با این که خلوت کردن میتواند وقفه خوبی در سر و صدای زندگی ایجاد کند و شانس خوبی برای نیرو گرفتن و تمرکز کردن باشد، تنهایی همیشه حالمان را بد میکند. وقتی به راستی تنها باشیم، میتوانیم این احساس تنهایی را توجیه کنیم. واکنش منطقیای است. حتی ممکن است امیدی برای آینده هم وجود داشته باشد. ولی در مقابل آن، احساس تنهایی کردن در حضور یک شریک زندگی باعث میشود احساس کنیم هیچ امیدی برای فرداها وجود ندارد. وقتی شخصی که تخت خوابمان را با او شریک هستیم به ما حس بیگانگی میدهد، بسیار رنجآور است.
چه میتوان کرد؟ ابتدا، هر دو طرف باید تغییرات سادهای ایجاد کنند که تاثیر بسیاری خواهد داشت، مثل خاموش کردن گوشی موبایل و پرس و جو کردن از حال طرف مقابل پس از بیدار شدن یا بازگشتن به خانه.
ثانیا، باید گوش کردن را یاد بگیریم و به طرف مقابل احساس شنیده شدن بدهیم. گفتن این جمله از عملی کردن آن بسیار راحتتر است. طبق مطالعات لاونر، کارنی و برادبری، ارتباط برقرار کردن برای یک رابطه رضایت بخش کافی نیست، بلکه در یک رابطه رضایت بخش است که دو طرف به خوبی ارتباط برقرار میکنند. این یعنی حتی پس از بهبود بخشیدن به نحوه برقراری ارتباط، ممکن است باز هم حس صمیمیت نکنیم. احساس صمیمیت، تنها با تواناییها و رفتار خوب ما محقق نمیشود.
در جلسات روانکاوی نباید پرسید:«آیا به خوبی ارتباط برقرار میکنید؟» یا «اخیرا برای شریک عاطفی خود چه کردهاید؟» باید پرسید که آیا هنوز در قلبهایشان عشقی حس میکنند یا خیر. میتوان از روشهایی استفاده کرد تا وضعیت زوجها را بهبود داد. ولی نمیتوان کسی را مجبور کرد کسی را دوست داشته باشد. اگر ذرهای عشق هنوز باقی باشد، میتوان زیر ذره بین قرارش داد و روی آن کار کرد. اگر رنج و تنهایی مداومی در رابطه خود احساس میکنید، این سوالات را بپرسید:
1-آیا هنوز عاشق هستم؟
بسیاری از افرادی که وارد رابطه میشوند، تصمیم خود را با عشق گرفتهاند. به جای تمرکز کردن روی کاستیهای طرف مقابل، از خودتان شروع کنید. سعی کنید به خاطرتان بیاورید چه چیزهایی را دوست میداشتید و چه حسی داشتید. با جزئیات به آن فکر کنید. میتوانید درمورد عشقتان بنویسید، بدون این که چیزی در مورد فاصلهای که بین شما افتاده حرفی بزنید. ترجیحا، شریک عاطفیتان هم بهتر است این کار را انجام دهد، ولی قدم اول نگاه کردن به قلب خود شما است.
2-از خودتان بپرسید عشقتان چطور از بین رفت.
قضاوت، غم و ترس، تنها چند نمونه از موانع بر سر راه عشق هستند. اگر خودمان را بخاطر تمامی کاستیهایمان قضاوت کنیم، نخواهیم توانست به دیگری عشق بورزیم. اگر به خودمان سخت بگیریم، به شریک عاطفیمان نیز سخت خواهیم گرفت. از طرف دیگر، ممکن است با غم و ترس وارد رابطهای شویم. در ابتدای رابطه، هیجانی که دارید میتواند بر این تجربههای شخصیت سازی که داشتهاید غلبه کند. در این صورت، طرف مقابل را مقصر ندانید، بلکه با مهربانی و در صورت نیاز، در حضور یک روانکاو این احساسات را کاوش کنید.
3-آیا به محرکهای خارجی اعتیاد دارید؟
اگر غرق در اطلاعات و تقدیر آنی باشیم، ممکن است نتوانیم نشانههای نامحسوستر عشق را شناسایی کنیم. بیشتر ما اعتیادی که به مسائل آسان داریم را تشخیص نمیدهیم. فقط کسل میشویم و طرف مقابل را برای هیجانانگیزتر نبودن مقصر میدانیم. روابط رضایت بخش، نیازمند وقت و تعهد هستند. تشخیص دادن این که زود کسل میشویم شروع خوبی است، ولی یادگیری هنر مدیتیشن بهتر نتیجه میدهد. فقط ذهنتان را ساکن کنید و در لحظه زندگی کنید. راههای بسیاری برای مدیتیشن وجود دارد، مثل پیادهروی در باغ و جنگل، باغداری، نشستن، گوش کردن به صدای آب، پرندهها و ... . ساکن بنشینید و موهبتهای طبیعی زندگی را در آغوش بکشید. شادی، حضور در لحظه است.
4-بخاطر احساس تنهایی کردن، حس گناه نکنید.
کم پیش نمیآید که به خاطر تنها بودن، خودمان را سرزنش کنیم. بسیار جملاتی نظیر:«هیچ کسی به من چیزی بدهکار نیست!» یا «نباید احساس تنهایی کنی وقتی جهان هستی این همه هدیه به تو داده!» را میشنویم. به خودتان اجازه ندهید برای این احساس تنهایی، شرمسار شوید. تنهایی، مشکل بزرگی در جامعه ما است و حق شما است که در رابطه خود به آن اشاره کنید.
5-به شریک عاطفیتان بگویید حس تنهایی میکنید.
احساس تنهایی کردن در رابطه، به اندازه کافی بد هست. تا زمانی که هیچ رفتار سوءاستفادهگرانهای مشاهده نمیکنید، حس تنهایی را از خودتان یا شریک عاطفیتان قایم نکنید. بعضی اوقات ممکن است نتوانید یکدیگر را درک کنید، ولی وقتی بتوانید احساسات خود را بروز دهید، میتوانید متحد و سربلند از این اتفاق بیرون بیایید.