ماهان شبکه ایرانیان

احتجاج حضرت أمیر علیه السّلام پیرامون فضائل و معجزات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله

از امام کاظم علیه السّلام نقل است که آن حضرت به واسطه پدران گرامش از امام حسین علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: روزی یکی از علمای یهودی أهل شام- که کتب آسمانی تورات و انجیل و زبور و صحف پیامبران علیهم السّلام را خوانده و بر دلائل و براهین همه آنها واقف و آگاه بود- به مجلسی وارد شد که در آن گروهی از أصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله؛ حضرت ...

احتجاج حضرت أمیر علیه السّلام پیرامون فضائل و معجزات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله

از امام کاظم علیه السّلام نقل است که آن حضرت به واسطه پدران گرامش از امام حسین علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: روزی یکی از علمای یهودی أهل شام- که کتب آسمانی تورات و انجیل و زبور و صحف پیامبران علیهم السّلام را خوانده و بر دلائل و براهین همه آنها واقف و آگاه بود- به مجلسی وارد شد که در آن گروهی از أصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله؛ حضرت أمیر علیه السّلام و ابن عبّاس و ابن مسعود، و أبو معبد الجهنی حضور داشتند.

یهودی گفت: ای امّت محمّد هیچ درجه و فضیلتی از انبیاء و مرسلین ترک نگفتید جز آنکه همه آنها را به پیامبر خودتان نسبت دادید، حال حاضرید به سؤالات من در آن مورد پاسخ گویید؟ با این سؤال همه خاموش شده و هیچ نگفتند.

حضرت أمیر علیه السّلام وقتی این گونه دید فرمود: آری من حاضرم، و این را باز تکرار می کنم که خداوند متعال هیچ درجه و فضیلتی به انبیاء و مرسلین عطا نفرمود جز آنکه همه آنها را به محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بخشید بلکه چندین برابر آن را به محمّد عطا فرمود.

عالم یهودی گفت: آیا تو پاسخ مرا خواهی گفت؟

حضرت علیه السّلام فرمود: آری، امروز برای تو فضائلی از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را ذکر خواهم کرد که موجب روشنایی چشم مؤمنین، و برطرف کننده تردید شک کنندگان در فضائل آن حضرت شود. آن حضرت هر گاه فضیلتی را برای خود بر می شمرد می فرمود: «مرا هیچ فخری به آن نیست»، و من اکنون به نوعی فضائل آن حضرت را ذکر می کنم که هیچ خللی در شخصیت انبیای دیگر پیش نیاید، و این را فقط و فقط به جهت شکر خداوند در بخششهایش به محمّد همانند آنچه به تمام انبیاء داده است ذکر می کنم.

عالم یهودی گفت: من از شما می پرسم و تو پاسخ خود را آماده کن.

حضرت علیه السّلام فرمود: شروع کن.

عالم یهودی گفت: از حضرت آدم علیه السّلام شروع می کنم، خداوند ملائکه را به سجده او واداشت، آیا محمّد یک چنین فضیلتی را دارا می باشد؟.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین گونه است، ولی این را بدان اگر خداوند ملائکه خود را به سجده آدم واداشت، این سجده؛ سجده طاعت نبود که ملائکه آدم را عبادت کنند نه خدا را، بلکه این سجده نوعی اعتراف به فضیلت آدم، و رحمتی از ناحیه خداوند بود.

ولی محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن عطا شده، خداوند در جبروت خود همراه تمامی فرشتگان بر او درود فرستاد، و همه مؤمنین را موظّف به صلوات فرستادن بر او نمود، و این فضیلتی افزون بر فضیلت آدم علیه السّلام است.

عالم یهودی گفت: خداوند از خطای آدم علیه السّلام گذشت و توبه اش را پذیرفت؟

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بزرگتر از این برایش اتّفاق افتاد بی آنکه مرتکب خطایی شده باشد، خداوند در باره آن حضرت در قرآن فرموده: لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ[1]، و آن حضرت در روز قیامت به هیچ گناه و خطایی خوانده نخواهد شد.

عالم یهودی گفت: حضرت إدریس علیه السّلام؛ خداوند او را مقامی بسیار رفیع بخشیده و او را پس از وفات از تحفه های بهشت اطعام نمود.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر از آن عطا شده، خداوند در باره او فرموده: وَ رَفَعْنا لَک ذِکرَک[2]، و همین آیه در رفعت مقام او از جانب خدا کفایت می کند، و چنانچه حضرت إدریس از تحفه های بهشت پس از وفات اطعام شده، حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در زندگی دنیا اطعام شده است، روزی آن حضرت دچار گرسنگی شدیدی شد، در این وقت جبرئیل با جامی از تحفه های بهشت نزد آن حضرت آمد، جام با تحفه در دست آن حضرت به تهلیل (گفتن: لا إله إلّا اللَّه) ربّ جلیل و تسبیح و تکبیر پرداخته و حمد الهی را بجا آورد، و آن جام را أهل بیت آن حضرت بدست گرفته و همان جملات از تهلیل و تکبیر و...را تکرار نمود، در این موقع یکی از أصحاب قصد گرفتن جام را نمود که جبرئیل جلو آمده و جام را گرفت و به پیامبر گفت: آن را که تحفه ای از تحفه های بهشت است و خداوند آن را برایت فرستاده میل کنید، و این را بدان که خوردن آن جز برای نبی یا وصی نبی جایز نیست، و ما أهل بیت با آن حضرت آن را میل نمودیم، و الآن که این مطالب را می گویم گویا مزّه لذیذ آن را احساس می کنم.

عالم یهودی گفت: این حضرت نوح علیه السّلام است، برای ذات اقدس الهی صبر و شکیب ورزید، و هنگامی که از سوی قوم خود تکذیب شد آنان را معذور داشت.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در راه خدا صبر و شکیب نموده و زمانی که مورد تکذیب و طرد قوم خود قرار گرفت و حتّی زمانی که او را با سنگ زدند قوم خود را معذور داشت، و هنگامی که أبو لهب با بی شرمی به پای مبارک آن حضرت در بالای کوه زنجیر بست، وقتی از سوی قوم این گونه مشقّت و زحمت به پیامبر رسید خداوند به «جائیل» فرشته کوه وحی فرمود: کوه را بشکاف که در تحت امر محمّد باشی، جائیل نیز نزد آن حضرت حاضر شده و گفت من تحت فرمان شمایم اگر بفرمایی کوه را بر سر این قوم فرو آورده و همه را از دم هلاک خواهم کرد! ولی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: من به رحمت عالمیان مبعوث شده ام و دعای شبانه روز من این است که خدایا امّتم را هدایت فرما زیرا آنان نمی دانند. وای بر تو ای یهودی! حضرت نوح علیه السّلام وقتی شاهد غرق شدن قوم خود بود تنها به رقّت فامیلی اظهار نموده و گفت: «رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی» و خداوند فرمود: «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ» و با این فرمایش خواست او را تسلّی دهد، ولی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله وقتی معانده قوم بر او بالا گرفته و کار به شمشیر کشید رقّت فامیلی بر او غلبه نکرده و به دید رحمت به آنان نظر نکرد.

یهودی گفت: زیرا نوح بر قوم خود نفرین کرد و آسمان سیل آسا باریدن گرفت.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی آن دعا از سر غضب بود، و آسمان سیل- آسا برای محمّد صلّی اللَّه علیه و آله از سر رحمت بارید، و این بدان خاطر بود که آن حضرت پس از مهاجرت به مدینه در روز جمعه ای گروهی نزد وی آمده و گفتند: ای رسول خدا، ما را دریاب که بسیار درمانده و از کمبود آب مضطرّ و بی تابیم، آن حضرت نیز دست خود را به اندازه ای برای دعا بالا برد که سفیدی زیر بغلش نمودار شد، و این در حالی بود که هیچ ابری در آسمان نبود، فی الفور خداوند اجابت فرموده و آنان را سیراب ساخت، و شدّت باران به نوعی بود که جوانان برومند هر چه تلاش کردند که سریعا به منازل خود برسند از شدّت سیل نتوانستند، و این بارش هفت روز طول کشید، و در جمعه بعد خدمت پیامبر رسیده و از سر شکایت از شدّت باران خواستار بند آمدن آن شدند، در این حال آن حضرت تبسّمی فرموده و گفت: این سرعت ملالت آدمیزاد است، سپس دست به دعا برداشته و عرضه داشت: «پروردگارا این باران را در اطراف مدینه بباران و بر سر مردم شهر مریز، و آن را در اصول نباتات و زراعات و چراگاه حیوانات بفرما» پس از آن در خارج شهر مدینه باران می بارید و در اثر کرامت آن حضرت نزد خداوند عزّ و جلّ قطره ای باران در مدینه نمی بارید.

عالم یهودی گفت: حضرت هود علیه السّلام؛ که خداوند او را بر دشمنانش نصرت داد و آنان را با باد هلاک گردانید. آیا این گونه محمّد را یاری نموده؟

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر از آن عطا شده است، خداوند او را در روز خندق (جنگ احزاب) با بادی که سنگریزه های معرکه را برداشته و بر روی آن دشمنان می زد، و نیز با لشکریانی از ملائکه او را یاری نمود، و خداوند محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را با هشت هزار فرشته بر هود تفضیل داد، و دیگر آنکه او را بر هود تفضیل داد زیرا باد قوم عاد باد غضب و سخط، و باد محمّد صلّی اللَّه علیه و آله باد رحمت بود، خداوند فرموده: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ جاءَتْکمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها[3].

عالم یهودی گفت: خداوند برای حضرت صالح علیه السّلام ناقه ای خارج نمود تا برای قومش مایه عبرتی باشد.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر از آن داده شده است، ناقه حضرت صالح با او هیچ کلام و سخنی نگفت، و حتّی به نبوّت او شهادت نداد، و من با حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در یکی از غزوات بودم ناگاه دیدم که شتری به ما نزدیک می شود، سپس نعره ای زده و خداوند آن را به کلام آورده و گفت: ای رسول خدا، فلان کس آنقدر از من کار کشید تا پیر شدم، و حال می خواهد سرم را ببرد، و من از این کار به تو پناه می آرم! رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله با شنیدن این کلام بدنبال صاحب آن شتر فرستاده و از او طلب بخشش او را نموده و صاحب شتر نیز او را به حضرت بخشیده و آن را آزاد نمود. و روزی دیگر من با آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله بودم که فردی بادیه نشین با ناقه و فرد دیگری نزد آن حضرت حاضر شده و با هم سر آن شتر اختلاف داشتند و یکی دیگری را متّهم به دزدی می کرد و هر چند می گفت من این شتر را از فلان یهودی خریده ام مفید فایده نمی افتاد، و مدّعی شهود گذرانید که او این شتر را دزدیده، ناگاه شتر به سخن آمده و گفت: ای رسول خدا فلانی از من بری است، و گروه شاهدان دروغ گفته اند، و سارق من فلان یهودی است.

عالم یهودی گفت: این إبراهیم علیه السّلام است خداوند او را آگاه گردانید با عبرتهایی به معرفت و شناخت خود و در نهایت دلائل او محیط بر ایمان او به خداوند شد.

حضرت علیه السّلام فرمود: آری همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن داده شده است [خداوند او را آگاه گردانید با عبرتهایی به معرفت و شناخت خود و در نهایت دلائل او محیط بر ایمانش به خداوند شد] و حضرت إبراهیم علیه السّلام در آن وقت پانزده ساله بود و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله هفت سال بیشتر نداشت، گروهی از تجّار مسیحی با کالاهای خود ما بین صفا و مروه نزول نمودند، با دیدن آن حضرت یکی از مسیحیان او را به صفت و نشانه و خبر مبعوث شدن و آیاتش شناخت، و همگی به آن حضرت گفتند:

ای نوجوان اسم تو چیست؟ گفت: محمّد، گفتند: نام پدر تو چیست؟ گفت: عبد اللَّه.

و با اشاره به زمین گفتند: اسم این چیست؟ گفت: زمین. و با اشاره به آسمان گفتند:

اسم این چیست؟ گفت: آسمان.

گفتند: پروردگار آن دو کیست؟ گفت: اللَّه. سپس آن حضرت ایشان را سرزنش کرده و فرمود: آیا مرا در مورد خداوند عزّ و جلّ به تردید و شک می اندازید؟! وای بر تو ای یهودی، آن حضرت به تمام این اعتبارات بر معرفت خداوند عزّ و جلّ ایمان یافت با اینکه تمام قوم او کافر بودند، آنان تقسیم اموال و مشاورت خود به ازلام و تیر نموده و بت می پرستیدند و آن حضرت فقط می گفت:

«لا إله إلّا اللَّه»

عالم یهودی گفت: حضرت إبراهیم علیه السّلام با سه پرده از نمرود محجوب گردید.

حضرت فرمود: همین طور است، و پیامبر از قاتل خود با پنج پرده محجوب گردید، سه پرده به سه پرده و دو پرده آن حضرت نشانه فضل و برتری او است. خداوند عزّ و جلّ در وصف محمّد صلّی اللَّه علیه و آله می فرماید: وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا این پرده أوّل. وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا و این پرده دوم. فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ[4] و این هم پرده سوم. سپس فرموده: وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَینَک وَ بَینَ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً[5] و این هم پرده چهارم. سپس فرموده: فَهِی إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ[6] و با این تعداد پرده و حجابها به پنج می رسد.

عالم یهودی گفت: این إبراهیم است که فرد کافر از برهان نبوّت او مبهوت شد.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و نزد حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله تکذیب کننده بعث بعد از مرگ نزد او آمد و او همان ابی بن خلف الجمحی است، روزی استخوان کهنه ای را نزد آن حضرت آورده و آن را مالیده و پراکند و گفت: ای محمّد مَنْ یحْی الْعِظامَ وَ هِی رَمِیمٌ[7]؟ و خداوند زبان محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را به آیات محکم گویا فرموده و ابی را توسّط برهان نبوّت او مبهوت ساخته و فرمود: قُلْ یحْییهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ[8] و آن فرد تکذیب کننده مبهوت بازگشت.

عالم یهودی گفت: این حضرت إبراهیم علیه السّلام است که از سر غضب برای خدا بتهای قوم خود را خرد و نابود کرد.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله تعداد سیصد و شصت بت را از خانه کعبه به زیر کشیده و آنها را از جزیرة العرب نفی نمود و پرستندگان آنها را با شمشیر خوار و ذلیل نمود.

عالم یهودی گفت: این حضرت إبراهیم علیه السّلام است که پسر خود را دست و پا بسته به زمین خوابانید [تا آن را طبق دستور خدا قربانی نماید].

حضرت فرمود: همین طور است، و حضرت إبراهیم پس از این کار فدی یافت (یعنی بجای پسر؛ حیوانی را قربانی نمود)، ولی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را مصیبتی سخت تر از آن رسید، آن حضرت بر سر جنازه عمویش حمزه حاضر شد، همو که اسد اللَّه و اسد رسول و یاور دین او بود، و جدایی او همچون جدایی روح از جسد بود با این حال اظهار حزن و شورش نکرده، و به موضع او: از سر احساس خود و احساس أهل بیت او نگاه و نظری نینداخت تا با این صبر و تسلیم امر بودن موجبات خشنودی خداوند را در تمام اعمال فراهم سازد، و فرمود: اگر صفیه (همسر حمزه) محزون نمی شد جنازه او را هم ترک می کردم تا روز قیامت از بطن درندگان و چینه دان پرندگان محشور شود، و اگر نبود که این پس از من سنّت شود حتما این کار را می کردم.

عالم یهودی گفت: این حضرت إبراهیم علیه السّلام است که قومش او را روانه آتش نمودند و او صبر و شکیب ورزیده تا خداوند عزّ و جلّ آتش را بر او سرد و سلامت گردانید آیا یک چنین فضیلتی را مشمول محمّد صلّی اللَّه علیه و آله نموده است؟

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله وقتی وارد خیبر شد یک زن یهودی او را مسموم ساخت و خداوند سمّ را در دل آن حضرت سرد و سلامت داشته تا اجل او فرا رسد، و آن سمّ بنوعی بود که وقتی در دل واقع می شد همچون آتش تمام آن محیط را می سوزاند، و این از قدرت خداوند است که انکارناپذیر است.

عالم یهودی گفت: این حضرت یعقوب علیه السّلام است، که از ناحیه اولاد و اسباط خیر بسیاری نصیب او گردید، و مریم دخت عمران نیز از دختران او بود!

فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله از این بابت دارای خیر بیشتری است، زیرا فاطمه سرور بانوان جهانیان از دختران او، و حسن و حسین دخترزاده او می باشند.

عالم یهودی گفت: این حضرت یعقوب علیه السّلام است که در فراق و دوری فرزند خود بقدری شکیب و صبر ورزید که از سر حزن مشرف به مرگ شد.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حزن یعقوب حزن دوری بود که منجر به نزدیکی و ملاقات شد، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله هنگامی که نور چشم و فرزند او إبراهیم در حیات آن حضرت وفات یافت، با این کار مورد امتحان واقع شد تا ثواب او بسیار شود، پس آن حضرت فرمود: «جان محزون است، و قلب در جزع، و ما بر تو ای إبراهیم محزون و غمناکیم، ولی هیچ سخنی که موجب سخط الهی شود بر زبان نرانیم»، و در تمام این امور دنبال رضای الهی و در تمام افعال در پی تسلیم بودن محض به درگاه خداوند بود.

عالم یهودی گفت: این حضرت یوسف علیه السّلام است سختی دوری و فراق پدر چشید، و برای پرهیز از گناه گوشه زندان را برگزید، و تک و تنها در چاه انداخته شد.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله سختی و مرارت غربت و فراق و دوری أهل و اولاد و مال را چشید، و از حرم امن الهی مهاجرت نمود، و هنگامی که خداوند این حال او را مشاهده فرمود، خوابی را- همچون خواب یوسف- به او نمایاند و راستی و صدق آن را برای جهانیان نمایانده و فرمود: «همانا خدا خواب پیامبرش را بحقّ راست آورد که اگر خدای خواهد هر آینه به مسجد الحرام در خواهید آمد، در ایمنی و سر تراشیده و کوتاه موی بی آنکه بیمی داشته باشید- فتح: 27»، و اگر یوسف در زندان محبوس شد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله خود را در شعب ابی طالب به مدّت سه سال محبوس نمود، در حالی که تمام اقارب و فامیل با او قطع رابطه نمودند، و کفّار او را به شدّت در تنگنا قرار دادند، در این میان خداوند ضعیفترین خلق خود را امر فرمود تا آن عهد مکتوب ایشان را در قطع رحم با آن حضرت بخورد. و اگر یوسف در چاه انداخته شد، حضرت محمّد از- صلّی اللَّه علیه و آله- ترس دشمنش در غار مخفی شد تا اینکه به همراه خود فرمود: «اندوه مدار، خدا با ماست- توبه: 40» و خداوند با این کلام وی را در قرآن مدح فرموده است.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی بن عمران علیه السّلام است خداوند به او توراتی را عطا فرموده که در آن حکم او مستور است.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن داده شده است، به آن حضرت سوره بقره و مائده در برابر انجیل داده شده، و طواسین و طه و نصف مفصّل و حوامیم در برابر تورات داده شده، و نصف دیگر مفصّل و تسابیح در برابر زبور داده شده [9]، و سوره بنی اسرائیل (إسراء) و برائت در برابر صحف إبراهیم و صحف موسی علیه السّلام عطا شده است، و خداوند عزّ و جلّ محمّد را به سبع طوال و فاتحة الکتاب؛ که سبع مثانی و قرآن عظیم است افزون و زیادی بخشید، و کتاب و حکمت نیز عطا گردید.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است، با خداوند عزّ و جلّ در طور سیناء مناجات نمود.

حضرت فرمود: همین طور است، و خداوند در سدرة المنتهی به محمّد صلّی اللَّه علیه و آله وحی فرستاد، پس جایگاه وی در آسمان پسندیده، و در آخر عرش مذکور می باشد.

عالم یهودی گفت: خداوند عزّ و جلّ محبّتی را از خود در قلب موسی علیه السّلام نهاد.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن عطا شده است، خداوند در باره او نیز همین محبّت را نهاده است، بگو ببینم خداوند چه کسی را شریک در این اسم نموده

«أشهد أن لا إله إلّا اللَّه، و أشهد أنّ محمّدا رسول اللَّه»

که شهادت به وحدانیت خداوند تنها با شهادت به رسالت محمّد به کمال می رسد، در هیچ مکان آواز به ذکر نام خدا بلند نگردد مگر آنکه بعد از آن؛ اسم گرامی آن حضرت مرتفع گردد.

عالم یهودی گفت: خداوند به مادر موسی وحی فرستاد، و این نشان از فضیلت جایگاه موسی نزد خداوند عزّ و جلّ دارد.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و خداوند مادر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را نیز مشمول لطف خود فرموده و به او رسانید که نام پسر تو محمّد است، تا اینکه آن بانوی گرامی گفت:

من و تمام جهانیان شهادت می دهیم که محمّد همان رسول اللَّه منتظر است. و تمام فرشتگان بر انبیاء شهادت دادند که ایشان نام وی را در کتب خود ثبت نموده اند. و در سایه لطف خداوند به آن بانو بود که نام آن رسول گرامی را به او اعلام نمود، و این تنها به جهت فضل منزلت او نزد خداوند بود، تا اینکه آن بانو در خواب دید که به او می گویند: هر آینه در شکم تو سرور و آقایی است، پس هر گاه او را زاییدی نامش را محمّد گذار، و خداوند نام او را از یکی از نامهای خود مشتقّ ساخت، خداوند محمود و او محمّد است.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که خداوند او را نزد فرعون فرستاد و معجزه بزرگی را به دست او نمایان ساخت.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله به سوی فراعنه بسیاری فرستاده شد، افرادی همچون أبو جهل بن هشام، عتبة بن ربیعه، و شیبه، و أبو البختری، و نصر بن حارث، و ابی بن خلف، و منبّه و نبیه دو فرزند حجّاج، و به سوی پنج نفر از مسخره کنندگان: ولید بن مغیره مخزومی، و عاص بن وائل سهمی، و أسود بن- عبد یغوث زهری، و أسود بن مطّلب، و حارث بن طلاطله، تا معجزاتی در آفاق و انفس بر ایشان نمایاند تا اینکه بخوبی آشکار گردید که او بر حقّ است.

عالم یهودی گفت: خداوند برای موسی از فرعون انتقام سختی گرفت.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و خداوند برای محمّد صلّی اللَّه علیه و آله نیز انتقام سختی از این فراعنه گرفت، امّا مسخره کنندگان، خداوند در باره اشان فرموده: إِنَّا کفَیناک الْمُسْتَهْزِئِینَ[10]، پس هر پنج نفرشان را در روز احد به قتل رسانید.

امّا ولید بن مغیره: روزی به جایی می رفت از مسیری گذر کرد که فردی خزاعی تیری مستور به پر را در آنجا قرار داده بود، تکه ای از آن به دست او خورده و رگ اکحل او را دریده تا خون جاری شد، و در حال جان دادن می گفت: «خدای محمّد مرا کشت!».

امّا عاص بن وائل سهمی: روزی برای کاری به مکانی رفته بود که سنگی از زیر پایش لغزیده و سقوط نمود و تکه تکه شده و به هلاکت رسید، و می گفت: «خدای محمّد مرا کشت!».

و امّا أسود بن عبد یغوث: روزی او برای استقبال فرزندش زمعه خارج شد، در این بین زیر سایه درختی ایستاد، در این حال جبرئیل علیه السّلام نازل شده و سر او را به درخت کوفت، و او می گفت: مرا از دست این فرد نجات بده، و غلامش گفت: من هیچ کس را نمی بینم که با تو کاری انجام دهد جز خودت را، پس او را کشت و او می گفت: «خدای محمّد مرا کشت!».

و امّا أسود بن مطّلب: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله او را نفرین کرد که خداوند روشنی دیدگانش را خاموش سازد، و او را به دست پسرش به قتل رساند. او روزی برای کاری به مکانی رفته بود که جبرئیل با برگی سبز نزد او آمده و با آن به صورت او زد تا اینکه کور شد، و در همان حال کوری بماند تا اینکه خداوند فرزند او را مأمور قتل وی ساخت.

و امّا حارث بن طلاطله: او در هوایی گرم از خانه اش خارج شد و گرفتار بادی سموم شد و در اثر آن چهره اش به مردی حبشی تغییر یافت، زمانی که نزد أهل خود بازگشت گفت من حارث هستم، جماعت که او را نشناخته بودند غضب نموده و او را کشتند، و او در این حال می گفت: «خدای محمّد مرا کشت!».

و روایت است که أسود بن حارث در اثر خوردن ماهی شوری دچار عطش شد، و آنقدر آب خورد تا شکمش پاره شد، و او در این حال می گفت: «خدای محمّد مرا کشت!».

همه این وقایع در یک ساعت رخ داد، و این بدان جهت بود که ایشان نزد رسول خدا یک صدا گفتند: ای محمّد، ما تا زمان ظهر به تو فرصت می دهیم اگر از گفته ات بازنگردی تو را به قتل خواهیم رساند، پس پیامبر از سر حزن و اندوه از کلام ایشان به خانه خود رفته و درب را قفل نمود، در این حال جبرئیل همان ساعت از جانب خدا نزد او آمده و گفت: ای محمّد، سلام (یکی از نامهای خداوند) بر تو سلام فرستاده و می فرماید: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ[11]، یعنی امر و کار خود را برای أهل مکه ظاهر کن، و ایشان را به ایمان بخوان. حضرت فرمود: ای جبرئیل با مسخره کنندگان و وعیدشان چه کنم؟

جبرئیل گفت: إِنَّا کفَیناک الْمُسْتَهْزِئِینَ[12]، فرمود: ای جبرئیل، اینان الحال نزد منند، جبرئیل گفت: آنان را خلاص کردم، اکنون امر الهی را اظهار نما.

و امّا باقی فراعنه همگی در روز بدر با شمشیر کشته شدند، و خداوند جمعشان را پراکنده ساخته و همگی به درک واصل شدند.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است، که عصایی داده شد که تبدیل به اژدها می گشت.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن داده شده، مردی از أبو جهل مطالبه دینی از بابت قیمت شتری که به او فروخته بود داشت، و أبو جهل بی اعتنا به او سرگرم نوشیدن شراب بود، و آن مرد هر چه گشت او را نیافت، در این حال یکی از مسخره کنندگان به او گفت: دنبال که می گردی؟ گفت: عمرو بن هشام - یعنی همان أبو جهل- از او طلبی دارم، گفت: می خواهی تو را به کسی که حقوق را مطالبه می کند راهنمایی کنم؟ گفت: آری.

پس او را بنزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرستاد، و أبو جهل را آرزو بود که روزی محمّد از او حاجتی بخواهد تا وی را مسخره نموده و ردّ کند، پس آن مرد نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آمده و گفت: ای محمّد، گویا میان تو و عمرو بن هشام حسن رفاقتی است، من شما را شفیع میان خود و او قرار می دهم، پس آن حضرت با او رهسپار شده تا درب منزل أبو جهل رسیده و گفت: برخیز ای أبو جهل و حقّ این مرد را بپرداز- و او را در این روز أبو جهل نامید- پس أبو جهل فی الفور برخاسته و حقّ آن مرد را پرداخت. وقتی او به جمع دوستان خود رفت یکی به او گفت: حقّ آن مرد را از ترس محمّد پرداختی؟! گفت: وای بر شما! عذر مرا بپذیرید، هنگامی که او نزد من آمد در سمت راستش مردان مسلّحی را دیدم که برق می زدند، و در سمت چپ او دو اژدر عظیم الجثّه بود که دندان بر هم می کوفتند و دو چشمشان همچون کوره آهنگر از آن شعله های آتش به سوی آسمان متصاعد بود، و در این حال اگر از پرداخت امتناع می کردم از شرّ آنها در امان نمی ماندم.

این واقعه بزرگتر از عطای موسی می باشد، یک اژدر به اژدر موسی، و خدا محمّد را با یک اژدر دیگر و هشت فرشته مسلّح برتری داده، و این گونه بود که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله کفّار قریش را با نفرین آزار می داد، پس یک روز برخاسته و نسبت سفاهت به احلامشان داده و از دینشان عیب گرفت و بتان ایشان را دشنام داد، و پدرانشان را گمراه دانست، از این ماجرا آنان بسیار غمگین شدند، أبو جهل گفت: بخدا قسم که مرگ برای ما از زندگی بهتر است، آیا میان شما جماعت قریش کسی نیست که محمّد را بکشد و بخاطرش کشته شود؟ گفتند:

نه، گفت: پس من خودم او را می کشم، اگر فرزندان عبد المطّلب خواستند مرا بکشند، و گر نه مرا رها کنند، قریش گفتند: اگر تو این کار را بکنی در میان أهل وادی معروف خواهی شد و همیشه از تو یاد کنند، گفت: محمّد در اطراف کعبه بسیار به سجده می رود، پس هنگامی که آمد و به سجده رفت سنگی را برداشته و با آن کارش را یکسره خواهم کرد.

پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آمده و هفت بار دور کعبه طواف نمود، سپس نماز گزارده و به سجده رفت، در این حال أبو جهل سنگی را برداشته و بالای سر آن حضرت رفت، هنگامی که نزدیک او شد دید شیری دهان باز کرده به او نزدیک شد، پس أبو جهل از ترس به خود لرزیده و سنگ را رها کرده و روی پایش افتاد و آن را مجروح کرد، پس با پایی خونین و رنگی پریده و عرق ریزان صحنه را ترک کرد.

رفقای أبو جهل به او گفتند: تا بحال تو را چون امروز ندیده ایم؟ گفت: وای بر شما مرا معذور بدارید، و تمام قصّه را برایشان گفت.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که ید بیضاء عطا شده، آیا برای محمّد چنین فضیلتی می باشد؟

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر و بهتر از آن عطا شده است، آن حضرت هر کجا که می نشست یک نوری از سمت راست و چپ او می درخشید، و همه مردم آن را می دیدند.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که راهی از میان دریا برایش گشوده شد، آیا چنین فضیلتی نیز برای محمّد هست؟

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن عطا شده است، روز حنین با آن حضرت خارج شدیم در راه به مکانی رسیدیم که سیل همه جا را گرفته بود، و با اندازه ای که گرفتیم عمق آن چهارده قد بود، همه گفتند: ای رسول خدا، دشمن در پشت ما و وادی پرسیل جلوی ما است- همان گونه که أصحاب موسی گفتند: إِنَّا لَمُدْرَکونَ[13] پس آن حضرت دست به دعا از مرکب پیاده شده و عرضه داشت: «پروردگارا، تو برای هر مرسلی نشانه ای قرار داده ای، پس قدرت خود را به من بنمای» و سوار مرکب شد، و تمام آن خیل عظیم بطوری از آن آب ردّ شدند که اصلا سم اسبان و اخفاف شتران تر نشد، و پیروزمندانه از آن غزوه بازگشتیم.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که سنگی داده شد که از آن دوازده چشمه بیرون زد.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله وقتی وارد حدیبیه شد و أهل مکه او را محاصره کردند، چیزی برتر از آن سنگ عطا شد، أصحاب را تشنگی سختی درگرفت و شکایت به آن حضرت بردند، و شدّت عطش بنوعی بود که همه به پهلوهای چهارپایان پناه بردند، و این را به او گزارش دادند، پس آن حضرت ظرف آبی یمانی خواست سپس دست مبارک خود را داخل قدح برده بیرون آورد، ناگاه از میان انگشتان آن حضرت چشمه های آب روان گشت، و ما و همه چهارپایان رو بدان آورده و همگی سیراب شدیم، و تمام ظروف خود را پر آب نمودیم.

و در آنجا چاه خشکی بود، آن حضرت تیری از کیسه خویش بیرون آورده به دست براء بن عازب داده گفت: این تیر را میان آن چاه خشک بنشان، او نیز همان کرد، فی الفور در زیر این تیر دوازده چشمه جاری شد.

و نیز روز میضاة (که مردم به آن محلّ رفته از آنجا وضو از برای عبادت می گرفتند) مایه عبرت و نشانه ای برای منکرین نبوّت آن حضرت بود، همچون سنگ موسی علیه السّلام، روزی آن میضاة را طلب نمود، و دست مبارک خود بر آن نهاد، آب به فوران آمده و بلند شد بطوری که هشت هزار مرد از آن وضو ساخته و به قدر حاجت خود از آن نوشیدند، و چهارپایان خود را سیراب ساخته، و آنچه می خواستند با خود بردند.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که منّ و سلوی عطا شد، پس آیا مانند اینها به محمّد نیز داده شده؟

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آنها عطا شده است، خداوند عزّ و جلّ تمام غنائم را برای او و امّتش حلال ساخت، و پیش از او برای هیچ کس حلال نساخته بود، پس این از منّ و سلوی برتر است، و زیاده از این تنها نیت خیر را بدون عمل برای ایشان عمل صالح قرار داد، و این را در باره هیچ یک از امّتهای سابق قرار نداده بود، پس هر گاه یکی از ایشان قصد کار خیری را بکند و آن را انجام ندهد یک حسنه در دفتر اعمال او ثبت خواهد شد، و در صورت عمل ده حسنه مکتوب گردد.

عالم یهودی گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که ابرها بر او سایه انداخت.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و این کار برای موسی در «تیه» (که جمعی از بنی اسرائیل در آن سرگردان بودند) رخ داد، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن داده شده، خداوند ابری را مقرّر فرمود که پیوسته از ابتدای تولّد تا دم مرگ در سفر و حضر بر سر مبارک او سایه اندازد. پس این افضل و برتر از آن است که به موسی عطا شده است.

عالم یهودی گفت: این حضرت داود علیه السّلام است که خداوند آهن را برای او نرم ساخت، و از آن سپرها را ساخت.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر و برتر از آن داده شده، خداوند سنگ سخت محکم را برای او نرم نموده و تبدیل به غار ساخت، و زیر دستان مبارک آن حضرت در بیت المقدس چنان نرم همچون خمیر شد، ما این را مشاهده کردیم و تحت رایت او آن را التماس نمودیم.

عالم یهودی گفت: این حضرت داود علیه السّلام است، که بر خطای خود گریست بنوعی که کوهها از سر ترس با او ساری و جاری شدند.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن عطا شده، آن حضرت وقتی به نماز می ایستاد از شدّت گریه از سینه و شکم او صوتی همچون آوازی که از دیگ مسین مملوّ از آب که بر بالای آتش افروخته باشد در جوش و غلیان بود شنیده می شد، و این در حالی بود که خداوند او را از عقاب خود ایمن ساخته بود، و آن حضرت با این گریه می خواست به درگاه خداوند اظهار تخشّع کند و او امام و مقتدای همه است، و آن رسول گرامی مدّت ده سال به واسطه عبودیت خداوند بر اطراف انگشتان ایستاده عبادت ربّ العزّت نمود تا آنکه قدمهای مبارک متورّم و سطبر و رنگ مبارکش مایل به زردی گردید، و دائما نماز شب خواند، تا آنکه از جانب خداوند عزّ و جلّ عتاب شد که طه ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقی، بلکه باید بدان واسطه خوشبخت گردی، و او چندان گریه می کرد که در برخی اوقات بیهوش می شد، روزی یکی از أصحاب به او عرض کرد: ای رسول خدا، مگر نه این است که خداوند گناهان دور و نزدیک گذشته تو را آمرزیده؟ گفت:

آری، مگر من نباید بنده سپاسگزار خدا باشم؟!.

و چنانچه کوهها با او جاری شده و تسبیح گفتند، با محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن انجام شده، ما با او بر کوه حراء بودیم، ناگاه کوه به لرزه درآمد و آن حضرت به کوه فرمود: آرام بگیر، که جز نبی و وصی یا صدّیق شهید بر روی تو نایستاده. پس کوه مطیع فرمان آن حضرت آرام گرفت، و ما با او از کوهی عبور می کردیم که ناگاه قطرات گریه از برخی از قسمتهای آن بیرون می زد، آن حضرت به کوه فرمود: برای چه گریه می کنی؟. گفت: ای رسول خدا، حضرت مسیح بر من عبور کرد و او مردم را از آتشی می ترساند که هیمه آن مردمند و سنگها، و من ترس آن دارم که نکند من از آن سنگها باشم، حضرت بدو فرمود: هراس مکن، آن سنگ؛ کبریت است. پس کوه آرام گرفته و سکون یافت و پاسخ او را داد.

عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان علیه السّلام است، ملک و سلطنتی عطا شد که هیچ کسی پس از او بدان دست نیافت.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر و برتر از آن عطا شده، روزی فرشته ای بر آن حضرت نازل شد که پیش از آن به زمین نیامده بود، و او همان میکائیل است، عرض کرد: ای محمّد! اگر خواهی پادشاه و منعم و مکرم باش، و این کلیدهای گنجینه های زمین با تو است، و تمام کوههای آن با تو طلا و نقره خواهد شد، و این کار ذرّه ای از آنچه در آخرت برایت ذخیره شده کم نخواهد کرد، پس اشاره ای به جبرئیل- که از میان فرشتگان دوست آن حضرت بود- نمود، و او را اشاره به تواضع نمود، پس فرمود: بلکه من نبوّت و بندگی را اختیار کردم که یک روز بخورم و دو روز گرسنه باشم، تا اینکه به برادرانم از انبیاء ملحق شوم، پس خداوند عزّ و جلّ به آن حضرت کوثر و رتبه شفاعت را عنایت فرمود و این درجه رفعت و کرامت هفتاد مرتبه عظیمتر از ملک دنیا از أوّل تا آخر آن است، و او را وعده مقام محمود فرمود، پس وقتی روز قیامت فرا رسد خداوند عزّ و جلّ او را بر روی عرش می نشاند، پس ای یهودی این عطا از آنچه به سلیمان داده شده بسی برتر و بهتر است.

عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان است که تمام بادها تحت فرمان او شدند، بطوری که با آن به تمام شهرها می رفت تا به یک شب و روز راه یک ماهه می پیمود.

حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر و بهتر از آن داده شده، ایشان مسیر یک ماه راه از مسجد الحرام به مسجد الأقصی را سیر داده شد، و از آنجا در ملکوت آسمانها مسیر پنجاه هزار سال را عروج داده شد، و این همه در کمتر از سه شب بود، تا اینکه به ساق عرش رسید، تا اینکه به علم نزدیک شد و به آن چسبیده و از آنجا او را به جنّت برده به بالای رفرف سبز مشرّف شد، در آنجا نور محلّ بصر آن رسول گرامی را خیره کرده پس عظمت حضرت عزّ و جلّ را به چشم دل به نظر درآورد، و با دیدگان او را ندید، و فاصله میان او و آن نور به مقدار فاصله دو کمان یا کمتر از آن بود، پس خداوند وحی فرستاد به بنده اش آنچه فرستاد، و از جمله آن این آیه شریفه از سوره مبارکه بقره بود که: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحاسِبْکمْ بِهِ اللَّهُ فَیغْفِرُ لِمَنْ یشاءُ وَ یعَذِّبُ مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ[14].

و این آیه بر تمام انبیاء از زمان حضرت آدم عرضه شد تا اینکه خداوند عزّ و جلّ حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را مبعوث فرمود، و بر تمام امّتها عرضه شد و از شدّت سنگینی آن را نپذیرفتند، و آن بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله عرضه شد و آن را پذیرفت و پس از عرضه بر امّت او نیز آن را پذیرفتند، پس وقتی خداوند تبارک و تعالی این پذیرش را از ایشان مشاهده نمود دریافت که اینان طاقت آن را ندارند، پس هنگامی که آن حضرت به ساق عرش رسید آن مطلب را بر او تکرار فرمود تا در باره اش اندیشه کند، پس فرمود: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ [15] پس آن حضرت از جانب خود و امّتش پاسخ داد که: وَ الْمُؤْمِنُونَ کلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکتِهِ وَ کتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ، پس خداوند متعال فرمود:

در صورت انجام این اعمال بهشت و مغفرت از آن ایشان خواهد بود، و پیامبر عرض کرد:

اگر این گونه با ما رفتار فرمایی، غُفْرانَک رَبَّنا وَ إِلَیک الْمَصِیرُ یعنی ما خواهان غفران و بخشش تو در بازگشت و مرجع در آخرت می باشیم.

حضرت افزود: خداوند پاسخ فرمود که این رفتار را با تو و امّت تو خواهم کرد، سپس در ادامه فرمود: اگر این آیه را با تمام سختیها و مسئولیت سنگین آن- که وقتی بر امّتهای پیش از تو عرضه داشتم آن را نپذیرفتند و امّت تو آن را پذیرفت- قبول کنی، حقّ است بر من که آن را از دوش امّت تو بردارم، و فرمود: لا یکلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کسَبَتْ[16] از اعمال خیر «وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَتْ» از کارهای شرّ و بد.

پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله وقتی این کلام را شنید عرضه داشت: در صورت این رفتار با من و امّتم پس آن را زیاد فرما، فرمود: بپرس، گفت: «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا»، خداوند فرمود: به جهت کرامت تو بر من امّت تو را به نسیان و خطا مؤاخذه نخواهم کرد، در حالی که امّتهای سابق اگر آنچه به آنها گفته شده بود فراموش می کردند بر ایشان عذاب نازل می شد، و من این را از امّت تو برداشتم، و امّتهای پیشین اگر خطا می کردند مؤاخذه شده و عذاب می شدند، و به جهت کرامت تو بر من این را هم از امّت تو برداشتم.

پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله عرض کرد: پروردگارا حال که اینها را به من عطا فرمودی زیاد فرما، خداوند عزّ و جلّ فرمود: هر چه می خواهی درخواست کن، عرض کرد: رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَینا إِصْراً کما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا و مراد از اصر؛ آن سختیهایی است که بر امّتهای پیش از ما بوده است، پس خداوند این گونه پاسخ فرمود که: من سختیهایی که در امّتهای پیش از ما بوده است از شما برداشتم، پیش از این من نماز ایشان را جز در مکانهای مشخّصی که برایشان معرّفی نموده بودم نمی پذیرفتم هر چند از آن مکانها بسیار دور بودند، و من تمام سطح زمین را برای امّت تو محلّ سجده و مایه پاکی قرار دادم، و این از جمله شدائدی بود که بر امّتهای پیش از تو مقرّر نموده بودم و از دوش امّت تو برداشتم.

و امّتهای سابق را رسم بر این بود که اگر نجاستی به آنان می رسید، آن را از بدنشان می بریدند[17]، و من آب را برای امّت تو پاک کننده قرار دادم، پس این از جمله سختیهایی بود که پیش از شما مرسوم بود و من آن را از امّت تو برداشتم.

و امّتهای پیشین را رسم بر این بود که قربانی و نذور خود را بر دوش گذاشته به بیت المقدس حمل می کردند، پس در صورت قبول و پذیرش آن قربانی و نذر؛ آتشی فرستاده و آن نذور را می خورد، و آن فرد خوشحال و مسرور بازمی گشت، و گر نه با کمال حزن و غم مراجعت می نمود. و من قربانی و ادای نذور امّت تو را در شکم فقرا و مساکین امّت تو قرار دادم، پس نشانه قبول آن این است که او را به اجر مضاعف و چند برابر پاداش دهم، و از هر که نپذیرفتم عقوبتهای دنیایی را از او دفع نمایم، و این تکلیف شاقّ را از دوش امّت تو برداشتم، و آن از جمله سختی و شدائدی بود که بر امّتهای پیشین قرار داشت.

و امّتهای پیشین را رسم بر این بود که نمازهای واجب ایشان در تاریکی شب و در میان روز بود، و این از وظائف سخت و شدید آنها بود، من آن را نیز از امّت تو برداشتم، و نماز را بر آنان در اطراف شب و روز در اوقات نشاط ایشان واجب ساختم.

و بر امّتهای سابق پنجاه نماز را در پنجاه وقت فرض گردانیدم، و این نیز از سختیها و شدائد امم انبیای سابقین بود، من آن را هم از امّت تو برداشتم و بجای آن پنج نماز در پنج وقت قرار دادم، و مجموع آنها پنجاه و یک رکعت است، و اجر و ثواب پنجاه رکعت را در این نماز پنجگانه مقرّر داشتم.

و کار نیک امّتهای سابق یک حسنه داشت و در برابر کار بدشان نیز یک سیئه ثبت می شد، و آن از سختیهای آنان بود، پس آن را نیز تغییر داده و کار نیک افراد امّت تو را ده برابر پاداش، و کار بدشان را فقط یک سیئه مقرّر نمودم.

و در امّتهای پیشین رسم بر این بود که اگر کسی نیت کار خیری نموده ولی آن را انجام نمی داد هیچ حسنه ای برایش ثبت نمی شد، و در صورت عمل یک حسنه محسوب می شد، ولی امّت تو اگر نیت خیری نماید و عمل هم نکند یک حسنه در دفتر او محسوب خواهد شد، و در صورت عمل به آن ده حسنه، و این از سختیهایی بود که از امّتت برداشتم.

و امّتهای سابق را رسم بر این بود که اگر یکی قصد خطایی داشت و عمل نمی کرد ثبت نمی شد، و در صورت انجام یک خطا مکتوب می شد، ولی امّت تو اگر قصد خطایی کرده ولی انجام ندهند یک حسنه برایشان ثبت می شود، و این دستور سختی برای امّت پیشین بود و آن را نیز از امّت تو برداشتم.

و امّتهای سابق اگر مرتکب گناهی می شدند آن خطا بر درب منزلشان مکتوب می شد، و توبه ایشان را محرومیت از خوردن بهترین خوراک نزد او قرار داده بودم، و این را نیز از امّت تو برداشتم، و از گناهشان فقط من خبر دارم و آن را بشدّت محفوظ می دارم، و توبه اشان را بدون عقوبت می پذیرم، و آنان را به محرومیت از خوردن غذا عقوبت نکنم.

و امّتهای سابق را رسم بر این بود که صد سال به درگاه خداوند توبه می کردند، یا هشتاد یا پنجاه سال، سپس توبه اش را- بی آنکه او را مبتلا به عقوبات دنیایی کنم- نمی پذیرفتم، و این نیز از جمله شدائدی بود که از امّت تو برداشتم، و در عوض یکی از افراد امّت تو اگر بیست سال مرتکب گناهی شود، یا سی سال، یا چهل سال، یا صد سال، سپس توبه کرده و یک لحظه پشیمان شود، من همه آنها را می بخشم.

پس رسول خدا عرضه داشت: پروردگارا وقتی همه اینها را بمن عطا فرمودی پس بر آن بیافزای. فرمود: بخواه. عرض کرد: رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ[18]، خداوند تبارک و تعالی فرمود: این را در باره امّت تو انجام دادم، و بلایای عظیم را از دوش ایشان برداشتم، در صورتی که حکم من در باره همه این است که هیچ کسی را بالاتر از توانش تکلیف نکنم. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله عرضه داشت: وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا، خداوند فرمود: این را در مورد توبه کنندگان امّت تو انجام دادم. سپس پیامبر عرض نمود: فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ، خداوند فرمود: امّت تو همچون خالی سفید بر بدن گاوی سیاهند، آنان قادر و قاهرند، همه را به خدمت گیرند و به خدمت هیچ کسی در نیایند، و این به جهت کرامت و احترام تو در نزد من است، و بر من واجب است که دین تو را بر تمام ادیان چیره گردانم، تا اینکه در شرق و غرب عالم جز دین تو باقی نماند، و گر نه همه ایشان به تو جزیه دهند.

عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان است که شیاطین به فرمان او بودند، و هر چه می خواست برای او می ساختند: معبدها و تندیسه ها و تمثالها.

حضرت علی علیه السّلام بدو فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر و برتر از آن عطا شده، شیاطین در حالی تحت فرمان او بودند که هنوز در کفر بسر می بردند، ولی شیاطین تحت امر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله همه مؤمن بودند، پس نه نفر از اشراف گروه جنّیان؛ یکی از جنّ نصیبین بود و هشت نفر ایشان از بنی عمرو بن عامر که از أهل یقین ایشان بودند خدمت آن حضرت شرفیاب شدند که عبارتند از: شضاه، مضاه، هملکان، مرزبان، مازمان، نضاه، هاضب، هضب و عمرو، و ایشان کسانی هستند که خداوند در باره اشان می فرماید: وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیک نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ[19] و اینان نه نفر می باشند، پس جنّیان خدمت آن حضرت آمدند و پیامبر داخل نخلستان بود، آنان عذرخواهی کرده و گفتند: ما گمان کردیم که خداوند کسی را مبعوث نفرموده. و از پی آن هفتاد و یک هزار تن از ایشان با پیامبر بیعت نمودند که روزه گیرند و نماز گزارند و حجّ بجای آرند و جهاد کنند و خیرخواهی مسلمین کنند، و از یاوه گوییهای خود در باره خداوند عذر خواستند. ای یهودی این عطا برتر از آن چیزی است که به سلیمان داده شده، پس پاک و منزّه است خداوندی که شیاطین را پس از تمرّد برای نبوّت محمّد مسخّر نمود، و آنان پنداشته بودند که خداوند دارای فرزند است، لهذا بعثت آن حضرت شامل بیشماری از جنّ و انس گردید.

عالم یهودی گفت: این حضرت یحیی بن زکریا است، گفته اند: باو هنگام خردسالی حکم و حلم و فهم داده شده، و او بی هیچ گناهی می گریست، و روزه را وصل می کرد.

حضرت به او فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن عطا شده، حضرت یحیی در زمانی زندگی می کرد که نه بتی بود و نه جاهلیتی، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در میان بت پرستان و حزب شیطان حکم و فهم داده شد، و کمترین رغبتی به بتها و مراسم آنان نشان نداد، و هیچ دروغی از او شنیده نشد، و او فردی امین بود و راستگو و حلیم، و او روزه را هفتگی به هم وصل می کرد یا کمتر یا بیشتر، و وقتی به این عمل او اعتراض می شد می فرمود: من مانند هیچ کدام شما نیستم، من زیر سایه [الطاف ] پروردگارم بوده؛ مرا غذا داده و آب می نوشاند. و آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله بی هیچ جرمی و فقط از سر خشیت خداوند بقدری می گریست که محلّ سجده او تماما خیس می شد.

عالم یهودی گفت: این حضرت عیسی بن مریم است، می پندارند که او در گهواره سخن می گفته.

حضرت علی علیه السّلام بدو فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در حالی از شکم مادرش متولّد شد که دست چپ خود را بر زمین، و دست راستش را به آسمان بالا گرفته، و لبان خود را به یکتاپرستی حرکت داد. در این حال نوری از دهانش آشکار شده که أهل مکه در آن قصرهای بصری و اطراف آن از شام، و قصرهای حمر از یمن و اطرافش، و قصرهای بیض از اسطخر و حوالی آن را دیدند. و تمام دنیا در شب تولّد آن حضرت نورانی شد، تا آنجا که گروه جنّ و انس و شیاطین به وحشت افتاده و گفتند: یک واقعه ای بر روی زمین رخ داده، و در شب میلاد؛ ملائکه مشاهده شدند که بالا و پایین می روند و مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می باشند، و بعضی ستارگان به لرزه در آمده و برخی سقوط نمود، و اینها همه از علائم و نشانه های تولّد آن حضرت بود.

و ابلیس لعین پس از مشاهده آن عجائب قصد آن نمود به آسمان رود، و او را در آسمان سوم جایگاهی بود و شیاطین استراق سمع می کردند، پس هنگامی که آن شگفتیها را دیدند قصد استراق سمع نمودند، و چون خواستند این کار را انجام دهند از تمام آسمانها محجوب شده و با شهابهای آسمانی ممنوع و مترود گشتند، و اینها همه دلائل نبوّت او است.

عالم یهودی گفت: این حضرت عیسی است که می پندارند مرض پیسی و جذام را به اذن خداوند شفا می داده.

حضرت علی علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن عطا شده، و آن حضرت بسیاری از دردمندان را درمان نموده، روزی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در بین أصحاب خود نشسته بود و سراغ مردی از یارانش را گرفت، گفتند: ای رسول خدا، او از شدّت بلا و گرفتاری مانند جوجه بی پر شده، با شنیدن این سخن آن حضرت بر بالین او آمده و فرمود: آیا برای سلامتی خودت دعایی به درگاه خداوند نموده ای؟ گفت: آری، این گونه دعا کردم که: «ای پروردگارم مرا به هر عقوبتی که می خواهی در آخرت مبتلا نمایی همان را برای من در دنیا قرار بده»، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: چرا این گونه دعا نکردی که: «پروردگارا در دنیا و آخرت به من حسنه ای عطا فرما و از آتش دوزخ مرا برهان»، و چون این گونه دعا نمود فی الفور از بند بیماری رها گشت و صحیح و سالم برخاسته و با ما خارج شد.

و مردی از [قبیله] جهینه مبتلا به جذام سختی شده و از شدّت آن گوشتش تکه تکه گردیده بود روزی نزد آن حضرت آمده و از بیماری شکایت کرد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آب دهان مبارک خود در قدحی از آب ریخته و فرمود: با این بدن خود را مسح کن، او با انجام این کار شفا یافت بطوری که هیچ اثری از بیماری در او دیده نشد.

و بار دیگر مرد عرب مبتلا به پیسی نزد آن حضرت آمده و ایشان آب دهان خود را بر آن سفیدی نهاده و آن برطرف شد و سلامت برخاست.

و اگر تو می پنداری که عیسی دردمندان را از مرضشان شفا داده، بدان که روزی محمّد صلّی اللَّه علیه و آله با یکی از أصحاب نشسته بود که زنی آمده و گفت: ای رسول خدا، پسرم در شرف مرگ است، و قصد دادن هر غذایی را به او می کنم در حال دهن دره (غشّ) می کند، پس آن حضرت برخاسته و ما نیز در پی او روان شده تا به بالین مریض رسیدیم آن حضرت بدو فرمود: ای دشمن خدا از دوست خدا دور شو! زیرا من رسول خدایم! پس بی درنگ شیطان از جسم او خارج شد، و بیمار صحیح و سالم با ما به لشکرگاه آمد.

و تو ای یهودی اگر فکر می کنی که عیسی کوران را شفا داده، پس محمّد صلّی اللَّه علیه و آله نیز بیشتر از آن را انجام داده: قتادة بن ربعی فرد سالمی بود، ولی در روز احد در اثر اصابت یک تیر چشمش از حدقه در آمد، و رسول خدا با یک معجزه آن را به جای خود باز گردانده و او شفا یافت، و آن چشم به همان زیبایی و روشنایی چشم دیگرش شد.

و نیز عبد اللَّه بن عبید در روز حنین بشدّت از ناحیه دست مجروح شد و آن حضرت با کشیدن دست خود بر ناحیه مجروح آن را بی هیچ تفاوتی با دست دیگر مثل اوّل خود نمود.

و همین جراحت برای محمّد بن مسلمه در روز کعب بن اشرف در چشم و دستش رخ داد و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دست خود بر آن کشیده و برطرف شد.

و نیز همین مجروحیت برای عبد اللَّه بن انیس در ناحیه چشمش رخ داد، پس آن حضرت دست خود بر آن کشید و بر طرف شد، و اینها همه از دلائل نبوّت او است.

عالم یهودی گفت: در باره عیسی می پندارند که به اذن خداوند مرده زنده می کرد.

حضرت فرمود: همین طور است، و روزی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله نه دانه سنگریزه در دستانش تسبیح گفتند، و شدّت نغمه هاشان از جمود بی روح آنها شنیده می شد، و اینها برای اتمام حجّت نبوّت آن حضرت بود، و مردگان با او سخن گفته، و از ترس سختیهای آن دست به دامن رسول خدا می شدند، و روزی با أصحاب خود نماز می گزارد که فرمود: آیا از قبیله بنی نجّار کسی اینجا هست! اگر هست بداند که یکی از افراد هم قبیله اش که شهید شده بخاطر سه درهم بدهی به فلان یهودی بر درب بهشت محبوس مانده؟.

و اگر می پنداری- ای یهودی- که عیسی با مردگان سخن می گفت، عجیب تر از این برای محمّد رخ داده است، آن حضرت وقتی شهر طائف را محاصره نمود، آنان گوسفند بریان مسمومی را برای آن حضرت فرستادند، در این بین دست گوسفند به سخن آمده و گفت: ای رسول خدا مرا نخور زیرا مسموم شده ام، اگر تنها حیوانات زنده با او سخن می گفتند همان از بزرگترین حجج الهی بر منکرین نبوّت آن حضرت بود، تا چه رسد به اینکه حیوانی ذبح شده و مسلوخ و بریان شده با او صحبت کند!.

و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله درخت را می خواند و آن اجابت می کرد، و حیوانات اهلی و وحشی با او سخن گفته و به نبوّت او شهادت می دادند و آنها را از عصیان خود بر حذر می نمود، و اینها همه برتر از آن چیزهایی بود که به عیسی علیه السّلام عطا شده است.

عالم یهودی گفت: در باره عیسی پنداشته اند که قوم خود را از آنچه می خوردند و در خانه انباشته بودند مطّلع می ساخت.

حضرت علی علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بیشتر از اینها را دارد، حضرت عیسی علیه السّلام مردم را از آنچه پشت دیوار داشتند خبر داد، و حضرت محمّد (صلی اللَّه علیه و آله خبر از سرزمین مؤته داد با اینکه در آنجا حاضر نبود، و جنگ جهادگران را وصف نموده و شهدایشان را بر شمرده با اینکه میان او و آنان یکماه راه بود، و هنگامی که یکی از آنان بسرعت از مؤته نزد آن حضرت آمده تا از او بپرسد بدو فرمود: تو باز می گویی یا من ماجرا را شرح دهم؟ او گفت: شما بفرمایید، و تمام جزئیات را شرح داد.

و آن حضرت را رسم بر این بود که مردم مکه را از همه اسرارشان باخبر می ساخت. یکی از آنها قضیه ای میان صفوان بن امیه و عمیر بن وهب بود، وقتی عمیر نزد آن حضرت آمده و گفت: من برای خلاصی فرزندم اینجا آمدم بدو فرمود: تو دروغ می گویی، بلکه حضور تو در اینجا فقط به جهت وعده ای است که تو در مجلس یادآوری کشته گان خود به کارزار بدر به او داده ای که مرا بکشی و در ابتدا به جهت عیال و بدهی عذر آوردی، ولی وقتی صفوان همه آنها را تقبّل کرد تو نیز آماده انجام قتل من شدی، و حال آمده ای تا نقشه شوم خود را به انجام برسانی! و عمیر با شنیدن این کلام که جز او و صفوان هیچ کس از آن مطّلع نبود، زبان به تصدیق گشوده و گفت: من شهادت می دهم که معبودی جز اللَّه نیست و اینکه تو فرستاده خداوندی.

و ای یهودی مانند این مطالب بسیار است و بی شمار.

عالم یهودی گفت: در باره حضرت عیسی علیه السّلام می پندارند که او از گل شبیه پرنده ای ساخته و در آن می دمید و به فرمان خداوند پرنده ای زنده می شد.

حضرت علی علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله شبیه این کار را انجام داده، آن حضرت در روز حنین سنگی را در دست گرفته بود که ما صدای تسبیح و تقدیس را از آن می شنیدیم، سپس به سنگ گفت: شکافته شو! بی درنگ سه قطعه شد، و ما از هر قطعه؛ تسبیحی غیر از تسبیح دیگری می شنیدیم.

و نیز در روز بطحاء در پی درختی فرستاد و آن اجابت نمود، و هر کدام از شاخه های آن به طرق مختلف تسبیح و تهلیل و تقدیس می کرد، سپس به آن فرمود: دو نیم شو، بی درنگ دو نیم شد، سپس فرمود: به هم متّصل شو! فی الفور به هم وصل شد. سپس بدان فرمود: به نبوّت من شهادت بده! شهادت داد، سپس فرمود: با تسبیح و تهلیل و تقدیس به مکان خود باز گرد، پس بازگشت، و مکانش در محلّ قصّابهای مکه است.

عالم یهودی گفت: در باره عیسی می پندارند که بسیار أهل سفر و سیاحت بود.

حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و سیاحت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در جهاد بود، و مدّت ده سال اقدام به مجاهده و جنگ با أهل ضلال از حاضر و بادی نمود، و هزاران عرب کافر را پس از اتمام حجّت با کلام؛ از تیغ شمشیر گذراند و لحظه ای در این امر فروگذار نکرد، و هیچ سفری را جز برای مقاتله و مجاهده ننمود.

عالم یهودی گفت: در باره عیسی می پندارند که زاهد بود.

حضرت فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله از تمام انبیاء زاهدتر بود، او سیزده زوجه جز کنیزان داشت، و هیچ سفره ای برایش پهن نشد که در آن گندم باشد، و اصلا نان گندم تناول نفرمود، و از نان جو هم سه روز متوالی سیر نخورد، آن حضرت در حالی وفات یافت که زره او به چهار درهم در رهن فردی یهودی بود، و با تمام غنائمی که از فتوحات بدو رسید هیچ طلا و نقره ای باقی نگذاشت، و آن حضرت در یک روز سیصد چهار صد هزار تقسیم کرد و هنگام غروب فرد سائلی از او درخواست مال می کرد و می فرمود: قسم به خدایی که محمّد را مبعوث فرموده هیچ مقداری از جو و نه گندم و نه درهم و نه دیناری تا بحال در آل محمّد به غروب نرسیده و باقی نمانده است.

عالم یهودی گفت: با این توضیحات من نیز شهادت می دهم که معبودی جز اللَّه نیست و اعتراف می کنم که محمّد رسول خدا است، و به این مطلب اقرار می کنم که خداوند عزّ و جلّ هیچ درجه و فضیلتی به انبیاء و مرسلین عطا نکرده جز آنکه همه اش را در محمّد جمع نموده است، و چندین درجه او را بر جمیع انبیاء فزونی بخشیده است.

در اینجا ابن عبّاس به حضرت علی علیه السّلام عرض کرد: ای أبو الحسن من شهادت می دهم که تو از راسخین در علم و دانش می باشی.

حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: وای بر تو! چرا نگویم آنچه گفتم؛ در حقّ کسی که خداوند عزّ و جلّ او را عظیم داشته؛ آنجا که فرموده: وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ[20].

پی نوشت ها

[1] فتح: 2.

[2] انشراح: 3.

[3] احزاب: 9.

[4] یس: 9.

[5] اسراء: 45.

[6] یس: 8.

[7] یس: 78.

[8] یس: 79.

[9] علّت نامگذارى« مفصّل» به جهت کثرت فصول تسمیه میان سوره‏ها مى‏باشد، و گفته‏اند: به جهت کوتاه بودن سوره‏ها مفصّل نامیده شده است، و در اینکه از کدام سوره آغاز مى‏شود اختلاف است، برخى گفته‏اند: از سوره محمّد( صلّى اللَّه علیه و آله) آغاز مى‏شود، و: سوره ق، و:

سوره فتح، و از علّامه نووى نقل است که مفصّل قرآن از سوره محمّد آغاز مى‏شود، و سوره‏هاى کوچک آن از سوره مبارکه ضحى تا آخر قرآن است، و سوره‏هاى طولانى آن تا سوره مبارکه« عمّ» و سوره‏هاى متوسّط آن تا« ضحى» مى‏باشد. و در خبر است که« مفصّل» مشتمل بر 68 سوره مى‏باشد.( نقل از: مجمع البحرین) و مراد از« السّبع الطّوال» بنا بر مشهور از سوره مبارکه بقره آغاز و به سوره مبارکه اعراف ختم مى‏شود، و هفتمین آن سوره مبارکه یونس( علیه السلام) یا انفال و یا برائت مى‏باشد، زیرا برخى معتقدند که دو سوره انفال و برائت یک سوره مى‏باشد، و ظاهرا در اینجا مراد آن سوره‏هایى است که پس از اسقاط بقره و مائده و برائت باقى مى‏ماند. و تسابیح سوره‏هایى است که با تسبیح خداوند، و طواسین با« طس» آغاز مى‏شود.

[10] حجر: 95.

[11] حجر 94.

[12] حجر: 95.

[13] شعرا: 61.

[14] بقره: 284.

[15] بقره: 285.

[16] بقره 286.

[17] ترجمه بر اساس متن شد، ولى با توجّه به نکته‏اى که استاد بزرگوارم آقاى غفّارى- أیّده اللَّه- در ذیل آن در کتاب فقیه دارد احتمالا لفظ« قرضوه» نقل به معنى غلط شده و مراد« قطعوه» باشد، و مراد همان قطع رحم است، یعنى: او را از مجالس خود مانع مى‏شدند.

[18] بقره: 286.

[19] احقاف: 29.

[20] «و هر آینه تویى بر خویى بس بزرگ- قلم: 4».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی