اگر اندکی افسرده هستید، در کمال تعجب باید به شما بگوییم که احتمالا در مقام قضاوتِ عملکرد خودتان -و در کل، تشخیص واقعیتهای دنیا- بهتر از نسخهٔ غیرافسردهٔ خودتان عمل میکنید.
نام این پدیده «واقعگرایی افسردهروان» است. به نظر میرسد که ما در حالت عادیمان، تمایل به زندگی همراه با توهمات ناشی از خوشحالی داریم، و وقتی افسرده میشویم آنها تبخیر میشوند. این ایده مخالف تصور عمومی است که میگوید آدمهای افسرده دیدگاه افراطی منفی درباره دنیا دارند: به نظر میرسد در واقع آنها دنیا را همانطور میبینند که واقعا هست.
به گفتهٔ انستیتو ملی سلامت روان در ایالات متحده، افسردگی یکی از فراگیرترین بیماریهای روانی در این کشور است و 6.7٪ از مردم امریکا با آن درگیرند. در دنیا نیز وضعیت بهتر از آنجا نیست. آیا معنیاش این است که بیش از 90٪ مردم با عینکهای توهمزا زندگی را میگذرانند؟ برخی پژوهشها چنین نشان میدهد. مفهوم «واقعگرایی افسردهروان» ابتدا در سال 1979 وارد ادبیات روانشناسی شد و هر چند هنوز بسیاری از روانشناسان آن را یک فرضیه نو پا میدانند، برخی دیگر نامطمئنند و نیاز به پژوهشهای بیشتر و بهتر را مطرح میکنند.
شاید این پدیده به دیگر نظریههای روانشناسی مثل «نظریه مدیریت وحشت» گره خورده باشد. مدیریت وحشت میگوید طبیعت انسان طوری شکل گرفته که خود را بفریبد: به منظور فرار از مفاهیم ترسناکی نظیر مرگ، بیشتر ما درجهای از خودفریبی را داریم. و شاید وقتی افسرده هستیم این پرده تا حدی کنار میرود و اندکی کمتر حواس خود را از واقعیت پرت میکنیم.
در حقیقت برخی روانشناسان تصدیق میکنند که عنصر خودفریبی برای سلامت روان انسان کاملا ضروری است. افراد افسرده شاید آن مقدار ضروری از خوشبینی را که برای عبور از میان درد و اندوه، پوچیها و مقصد نهایی (مرگ) لازم داریم، در اختیار ما میگذارد. پس هر چند آدمهای افسرده اوضاع را واقعبینانهتر میبینند، اما واقعیت همیشه کمک حال ما نیست.
چه افرادی بیشتر در معرض واقعگرایی افسردهروان قرار دارند؟ افراد خویشتنگرا، مذکر، و آدمهایی با ضریب هوشی بالا. این پدیده بیشتر برای کسانی پیش میآید که افسردگی خفیف دارند. در مقابل افرادی با افسردگی شدید احتمالا از مشکلات فکری بسیار بزرگتری رنج خواهند برد و دچار آن نمیشوند.
اما همه روانشناسان هم با این پدیده موافق نیستند. مایکل تی. مور که استاد دانشگاه آدلفی است بعد از انجام 75 تحقیق روی 7,000 نفر به این نتیجه رسیده که «هر چند شواهدی برای اثبات واقعگرایی افسردهروان وجود دارد اما شواهدی هم هست که نشان از وقوع آن در شرایط خاص و موارد نادر دارد.» به بیان خودمانی «حتی یک ساعتِ از کار افتاده هم دو بار در روز زمان را درست نشان میدهد» پس نتایج یک تحقیق محدود نمیتواند برای صدور رای کفایت کند.
آقای مور میگوید ماجرا این نیست که افراد افسرده نگاه واقعگرایانهتری دارند، بلکه محیط کنترلشده در بسیاری از آزمایشها شاید به طور مصنوعی چنین نتیجهای را رقم زده باشد. آنچه هنوز نمیدانیم این است که آیا افسردهها در شرایط مختلف و تجربههای متفاوت زندگی واقعی هم دنیا را واقعگرایانهتر میبینند یا خیر؟ پژوهشها هنوز به جواب قطعی نرسیدهاند. از این رو هنوز نمیتوان گفت که واقعگرایی افسردهروان پدیدهای فراگیر است یا نه. اما در اهمیت آن شکی نیست، زیرا میتواند دریچهای تازه به جلوگیری و درمان افسردگی باز کند.
روش رایج فعلی برای درمان افسردگی «درمان ادراکی» است و بر این فرض استوار است که بیمار به این خاطر دچار افسردگی شده که دارد با منفینگری به محیط اطرافش نگاه میکند. یعنی فقط چیزهای منفی را به خاطر میآورد و در تشخیص موارد مثبت ناتوان است. تصور غالب این است که درمانِ ادراکی کمک میکند چنین افرادی نگاه دقیقتر و واقعیتری به دست آورند، و در نتیجه بهتر شوند.
اما اگر ثابت شود که واقعگرایی افسردهروان حقیقت دارد، این سوال را ایجاد میکند: آیا درمانِ ادراکی واقعا به بیماران کمک میکند دنیا را دقیقتر ببینند؟ یا تنها به آنها یک عینک رنگی برای افزایش خوشبینی میدهد؟ فعلا شواهد نشان میدهد که ما دلایلی برای قبول نظریه واقعگرایی افسردهروان داریم و افراد افسرده واقعیت را از برخی جنبهها بهتر از افراد عادی تشخیص میدهند. اینکه آیا در همه شرایط چنین است یا خیر، با تحقیقات بیشتر در آینده مشخص خواهد شد.