![لج بازی را ساده نگیر!](/Upload/Public/Content/Images/1396/05/30/0339400027.jpg)
پدر و مادر و بچه ها سوار بر ماشین شخصی خانواده راهی طولانی را طی می کنند. پدر راننده است و مادر عصبانی و ناراحت صندلی جلو نشسته و در سکوتی وهم انگیز رویش را از پدر به سمت شیشه سمت راست چرخانده و به بیرون زل زده است. به اولین شهر آباد که می رسند بچه ها که صندلی عقب نشسته اند فریاد شادی سر می دهند. اما پدر بی اعتنا پایش را روی پدال گاز فشار می دهد و به سرعت از شهر خارج می شود و دوباره جاده بی انتهای جدیدی مقابل سرنشینان خسته و نیازمند استراحت خودرو ظاهر می شود. چرا پدر چنین کرد؟ او که همیشه برای راحتی خانواده از استراحت خود می زد؟ اکنون چه شده که او ترجیح می دهد اعضای خانواده و خودش را عذاب دهد؟جواب خیلی ساده است؟پدر لج کرده است. می خواهد لج مادر را در آورد. مادر و پدر دارند لج بازی می کنند و ناراحتی و عذابی که در این بین نصیب بچه ها و خودشان می شود نتیجه ساده و مستقیم یک لج بازی است. اگر این قصه را برای کسی تعریف کنید خنده اش می گیرد اما نکته این جاست که همین قصه خنده دار به کل خانواده و بخصوص بچه ها آسیب روانی و چه بسا جسمی جدی وارد کرده است و اصلاً هم نباید لج بازی را ساده و سرسری گرفت. ساده گرفتن و سرسری برخورد کردن با لجبازی ها ی روزمره می تواند عواقب خطرناک و جدی به همراه داشته باشد.
این مقاله مربوط به همین موضوع است:"حق نداریم لجبازی ها را ساده بگیریم چرا که بخش اعظم مصیبت ها و اتفاقات ناگواری که در نتیجه این لجبازی های بیهوده رخ می دهد عواقبی سخت و ناراحت کننده و غیر قابل جبران به همراه دارد."
بچه به خاطر برخورد نامناسبی که در یک لحظه خاص با او شده و برای اینکه لج پدر و مادرش را در بیاورد، درس نمی خواند. از مدرسه فرار می کند به خود آسیب می زند و... برای چی؟ برای اینکه لج پدر و مادر یا برادر و خواهر بزرگتر را در آورد؟ این لجی که باید در آورده شود چیست؟یک چیز خیلی بی معنا و خنده دار! یک اثبات قدرت و خودنمایی مضحک و پوچ! و چه نتیجه ای به همراه دارد؟آسیب دیدن جدی درس و مشق و آینده تحصیلی و شغلی فرد. خوب سؤال این است که آن هدف بی معنا با این نتیجه سنگین و پرهزینه می خواند یا نه؟ و بدیهی است که به هیچ وجه نمی ارزد که انسان به خاطر لج و لج بازی زندگی ارزشمند خود و دیگران را به مخاطره اندازد.
به عنوان این مقاله دقت کنید: "لجبازی را جدی بگیریم و با آن ساده و سرسری برخورد نکنیم!" اما ما معمولاً وقتی دو نفر لج می کنند این لجاجت را جدی نمی گیریم و حتی بعضی مواقع احساس هیجان هم می کنیم و براین آتش لج و لج بازی نفت و بنزین تشویق هم می ریزیم. برای مثال وقتی در جاده های خارج شهر راننده ماشینی که ما سرنشین آن هستیم تصمیم به یک مسابقه لجوجانه با یک خودروی دیگر می گیرد و سعی می کند با سرعت گیری غیر مجاز و مانورهای خطرناک و سبقت های پرمخاطره از خودروی دیگر جلو بزند این لجبازی بی معنا برای بقیه ساکنان خودروها هم ممکن است هیجان انگیز و ماجراجویانه جلوه کند، اما نکته این جاست که این دو لجباز افسار گسیخته نه تنها جان خود و مسافران خود بلکه جان و مال سرنشینان دیگر خودروها را هم به خطر می اندازند. به راستی باید در مورد این لجبازان احساساتی چه گفت؟ آیا باید آنها را بخشید و لجبازیشان را ساده و سرسری گرفت و یا برعکس این بازی لج و لجاجت را به صورت جدی و به عنوان یک بیماری بزرگ کرد و عواقب خطرناک ناشی از آن را به طور واضح بزرگنمایی کرد تا همگان بدانند که در ورای این رفتار ناهنجار روانی چه خطرات و آسیب های جدی و غیر قابل جبرانی نهفته است.
حقیقت این است که لجبازی اصلاً یک رفتار پسندیده و سالم نیست و اگر عده ای گمان می کنند لجوج بودن و یک دنده بودن امتیاز محسوب می شود دلیلش فقط این است که آنها تعریف و برداشت درستی از پشتکار و تلاش مستمر و خستگی ناپذیر ندارند و نمی توانند بین لجبازی که یک ناهنجاری روانی موقتی و خودخواهانه و بی هدف است با پشتکار و تصمیم پایدار و تعهد مستمر که یک رفتار متعالی و خودآگاهانه و هدف دار است تفاوتی قایل شوند. فرد لجباز خیلی ساده می خواهد پشت رقیب را به هر قیمتی که هست حتی به ازای هزینه سنگین با خاک آشنا کند.
به محض اینکه رقیب تسلیم شد، احساس پیروزی و غرور وجود فرد لجباز را گرم می کند و او این گرما را موفقیت و کامیابی می نامد در حالی که چند روز بعد همه این احساس پیروزی به یک حس سرخوردگی و افسردگی شدید تبدیل می شود. دیگر رقیبی نیست که با او لج شود و در نتیجه دیگر هدفی برای زندگی و تلاش نیست. به همین سادگی فرد لجوج بعد از پایان لجاجت و آن هم البته اگر پایانی داشته باشد، به پوچی و بیهودگی می رسد. در حالی که فرد مصمم و متعهد اگر هم روی تصمیم و تعهد خود پا برجاست و با ثبات و پایمردی تا رسیدن به هدف مقاومت می کند دقیقاً می داند چه می خواهد و حتی بعضی مواقع ممکن است با رقیب خود مدارا هم کند و با کمک او به سمت هدفی که انتخاب کرده حرکت کند.
این مقاله می گوید به هیچ وجه لجبازی را یک رفتار بی اهمیت تلقی نکنیم و فرد لجوج و لجباز را یک انسان معمولی بی خطر تصور نکنیم. ساده انگاری لجبازی و میدان دادن به افراد لجوج و یکدنده یعنی سپردن جان و مال خود دست کسی که به خاطر یک دلیل سطحی و بی ارزش حاضر است حتی زندگی خود و عزیزانش را به خطر اندازد. این چنین موجودی به هیچ وجه قابل پیش بینی و قابل کنترل نیست و هر لحظه می تواند همه چیز را نیست و نابود کند. فرد لجوج خطرش به مراتب بیشتر از یک دشمن آگاه است. دشمن عاقل و دانا حد و مرز دشمنی خود را در حد معقول و منطقی رعایت می کند اما فرد لجوج چون گمان می کند باید تا پای جان لجبازی کند وقتی اوضاع سخت شود دست به ماجراجویی های خطرناک و خطرآفرین می زند و ممکن است همه چیز را به یک باره از بین ببرد.
بنابراین از این به بعد اگر دیدید کسی لج کرد، حتی اگر این فرد یک کودک کم سن و سال بود، اصلاً با او همراهی نکنید و اجازه ندهید به این نتیجه برسد که با لجبازی بیشتر می تواند به خواسته های بیشتری برسد. این مسأله که همه رفتارهای غیرعادی اش نتیجه یک لج بازی بی معناست را بزرگ کنید و به او بگویید برای لجبازی هایش خریداری وجود ندارد. اگر لجبازی را ساده بگیرید و به فرد لجوج میدان دهید تا از طریق این رفتار ناهنجار به خواسته خود برسد، بدانید که دیر یا زود گرفتار عواقب ناخوشایند آن می شوید و چه بسا خود شما هم در لجبازی های آینده او قربانی شوید. به خاطر داشته باشید که فرد مصمم و متعهد هر چند رفتارش از لحاظ سماجت و گیر دادن شبیه لجوج هاست اما هم زمان با سماجت هشیاری و آگاهی را هم به همراه دارد و هر وقت احساس کند خطری او و دیگران را تهدید می کند رفتار خود را اصلاح کرده و میزان خطر را کاهش می دهد. فرد متعهد و با ثبات برای برافروختن بیشتر شعله رقابت سراغ بنزین ماجراجویی نمی رود. اگر هم خطری را بپذیرد نخست عواقب آن را به طور جدی و هشیارانه بررسی می کند و بعد به صورت حساب شده دست به خطر می زند. در حالی که فرد لجوج بی کله و یک دنده و بی اعتنا به اینکه شاید اولین قربانی حرکات ماجراجویانه خود او و اعضای خانواده اش باشند دل به دریا می زند و خود را درون آتش می اندازد. فقط برای اینکه به رقیب ذهنی خود نشان دهد که لجبازتر است.
کمی به اطراف خود دقیق شوید به خوبی درک می کنید که عمده اتفاقات ناگوار و مشکلات موجود در مجموعه ها بیشتر از آن که طبیعی و منطقی باشند به خاطر وجود افراد لجوج است. یک آبدارچی لج می کند و به خاطر یک مجادله ساده و بی ارزش با کارگر هم رده و یا مدیر بالاسر خود روی دنده لج می افتد و قوری و استکان را خوب نمی شوید. کل مجموعه ای که از طریق آبدارخانه او چای تحویل می گیرند بیمار می شوند.
یک کارمند از روی لج بازی در تهیه گزارش آخر سال و درست سربزنگاه که به همکاری و مشارکت صد در صد اعضای گروه نیاز است قهر می کند و لجوجانه کارها را می خواباند و به قول معروف به هیچ وجه هم از خر شیطان پایین نمی آید. در نتیجه کل شرکت بابت لج کودکانه این فرد بالغ ضرر می کند و به زحمت می افتند.
خانم خانه از روی لجاجت غذای مناسبی درست نمی کند. تمام اعضای خانواده دچار سوء تغذیه می شوند. پدر خانواده از روی لج و لجبازی با یک یا چند تا از بچه های خودش قهر می کند. نتیجه این قهر و لجاجت آسیب های جبران ناپذیر روانی و جسمی است که در مرحله اول نصیب بچه ها می شود و در مرحله بعدی گریبانگیر خود پدر و مادر می شود.
یا مثلاً دو شریک کاری با هم لج می کنند و در این لجبازی آنقدر پیش می روند که اسرار مالی و مالیاتی کار مشترک و حتی رازهای خصوصی همدیگر خود را برملا می سازند و در نتیجه به دلیل همین لو رفتن اسرار درونی توسط رقبا به زیر کشیده می شوند و برای همیشه از صحنه تجارت محو می شوند.
بیایید دوباره نکته طلایی این مقاله را مرور کرده و آن را به عنوان یک اصل در زندگی اجرا کنیم. بیایید لجبازی را ساده نگیریم و با میدان دادن به فرد لجوج و یکدنده به او فرصت استفاده از این ابزار خطرناک را ندهیم.
منبع:نشریه موفقیت، شماره 183.