داستان‌های واقع‌گرای کودکان

یکی از انواع ادبی که در ادبیات کودکان رونق روزافزونی پیدا کرده، داستان‌های واقع‌گراست. داستان‌های واقع‌گرایانه که در اصل از ادبیات بزرگسالان به ادبیات کودکان رسیده، اکنون بخش مهمی از ادبیات کودک غرب را متوجه خود کرده است

داستان‌های واقع‌گرای کودکان

یکی از انواع ادبی که در ادبیات کودکان رونق روزافزونی پیدا کرده، داستان‌های واقع‌گراست. داستان‌های واقع‌گرایانه که در اصل از ادبیات بزرگسالان به ادبیات کودکان رسیده، اکنون بخش مهمی از ادبیات کودک غرب را متوجه خود کرده است. ما در این مبحث، بعد از ارائه‌ی تعریفی از داستان‌های واقع‌گرا، به برخی از مهم‌ترین مشخصات این داستان‌ها و چگونگی ارتباط آن‌ها با کودکان به طور فشرده اشاره می‌کنیم.

تعریف داستان‌های واقع‌گرا

داستان‌های واقع‌گرا، به داستان‌هایی گفته می‌شود که در آن نویسنده برای بازتاب واقعیت و بیان منظور خود از وقایع معمول و مأنوسی که در زندگی روزمره با آن مواجه می‌شویم و از چهره‌هایی که کم و بیش شبیه آدم‌های دور و بر ما هستند، استفاده می‌کند. در این داستان‌ها انگیزه، احساسات و اندیشه‌ی آدم‌ها، هم از جهت ظاهر و هم از حیث مضمون، با واقعیت بیرونی منطبق هستند. از این جهت داستان‌های واقع‌گرا با قصه‌های پندآموز، اسطوره، افسانه و قصه‌ی پریان یکی نیستند؛ زیرا در انواع ادبی یاد شده، رویدادها شکل نامتعارف به خود می‌گیرند و با تجارب عادی زندگی روزمره فاصله دارند. در این‌ها نیروهای ماوراءطبیعت، مثل جن و دیو و پری یا سحر و جادو و قهرمانان مافوق طبیعی در سیر حوادث نقش مهمی دارند. قصه‌های مجید و خمره، نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی، از جمله داستان‌های واقع‌گرا هستند.

واقع‌گرایی چون یک اسلوب هنری

واقع‌گرایی یک اسلوب و یک جریان مهم هنری است که در دوره‌ی خاصی از تاریخ تکامل هنر پیدا شده و سیر تحول معینی را پشت سر گذاشته است. گفت‌وگو از گذشته‌ی تاریخی این اسلوب هنری بحث ما را به درازا می‌کشاند که در این‌جا مجال آن نیست و فقط به آن اشاره می‌کنیم. به طور مختصر می‌توان گفت که نطفه‌ی واقع‌گرایی در دوره‌ی رنسانس اروپا بسته شد و در اواسط قرن نوزدهم میلادی در اروپا به صورت یک جریان مسلط هنری درآمد و از آن‌جا به سایر نقاط جهان منتقل شد. پیش از این که واقع‌گرایی به صورت یک اسلوب هنری رایج درآید و نویسندگان بزرگی چون بالزاک، تولستوی و دیکنز را پدید آورد، اسلوب کلاسیسم و آن‌گاه رمانتیسیسم در این خطه رایج بود. ادبیات کلاسیک و رمانتیک گرچه با قصه‌های فرهنگ مردم فاصله‌ی زیادی داشتند، ولی هر کدام به طریقی و از جهتی با قصه‌های عامیانه وجوه مشترکی نیز داشتند و واقع‌گرایی با فاصله گرفتن از این وجوه است که هویت خاص خود را کسب می‌کند.
وجه مشترک اسلوب کلاسیک با قصه‌های سنتی این است که کلاسیک‌ها نیز چهره‌هایی (شخصیت‌هایی) می‌آفریدند که جنبه‌های کلی داشتند و نماینده‌ی یک عاطفه یا ارزش خاص هم‌چون فداکاری، ایثار، خِسّت، لئامت، شجاعت و جز این‌ها بودند. این شخصیت‌ها نیز بیشتر مظهر و نماینده بودند و جنبه‌های فردی و شخصی منش آن‌ها به‌کلی حذف شده بود. برای نمونه، هارپاگون در نمایشنامه‌ی خسیس مولیر، تبلور و تجسم خست است. در آثار رمانتیک نیز شخصیت‌ها، نمایشگر فضایل یا رذایل معین هستند. مثلاً در بینوایان ویکتور هوگو، ژان والژان نماینده‌ی فضیلت و تناردیه نماینده‌ی بدجنسی است. در آثار رمانتیک، آدم‌ها به طور مطلق خوب یا بد هستند و تفاوتشان با شخصیت‌های آثار کلاسیک این است که برخلاف آن‌ها، عموماً از قشر برتر جامعه نیستند و از میان مردم عادی بر می‌خیزند.
اما در واقع‌گرایی بین جنبه‌های فردی، یعنی خصایل شخصیت، و جنبه‌های نمونه‌وار (تیپیک) یا عام منش او تعادل برقرار است. یک قهرمان همان‌قدر که نماینده‌ی تبلور یک جریان عام تاریخی یا اجتماعی و نماینده‌ی گروه معینی از انسان‌هاست و به این ترتیب به یک تیپ اجتماعی تعلق دارد، به همان میزان یک فرد مشخص است و تمام آن چیز‌های ریز و درشتی که یک فرد را از تمام افراد و انسان‌های دیگر جدا می‌کند، دارد. این شخصیت‌ها نه به طور مطلق خوب و نه به طور مطلق بد هستند.
در واقعیت زندگی نیز همین‌طور است: هر یک از ما در عین حال که آدم خاصی هستیم و ویژگی‌هایی داریم که ما را از دیگران مجزا می‌کند، در همان حال با گروه‌های مختلفی از انسان‌ها نیز یک سلسله صفات مشترک داریم. وقتی می‌گوییم فلانی تیپ روشنفکر است یا تیپ بازاری، یا تیپ زودجوش است، به همین نکته اشاره کرده‌ایم.
واقع‌گرایی که در نیمه‌ی قرن نوزدهم به صورت یک جریان عمده‌ی هنری درآمد، با کار مارک تواین (1910-1835) در آمریکا و لوئیزا می‌آلکوت (1888-1832) در انگلستان وارد ادبیات کودکان شد.
مارک تواین با آفرینش آثاری هم‌چون تام سایر، ماجراهای هکل بری فین و لوئیزا می‌آلکوت با نوشتن زنان کوچک، به داستان‌های واقع‌گرای کودکان ارج و اعتبار بلندی دادند.
$ مشخصات داستان‌های واقع‌گرا
در داستان‌های واقع‌گرا نیروهای ماوراءطبیعت و افسانه‌سازی جایی ندارد. واقع‌گرایی انسان را موجودی اجتماعی می‌شمارد و معتقد است که انسان‌ها مطابق شرایط اجتماعی و روحیات طبقاتی تو عصر تاریخی خود عمل می‌کنند. در داستان‌های واقع‌گرایانه نویسنده وعظ نمی‌کند و به جای خواننده تصمیم نمی‌گیرد. در واقع‌گرایی شخصیت‌ها از طریق عملشان و در طی کشمکش‌های داستان تصویر می‌شوند.
در آثار خوب واقع‌گرا، قهرمان‌های داستان عروسک‌هایی نیستند که توسط نویسنده آفریده شده باشند تا پیام او را به خواننده برسانند. آن‌ها آدم‌های واقعی هستند؛ با همه‌ی نقاط ضعف و نقاط قوتشان که اگر چنین نباشند، مانند عروسک‌هایی جلوه خواهند کرد که از اعتبار داستان واقع‌گرا سخت می‌کاهند.
برای شناخت دقیق‌تر داستان‌های واقع‌گرا بهتر است، درباره‌ی هر یک از عناصر این نوع داستان به‎طور جداگانه توضیحی بدهیم.

1.موضوع داستان

در داستان‌های واقع‌گرای کودکان هر موضوعی اعم از کوچک و بزرگ شایسته‌ی توجه است. کم نیستند داستان‌هایی که موضوع آن‌ها مناسبات کودک با حیوانات دست‌آموز است. داستان‌های واقع‌گرا کودکان را در جریان وقایع مختلف زندگی قرار می‌دهند و مصائب و تلخ‌کامی‌های زندگی نیز از این حکم مستثنی نیستند. نویسنده با این کار می‌خواهد شناخت و بینش کودک را نسبت به زندگی دقیق‌تر و عمیق‌تر کند. از این رو در داستان‌های واقع‌گرا، برخلاف قصه‌های فرهنگ مردم، همیشه وقایع به خوبی و خوشی پایان نمی‌پذیرد. ممکن است کودکی بر اثر بی‌توجهی به حرف پدر و مادر در رودخانه غرق شود. نویسنده با این کار می‌خواهد به کودکان هشدار دهد و آن‌ها را هوشیار کند. با وجود این، در داستان‌هایی که برای گروه سنی خردسال نوشته می‌شود، معمولاً از پرداختن به احساسات تیره و تلخ خودداری می‌شود. داستان‌های واقع‌گرایانه این گروه سنی بیش‌تر جنبه‌ی هزل دارد.
در داستان‌های واقع‌گرا زمان و عصری که داستان به آن پرداخته و در آن نوشته شده است، نقش مهمی دارد. نویسنده‌ی واقع‌گرا به احساسات، ارزش‌ها، جریان‌ها، نگرش‌ها و‌گرایش‌های دوره‌ی مشخص توجه خاصی دارد. برای مثال، در قصه‌های مجید موضوع اصلی اثر، تقابل سنت و تجدد و گذر از جامعه‌ی سنتی به جامعه جدید است.

2.طرح داستان

طرح داستان عبارت است از سلسله وقایعی که در آن داستان جریان دارد و سرگذشت و سرنوشتی که برای قهرمانان داستان پیش می‌آید.
در داستان‌های واقع‌گرا نه تنها به ارزش و احساسات زمان توجه می‌شود، بلکه حوادث و وقایع داستان نیز شکل معاصر دارد. داستان واقع‌گرا می‌خواهد از انسان‌ها و ارزش‌های معاصر تصویری درست به دست دهد؛ از این رو در داستان‌ها نیرو‌های ماوراءطبیعت در چرخش حوادث دخیل نیستند.
طرح داستان‌های واقع‌گرا از لحاظ تکنیک تابع قواعد داستان‌های کوتاه به طور اعم است. به عبارت دیگر، از حیث تکنیک بین داستان‌های بزرگسالان و کودکان تفاوت زیادی نیست. بنابراین داستان‌های واقع‌گرای کودکان نیز از یک مقدمه، یک بدنه و یک پایان شکل می‌گیرد. در آغاز داستان گره‌ای افکنده می‌شود که در بدنه‌ی داستان مضمون کشاکش داستان قرار می‌گیرد. این کشاکش به تدریج بسط می‌یابد و اوج می‌گیرد. در این جا ما به نقطه‌ی اوج داستان می‌رسیم. در پایان، این کشاکش به انجام می‌رسد و گره‌ی داستان گشوده می‌شود. مثلاً در داستان معروف گربه و جوجه، در آغاز مرغ، جوجه را از نزدیک شدن به گربه برحذر می‌دارد. اما جوجه‌ی خوش‌باور حرف مادر را نمی‌پذیرد و به گربه نزدیک می‌شود. سرانجام گربه جوجه را می‌رباید و داستان با مرگ جوجه‌ی حرف نشنو به پایان می‌رسد.
کشاکش در داستان‌های کودکان را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
1. کشاکش عام؛
2. کشاکش شخصی؛
3. کشاکش درونی.
در کشاکش عام، شخصیت اصلی داستان با یک نیروی مخاصم، هم‌چون سیل، آتش‌سوزی، قحطی یا مهاجم خارجی وارد مبارزه می‌شود.
در کشاکش شخصی یک فرد علیه فرد یا افراد دیگر مبارزه می‌کند.
در کشاکش درونی جدال در درون قهرمان جریان دارد. با این همه در بسیاری از داستان‌ها این هر سه کشاکش وجود دارد.

3.شخصیت‌پردازی

شخصیت‌پردازی از عناصر اصلی و دشوار داستان‌های واقع‌گراست. در قصه‌های فرهنگ مردم، همان‌طور که اشاره کردیم، شخصیت‌ها در قطب‌های مقابل هم قرار گرفته‌اند و به طور مطلق خوب یا بد، درستکار یا خلافکار، زیرک یا ابله هستند. اما در داستان‌های واقع‌گرا چنین نیست. شخصیت‌ها به‌مثابه‌ی آدم‌های واقعی، روان‌شناسی پیچیده‌ای دارند. آن‌ها یکسره خوب یا بد نیستند. ممکن است در یکی از شخصیت‌ها صفات خوب یا صفات بد غالب باشد، ولی این صفات در او جنبه‌ی تام و مطلق ندارد. چنین نیست که یکی انباری از صفات خوب و ناب و دیگری انباری از خصائل بد و ناپسند باشد. چنان‌که در واقعیت نیز انسان‌ها در قطب‌های مطلق قرار ندارند.
از این گذشته، چه بسا انسان‌هایی که کم و بیش خوب و عاری از نقص‌های بزرگ اخلاقی هستند، اما کاری که انجام می‌دهند، بی‌آن‌که خود متوجه باشند، همسو با جریان‌ها و ارزش‌های منفی است. برای مثال، تمام کسانی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به جریان بزرگی هم‌چون فاشیسم کمک کردند، انسان‌های خشن و جنایت پیشه‌ای نبودند. بخشی از آن‌ها یا به دلیل بزدلی یا به دلیل سادگی آب به آسیاب این جریان ریختند. نویسنده‌ی واقع‌گرا گاه همین ضعف‌های کوچک را که موجب نقص‌های بزرگ می‌شود می‌بیند و تصویر می‌کند تا حتی آدم‌های خوب را هم از خطا برحذر دارد.
نکته‌ی دیگر این که در داستان‌های واقع‌گرا ساختار روانی و کنش‌ها و واکنش‌های قهرمانان از بستر شرایط اجتماعی‌شان جدا نیست. شخصیت‌ها، هم‌چون آدم‌های واقعی، در خلاء زندگی نمی‌کنند. بلکه زاییده‌ی محیط اجتماعی پیرامون و دوره‌ی تاریخی خود هستند. آن‌ها در کشوری معین، منطقه‌ای معین، شهری معین، روستایی معین و دوره‌ی تاریخی مشخصی زندگی می‌کنند و از آثار سیر تحول جامعه برکنار نیستند. داستان‌های واقع‌گرا به این ملاحظات توجه دارند.
در داستان‌های واقع‌گرای کودکان، کوشش بر این است که کودکان شخصیت اصلی داستان را تشکیل دهند و روحیات و رفتار آن‌ها مسیر حوادث را تعیین کند. با وجود این داستان‌هایی نیز هستند که شخصیت‌های اصلی آن‌ها از میان کودکان نیستند.
در داستان‌هایی که برای کودکان نوشته می‌شود، سعی بر این است که شخصیت‌ها ساده‌تر و سرراست‌تر باشند تا کودک در دریافت پیام داستان دچار سردرگمی نشود. با این حال حتی در داستان‌های خاصِ این گروه سنی نیز نباید از شخصیت‌پردازی غفلت کرد و تنها به حادثه‌پردازی توجه نمود. شخصیت‌ها، به ویژه شخصیت‌های اصلی، باید چنان واقعی و زنده تصویر شوند که کودک بتواند آن‌ها را همانند یک انسان واقعی با تمام خصوصیات ریز و درشتش در ذهن مجسم کند. در این صورت است که کودک می‌تواند خود را با قهرمانان داستان همسان سازد و ایده‌های نویسنده را جذب کند.
معمولاً سرشت و سرنوشت شخصیت اصلی، پیام داستان را مجسم می‌کند. در داستان مرغ و جوجه، سرشت ساده‌ی جوجه و سرنوشت تلخ او بیانگر این است که نباید ساده لوح بود و حرف‌های بزرگترها را پشت گوش انداخت. سرشت ساده لوح جوجه سرنوشت غم‌انگیز او را رقم می‌زند و پیام داستان را می‌سازد.

4. پیام داستان

پیام داستان عبارت است از اندیشه‌ی اصلی و محوری داستان. هر داستان معمولاً یک پیام اصلی دارد و گاهی یک یا چند پیام فرعی. داستان واقع‌گرای کودکان نیز همانند داستان‌های بزرگسالان باید حرفی برای گفتن داشته باشد؛ حرفی که به قول معروف به گفتنش بیارزد. از این گذشته، این حرف باید در قالب هنری جای گرفته باشد، نه این که به شکل پند و اندرز مجرد باشد. در قرن نوزده داستان‌های کودکان همواره با یک پند اخلاقی در آخر داستان به پایان می‌رسید. این پند با بافت داستان ارتباط نداشت. به عبارت دیگر جزئی از تار و پود داستان نبود، بلکه باری بر آن بود. با رشد واقع‌گرایی در ادبیات کودکان این شیوه کنار گذاشته شد، زیرا نه با اصول واقع‌گرایی همخوانی داشت و نه چندان اثربخش بود.
در ایران نیز داستان‌های جدید کودکان با همین شیوه‌ی ساده‌لوحانه شروع شد. نویسندگان جوان ایران که می‌خواستند هر چه زودتر اندیشه‌ها و ارزش‌های سیاسی و اجتماعی را به کودکان القاء کنند (زیرا گذشته از سایر چیزها، زبان نمادین تنها زبانی بود که می‌شد با آن سخن گفت) پیام‌های نیم‌بندی را در داستان‌های خود جای می‌دادند. متأسفانه هنوز هم تصور رایج از پیام داستان، آن پیامی است که هم‌چون برچسبی بر پیشانی داستان چسبانده شده باشد؛ در حالی که داستان باید پیام خود را با زبان تصاویر (ایماژها) بیان کند. چنان‌چه داستان نتواند از این طریق پیام خود را برساند، نمی‌تواند با عواطف و ادراک کودک رابطه‌ی عمیقی برقرار کند (چه بسا که اصولاً نتواند ارتباطی برقرار کند).

5. سبک داستان

سبک عبارت است از بهره‌گیری از کلمات و جملات، به صورتی که به بهترین وجه حوادث داستان و پیام آن را بیان کند. سبک هر نویسنده با ویژگی‌های زبانی و لحن خاص او مشخص می‌شود.
در داستان‌های واقع‌گرای ویژه‌ی کودکان، معمولاً از سبک ساده استفاده می‌شود و سعی بر آن است که میزان واژگان به کار رفته در کتاب و نیز ساختمان کلام با سن مخاطب تناسب داشته باشد. با این که توجه به این نکته‌ی بدیهی و رعایت آن نیاز به دانش چندانی ندارد، متأسفانه باز هم به کتاب‌هایی برمی‌خوریم که برای کودکان نوشته شده است، ولی از همان ابتدا با واژه‌ها و جمله‌هایی روبه‌رو می‌شویم که فهم آن حتی برای بزرگسالان دشوار است، چه رسد برای کودکان. به هر حال مربیان فرهنگی هنگام راهنمایی کودک در انتخاب کتاب باید این نکته‌ی ظاهراً بی‌اهمیت را هم در نظر داشته باشند که میزان واژگان با سن و سواد او رابطه‌ی مستقیم دارد.

مقایسه‌ی داستان‌های واقع‌گرا با انواع دیگر

برای توضیح بیش‌تر در مورد داستان‌های واقع‌گرا بد نیست به وجوه تمایز آن‌ها با قصه‌هایی که جنبه‌ی فانتزی دارند، اشاره‌ای کنیم. همان‌طور که پیش از این گفتیم، در فانتزی همه چیز شکل تخیلی و تمثیلی دارد، حوادث شکل نامتعارف دارند و از تجارب عادی زندگی روزمره دورند. در آن‌ها نیروهای ماوراءطبیعت، جن و دیو و پری، سحر و جادو و قهرمانان مافوق طبیعی در سیر حوادث نقشی مهم دارند. در حالی که در زندگی عادی، ما با چنین نیروهایی سروکار نداریم. در زندگی عادی چه کسی دیده است که شغالی سخن بگوید یا پیرزنی در یک کدو جای بگیرد یا جادوگری انسانی را به غاز تبدیل کند یا دیوی از میان کوزه تنوره بکشد. در قصه‌های فرهنگ مردم و پریان از این‌گونه عجایب بسیار است، اما در داستان‌های واقع‌گرا، ما به‌ندرت و آن هم به شکل خاص با این‌گونه وقایع و نیروها سروکار داریم.
البته نباید تصور کرد که قصه‌های فرهنگ مردم و داستان‌های پریان خالی از هر واقعیتی است. این قصه‌ها هم از زندگی انسان‌ها، آرزوها و ارزش‌های آن‌ها و خلاصه واقعیت‌های جامعه نشأت گرفته‌اند. این قصه‌های نیز حاصل خِرَد و اندیشه‌ی والای انسانی هستند. آن‌چه آنها را از داستان‌های واقع‌گرا جدا می‌کند، شیوه‌ی انعکاس واقعیت است. از جمله این که آن‌ها حقایق عام مثل پیروزی خیر بر شر، نیکی بر بدی، عدالت بر ظلم، والایی بر فرومایگی و جز این‌ها را از زندگی عادی انتزاع می‌کنند و آن را در قالب تمثیل و حوادث خارق‌العاده بیان می‌کنند. حال آن‌که داستان‌های واقع‌گرا، حقایق زندگی را در همان لباس عادی مألوف و روزمره‌اش منعکس می‌کنند.
تفاوت بین افسانه‌های پندآموز (فابل‌ها) با داستان‌های واقع‌گرای حیوانات نیز کاملاً آشکار است. در فابل‌ها حیوانات انسان‌هایی هستند که در قالب حیوانات قرار گرفته‌اند. آن‌ها واضح و آشکار، هر چند با استفاده از تمثیل، می‌خواهند به ما پند و اندرز بدهند. اما در داستان‌های واقع‌گرای حیوانات، چهره‌های حیوانی ممکن است واقعاً حیواناتی باشند که به پیروی از غرایز خاص حیوانی خویش عمل کنند. آن‌ها در قالب قانونمندی دنیای خاص خودشان به تکاپو مشغولند.

داستان‌های واقع‌گرا و کودک

داستان‌های واقع‌گرا در بسیاری موارد ارزش‌های سایر انواع ادبی به طور عام را در بر دارد. از جمله‌ی این ارزش‌ها گسترش دنیای کودک و توسعه‌ی دامنه‌ی تجارب عاطفی و ادراکی اوست. اما داستان‌های واقع‌گرا علاوه بر این ارزش عام، اهمیت و فایده‌های خاص خود را نیز دارد. داستان‌های واقع‌گرا تصویری واقعی و صادقانه از زندگی به دست می‌دهند و به کودک امکان می‌دهند تا خود را با شخصیت‌های داستان همسان سازد و عواطف تازه‌ای را تجربه کند و ارزش‌های تازه‌ای را بیازماید. داستان‌های واقع‌گرا هم‌چنین شخصیت‌هایی را می‌آفرینند که با خواننده متفاوت هستند و خواننده با شناختن آن‌ها و دیدن وجوه تفاوت خود با آن‌ها، خود را بهتر می‌شناسد.
داستان‌های واقع‌گرا، کودکان را در معرض جنبه‌های مختلفی از زندگی از جمله جنبه‌های ناخوشایند آن قرار می‌دهند و به آن‌ها کمک می‌کنند تا بی‌عدالتی‌ها و حق‌کشی‌ها را ببینند و علیه آن‌ها موضع عاطفی بگیرند. حتی به آنان کمک می‌کنند تا ضعف‌های خود و اطرافیانشان را با چشمان بازتری مشاهده کنند. این داستان‌ها با آفرینش قهرمانان مثبت الگویی در اختیار کودک قرار می‌دهند تا نگرش و رفتار خود را بهتر کند و خود را با معیارهای والاتری بسنجد. داستان‌های واقع‌گرا کودک را یاری می‌دهند تا با ارزش‌های متعالی‌تر و والاتر آشنا شود و بکوشد خود را از موقعیتی که در آن هست بالاتر بکشد. صفات قهرمانان داستان‌های واقع‌گرا صفاتی نیست که دور از دسترس کودک باشد. کودکانی که از کمبود‌های مختلفی در زندگی رنج می‌برند، می‌توانند با دیدن شخصیت‌های داستانی که همان کمبودها را دارند، ولی با تلاش خود بر موانع چیره می‌شوند و به سعادت می‌رسند، احساس آرامش کنند و از تلاش بازنایستند. بسیاری از کودکان وقتی می‌بینند کسان دیگری نیز هستند که دشواری‌هایی همانند دشواری آن‌ها دارند، احساس آرامش و امنیت می‌کنند. خلاصه این‌که داستان‌های واقع‌گرا با امکان پرداختن به تمام مسائل گوناگون زندگی منبع لایزالی برای ارضای نیازهای عاطفی و ادراکی کودک به‌شمار می‌آیند.
منبع مقاله :
پولادی، کمال؛ (1391)، مروری بر انواع ادبیات کودک و نوجوان، تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ اول.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان