تأملی در موضوع شناسی غنا (۴)

۸.صدای با ترجیع متناسب با مجالس لهو برخی غنا را آوازِ با ترجیعی می دانند که متناسب با مجالس لهو خوانده شود، چنانکه در تعریف خود چنین آورده اند: «الغناء المحرّم عبارة عن الصوت المرجّع فیه علی سبیل اللهو و الباطل و الاضلال عن الحق، سواء تحقق فی کلام باطل أم فی کلام حق»

تأملی در موضوع شناسی غنا (4)
8.صدای با ترجیع متناسب با مجالس لهو
برخی غنا را آوازِ با ترجیعی می دانند که متناسب با مجالس لهو خوانده شود، چنانکه در تعریف خود چنین آورده اند: «الغناء المحرّم عبارة عن الصوت المرجّع فیه علی سبیل اللهو و الباطل و الاضلال عن الحق، سواء تحقق فی کلام باطل أم فی کلام حق».(1)
برخی دیگر نیزغنا را با همان محتوا و با تعبیری متفاوت، چنین تعریف کرده اند: «الغناء هو مدّالصوت و تلحینه علی الکیفیات اللهویة المعروفة من مجالس اللهو و عند أهله سواء صحبه شیء من آلات الطرب أم لا».(2)
می توان دو تعریف یاد شده را به بیان شیخ انصاری در بحث از ادله ی حرمت غنا تأیید کرد. وی می گوید: «مفاد ادله ی حرمت غنا، صدای دارای ترجیعی است که به گونه ی لهوی خوانده شود؛ زیرا چنانکه لهو با ابزار و آلات لهوی مثل تار محقق می شود، با صدای انسان به تنهایی نیز محقق می گردد».
وی در ادامه می گوید: «هر صدایی که لهو و از آواز اهل فسق و معصیت باشد حرام است، هر چند فرض شود که غنا نیست، و هر چیزی که لهو نباشد حرام نیست، هر چند بر فرض (غیر محقق) بر آن غنا صدق کند».
وی در پایان می گوید: «لیلی بر حرمت غنا نیست مگراز جهت باطل،لهو، لغو و زور بودن»(3) (البته این واژگان از آیات قرآن گرفته شده است):
فکل صوت یکون لهواً بکیفیته و معدوداً من ألحان أهل الفسوق و المعاصی، فهو حرام و إن فرض أنه لیس بغناء و کل ما لا یعدّ لهواً فلیس بحرام و إن فرض صدق الغناء علیه فرضاً غیر محقق، لعدم الدلیل علی حرمة الغناء إلا من حیث کونه باطلاً و لهواً و زوراً.
تعاریف یاد شده و نیز کلام شیخ انصاری در موضوع غنا، ناتمام و در حقیقت خروج از موضوع است؛ زیرا:
1.مشخص نشده است که مراد از صدا در آن تعاریف، خصوص صدای انسان است، یا صدای حیوان و ابزار موسیقی نیز اراده شده است؛
2.در تعاریف یاد شده به صدای دارای ترجیع و یا صدای برخوردار از لحن لهوی اکتفا شده است، و قید طرب آوری از تعریف حذف گردیده است، در حالی که طرب آوری از شرایط صدایی است که حکم غنا را دارد؛
3.موضوع مورد نزاع، صدایی است که به حد غنا رسیده باشد، و موضوع مورد تحریم در کلام شیخ انصاری و نیز تعریف های یاد شده، آوازی است که به صورت لهو و لغو و یا در مجالس لهو خوانده شود، هر چند آن آواز غنا نباشد؛ در این صورت حرمت آن آواز از حیث غنا بودنِ آن نیست، بلکه از حیث لهوی بودن و یا متناسب بودن آن با مجالس لهو و معصیت است.
در این جا در حقیقت دو موضوع، متفاوت از یکدیگر است؛ یکی صدای نیکو، با ترجیع و طرب آوری که موضوع غناست و دیگری آواز لهوی، یا متناسب بودن با مجالس لهو، هر چند آن آواز طرب آور نباشد. این صدا، به عنوان غنا حرام نیست، ولی به عنوان لهوی بودن و تناسب با مجالس لهو حرام است؛ و صرف اینکه دلیل حرمت هر دو موضوع، آیات و روایاتی است که لهو و لغو را حرام می داند، نمی توان آن دو موضوع را یکی دانست.
بر اساس ظاهر عبارات شیخ می توان گفت که وی مدعی است که آواز غنایی به نفسه حرمتی ندارد، بلکه حرمت آن به جهت تناسب آن با مجالس لهو است. این بیان در حقیقت به بیان فیض کاشانی بر می گردد که برای غنا حرمت نفسی قائل نیست. توضیح این مطلب ذیل نقد تعریف امام خمینی از غنا آورده شد.

تعریف منتخب
 

با بررسی تعریف های گوناگون و نقدهای وارد بر هر یک، بهتر است غنا به گونه ای تعریف شود که جامع و تا حدود زیادی از اشکالات موجود در سایر تعاریف به دور باشد.
بهترین تعریف برای غنا این است: «غنا صدای با معنا، نیکوی دارای ترجیع و طرب آور انسان است».
این تعریف، جامع افراد و مانع اغیار است؛ زیرا واژگان به کار رفته در آن، به مثابه ی مرکّب هدفداری هستند که ماهیت موضوع غنا را تشکیل می دهند، به صورتی که اگر یکی از قیود یاد شده نباشد، موضوع را منتفی می گردد.

تحلیل تعریف منتخب
 

اکنون به تحلیل واژگان دخیل در موضوع غنا که در تعریف منتخب آمده می پردازیم و نقش هر یک از آنها را تشریح می کنیم. واژگان دخیل در تعریف یاد شده به ترتیب بحث و بررسی، عبارت اند از:
صدای انسان، با معنا، نیکوی دارای ترجیع، و طرب آور.

1.صدای انسان
 

این قید، هر چیزی را که از جنس و مقوله ی صوت و آواز انسان باشد، شامل شده و هر چیزی که از جنس صدا و آواز انسان نباشد، شامل نمی شود. چنانکه بیان شد تعبیر یاد شده مرکب از دو جزء «صدا» و «انسان» است و هر یک از آن دو به صورت جداگانه در تعریف صحیح غنا نقش دارند.
برای مثال، رقص (4) که حرکات متناسب اعصاب بدن است، طرب آور است، و به قول برخی، مقصود اصلی از رقص ایجاد طرب و هیجان است(5)، ولی از تعریف و موضوع غنا خارج است؛ زیرا مقوله ی صدا و آواز نیست.
با این حال نمی توان در تعریف غنا به صدای کشیده اکتفا کرد، بلکه لازم است سایر قیود و شرایطی که در تعریف غنا آمده ضمیمه شود تا موضوع غنا تحقق یابد.
واژه ی انسان در عبارت یاد شده نیز بیانگر آن است که غنایِ اصطلاحی از طریق صدای انسان تحقق می یابد، و در حقیقت غنا متقوم به صدای انسان است.
بنابراین اگر هر یک از ویژگی های دیگری که در غنا لازم است، مانند ترجیع و طرب، از طریق صدای غیر انسان حاصل شود، از موضوع غنا خارج می گردد. چنانچه برخی حیوانات مانند بلبل و قناری، دارای صدای متناسب و طرب انگیزی هستند، اما در موضوع غنا داخل نیستند و محکوم به حکم غنا نیز نمی باشند.
امام خمینی می نویسد تقیید صدا در تعریف غنا به صدای انسان، از آن جهت است که عرف صدای بلبل ها را، بر فرض تناسب و طرب آوری، غنا نمی نامد: «تقیید الصوت بصوت الإنسان لمتابعة العرف فإن أصوات البلابل و إن تناسبت و اطربت لایسمّی غناءً».(6)
صاحب جواهر نیز صدای بلبل، حمام و بوم را از موضوع غنا خارج می داند: «صوت البلبل و نوح الحمام و البوم، فلا یقدح حینئذٍ ما فیه من المد و الترجیع بعد الخروج عن الموضوع».(7)
همچنین صدای ابزار موسیقی مانند تار و غیر آن از موضوع غنا خارج است؛ زیرا از نوع صدای انسان نیست، هر چند فقیهان از طریق برخی دلایل حرمت غنا، به تنقیح مناطْ حرمت اَبزار موسیقی و صدای آن را استفاده کرده اند.

2.صدای با معنا
 

یکی دیگر از شرایط غنا این است که صدا از الفاظ معنا دار باشد؛ از این رو صداهایی مانند هورا، هلهله، کل زدن و...که مهمل اند، هر چند از حروف الفبا تشکیل یافته اند و از صداهای انسان به شمار می روند، چون از الفاظ مستعمل و معنادار نیستند از موضوع غنا خارج اند.
صاحب جواهر می گوید شنیدن و گفتن صداهای فوق اشکال ندارد، چون لفظ نیستند و غنا از الفاظ است: «لا بأس بالهلهولة... علی الظاهر لکونها صوتاً من غیر لفظ و الغناء من الألفاظ».(8)
غزالی نیز با در نظر گرفتن این شرط در تعریف غنا گفته است: «الصوت الموزون المفهم المحرک للقلب».(9)
همچنین آیاتی که از آنها بر حرمت غنا استدلال شده است، بیانگر آن است که مراد از صدای انسان در غنا، صدای معنادار است.
چنانکه برخی «لهو الحدیث» در آیه ی «و من النّاس من یشتری لهُو الحَدیث لِیُضِلَّ عن سَبیلِ الله بغَیر عِلمٍ»(10) را به حدیث باطل تفسیر کرده اند(11) و حدیث لهو، هر چند باطل است، در عرف دارای معنایی است که گوینده آن معنا را اراده کرده است. در شأن نزول این آیه گفته شده است که مراد از لهو الحدیث، اخبار و داستان های غیر عرب است که توسط فردی به نام نضربن حرث خریداری می شد تا با نقل آنها برای مردم، توجه آنها را به معانی آن داستان ها جلب کند و مردم را از شنیدن آیات قرآن باز دارد.(12)
همچنین واژه ی قول زور در قرآن به معنای کذب یا غنا و دیگر گفته های لهوی و خلاف حق است و بدیهی است که کذب و نیز سخن لهوی خلاف حق، بدون معنا نخواهد بود.

3.آواز نیکوی دارای ترجیع
 

از دیگر ویژگی هایی که در تحقق موضوع غنا نقش دارد، آواز نیکوی دارای ترجیع است. این ویژگی به نحو مطلق موضوع غنا نیست؛ زیرا ترجیع مراتبی دارد و آخرین مرتبه ی آن که طرب آور است و سبب عارض شدن خفت در نفس انسان می شود، موضوع غناست، این مطلب به طور مفصل در رد نظر کسانی که تنها صدای نیکو و دارای ترجیع را موضوع غنا می دانستند، مطرح گردید و ثابت شد که ترجیع و نیکویی صدا، شرط لازم برای تحقق موضوغ غنا هست ولی شرط کافی نیست.
محقق نراقی، با توجه به روایاتی که صدای نیکو و دارای ترجیع را به صورت مطلق نهی نکرده اند، خود را در مشکل و معضلی مشاهده می کند و در ارائه ی راه حل می گوید: «افراد غنا به طور مطلق حرام نیست».(13) حال آنکه صدای نیکو و دارای ترجیع اگر به حد طرب نرسد، از همان اول داخل در موضوع غنا نبوده است تا نیازمند تخصیص باشد، بلکه مرتبه ای از صدای دارای ترجیع که طرب آور باشد داخل در غناست.

4.صدای طرب آور
 

آخرین شرط غنا این است که از طریق صدای طرب آور تحقق یابد؛ به این معنا که ترنّم و ترجیع صدا در حدی باشد که سبب طرب و عروض خفّت نفسانی در مخاطب شود، به گونه ای که رفتارهای خلاف شأن و غیر عادی از او صادر گردد. بیان این مطلب به طور مفصل گذشت.

راه های معتبر تشخیص طرب
 

اکنون باید روشن گردد که صدای طرب آور چگونه تشخیص داده می شود، یا به تعبیری راه های تشخیص آواز طرب آور چیست؟
تنها راه تشخیص آواز غنایی این نیست که بالفعل طرب آور باشد، بلکه ممکن است صدایی فی الجمله طرب آور باشد؛ یعنی شأن و اقتضای طرب آوری را داشته باشد، یا آنکه عرف آن صدا را طرب آور بداند، یا آنکه ممکن است آوازی فی الجمله طرب آور باشد، هر چند برای برخی طرب آور نباشد. از این رو سه راه برای تشخیص طرب آوری هر آوازی وجود دارد: 1.صدایی که فی الجمله خفت آور باشد؛ 2.صدایی که بالفعل طرب ایجاد کند؛ 3.طرب عرفی، بدان معنا که عرف طرب آوری آن را تشخیص دهد.

1.طرب شأنی و اقتضایی فی الجمله
 

مراد از طرب شأنی در تعریف غنا، این است که آواز، شأنیت و اقتضای ایجاد طرب را داشته باشد و لو آنکه در حال حاضر به هر دلیلی از جمله وجود موانع، نسبت به برخی افراد طرب آور نباشد و آثار آن مانند سبک سری و کاهش رفتار عاقلانه آشکار نشود.
بر این اساس حکم حرمت غنا، به طبیعت آواز طرب آور تعلق گرفته است، چنانچه شارع حکم به حرمت طبیعت خمر مسکری کرده است که شأن و اقتضای مست کنندگی را دارد و این حکم منافاتی با مسکر نبودن مقدار اندک آن ندارد. بنابراین همان گونه که مقدار زیاد آن حرام است، مقدار اندک آن نیز حرام خواهد بود. در غنا نیز طبیعت و ماهیت صدای دارای ترجیع و طرب آور حرام است و این منافات ندارد با اینکه برخی از افراد غنا، بالفعل طرب آور نباشد.
غالباً خوانندگان در حین اجرای خوانندگی، مقیدند که طبق موازین و قواعد موسیقی بخوانند، از این رو بسیاری از اوقات اشعار آنان در خودشان تأثیر طرب آوری ندارد. بر این اساس، گاه صدایی نسبت به شخص خواننده بالفعل طرب آور نیست ولی نسبت به شنونده طرب آور است، یا آنکه صدایی نسبت به ملتی طرب آور است ولی نسبت به ملتی دیگر طرب آور نیست، مانند برخی از صداها و آوازهای غربی که نسبت به مردم مشرق زمین طرب آور نیست، بلکه چه بسا مشمئز کننده نیز هست، اما برای خود غربیان طرب آور است. حال اگر آوازی فی الجمله طرب آور باشد، ولی برای برخی طرب آور نباشد، برای همگان حکم غنا را خواهد داشت.
شیخ انصاری معتقد است که نمی توان طرب آوری بالفعل را ملاک شناخت صدای طرب آور از غیر آن دانست، از این رو وی، افزون بر آوردن قید فی الجمله در تعریف غنا، قید شأن و اقتضا را نیز اضافه کرده و می گوید مراد از صدای مطرب آن است که فی الجمله از ویژگی اطراب و خفت آوری برخوردار باشد، مانند آنکه نسبت به مغنّی یا مستمع طرب آور باشد، یا آنکه صدایی شأن و اقتضای طرب آوری داشته باشد، به گونه ای که اگر مانعی مانند زشتی صدا و غیر آن نباشد، خفت حاصل می گردد: «ثم إن المراد بالمطرب ما کان مطرباً فی الجملة بالنسبة إلی المغنی أو المستمع أو ما کان من شأنه الاطراب و مقتضیاً له لو لم یمنع مانع من جهة قبح الصوت أو غیره».(14)
گویا شیخ انصاری احساس کرده است که اگر مراد از طرب، تنها طرب فی الجمله یا طرب فعلی باشد، بسیاری از موارد غنا از موضوع آن خارج می گردد، از این رو قید شأن و اقتضا را اضافه کرده است تا موارد دیگر را نیز شامل شود.
به نظر می آید قید طرب آوری فی الجمله از قید شأنیت و اقتضا بی نیاز می کند؛ زیرا هر جا طرب آوری فی الجمله باشد، معنایش این است که هر چند نسبت به برخی طرب آور است، ولی نسبت به برخی به جهت موانع و به رغم اقتضا، طرب آور نیست.

2.طرب بالفعل
 

مراد از طرب بالفعل، آن است که هر فردی در حال شنیدن آواز غنایی، حالت طرب به وی دست دهد. آوازهای غنایی به طور معمول این ویژگی را دارند که شنونده ی آن تحت تأثیر قرار گرفته و بالفعل حالت طرب به وی دست می دهد، بدیهی است که در این صورت آن صدا محکوم به حرمت است.

3.طرب عرفی
 

مقصود کسانی که برای اثبات معنای غنا فهم عرف را میزان قرار داده اند، این است که اگر عرف صدایی را طرب آور تشخیص دهد، حکم غنا برای آن صدا ثابت خواهد شد. بر این اساس اگر از نظر عرف صدایی خفت آور باشد ولی نسبت به برخی از افراد طرب آور نباشد، آن صدا حکم غنا را پیدا خواهد کرد.
از مجموع آنچه در توضیح تعریف منتخب بیان شد، این نتیجه به دست می آید که موضوع غنا، صدای انسانی است که افزون بر نیکویی و معناداری، به گونه ای خوانده شود که ترجیع آن سبب عارض شدن طرب و خفت در نفس انسان گردد، اعم از اینکه بالفعل و در حال حاضر ایجاد طرب کند، یا آنکه در حال حاضر نسبت به برخی طرب آور باشد و نسبت به بعضی دیگر طرب آور نباشد، یا آنکه عرف آن صدا را طرب آور بداند.

پی نوشت ها :
 

1.مصباح الفقاهة، ج1، ص 486.
2.کلمة التقوی، ج4، ص 17.
3.المکاسب، ج1،ص 296.
4.در تعریف رقص گفته شده است که «رقص» به فتح راء و سکون قاف، مصدر باب «رقص»، عبارت است از تحریک جسم و فراز و فرود آن، با حرکات موزون و متناسب (معجم لغة الفقهاء، ص 225).
5.مصباح المنهاج، ص 293.
6.امام خمینی، مکاسب محرمه، ج1، ص 199.
7.جواهر الکلام، ج22، ص 55.
8.همان، ص 51.
9.احیاء علوم الدین، ج2، ص 270.
10.سوره ی لقمان(6)، آیه ی 31.
11.مجمع البیان ،ج 8، ص 76.
12.اسباب نزول الآیات، ص 232؛ مجمع البیان، ج 8، ص 76.
13.مستند الشیعة، ج14، ص 141.
14.شیخ انصاری، مکاسب، ج1، ص 293.
 

منبع:کتاب فقه شماره 64
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان