دوم :اختلال زبان پریشی(2)
بخش های مختلفی از مغز انسان به کار مهم سخن گویی سرگرم اند. شاید بیشتر قسمت های مغز، غیرمستقیم در این مهم دخیل باشند؛ اما بیش از همه سه قسمت کار اصلی را بر عهده دارند. به این سه قسمت خواهم پرداخت، اما ابتدا ببینیم ماجرا از کجا شروع شده است. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در که دانش اروپاییان رو به تزاید گذاشته بود، پی درپی کشفیات شگفت انگیز، دانشمندان و مردم را مشعوف می کرد. فکر می کنم در آن زمان گام هایی که در راه پیشرفت دانش بشری برداشته شد بسیار اساسی تر و جهشی تر بود. هر چند امروز سرعت گسترس علم آن طورها که می گویند خیلی بیشتر ازگذشته شده است، اما تفاوت آن دوران با دوران ما مثل تفاوت کشف و طرح نظریه نسبیت و یا نظریه کوانتوم است (با آزمودن این دو نظریه و به کار گرفتن آنها.
به هر حال در نیمه قرن نوزدهم "پل بروکا"، دانشمند فرانسوی، دو بیمار خاص داشت که هر دو به او در شناسایی کارکردهای مغز کمک کردند. یکی را از آنها که سکته کرده بود نام مستعار "تان " بر ایش گذاشته بودند چون تنها کلامی که به زبان می آورد "تان" بود. واضح بود که توان سخن گویی و تکلم او آسیب دیده است. بالاخره تان درگذشت، اما بروکا پس از مرگ او، مغزش او را مورد معاینه قرار داد. او دریافت که بخشی از نیمه جلویی از نیم کره چپ مغز "تان" آسیب دیده بوده و حدس زد که همین بخش است که به کار سخن گفتن می پردازد. تحقیقات جدید، را تایید کرده است و بخشی از مدیریت ناحیه سخن گویی انسان در ناحیه ای واقع در نیمه چپ از لوب پیشانی مغز نزدیک به لوب گیجگاهی صورت می پذیرد و نام ناحیه بروکا (Broca,s area) نیز بر آن گذاشته اند. جالب توجه است که مغز"تان" هنوز درموزه پاریس نگهداری می شود و آن را با روش های تصویر پردازی به کمک رایانه بررسی کرده اند.
اما اندکی بعد از بروکا، دانشمند دیگری به نام "کارل وِرنیکه"، اهل آلمان، در سال1847 موفق شد ناحیه دیگری از مغز را شناسایی کند که به نام خود او ناحیه ورنیکه نامیده می شود و آن هم در کار سخن و سخن گویی است. این ناحیه در لوب گیجگاهی و بازهم در نیم کره چپ واقع شده است. ناحیه ورنیکه (Wernicke,s area) در قسمت عقبی لوب گیجگاهی و نزدیک به لوب آهیانه (Parietal Lobe) قرار دارد. در غالب مردم، این دو ناحیه در نیم کره چپ مغز واقع می شوند.
حال ناحیه سوم را هم معرفی می کنم و بعد به اختصار به کار کرد هر کدام می پردازم و یک راست به سراغ آفازیا (یا به بیان معروف دیگر آن ، آفازی) می رویم.ناحیه سوم نواری است عقب تر ازناحیه بروکا و در منتهی الیه خلفی لوب پیشانی، و آن بخشی از ناحیه حرکتی قشر مغز است که ارسال پیام برای حرکات ارادی به ماهیچه ها از جمله ماهیچه های زبان را عهده دار است.
اما ناحیه بروکا دست اندر کار تولید کلام است. یاخته های این ناحیه دستور زبان را نیز ساخته و برداشته می کنند. انگار که چیدمان ادات دستوری در جمله ها با یاخته های این ناحیه باشد. از سوی دیگر درک عملکرد و در نتیجه معنای ادات دستوری به کار رفته درجملاتی که می شنویم نیز با همین یاخته های عصبی است. شگفت این که در هنگام نگاه کردن به نمایش سایه دست بر روی دیوار و درست کردن شکل جانوران نیز این بخش فعال می شود. شاید که زبان اشاره و درک آن نیز بی ارتباط به زبان و ساختارهای مغزی مربوط به کلام نیست و این نکته، ما را به احتمال تکامل یافتن زبان گفتاری از زبان اشاره رهنمون می شود. (در این خصوص به مقاله "گفتار از ایما و اشاره تکامل یافته است"، دانشمند، شهریور که 1386 ، نیز می توانید مراجعه کنید.)
ناحیه ورنیکه هم کارش قدری اساسی تر است؛ یعنی به درک مفاهیم شنیده شده یا خوانده شده می پردازد. در واقع گویا ناحیه وِرنیکه مفاهیم را از نظر معنایی و منطقی مرتب می کند و آن را به ناحیه بروکا تحویل می دهد تا به دست یاخته های این ناحیه، به صورت واژگان و جمله ها بر زبان آیند. رشته های عصبی خاصی این دو ناحیه را به هم ارتباط می دهند. (آنها را arcuate fasciculus یا دسته کمانی شکل می خوانند.) شاید که آن چه نوام چامسکی در مبحث دستور زبان گفتاری، زیر ساخت و روساخت می خواند به خوبی با این دو ناحیه از مغز تطابق داشته باشند. او زیر ساخت را نماینده درون مایه روابط معنایی هر جمله می داند و روساخت را دربردارنده ساختارهای آوایی نشسته بر آن زیر ساخت. البته این نکته ای است که باید مورد بررسی قرار بگیرد. ناگفته نماند قسمتی در پَسِ ناحیه ورنیکه، که آن را شکنج یا چینِ زاویه ای (یا angular gyrus) می نامند، وجود دارد که گویا آن نیز در کار کلام است و خصوصا مرتبط با خواندن یک نوشته است. این بخش بر پایه نتایج برخی آزمایش ها، در فهم استعاره ها (metaphor) نیز دخیل است.
خب؛ حالا خیلی راحت می توانیم زبان پریشی را تعریف کنیم. خیلی ساده می توان گفت هر نوع اختلالی که در بخش هایی از قشر مغز که در کار سخن گویی اند پیدا شود، ممکن است در توانایی فهم خوانده ها و شنیده ها یا در گفتن و به زبان آوردن کلام (کلام معنی دار، تکرار شنیده ها، یا حتی به زبان آوردن ساده ترین کلمات) نقصان پدید آورد؛ این ناتوانی ها ممکن است جزئی یا کامل باشند. چنین ناتوانی هایی را زبان پریشی یا آفازیا می نامند. نکته مهم در اینجاست که زبان پریشی هیچ ارتباطی با میزان بهره هوشی فرد ندارد و تنها یک ناتوانی حاصل از برخی عملکرد های مغزی است. نکته دیگر آن که گاه چنین ناتوانی هایی با مشکلات حرکتی در نیمه مخالف بدن همراه می شود. می دانیم که نیم کره های مغز حرکات نیمه مخالف بدن را زیر فرمان دارند. ما هم اکنون داریم درباره آسیب های وارد شده به نیمه زبانی مغز صحبت می کنیم که در اکثریت قریب به اتفاق افراد نیمه چپ است. پس طبیعی خواهد بود که چنین افرادی گاه در اثر آسیب وارده به نیم کره چپ مغز شان ، به مشکلات حرکتی در نیمه راست بدن دچار باشند. باید دانست که مبتلایان به زبان پریشی ممکن است در ظاهر دچار فراموشی به نظر بیایند اما این طور نیست؛ آنها فراموشی ندارند و همه چیز را خوب به یاد می آورند اما گاه قادر به بیان آن نیستند.
سکته ، صدمه و جراحت مغزی ، غده مغزی، عفونت ، یا آلودگی با مواد سمی دلایلی هستند که ممکن است به بخش های دخیل در زبان مغز آسیب بزنند و موجب زبان پریشی شوند. در اینجا ما با اختلالات بسیار خفیف کاری نداریم و آن چه از عوارض و نشانه ها و اختلالات می گوییم مربوط به زمانی است که بیماری جدی است و بیمار با مشکل مواجه شده است.
می توان دو گروه عمده برای زبان پریشی ذکر کرد. یکی زبان پریشی دریافتی و حسی؛ و دیگری زبان پریشی بیانی و حرکتی. نوع یکم به اختلال در درک زبانی اشاره دارد و نوع دیگر به اختلالات گفتاری.
در زبان پریشی دریافتی، توانایی درک آن چه بیمار می خواند یا می شنود دچار اختلال می شود. در واقع در این وضعیت پردازش ورودی های زبانی و کلامی در مغز با مشکل روبه روست. این نوع آفازیا را "آفازیای روان" نیز می گویند زیرا آن که گرفتارش باشد، به راحتی و به روانی حرف می زند اما معمولا بی معنی. مشکل او در زیر ساخت های جمله هایی است که می گوید. حرف های او قابل فهم نیست و به یاوه گویی می ماند. از خودش کلمه می سازد! او برای یافتن کلمه صحیح دچار مشکل است. از سوی دیگر، در درک مطلب ضعیف و ناتوان است. اما اگر پای نوشتن باشد باز هم حکایت حرف زدنشان است. طولانی و بی معنا چیزهایی را به هم می بافند.
اما نوع دوم یعنی زبان پریشی بیانی و حرکتی را با عنوان زبان پریشی بروکا نیز می شناسیم. البته به آن "زبان پریشی ناروان"نیز می توان لقب داد. از نامش پیداست که در اثر صدمه به ناحیه بروکا ایجاد می شود. آنان که دچار آن شوند نمی توانند روان سخن بگویند و توان سخن گویی شان نقصان می گیرد. آنها بریده بریده حرف می زنند و شناسه ها و ادات دستوری را جا می اندازند اما با همه اینها درک مطلبشان خوب است و مشکلی ندارد.
مشکلی که آنها با ادات دستوری دارند انگار راجع است به این که ناحیه بروکا مسئول رتق و فتق این بخش از کلام است. اگر از یک بیمار این چنینی بپرسی که مثلا شیر و آهو را می شناسی به سادگی می گوید بله. بعد اگر به او بگویی: "یک آهو توسط یک شیر کشته شد." و آن وقت از او بپرسی "کدام حیوان کشته شد؟"، احتمالا برای پاسخ دادن با مشکل مواجه می شود. دلیلش این است که او با این که ادات دستوری و شناسه ها را می شنود، اما مغزش در پردازش آنها با مشکل روبه رو می شود. مثلا جمل? فوق را چیزی شبیه به این در ذهن می آورد: "یییی آهو وااااا یییی شیر کشته اووو." مثل این است که این واژه های دستوری را از جمله حذف کنی و آن وقت همه ما با همین مشکل روبه رو خواهیم شد. او با اسم ها و افعال مشکلی ندارد اما کلمه های دستوری را درست درنمی یابد، پس در پاسخ دادن به سؤال "کدام حیوان کشته شد؟" به مشکل بر می خورد. همان طور که گفتم،این مشکلی است که در بیمارانی با بروکای آسیب دیده زیاد دیده می شود.
حالا ببینیم اگر رشته های عصبی ارتباط دهنده میان دو بخش مغز، یعنی ناحیه بروکا و ناحیه ورنیکه، آسیب ببینند چه می شود. این حالت نوع سومی از زبان پریثس را پدید می آورد که آن را "زبان پریشی مرکزی" می گویند. در این نوع از بیماری، کلام بیمار دچار انقطاع می شود. یعنی چند کلمه او می گوید بعد قدری معطل می شود و دوباره می گوید. اشتباهاتی می کند و کلماتی را نادرست ادا می کند که مکررا تلاش می کند آنها را اصلاح کند. مثلا جایی در حرف هایش می خواهد بگوید "سیب"؛ آن قدر تلاش می کند تا شاید موفق شود: "... سیر ... سیم ... شیب ... سیب."
این بیماران کلا با تکرار مشکل دارند. اگر از آنها بخواهی یک کلمه را تکرار کنند هر بار یک چیز می گویند. درست مثل همان کلمه سیب. اما آنها در درک مطلبی که می خوانندا یا می شنوند درگیر هیچ مشکلی نیستند. خُب ما هم می دانیم که ناحیه ورنیکه آنها آسیبی ندیده است.
نباید فراموش کنیم که تمام مغز ممکن است در کار برقراری ارتباط دخیل باشند اما آنجا که موضوع ارتباط کلامی مطرح می شود، یک نیم کره مغز که عموما در سمت چپ است تخصص یافته است و مدار بندی آن با سوی دیگر تفاوت زیادی دارد و فعالیت مغزی در هنگام سخن گفتن یا خواندن و شنیدن و درک آن ، در نواحی ای که از آنها نام برایم متمرکز است.
اما بد نیست در پایان به نوعی اختلال اکتسابی نیز اشاره کنم که به گفتار ما پیوسته است. این اختلال را "دُش خوانی" یا "خوانش پریشی" یا به لاتین Dyslexia"" می گویند. دُش خوانی اختلالی است
که در طی فرایند رشد ممکن است شکل بگیرد. می توان دُش خوانی را زیرمجموعه زبان پریشی قرار داد؛ چرا که این یکی نیز در اثر مشکلاتی پیش می آید که در حین فرایند رشد، در ساختار مدار بندی بخش های مرتبط با زبان در مغز کودک پیدا می شود. در حالی که کودک از بهره هوشی طبیعی و بینایی و شنوایی خوب برخوردار است ، اما در کار خواندن با مشکل مواجه می شود. مشکلاتی که در نورون های مغز به وجود آمده، باعث می شود بچه نتواند نشانه های تصویری را که می بیند به مداهای مربوطه ارتباط دهد. این مشکل خصوصا در مورد برخی حروف رخ می دهد که در زبان شناسی در زمره صامت های انسدادی و انفجاری یا هر دو قرار می گیرند و عبارت اند از: پ، ب ، د، ت، ک، و گ.
احتمالا دش خوانی دلایل ژنتیکی داشته باشد، اما نوعی از آن نیز وجود دارد که به آن "دُش خوانی اکتسابی" می گویند و در اثر آسیبی که ممکن است به مغز وارد شود پدید می آید. از همین نکته بیداست که این یکی دیگر قطعا زیرمجموعه زبان پریشی به حساب می آید؛ چرا که به خاطر دارید مشکلات زبانی ای که در اثر آسیب دیدن بخش های مرتبط با زبان قشر مغز ایجاد می شد را آفازیا یا زبان پریشی نامیدیم. این آخرین نوع زبان پریشی زمانی حادث می شود که به شکنجِ زاویه ای (یا anagular gyrus) که در پس ناحیه قرار دارد، آسیبی وارد شود. در این مورد نیز بیمار از بینایی و شنوایی و هوش عادی بهره مند خواهد بود اما حروف و کلمات برای او صرفا نشانه هایی عاری از معنا خواهند بود.
به این ترتیب، سخن ما در باب زبان پریشی نیز به پایان می رسد. من که امیدوارم این اختلالات و بیماری ها بر سر هیچ کس نیاید اما واقعیت این است که این آرزویی عبث است. پس چاره چیست؟ همان است که دانشمندان سرگرم آن اند و همین که ما می کنیم. چار? کار، دانستن و آگاهی است. دور نباد که در این راه، بی گمان علاج درد دردمندان پیدا شود و هم با کشف و حصول شناختی کامل از ساختارهای پیچیده و شگفت انگیز مغز، گامی هم از مرزهای این پدیده خارق العاده فراتر رویم و آن را مسخّر خود سازیم.
پی نوشت ها :
1.Alzheimer,s disease/Alzheimer disease
(منبع اصلی:وب سایت انجمن آلزیمر به نشانی alzorg)
3- Aphasia (منبع اصلی :وب سایت آموزشی بنیاد اَنِنبِرگ به نشانی www.learner.org و وب سایت دانشگاه تگزاس در آرلینگتون، برای مطالعه در باب زبان انسان (http:/ling. Uta.edu/~debbie
منبع: دانشمند ش 572