به گزارش ایسنا،عوامل متعددی بر سیر تحولات و سرنوشت هر جنگ تأثیر میگذارند، از جمله قابلیت و آمادگی رزمی، توان دیپلماتیک، قدرت اقتصادی، حمایتهای خارجی، پشتیبانی داخلی و گروهها و سازمانهای سیاسی. در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز عامل اخیر یعنی دستهبندیهای سیاسی نقش بسیاری داشت. شاید بتوان سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را تأثیرگذارترین تشکیلات سیاسی در طول جنگ دانست؛ چرا که این سازمان با داشتن سابقه مبارزاتی، توان تشکیلاتی و تبلیغاتی و تجربه جنگ چریکی با حکومت پهلوی و سپس نظام جمهوری اسلامی حضور مؤثر و پررنگی در جنگ، به ویژه در ماههای پایانی آن داشت.
نقش این سازمان در جریان هشت سال دفاعمقدس در سه بخش قابل تحلیل و بررسی است که «منافقین در جنگ تحمیلی از ابتدای جنگ تا خرداد 1360»،«از خرداد 1360 تا زمان استقرار مرکزیت سازمان در عراق در خرداد 1365 » و در نهایت در بخش سوم «نقش سازمان منافقین پس از استقرار در عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی و سپس انجام عملیاتهای بهار 1367 و عملیات فروغ جاویدان» این سه بازه زمانی را تشکیل دادهاند.
در آغاز جنگ،سازمان مجاهدین خلق، تجاوز عراق را محکوم کرد، اما پس از چند ماه، مسعود رجوی در پیام نوروزی خود، تحمیل جنگ به کشور را نتیجه بیکفایتی مسئولان و دخالت در امور دیگران دانست. سازمان با تحلیلهای متعدد و بیپایه در مورد هجوم نظامی بیگانه به کشورمان، میکوشید وانمود کند که مسئولان نظام، با بیدرایتی و بیتوجهی به قوانین حاکم بر روابط خارجی، آتش جنگ را برافروختند و با طرح این موضوع که «آنان در سر، خیال جهانگشایی را میپروراندند و با تبلیغات خام و ناشیانهٔ خود، جرقهٔ آتش جنگ خانمانسوز را شعلهور کردهاند...» این جنگ را مستمسکی قرار داد تا با محکوم کردن موضعگیریهای قاطع رهبر انقلاب، در بین صفوف مردم و نیروهای داوطلب تشتّت ایجاد و نارضایتی عمومی را تشدید کند و بدین وسیله موقعیت خود را در جامعه بیشتر تثبیت کند.
ریشههای تهاجم عراق به ایران
علیرغم فرافکنیهای و عقیده مسعود رجوی به نظر میرسد،ریشههای تهاجم عراق را به طور کلی در سه بخش میتوان دستهبندی کرد: «عوامل معطوف به گذشته»، «مولفههای آیندهنگر» و «ابعاد ماهوی حکمرانی صدام و حزب بعث».
1- عوامل معطوف به گذشته: بخش جنوبی مرز ایران و عراق، از گذشتههای دور محل نزاع بوده است، اروندرود تنها مسیر و مجرای دسترسی عراق به آبهای آزاد جهان است. حتی پیش از شکلگیری کشور عراق در قرن بیستم، نزاع مذکور میان ایران و عثمانی برقرار بوده است. از این منظر عراق جنگ را آغاز کرد، چون با پذیرش قرارداد 1975 الجزایر در مقابل قدرت رژیم شاهنشاهی ایران (با پشتوانه آمریکا) دچار نوعی خودکمبینی و سرخوردگی شده بود. صدام در این رویکرد، برای جبران گذشته و رفع سرخوردگی که ناشی از کرنش در مقابل قدرت منطقهای ایران حاصل شده بود، جنگ را آغاز کرد. تحمیلی بودن قرارداد الجزایر و عدم انطباق آن با واقعیات تاریخی و ... که در حین آغاز جنگ از سوی صدام و رهبران عراق مورد ادعا قرار میگرفت، ارجاعاتی روشن به صبغه تاریخی و ریشه کهن نزاع داشت.
2- مولفههای آیندهنگر: با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، مردم عراق که قرابتهای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی بسیار گستردهای با همسایه خود ایران داشتند با مساله مرجعیت سیاسی، اسلام سیاسی و ولایت فقیه مواجهه عینی پیدا کردند.این دوره با نارضایتی از خفقان و انسداد سیاسی در رژیم کودتایی حزب بعث در جامعه مذهبی و روشنفکری عراق، همزمان شده بود. طبیعی بود که رژیم بعث و در رأس آن صدام برای ثبات و امنیت آتی خود،واهمهای عظیم از شکلگیری اندیشههای انقلابی و سیاسی متاثر از انقلاب در ایران داشته باشد. در این رویکرد،صدام برای حفظ موجودیت و بقای نظم سیاسی دلخواهاش، شیوه جنگ را برگزید، انتخابی که با روحیات و منش او سازگاری داشت. تحرکات انقلابیون ایرانی در عراق، حملات و تصرفات ایران از خاک عراق و ... موارد ادعایی عراق در شهریور 1359 است که ارجاع به ریشههای آیندهنگرانه آغاز جنگ در اندیشه صدام و حزب بعث دارد.
3- شیوه حکمرانی صدام:آغاز جنگ اگرچه پایی در گذشته (با الصاق عنوان فرمانده نبرد القادسیه بر سینه صدام) و پایی در آینده (با سودای رهبری صدام بر جهان عرب و قدرت اول منطقه) داشت، اما ریشهای در شیوههای حکومت صدام نیز در آن نهفته بود که حلقه مفقوده بین گذشته و آینده را با زمان "حال" تکمیل میکرد. در این الگو صدام با آغاز جنگی گسترده هم میتوانست اوضاع داخلی را به شیوه مطبوعش کنترل کند و هم رهبران سیاسی جهان عرب را به اطاعت و حمایت اقتصادی از خود وا بدارد. در واقع در این رویکرد ریشههای آغاز جنگ با فهم صدام از حکومتداری و سیاستگره خورده است، فهمی که تجاوز،تثبیت سیاسی به وسیله جنگ و ایجاد وحشت و همچنین ایجاد وضع اضطراری خودخواسته برای کنترل و هیمنه افزونتر، در آن حرف اول را میزند.
خلاصهای از سه نقش سازمان مجادین خلق در جنگ تحمیلی
سازمان مجاهدین خلق از 30 خرداد1360 رسماً وارد دوره جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی شد که سازمان آن را «فاز نظامی» مینامید. در واقع نظریهپردازان سازمان معتقد بودند که در پیش گرفتن فاز نظامی در نهایت به پیروزی سازمان و سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد انجامید. این افراد بر این باور بودند که سازمان ضمن داشتن درکی واقعبینانه از نظام جمهوری اسلامی و ماهیت آشتیناپذیر آن، استراتژی مبارزهی مسلحانه و وارد آوردن ضربات تعیینکننده با هدف سرنگونی نظام و در نهایت تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار داده است.
این سازمان در عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی در خرداد ١٣66، به مناسبت سالگرد اولین تظاهرات مسلحانهی سازمان علیه جمهوری اسلامی در ایران- که در سال١٣6٠ انجام شده بود- اعضا و هواداران مجاهدین در سیستمی موسوم به «ارتش آزادیبخش ملی» سازمان یافتند. از این به بعد عملیاتهای سازمان، از شکل عملیاتهای چریکی منظم در سطوح دسته، گروهان و گردان به لشکرکشی به پایگاههای مرزی ایران در سطح تیپ (با مقیاس سازمان) تغییر پیدا کرد و عملیاتهای محدود به تدریج جای خود را به عملیاتهای متوسط «آفتاب» و «چلچراغ» و در نهایت عملیات بزرگ «فروغ جاویدان» دادند.
چند روز پس از اعلام رسمی موافقت ایران با «قطعنامه 598 » در 27تیر1367، ارتش عراق بار دیگر از محورهای جنوب و غرب به ایران حمله کرد و این بار حتی بیشتر از ماههای اول جنگ در غرب کشور،پیشروی کرد. سرلشکر «وفیق السامرایی» در کتاب «ویرانی دروازهی شرقی» به صراحت بیان میکند که پس از اقدام ایران به پذیرش قطعنامه، در کاخ ریاستجمهوری عراق جلسهیی تشکیل شد که در آن سرلشکر «فاضل البراک تکریتی» مدیر سرویسهای اطلاعاتی عراق، «سپهبد صابرالدوری» و «مسعود رجوی» حضور داشتند.
آنها در این جلسه دربارهی پیشروی سریع نیروهای سازمان به عمق خاک ایران و به سوی تهران و سپس سرنگون کردن نظام ایران و به دست گرفتن کنترل امور به وسیلهی سازمان، به بحث و تبادل نظر پرداختند. دربارهی ابعاد گوناگون این عملیات نیز جلسهیی در حضور شخص صدام حسین تشکیل شد و در نهایت پس از ابراز اطمینان مسعود رجوی، صدام ضمن این که این عملیات را فرصتی طلایی برای نابودسازی نظام ایران داشت، با اجرای آن موافقت کرد.
شوکی که به بدنه سازمان مجاهدین خلق وارد شد
در واقع تحلیل سازمان در مقطع نهایی جنگ ایران و عراق چنین بود که با بهرهگیری از جنگ و استقرار در عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی، میتواند از طریق جنگ جبههیی نظام ایران را سرنگون کند. سازمان مجاهدین در این مرحله، ضمن گسترش دامنهی عملیاتهای خود، اندیشهی خیز نهایی به سوی تهران را در سر میپروراند و از سوی دیگر با تحلیلی اشتباه بر این باور بود که ایران «قطعنامه 598» را نخواهد پذیرفت و در نتیجه جنگ تا شکست نهایی ایران ادامه مییابد. به همین دلیل اعلام خبر موافقت ایران با قطعنامه، شوک دیگری بر استراتژی سازمان وارد کرد. در نشستی که پس از اعلام این خبر در سازمان برگزار شد، رجوی دلیل این امر را ضعف بیش از حد ایران برشمرد،وی همچنین برقراری صلح بین دو کشور را به منزله پایان کار سازمان دانست و بنابراین،شعار «اول مهران، بعداً تهران» را مطرح کرد.
بغداد در مراحل مختلف جنگ،از شبکههای بمب گذار در داخل کشور و در رأس آنها از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حمایت کرد. منافقین که در فرانسه و بعد در عراق مستقر شدند با سکوت یا حمایت دولتهای میزبان، بسیاری از اقدامات تروریستی علیه مسئولان و افراد عادی کوچه و بازار ایران را در خلال جنگ تحمیلی هدایت کردند. کمکهای اطلاعاتی،ترور مردم عامی و مسئولان نظام،در پاریس و بغداد طراحی و برنامهریزی میشد و در شهرهای مختلف ایران به اجرا درمیآمد. هفتم تیر و شهادت آیتالله بهشتی و 72 نفر از مسئولان ایران،هشتم شهریور و شهادت رئیسجمهور رجایی و نخستوزیر باهنر،شهادت امامان جمعه،ترور مستمر مردم عادی از قبیل کاسب، دانشآموز، روحانی و غیره از جمله اقدامات تروریستهای داخلی تحت الحمایه دولت عراق در خلال هشت سال جنگ تحمیلی بود.
از همین رو دولتمردان عراقی از همان ابتدای تجاوزشان تمامی توان سیاسی، نظامی و تبلیغی خود را برای به زانو درآوردن انقلاب اسلامی ایران به کار بستند. در جبهه سیاسی هیأتهای بسیاری را روانه کشورهای اروپایی،آفریقایی و آسیایی کردند و در این مأموریتها تلاش داشتند تا اهداف و مقاصد خود در تحمیل جنگ به جمهوری اسلامی ایران را، نزد جهانیان توجیه کنند. در نیمه اول دهه 1360 خورشیدی روزنامهها و رسانههای ارتباط جمعی امریکا و اروپا مملو از مقالات و گزارشهایی بود که در آنها،به اهداف و نقشههای مقامات عراقی در به راه انداختن جنگ و علت حمایت کشورهای غرب و شرق از آنها اشاره شده بود. در این مقالات در توصیف اهداف جنگ به سرکوب بنیادگرایی در منطقه، توقف صدور انقلاب اسلامی، کاستن از خطر بالقوه برای حکومت صهیونیستی، رفع نگرانی دولتهای عرب خلیج فارس از قدرت ایران و ... اشاره شده بود.
نقش حامیان بینالمللی رژیم بعث عراق در جنگ تحمیلی
عراقیها در خلال جنگ، تمام قوانین ومقررات بینالمللی را زیر پا گذاشتند: پیمان الجزایر، پیمان منع کاربرد سلاحهای شیمیایی، پیمان منع حمله به اماکن مسکونی، پیمان مربوط به ضرورت رفتار انسانی با اسیران جنگی، پیمان مربوط به ضرورت امنیت هوانوردی، پیمان مربوط به امنیت دریاها، و دهها و صدها نمونه دیگر از پیمانها، مقررات و قوانین معتبر بینالمللی در خلال جنگ تحمیلی از سوی عراقیها به زیر پا گذارده شد.
همچنین نه در آمریکا، نه در اروپا، نه در روسیه و نه در سازمان ملل، هیچ منعی برای تسلیح مداوم عراق به انواع جنگافزارهای کشتار جمعی در دهه 1360 ش. وجود نداشت. بسیاری از این سلاحها در شرایطی به عراق سرازیر میشد که این کشور پولی برای خرید آنها نداشته و خود را همه ساله به فروشندگان خود مقروض میساخت. بسیاری از واردات نظامی نیز با صادرات نفتی پاسخ داده میشد.
آمارهای رسمی نشان میدهد که شوروی، فرانسه و چین ـ سه عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل ـ به ترتیب درصدر کشورهای صادرکننده سلاح به عراق در دهه 1360خورشیدی بودهاند. در طول این دهه، 53 درصد واردات نظامی عراق به ارزش تقریبی 13 میلیارد و 400 میلیون دلار از شوروی تأمین میشد. فرانسویها نیز با فروش بیش از 5 میلیارد دلار سلاح به عراق در دهه 1360خورشیدی. مجموعاً 20 درصد واردات نظامی عراق را به خود اختصاص دادهاند. این رقم در مورد چین نیز به 7درصد یعنی به بیش از یک میلیارد و600 میلیون دلار بالغ میشد.
در کنار فعالیت مستقیم کارخانجات جنگ افزار سازی وابسته به دولتها، مؤسسات خصوصی مختلف نیز در این راستا صرفاً جهت کسب درآمد هرچه بیشتر وارد معرکه شده و بدون توجه به قوانین داخلی هر کشور در مورد منع صدور ساز و برگ نظامی به کشورهای درگیر جنگ و حتی قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی ناظر بر جلوگیری از تولید و فروش سلاحهای غیر متعارف، عراق را به صورت یک زراد خانه عظیم درآوردند.
زمینههای هماهنگی دو ابرقدرت برای تصویب قطعنامه 598
هماهنگی دو ابرقدرت برای تصویب قطعنامه 598 ناشی از حوادثی بود که در اواخر سال 1365 و اوایل سال 1366 رخ داد از جمله عملیات «کربلای5» و «افشای ماجرای مک فارلین» که به اختصار اشاره میشود:
1- پیروزی بزرگ ایران در عملیات کربلای5 و توانایی تثبیت مناطق تصرف شده در این عملیات در شرق بصره و همچنین تثبیت تصرفات عملیاتهای قبلی از جمله شهر فاو، قدرت نظامی ایران و روند رو به رشد آن،از عوامل مهم و مؤثر در ارزیابی ناتوانی نظامی عراق بود که مورد توجه ناظران و کارشناسان نظامی قرار گرفت.
عملیات کربلای5، که در سختترین شرایط نظامی صورت گرفت و نزدیک شدن قوای ایران به بصره را در پی داشت، بر تمامی تردیدها در مورد توان نظامی ایران پایان داد و قدرت برتر ایران را در عملیاتهای زمینی نمایان ساخت. پیروزی در این عملیات این باور را پدید آورد که ایران با اتکا بر تواناییهایش قادر است حقوق حقه خود را از موضع برتر پیگیری و برای تأمین آن پافشاری کند. برخی از کارشناسان نیز در ارزیابی موفقیت ایران به همین نتیجه اذعان کردند. شهرام چوبین (عضو مؤسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک لندن) در اینباره میگوید:«من فکر میکنم که ایرانیها در مرحله جدیدی از جنگ قرار گرفته و به خود اعتماد پیدا کردهاند و این امر در سال 1985 و احتمالاً از سال 1984 در حملات مجنون و هویزه به چشم نمیخورد. آنها دلیلی نداشتند که فکر کنند که قادر به پیروزی میباشند. ولی عملیاتهای «فاو»، «مهران» و «کربلای5» در سال گذشته به آنها نشان داد که به این امر قادر میباشند و هم اکنون برای کسب پیروزی عجله دارند.»
2- شکست آمریکا در ماجرای نزدیک شدن پنهانی به ایران که به «ماجرای مک فارلین» و «ایران گیت» مشهور شد. آمریکا که سالها نوعی ارتباط با ایران را در سیاستهایش دنبال میکرد اینبار با ابتکار عملِ برخی از عوامل سیاست خارجی،در مرحله اول اقدام خود رابطهای مخفیانه را برگزید که با افشای آن،این اقدام عملاً متوقف شد. این مسئله علاوه بر شکست تلاشهای پشت پرده امریکا و انعکاس گسترده آن،عوارض متعددی را گریبانگیر هیأت حاکمه امریکا کرد که از جمله آن وارد شدن لطمه اساسی به سیاست خارجی این کشور در جوامع غربی بود؛ زیرا کشورهای غربی تصور نمیکردند که امریکا برای دستیابی به برخی منافع سیاسی دست به رابطه پنهانی با ایران بزند. در این میان نگرانی کشورهای عرب خصوصاً کشورهای حوزه خلیجفارس که هر کدام با برخورداری از پشتیبانی سیاسی امریکا به نحوی در جریان جنگ، با عراق همکاری میکردند قابل درک بود.
عوامل توافق ضمنی آمریکا و شوروی برای توقف جنگ
در این اوضاع و با توجه به موقعیتی که ایران در صحنههای نظامی و سیاسی کسب کرده بود، تلاش برای مهار ایران تشدید شود تا از دستیابی ایران به پیروزی قطعی در جنگ جلوگیری شود. در وهله اول دو ابرقدرت توافق کردند که از اهرم شورای امنیت استفاده کنند. از جمله عواملی که به توافق ضمنی دو ابرقدرت برای تصویب قطعنامهای برای توقف جنگ انجامید، در موارد زیر قابل جستوجو است:
- روی کار آمدن دولت گورباچف در شوروی و تمایل این دولت برای نزدیکی به غرب و کاهش تشنجات بین دو ابرقدرت و در گام اول حل مشکل جنگ ایران و عراق.
- تلاش امریکا برای جبران شکست در ماجرای مک فارلین و جلوگیری از تبعات منفی آن در میان کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس.
- توانایی ایران برای مقابله به مثل در مقابل حملات هوایی عراق در خلیجفارس و احتمال گسترش جنگ در خلیجفارس.
- ناتوانی عراق در کسب برتری مطلق هوایی در خلیجفارس و ناتوانی در قطع کامل صدور نفت ایران.
علاوه بر عوامل فوق تجربه مشترک آمریکا و شوروی در ضربات نظامی که در خلیجفارس متحمل شدند، موجب فهم مشترک این دو کشور از دیگر ابعاد گسترده جنگ شد که در هماهنگی و سرعت بخشیدن به ایجاد معادلاتی که به تصویب قطعنامه598 در شورای امنیت انجامید، مؤثر واقع شد. حمله قایقهای تندرو به کشتی روسی ایوان کارسیف و همچنین اصابت «مین» به نفتکش روسی مارشال چخوف از یک طرف و از طرف دیگر حمله هواپیمای عراقی به ناو امریکایی استارک که 27 تن از ملوانان آن کشته شدند نشاندهنده بخشی از آثار تشنج در خلیجفارس بین دو ابرقدرت است.
البته حمله به ناو استارک نشانه بارزی از تمایل عراق به گسترش جنگ و درگیر ساختن قدرتهای بزرگ در خلیجفارس بود. هر چند کشوری که مین را در سر راه نفتکش روسی کار گذاشت به روشنی مشخص نشد ولی اگر طبق گزارشهای رسانههای غربی، ایران را عامل حمله به این نفتکش روسی بدانیم، نشانههای بارزی از عزم ایران را در اجرای سیاست مقابله به مثل و شعار «خلیجفارس یا برای همه یا برای هیچکس» درمییابیم.
دلایل پذیرش قطعنامه از سوی ایران
پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران اگرچه یکباره اتفاق افتاد، ولی نتیجه فرایندی بود که در سالهای پایانی جنگ آغاز شده و بهتدریج موازنه قوا را به نفع رژیم عراق تغییر داده بود. عراق توانست در این سالها همه توان دولت و ارتش خود را وارد جنگ کند، نفرات و سربازان بیشتری نسبت به ایران را در جنگ به کار گیرد، پول بیشتری خرج جنگ کند و منابع مالی زیادتری را به کار گیرد. همچنین توانست حمایتهای بینالمللی بیشتری را جذب کند و امید ایران را برای پیروزی نظامی بر رژیم صدام از بین ببرد.
علاوه براین، در ایران نیمی از اعتبارات دفاعی به بخشی از نیروهای مسلح اختصاص مییافت که عملاً کارآمدی لازم و تناسب با میزان بودجه مصرفی را نداشت. طبیعی بود که در چنین شرایطی جمهوری اسلامی ایران، پذیرش آتشبس را به نفع کشور ارزیابی کند و قطعنامه 598 را بپذیرد. عمدهترین دلایل پذیرش قطعنامه را میتوان به شرح زیر خلاصه کرد:
الف) تهاجمات ارتش عراق
در سالهای آخر جنگ، قدرت نظامی عراق بهویژه در حوزه نیروی هوایی و سلاحهای شیمیایی افزایش یافت و موجب تغییر سیاست جنگی وی از دفاعی به تهاجمی در جبهههای جنگ زمینی شد. از 29 فروردین تا اواخر تیر سال 1367 وضعیت جبههها به گونهای شد که اوضاع کاملاً به نفع عراق برگشت و ایران از لحاظ نظامی در ضعف قرار گرفت. حملات گسترده ارتش عراق و بازپسگیری مناطق تصرفشده از ایران موجب شد تا ایران تمام دستاوردها و برتریهای خود نسبت به عراق را از دست بدهد.
ب) تهدید عراق مبنی بر استفاده از روشهای جدید در جنگ
دولت عراق از طریق برخی کشورهای عربی به ایران پیغام داده بود که اگر ایران پایان جنگ را نپذیرد، سلاحهایی را به کار خواهد برد که تا کنون فکر آن را نکرده است. بسیاری از تحلیلگران بهکارگیری سلاحهای شیمیایی علیه برخی شهرهای پرجمعیت کشور از جمله تهران را تفسیر این تهدید میدانستند. قصد واقعی عراق از کاربرد سلاحهای شیمیایی، بهکارگیری بمبهای کثیف با مواد اکتیویته بر سر مردم ایران بود. بازرسان سازمان ملل در سال 1991 این بمبها را در عراق کشف کردند.
در چنین شرایطی مردم و مراکز غیر نظامی در تهدید جدی قرار داشتند و آستانه تحمل مردم هم مشخص نبود. آقای هاشمی رفسنجانی میگوید: «این نگرانی بسیار جدی بود که بعد از بمباران شهر حلبچه، جنگ به کشتار غیر نظامیان تبدیل شود. ما نمیخواستیم چنین شود و مردم آسیب ببینند و این مورد را باید مهمترین عامل پذیرش قطعنامه از طرف امام حساب کنیم. من این مسائل را خدمت امام گفته بودم و ایشان در جریان کاربرد سلاحهای شیمیایی قرار گرفته بودند. این مهمترین و اصلیترین عامل پایان جنگ بود.»
ج) دخالت نظامی آمریکا
اقدامات آمریکا در خلیج فارس نشان داد که این کشور بهتدریج میخواهد علاوه بر فشار تحریم، وارد جنگ به نفع عراق نیز بشود. اگرچه آمریکا چنین چیزی را اعلام نکرد، ولی با رفتار خود به ایران این علامت را داد. تغییر سیاست آمریکا در جنگ و تصمیم به مداخله مستقیم به نفع عراق موجب استقرار گسترده ناوگان جنگی آمریکا در خلیج فارس شد.
با گسترش حضور نظامی آمریکا در منطقه، ارتش ایالات متحده عملاً به یک طرف جنگ تبدیل شد و به سکوهای نفتی، قایقهای تندروی سپاه، ناوهای جنگی و هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی به صورت پیوسته حمله کرد. در چنین شرایطی ارتش آمریکا قصد داشت تا فضای خلیج فارس را برای تحرک نظامی و نیز برای بهرهبرداری اقتصادی ایران ناامن کند. این اقدامات بهوضوح بیانگر تصمیم جدی آمریکا در حمایت از دولت عراق در جنگ با ایران بود.
د) ناتوانی اقتصاد کشور
هرچه از جنگ میگذشت، درآمد نفتی ایران و ظرفیتهای اقتصادی کشور کاهش مییافت. مشکلات جدی اقتصاد کشور در سالهای آخر جنگ به گونهای شد که منابع ارزی دولت، کفاف اداره کشور و جنگ را نمیداد و دولت اعلام کرد که بودجه کشور توان حمایت از جنگ را ندارد. درآمد نفتی کشور در سال 1366 بین 5 تا 6 میلیارد دلار بود. دولت در سال 1367 که سال پایانی جنگ بود، 51 درصد کسری بودجه داشت و بخش عمدهای از 49 درصد مابقی هم با چاپ پول توسط بانک تأمین میشد. وضع بودجه کشور به گونهای بود که 50 درصد آن به جنگ اختصاص یافته بود و 50 درصد دیگر در اختیار دولت بود تا برای مردم هزینه کند.
با همه توضیحات فوق میتوان گفت که هدف اصلی از پذیرش قطعنامه 598، مقابله با شرایط فوق و ناکام گذاشتن طرح عراق در حمله مجدد به خاک ایران و نهایتاً حفظ نظام جمهوری اسلامی بود.
علاوه بر این زمان پذیرش قطعنامه 598 در کالبدشکافی دلایل قبول آن میتواند راهگشا باشد. مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، امام جمعه موقت تهران و جانشین وقت فرماندهی کل قوا، در خطبههای نماز جمعه تهران در 28 مردادماه 1367 با بجا ارزیابی کردن زمان پذیرش قطعنامه، دلیل آن را غرور ملی دانست و گفت: «از دیدگاه دیگر، ما به مسائلی رسیدیم که آن موقع [چند ماه زودتر از پذیرش قطعنامه] نمیرسیدیم. رفع ادعای جنگطلبی ما و صلحطلبی عراق، ازجمله دستاوردهایی بود که پس از پذیرش قطعنامه 598 در زمان فعلی به دست آمد».
منابع:
- اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد اسلامی، جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، شهریور 1362، ص 27؛ و طاهره باقرزاده، قدرت و دیگر هیچ (بیست سال با سازمان مجاهدین خلق)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم، 1385، ص 75-74).
- محمدصادق درویشی (1395) تأملی پیرامون آغاز جنگ: «چرا دفاع «مقدس» شد و چرا آغاز آن را گرامی میداریم؟».
- عباس افلاطونی، "بررسی نقش منافقین در جنگ ایران و عراق"، نگین ایران، فصلنامهی تخصصی مطالعات جنگ ایران و عراق، شماره28 .
- محمد درودیان، سیری در جنگ ایران و عراق ـ 4، شلمچه تا حلبچه، (تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، تابستان 1376، صص24 و 25.
- کتاب چهل و نهم روزشمار جنگ ایران و عراق (تصویب قطعنامه 598؛ زمینه های سیاسی و نظامی).
- حسین علایی، روند جنگ ایران و عراق، 1391، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.
- روزنامه کیهان، 29 /5 /67.