عوامل اصلی پیشرفت شان در زندگی بوده و هست؛ زیرا مطالعه، دریچه هایی از دانش های گوناگون را به روی انسان می گشاید و نردبانی برای رسیدن وی به قله کمال می شود. در این باره، حکایت های زیر شنیدنی است.

مطالعه و تحقیق، در زندگی عالمان و دانشمندان جایگاه مهم و نقش اساسی داشته و دارد. از این رهگذر، علاقه مندی آنان به مطالعه و پژوهش، از عوامل اصلی پیشرفت شان در زندگی بوده و هست؛ زیرا مطالعه، دریچه هایی از دانش های گوناگون را به روی انسان می گشاید و نردبانی برای رسیدن وی به قله کمال می شود. در این باره، حکایت های زیر شنیدنی است.

مطالعه همیشگی امام خمینی رحمه الله

آیت الله سبحانی می گوید: «زمانی که سن امام داشت از پنجاه سال تجاوز می کرد، گاهی شش ساعت پی در پی مطالعه می کردند. در سال 1370 ه . ق برابر با 1330 شمسی، سه ماه تابستان را در محلات گذرانیدند. در این مدت، پس از صرف صبحانه، از ساعت شش تا دوازده مشغول مطالعه می شدند و هرگاه نوعی خستگی و یک نواختی در کار خود احساس می کردند، خود را با نگارش اندیشه هایشان سرگرم می کردند.

تنوع در مطالعه

حجت الاسلام انصاری کرمانی می گوید:

مطالعات تاریخ یا تفسیر و کتاب های اخلاق و روایت ها نیز در برنامه کاری امام بوده است و گاهی امام این نوع کتاب ها را مطالعه و در فرصت های لازم از آنها استفاده می کردند.

گاهی ده دقیقه امام را می دیدم

از خانم فریده مصطفوی ـ دختر حضرت امام ـ نقل است:

در زمان مرجعیت آقای بروجردی که امام مسئولیت رهبری مبارزه را نداشتند، آن قدر مشغول مطالعه و درس بودند که ما فقط سر ناهار یا گاهی ده دقیقه سر شب ایشان را می دیدیم.

توصیه تفکر مستمر تا حل مطلب

«حجت الاسلام و مسلمین همت اللّه مؤمنی شهمیرزادی نقل می کند:

همیشه دوستان می گفتند: امام مجتهدپرور است. روش تدریس امام واقعا میدان اجتهاد را گسترده می کرد و اجتهادپرور بود. گاهی از اوقات به ما توصیه می فرمودند: اگر شب، هنگام مطالعه در شب با یک مشکل علمی یا مطلبی برخورد کردید که برایتان یک قدری فهمش مشکل است، نکند بگویید من مطلب را نمی فهمم، کتاب را ببندید و بعد چراغ را خاموش کنید؛ توی تاریکی بنشینید و فکر کنید و آن قدر فکر کنید تا مطلب برای شما روشن شود. باید فکر کنید تا حل شود.

علامه سیدمحمد حسین طباطبایی

 

علامه طباطبایی، درباره اهتمام خویش به مسئله مطالعه و تحقیق می گوید:

در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم. ازاین رو، هر چه می خواندم، نمی فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن، یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شد و عوضم کرد و در خود، یک نوع شیفتگی و بی تابی به تحصیل کمال حس کردم، به گونه ای که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال کشید، هرگز در برابر تعلیم و تفکر، درک خستگی و دل سردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم و تلخ و شیرین حوادث را برابر می پنداشتم. بساط معاشرت غیراهل علم را به کلی برچیدم.

در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت می کردم و باقی را به مطالعه می پرداختم. بسیار می شد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می گذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می کردم و اگر اشکالی پیش می آمد، با هر خودکشی بود، حل می کردم و وقتی به درس حضور می یافتم، از آنچه استاد می گفت، قبلاً روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس، پیش استاد نبردم.

محمدعلی حزین لاهیجی

محمدعلی لاهیجی درباره علاقه خویش به مطالعه کتاب های گوناگون چنین شرح می دهد:

اشتیاق به مباحثه و مطالعه، آن چنان مرا بی قرار کرده بود که به لذت های دیگر توجه نداشتم و در بسیاری از شب ها به خاطر مطالعه بیدار می ماندم. والدینم دلشان به رحم می آمد و مرا نصیحت و التماس می کردند که کمی استراحت کنم، ولی فایده ای نداشت. اگر در حین مطالعه با مشکلی روبه رو می شدم، از پدرم می پرسیدم. بسیاری کتاب ها را در فنون و موضوعات مختلف مطالعه کردم و در عین حال، علاقه زیادی هم به عبادت و طاعت خداوند داشتم.

سیدنعمت الله جزایری

سیدنعمت الله جزایری در نقل خاطره ای از زندگی خود می گوید:

در گرمای تابستان، طلاب شب ها به بام مدرسه می رفتند، ولی من در حجره ام را می بستم و شروع به مطالعه و حاشیه نویسی و تصحیح می کردم تا اذان صبح. بعد از نماز صبح، صورتم را بر روی کتاب می گذاشتم و لحظه ای می خوابیدم تا آفتاب طلوع می کرد و آن گاه تا ظهر به تدریس می پرداختم. بعدازظهر هم به درس می رفتم و درس می خواندم. بسیاری از مواقع، از سر راه نانی می گرفتم و می خوردم. چون اغلب برای مطالعه، روغن چراغ نداشتم، اتاقی بلند گرفته بودم که درهای متعدد داشت و در آن می نشستم و زیر نور ماه کتابم را می گشودم و می خواندم و چون ماه دور می زد، دری دیگر را که رو به ماه داشت، می گشودم و کتاب می خواندم. دو سال همین کار را کردم تا آن جا که چشمانم ضعیف شد.

ابوعلی سین

شیخ ابوعلی سینا نابغه مشرق زمین، از پشت کار و علاقه خود به مطالعه و تحقیق می نویسد:

من به مطالعه و تحصیل در طبیعیات و الهیات مشغول بودم و به مطالعه آن کمر بستم و روز به روز درهای علم و معرفت به رویم گشاده می شد. بعد از این دو علم، به سراغ علم طب رفتم و کتاب ها و نوشته های زیادی در این خصوص مطالعه کردم و فهمیدم که این علم از علوم دیگر مشکل تر نیست و بعد از مدت کوتاهی، در آن تبحر یافتم. به گونه ای که اطبای مشهور آن زمان نزد من این علم را می آموختند. در همین زمان به مطالعه کتب فقه نیز می پرداختم. در این هنگام 16 ساله بودم. یک سال و نیم باز به مطالعه منطق و فلسفه پرداختم و در تمام این مدت، شب و روز مشغول مطالعه بودم. شب تا صبح بیدار بودم و روز تا شب نمی آسودم و جز فراگرفتن آن علوم، به کار دیگری نمی پرداختم. شب چراغ را روشن می کردم و به خواندن کتاب و نوشتن موضوعات ادامه می دادم تا آن جا که خواب غلبه می کرد یا ضعف و کوفتگی مرا از پا درمی آورد. در آن وقت، مقداری نوشیدنی و شربت می خوردم تا نیروی تازه به دست آورم و به خواندن کتاب ادامه می دادم. در علوم الهی نیز مطالعه داشتم. کتاب مابعدالطبیعه ارسطو را چهل بار خواندم، ولی چیزی نفهمیدم تا اینکه روزی از یک دوره گرد، کتاب اغراض مابعدالطبیعه فارابی را خریدم و خواندم و منظور آن را فهمیدم.

ابن سینا و کتاب

«ابوعلی سینا که در اوایل عمر به مطالعه فلسفه مشغول بود، در قسمت مابعدالطبیعه به شبهات و بن بست های فکری رسید. ازاین رو، مدتی از تحصیل فلسفه کناره گرفت و دچار یأس و افسردگی شد. روزی در بازار بخارا کتاب فروش دوره گردی کتابی را بر وی عرضه داشت، ولی ابن سینا از خریدن آن امتناع ورزید. کتاب فروش گفت: مالک آن دچار فقر و تنگ دستی است، اگر سه درهم بابت آن بدهی، دعاگوی تو خواهم بود.

ابن سینا بابت اینکه احسانی کرده باشد، سه درهم داد و کتاب را به خانه آورد و دید از تصانیف ابونصر فارابی است و با خواندن آن، مقاصد حکما را دریافت و مشکل فلسفی و فکری وی حل شد. به شکرانه رفع این مشکل علمی، مبلغی میان فقرا تقسیم کرد و بارها می گفته: «اگر آن روز من از دادن سه درهم در بهای کتاب خودداری می کردم، هرگز به مقاصد و فلاسفه اطلاع نمی یافتم».

محدث قمی

عالم جلیل القدر، محدث قمی، تألیفات فراوانی دارد. ارزشمندترین تألیف ایشان، سفینة البحار است که نگارش و گردآوری آن 35 سال طول کشیده است. خود ایشان فرموده است: «برای تألیف سفینة البحار دو بار بحارالانوار را از اول تا آخر مطالعه کردم.» وی حتی یک بار به مدت هفت سال شب و روز مشغول مطالعه آن بود و از کثرت مطالعه و خم شدن بر روی زمین، چنان تنگی نفس بر او عارض گشت که گاهی قادر نبود کتابی را از روی زمین بردارد.

همچنین نقل کرده اند محدث قمی به مطالعه علاقه بسیار زیادی داشت. هرگاه با دوستانش که از علما بودند به باغی در اطراف مشهد می رفتند، همین که صرف غذا به پایان می رسید، به گوشه ای خلوت می رفت و مشغول مطالعه می شد. برخی از تألیفاتش، یادگار همین اوقات و لحظات و سفرهای کوتاه وی بوده است.

شیخ عباس قمی

درباره شیخ عباس قمی نوشته اند که «وی برای خرید کتاب با پای پیاده از قم به تهران می رفت تا به تحصیل ادامه دهد و در حالاتش آمده است: در حالی که مبتلا به بیماری ریوی بود و تنگی نفس داشت، یا مطالعه می کرد یا چیزی می نوشت یا به عبادت مشغول بود و در هر شبانه روز، حدود 18 ساعت به مطالعه و نوشتن می پرداخت و خواب و استراحت وی از چند ساعت تجاوز نمی کرد».

بلخی و عشق فراوان به مطالعه

گویند: «بلخی، شاعر شهید، روزی نشسته بود و کتابی می خواند. جاهلی آمد پیش او نشست و سلام کرد و گفت: خواجه تنها نشسته ای؟ گفت: اکنون که تو آمدی، تنها شدم؛ زیرا به واسطه آمدن تو، از مطالعه کتاب باز ماندم.

ابوعلی سینا گفته: من متأسفم که هنگام صرف غذا، از اشتغال به علم و کسب معرفت باز می مانم. او در طلب و ترویج دانش چنان کوشا بوده است که روزی پنجاه ورق می نوشته و گاهی برای فهمیدن درست مطلبی، چهل بار یک مطلبی علمی را مطالعه می کرده است».

آیت الله خاتمی

مریم خاتمی دختر آیت الله خاتمی ـ امام جمعه شهیر یزد ـ می گوید:

پدرم، سیدروح الله خاتمی در ماه مبارک رمضان، شب ها را تا صبح بیدار می ماند و به مطالعه می پرداخت. شبی به اتاقش رفتم. کتاب امام علی علیه السلام صوت العدالة و الانسانیة از جرج جرداق را می خواند. ناگاه جملاتی را برایم ترجمه کرد و قصد داشت عشق به علی علیه السلام را که تمام وجودش را پر کرده بود، به من انتقال دهد.

در منزل ما هرگونه خودخواهی، دروغ و غیبت ممنوع بود، ولی در خواندن هر نوع کتاب آزاد بودیم. روزی کتاب چشم هایش اثر بزرگ علوی را می خواندم که آقا متوجه شد. احساس ترس عجیبی به من دست داد که نکند خلافی کرده باشم، ولی آقا با همان مهربانی همیشگی گفت: می دانی استاد ماکان نام کدام شخصیت است؟ پاسخ دادم: نه. گفت: همان نقاش بزرگ، کمال الملک است. بعد قصه ای از هنر نقاشی او تعریف کرد که هنوز به یاد دارم. با این کار پدر، نه تنها احساس کردم خواندن هیچ کتابی اشکالی ندارد، بلکه معتقد شدم باید بیشتر خواند و کندوکاو کرد و در ضمن، متوجه آثار خوب و بد هر نوشته ای بود.

جاحظ و عشق به کتاب

 

گویند جاحظ یکی از دانشمندان بنام قرن سوم، علاقه بسیار زیادی به کتاب داشت. هیچ کتابی به دستش نمی رسید، مگر اینکه آن را مطالعه می کرد. حتی دکان ورّاقان را کرایه می کرد و شب را در آنجا می گذرانید تا مطالعه کند.

می گویند: «در یکی از درگیری ها، گروهی از جنگ جویان خانه ابوالفضل بن عمید را غارت کردند. ابن مسکویه می گوید: چون مرا دید، از کتابهای خود جویا شد. گفتم: کسی به آنها دست نزده و همه سالم هستند. سخت شادمان شد و گفت: گواهی می دهم که تو مرد خجسته دیداری هستی. فراموش نکن که اگر گنجینه های دیگر را از دست بدهی، می توانی آن را به دست آوری، ولی این گنجینه (کتاب خوانی) اگر از دست برود، به آسانی به دست نمی آید».

چرا مردم باید کتاب بخوانند؟

«از مترجم نامی، عزت الله فولادوند پرسیدند: چرا باید مردم کتاب بخوانند؟

در جواب گفت: نخست اینکه بخش بزرگی از دانش بشر به صورت مکتوب از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. دوم به دلیل لذتی است که انسان از باخبر شدن و آگاهی پیدا کردن از موضوعات داستانی و هنری می برد که مکتوب هستند و از طریق شفاهی قابل انتقال نیست.

اگر انسان از مکتوبات نسل گذشته آگاهی نداشته باشد و اگر کتاب نخواند، از جهت روحی و فکری در یک زندگی فقیر و بی مایه گرفتار خواهد شد».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان