نعمتالله فاضلی؛ «ترس» یکی از احساسات رایج انسانها است؛ همانطور که امید، خشم، عشق، کینه و حسادت از جمله احساساتی است که انسانها تجربه میکنند. «ترس» را میتوان نوعی «سازه اجتماعی» دانست؛ به این معنا که جوامع و گروهها هر کدام متناسب با مقتضیات اجتماعی، تاریخی، سیاسی و فرهنگیشان نوع خاصی از ترس را برساخت میکنند.
به این اعتبار، ترس اگرچه نوعی استعداد در وجود ما انسانها است، اما چگونه ترسیدن؟ چرا ترسیدن؟ و چگونه با ترسها مواجه شدن مقولهای است که باید آن را به جامعه و ساختارهای آن نسبت داد. اگر از این منظر به «ترس» بنگریم آنگاه باید ترس را به تعداد جوامع به اشکال گوناگون طبقهبندی کنیم، چون ترس به اشکال گوناگون توسط ساختارهای جمعی زندگی خلق میشود و شدت و کیفیت آن نیز تابعی از این ساختارها است.
حال این پرسش مطرح میشود که جامعه ایران، تاکنون چه نوع ترسهایی را تجربه کرده است؟ در ایران اغلب روانشناسان بودند که مطالعات پراکندهای درباره ترس ایرانیان داشتهاند و محققان علوماجتماعی کمتر به این موضوع ورود کردهاند و «ترس» از سوی جامعهشناسان و انسانشناسان کمتر بهعنوان پدیدهای اجتماعی نگریسته شده است. این در حالی است که ترس رایجترین تجربه تاریخی جامعه و مردم ما بوده و هست. حال اگر بخواهیم با نگاهی انسانشناسانه به پدیده ترس ایرانیان بنگریم میتوانیم به این فرازها اشاره کنیم:
ترسهای تقدیری
1. در مطالعات تاریخ ایران اغلب به این نکته اذعان میشود که اشکال گوناگونی از مخاطرات طبیعی جان ایرانیان را تهدید میکرده است؛ از خشکسالی، قحطی، طاعون، بیماریهای واگیردار همگانی، سیل و زلزله گرفته تا تهدید حیوانات و جانوران که از عمومیترین مخاطرات طبیعی بوده است.
بنابراین، «طبیعت» از مهمترین منابع مرگ و زندگی در تاریخ ما ایرانیان بوده است و میتوان آن را مهمترین منبع ناامنی و ترس جمعی در بین ایرانیان دانست.
2. در کنار مخاطرات طبیعی، ایرانیان همواره با اشکال پیچیده و همگانی از تهدیدها و مخاطرات انسانی و اجتماعی نیز مواجه بودهاند؛ مخاطراتی که نه طبیعت بلکه انسانها خود ایجاد میکردند. با استناد به سفرنامهها و کتابهای تاریخی، تا کمتر از یک قرن پیش، «جنگها» و «غارتها» از مهمترین صورتهای مخاطره و تهدید همگانی در جامعه ایران بوده است.
3. در کنار مخاطرات طبیعی و اجتماعی اشکال دیگری از مخاطرات و تهدیدها در زندگی روزمره انسان ایرانی پیشا معاصر رایج بوده است؛ از آن جمله میتوان به فقر، محرومیت و همچنین ظلم و ستم خوانین و حاکمان اشاره کرد که زندگی روزمره انسان ایرانی را (تا کمتر از یک قرن پیش) تهدید میکرده است.
4. ضعف فناوریها و تکنولوژیهای صنعتی که انجام فعالیتهای تولیدی و کارهای جاری زندگی را با مشقت روبهرو میکرد یکی از منابع رنج بود که به شیوههای گوناگون زندگی روزمره انسان ایرانی را با اشکال گوناگونی از ناامنیها روبهرو میکرد.
مجموعه این مخاطرات زندگی را برای انسان ایرانی دوره پیشامعاصر بسیار ریسکپذیر کرده بود. اما نکته مهم این است که انسان ایرانی برای مواجهه با این مخاطرات و تهدیدها از نوعی راهبرد فرهنگی و جهانبینی کمک میگرفت که زیستن در این شرایط مخاطرهآمیز را قابل تحمل میکرد. این راهبرد عبارت بود از نوعی «باور به تقدیر» که در دوره پیشامعاصر، ایرانیان اغلب موقعیتهای ناامن را امری اجتنابناپذیر و طبیعی تلقی میکردند. در نتیجه «زیستن در موقعیت ترس» به پارهای از فرهنگ ما بدل شده بود.
ترسهای مدرن
اما با ورود ایران به جامعه معاصر و زیستن در موقعیت تاریخی امروز بتدریج با ورود علم و فناوریهای جدید و شکلگیری دولت ملی و نظم مبتنی بر قانون و همچنین دستیابی و دسترسی به منابع طبیعی جدید مانند نفت و برخوردار شدن جامعه از فرصتها و امکانات جدید، این معنا در جامعه ایران شکل گرفت که دوران پیشامعاصر به پایان رسیده و انسان ایرانی میتواند در جامعه جدید و در پرتو تجدد و نوسازیهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به آسایش و آرامش درونی در زندگی روزمرهاش دست یابد.
برای انسان ایرانی، «جامعه معاصر» چیزی جز امید به تغییر همه جانبه ساختارها نبود، تغییری که بتواند از رنجهای او بکاهد و ترسهای او را از بین ببرد که امید واهی و توهم نبود، چراکه در پرتو پیشرفتهای پزشکی و علوم بهداشتی ما توانستیم بیماریهای فراگیر را بتدریج از بین برده یا به نحو چشمگیری آنها را بکاهیم و امید به زندگی را به سن 75 سال ارتقا دهیم.
همچنین، در پرتو سامان اجتماعی جدید و پیشرفتهای علم و فناوری پیامدهای ناشی از خشکسالیها را مدیریت کرده و بحران قحطی را برای همیشه خاتمه دهیم؛ به طوری که در تمام یک قرن گذشته جامعه ما دیگر تصوری از قحطی همگانی در تخیل جمعیاش ندارد.
اما آیا ترس در جامعه معاصر ما ریشهکن شده است و انسان ایرانی که امروزه در شهرها و کلانشهرها یا حتی در روستاها زندگی میکند دیگر، چون گذشته با اشکال گوناگونی از ترس رو به رو نیست؟ اگر اندکی تأمل کنیم میتوانیم فهرستی از تجربههای ترس و تهدیدهایی که امروزه با آن دست و پنجه نرم میکنیم را به یاد آوریم. اگرچه «ترسهای تقدیری» به پایان رسیده است، اما ترسهای جدیدی که برخاسته از تجدد ما است، جایگزین ترسهای تقدیری ما شدهاند.
جامعه مخاطرهآمیز
«اولریش بک» نظریهپرداز آلمانی، در سال 1985 با انتشار کتابی با عنوان «جامعه مخاطرهآمیز» نظریهای مطرح کرد که بسرعت توجه جهانیان را به خود جلب کرد و کتابش به 35 زبان ترجمه شد.
نظریه او مبنی بر این بود که دوران مدرن به طور انبوه، همگانی و ساختاری، اشکال پیچیده و ویرانگری از مخاطرات و تهدیدها را تولید میکند. او به واقعیتهای آشکاری که همه ما در زندگی روزمره با آنها سر و کار داریم و آنها را به نوعی امیدهای خود میدانیم، پرداخت و نشان داد که فناوری، تکنولوژی و مصنوعات ماشینها اگرچه میتوانند از جهاتی آسایش بیشتری برای زندگی انسان ایجاد کنند، اما بهطور همزمان این ماشین به ویران کردن محیط زیست و طبیعت پرداخته و از طریق تخریب طبیعت به اشکال پیچیده و همگانی به ناامنی و مخاطره زندگی انسان دامن میزنند.
بهرهبرداری لجام گسیخته و بیحساب و کتاب از منابع طبیعی و سیطره بر طبیعت در نظام سرمایهداری و مدرن بتدریج آب، هوا، خاک، پوشش گیاهی و... را به خطر انداخته و از این طریق جان میلیونها انسان را میستاند.
ما اگر چه در دنیای امروز با قحطی و بیماریهایی همچون طاعون رو به رو نیستیم، اما گسترش بیابانها، خشک شدن تالابها و دریاچهها، فرسودگی خاک، آلودگی هوا و گسترش مواد سمی و مواد غذایی صنعتی هر کدام به شیوههایی مرموز و پنهان جان ما را میستانند.
از دیدگاه اولریش بک این مخاطره را دیگر نمیتوان با منطق فرهنگی «تقدیر» توجیه کرد چرا که ماشینها ساخته دست ما انسانها است و ما به دست خود کارخانههای عظیم را میسازیم و با میل و رغبت خود این ماشینها را به کار میبریم و آشکارا این ما هستیم که به کمک ماشین و تکنولوژی، محیط زیستمان را ناامن و انباشته از ترس ساختهایم.
فاجعه بزرگ این است که ما دیگر قادر به تشخیص فاجعه نیستیم
برای مردم ما و جامعه ایران این شکل از ناامنی و تهدید به مراتب بیش از جامعه اروپا در زمانی است که «اولریش بک» در آن زندگی میکرد؛ روزانه هزاران ایرانی جان خود را به خاطر بحران محیط زیست از دست میدهند یا به اشکال گوناگونی از بیماریها دچار میشوند؛ در این فضا، اتومبیلها خود سالانه جان 16 هزار نفر را میگیرند و قریب به 300 هزار نفر در تصادفات رانندگی آسیب میبینند. همچنین خطاهای پزشکی و آزمایشگاهی منجر به تشدید بیماریها و حتی مرگ عدهای میشود و حوادث کار که جان بسیاری از کارگران را تهدید میکند.
گذشته از تکنولوژی و ماشین، سازمانها و نظامهای اداری اگرچه به منظور سامان دادن بهتر زندگی ایجاد شدند، اما هر کدام به اشکال بسیار آشکار، اما پیچیدهای آرامش و احساس درونی ما را از زندگی میربایند؛ عدم رعایت قوانین، فقدان شایستهسالاری در محیطهای کار، تبعیض و نابرابری در توزیع منابع مالی، فرصتهای زندگی و فرصتهای شغلی، ترسهای جدیدی را برجسته کرده است که از آن جمله میتوان به ترس ناشی از ازدست دادن شغل، از دست دادن مزایا و درآمد ماهانه، ناتوانی از تأمین خواستها و انتظارات سازمانها و... اشاره کرد.
یکی دیگر از مهمترین ماشینهای مولد مخاطره و ترس در جامعه ما، شیوه زندگی شهری و کلانشهری است. زندگی شهری با اشکال پیچیدهای از اضطرابها، تشویشها و احساس ناامنیها همراه است. زیستن در کنار همسایگانی که آنان را نمیشناسیم و مواجهه هر روزه با انبوه غریبههایی که به بستگان و قوم و قبیله ما تعلق ندارند، قدم زدن در خیابانهایی که نمیشناسیم و سر و کار داشتن با مجموعه وسیعی از اشیا، ابزارها، نمادها و نشانههایی که دانش اندکی از آنها داریم، همواره احساس ناامنی و ترس را به صورت انبوه و گسترده در ما ایجاد میکند.
سخن گفتن درباره ترس شهری به معنای توجیه این ترسها نیست بلکه به معنای تلاش برای آگاه شدن از این نوع ترسها است. «اولریش بک» میگوید: «فاجعه بزرگ در جامعه مدرن این است که ما دیگر قادر به تشخیص فاجعه نیستیم» از این رو، نیاز داریم که درباره فاجعهها و ترسهایمان در حوزه عمومی گفتوگو کنیم.
علوم ترسآفرین
ترس احساسی است که از درون مجموعه فاجعههای ساختاری در زندگی معاصر ما سر بر میآورد. جامعه مدرن در عین حال که بهطور ساختاری تهدیدهایش را میآفریند، به شیوهای ساختاری، راهبردها و امکانها برای مواجهه با این فاجعهها را نیز خلق میکند. بخش مهمی از فاجعههایی که دنیای جدید آفریده است، محصول علومطبیعی، تکنولوژیها و ساختارهای سازمانی و سیستمی است که در دو قرن گذشته شکل گرفتهاند. ما باید به علوماجتماعی و انسانی توجه بیشتری کنیم تا به کمک این علوم بتوانیم ساز و کارهای پیچیده «تولید انبوه فاجعه» در جامعه جدید را بشناسیم.
متأسفانه در ایران امروز، برای علومانسانی و اجتماعی میدان به حد کافی باز نیست تا محققان و اندیشمندان این علوم بتوانند جامعه و انسان ایرانی را از فاجعهها و موقعیتهای مخاطرهآمیزش آگاه سازند. ما برای مواجهه با مخاطرهها، تهدیدها و ترسهای امروزمان نیازمند دانش نظری و بینش اجتماعی عمیق و پیچیدهای هستیم که به کمک آن بتوانیم سیستمها و ساختارهای مولد فاجعهها و ترسها را شناخته و امکان تغییر آنها را فراهم سازیم.
همانطور که فاجعهها و ترسهای معاصر را علم و تکنولوژی آفریده است، راه برون رفت از این فاجعهها و ترسها نیز چیزی نیست جز تکیه و توجه بیشتر بر «علم»، اما این بار نه صرفاً تکنولوژی بلکه علمی که بتواند انسان و جامعه را عمیقتر و دقیقتر بشناسد و به کمک انسان راهی برای رهایی او از این موقعیت فاجعهبار بیابد.
منبع: روزنامه ایران