شاید شما هم معتقد هستید کتاب و رمان میتواند بستری مناسب برای فیلمهای سینمایی اقتباسی باشد و به خاطر مولفههای سینمایی میتوان قصهی یک رمان را ارزشمندتر از قبل کرد. فارنهایت 451 (Fahrenheit 451) محصول سال 2018 میتواند مثال خوبی باشد از فراز و نشیبهای کارگردان جهت تبدیل کتاب به اثری فراتر از آن.
مخاطب از چیزی که در فارنهایت 451 میبیند، آن چنان که انتظارش را دارد لذت نمیبرد. ولی علت چیست؟ چرا جدیدترین محصول شبکه پرمیوم HBO نتوانسته همانند سریالهای بسیار جذاب و دیدنیاش قدرتمند ظاهر شود؟ آیا دو هنرمند ایرانی خالق فیلم یعنی امیر نادری(فیلمنامه نویس اثر) و رامین بحرانی(کارگردان فیلم) مقصر هستند یا مشکل از جای دیگری آب می خورد.
در حقیقت ماجرا از اینجا شروع میشود. شروعی پس از سی دقیقه...!
قبل از اینکه فیلم فارنهایت 451 محصول سال 2018 را بشکافیم اجازه دهید به گذشته سفر کنیم. زمانی که یک کارگردان فرانسوی تصمیم گرفت اثری جاهطلبانه خلق کند. نزدیک به پنجاه سال گذشته فرانسیس تروفو تلاش کرد اثری علمی تخیلی کارگردانی کرده و برای مقبولیت و پذیرش بیشتر تصمیم گرفت فیلمنامه این اثر مطابق میلش باشد، نه اینکه از «ب» بسم الله تا نون پایان از رمان تبعیت کند. دلیلی هم نمیدید تدوینی به این شکل داشته باشد. شاید یکی از دلایل اینکه فارنهایت 451 حاصل دسترنج تروفو اثری است قابل احترام، در همین موضوع باشد.
هر چند عدهای عقیده دارند فارنهایت 451 تروفو در مقایسه با دیگر آثار موجود در کارنامه هنریاش، فیلمی است ضعیف و شلخته که صرفا به خاطر حمایتهای بیشائبه «بازن»، منتقد مشهور و صاحب نظر فرانسوی تحویل گرفته شد، هیچ شکی بر تاثیر این منتقد بر رویه کارگردانی تروفو نیست ولی هر چه باشد، تروفو در فارنهایت 451 توانست رسالت خودش را در برابر رمان به یک سر انجام مناسبی برساند. ولی شاید برای شما سوال شده این رمان فارنهایت 451 دقیقا ماجرایش چیست و چرا دو فیلم مجزا با فاصلهی نیم قرن از دو کارگردان با نگرش و ایدهپردازی متفاوت ساخته شد؟
- کارگردان: رامین بحرانی
- استودیو تهیهکننده: HBO
- بازیگران: مایکل بی جوردن، مایکل شانون، سیندی کتس
- مدت زمان: 100 دقیقه
رِی بردبری (Ray Bradbury)، نویسنده و رماننویس نسبتا مشهوری است که با رمانهای علمی تخیلیاش معروف شد. او فارنهایت 451 را با الهام گرفتن از جنگ سرد به رشته تحریر در آورد و در آن سالها اعتقاد داشت آینده بشر میتواند به این شکل رقم بخورد که آتشنشانها وظیفه اصلی خودشان را رها کرده و کتابها را به آتش میکشند. فارغ از اینکه چه نوع کتاب با چه طرز تفکری در لا به لای کاغذها مکتوب باشد یا حتی نویسنده یک اثر، فردی شرقی است یا غربی. کتاب در هر صورت باید نابود شده و افرادی که به مطالعه کتاب فیزیکی تمایل دارند باید مجازات شده و از جامعه مدرن طرد شوند!
رمان فارنهایت 451 از چیزی که منتقد در چند خط توضیح داده با اصطلاحات و واژههای منحصر به خود، پیچیدهتر به نظر میرسد و دنیای دیستوپیای این رمان، تاریکتر از این حرفهاست. جالب است بدانید بردبری این رمان را در 9 روز با ماشین تایپهای کرایهای نوشت و با این حال، به عقیده بسیاری از رسانهها، فارنهایت 451 بهترین اثر وی محسوب میشود!
سکانسی که قرار است مانتنگ به تکامل نهایی خود دست پیدا کند. به محیط تاریک، چراغهای خاموش و محل قرارگیری کاراکتر دقت کنید که منبع نور چگونه به آن تابیده. فارنهایت 451 از این دست نماهای خلاقانه نیز در چنته دارد.
با این حال، تفاوتهای میان رمان بردبری با آنچه امیر نادری برای نگارش فیلمنامه فارنهایت 451 مد نظر داشته بیشتر است. امیر نادری تصمیم داشته صرفا با استفاده از پیرنگ رمان، به فیلمنامهاش پر و بال دهد. مشکلات فیلمنامه از این نقطه آغاز شده و فیلمنامهای که شاهدش هستیم، بیش از حد ساده به نظر میرسد. طوری که نمیتوان به آن حتی برچسبِ اقتباس آزاد زد.
به عنوان مثال همسر مانتنگ را در قصه این فیلم نمیبینیم. یا کلاریس که در کتاب به نوجوانی کنجکاو توصیف شده در فیلم فارنهایت 451 (سوفیا بوتلا عهدهدار نقشش بوده) دیگر همان بچهی کم سن و سال رمان نیست ولی با این حال همانند رمان، نیروی محرکه مانتنگ در جلب کردن نظرش به مطالعه کتابهای فیزیکی است. البته قصه مورد نظر بردبری در دنیایی که در تخیلش سیر میکرد به شکلی که در فیلم تماشا کردیم در آینده دور روایت نمیشود.
در رمان میخوانیم وجود تلویزیون در هر خانهای به عنوان یک کالای لوکس و تجملی محسوب میشد. ولی گویا بحرانی عمدا دنیایی مدرن و پیشرفته را به ما نشان داد. او در مصاحبههای مختلف درباره این تغییر اساسی خود توضیح میدهد به خاطر لمس این معضل در حال حاضر که پیشرفت اینترنت و تکنولوژی به حد اعلای خود رسیده، بهتر بود دنیای رمان را به آیندهای پیشرفته تغییر دهیم.
شخصیتی مهم در پیشبرد داستان که پرداخت خوبی به هیچ عنوان نداشته
فارنهایت 451 از قصهای جذاب و منحصر به فرد نتوانسته نهایت استفاده را داشته باشد.
رامین بحرانی به عنوان یک فیلمساز مستقل توانسته با کارگردانی و تهیه فیلمهایی نظیر 99 خانه (99 homes) اسم و رسمی پیدا کند. وی با همکاری شبکه HBO تصمیم گرفت تا فارنهایت 451 را به شیوه نوین و به تئوری دلخواهش به تصویر بکشد. شیوهای که شاید با در پیش گرفتن مسیری اشتباه، به قهقهرا رفت. او و تیمش برگ برندهای در اختیار داشت و میبایست از آن به نحو احسن استفاده میکرد ولی اشتباههای متعدد بحرانی باعث شد نه تنها فیلم در حد یک فاجعه به نظر برسد، بلکه برخلاف تروفو، فارنهایت 451 محصول سال 2018، در قیاس با رمان بردبری اثری است بیگانه که با برداشتی سطحی، به هیچ مقصدی نمیرسد.
به غیر از چند نمای باز و لانگ شات که به واسطه جلوههای ویژه کامپیوتری ساخته شده، سایر نماهای بسته و محدود منجر به کلافگی شدید مخاطب میشود؛ درمانده و خسته از دنیایی که نمیشناسد. این مشکل بزرگی است که در اکثر فیلمهای سینمایی اقتباس شده از یک رمان به وضوح حس میشود. مثل این میماند یک شمع به دستتان بدهند و وارد یک سالن بزرگی شوید و در تاریکی باید کور مال، کور مال به جلو حرکت کرده و در عین حال سالن را کاملا شناسایی کنید. مسلما سخت است! ولی اگر در سالن چند لامپ وجود داشته باشد، میتوانید با خیال راحت حرکت کنید و کل سالن را بنگرید. هر چند باید به این مسئله هم اعتراف کنیم این ویژگی، جزو المانهای حیاتی ژانر رازآلود و وحشت قلمداد میشود.
نمایی متفاوت ولی به شدت خلوت. از این دست نماهای مبتکرانه در فیلم میتوان به تعداد انگشتهای یک دست دید.
با این اوصاف در همان مثالی که اشاره داشتیم، جیمز کامرون در فیلم سینمایی آواتار توانسته لامپهای متعددی در سالن مورد نظر خودش تعبیه کند تا هر مخاطبی با دنیای عجیب و غریبش ارتباط برقرار کند. هر چند برای این موضوع، هزینه هنگفتی جهت جلوههای ویژه پرداخت شده ولی در هر صورت، با شنیدن نام جیمز کامرون، قطعا یکی از آثار علمی تخیلیاش یعنی آواتار در ذهنمان میدرخشد.
گای مانتنگ (مایکل بی جوردن)، قهرمان قصه فارنهایت 451 است که علی رغم ایفای نقش بسیار خوبش، در تعامل با کاپیتان بیتی (مایکل شانون) یک سر و گردن عملکرد پایینتری دارد. سایر شخصیتها، صرفا تک بعدی بوده و به جرئت میتوان گفت بود و نبودشان هیچ فرقی در این فیلم سینمایی 100 دقیقهای ندارد. در واقع بحرانی تصمیم داشته مانتنگ و فرماندهاش کاپیتان بیتی از لحاظ پرداخت شخصیت، پختهتر باشند ولی کارگردان از آن سوی بام افتاد و سایر شخصیتها فدای این مسئله شدند.
رنگبندیهای قرمز و آبی در محیط میتواند بر کشمکشهای درونی کاراکترهای قصه دلالت داشته باشد. مسئلهای بسیار مهم که با تماشای فیلم به آن پی میبرید.
فارنهایت 451 در نشان دادن آیندهای تیره و تاریک ناتوان و الکن است.
قصه زمانی جذاب به نظر میرسد که مانتنگ طی حادثهای، از انجام وظیفهاش در مقام یک آتشنشان به شک افتاده و به دنبال علت این دستور روتین میگردد. به همین خاطر از آنجایی که در سی دقیقه ابتدایی فارنهایت 451 نه پرداخت مناسبی میبینیم و نه دنیای فیلم کاملا به ما شناسانده میشود، میتوان حتی نیم ساعت نخست این اثر را تماشا نکرد.
رامین بحرانی علاقه شدیدی داشته تا در فارنهایت 451 شاهد تماشای پلانهای متفاوتی از سوزاندن کتابهای مطرح باشیم. حرکتی بسیار خوب و سنجیده که توانسته جزو معدود المانهای مثبت این اثر باشد. به خاطر پیرنگ و همچنین مضمون اثر، در اکثر نماها سعی شده تا با نقل قولهای کتابهای مطرحی همچون خوشههای خشم از جان اشتاینبک، به اهمیت و وخامت وضعیت حاکم بر دیستوپیا بپردازد. فارنهایت 451 توانسته از لحاظ معنایی «عمق» پیدا کند ولی در ظاهر و از لحاظ فنی، به علت استفاده از نماهای بسیار معمول، به تصویری که میبینیم «عمق» داده نمیشود. بازیگر صرفا آمده که دیالوگش را حین اکشن ادا کند و از سوی دیگر تصویر بیرون برود. نه تکاپویی در پسزمینه میبینیم و نه اتفاق زندهی دیگری در فریمهای مختلف دیده میشود. گویا بیشتر سکانسها به نوعی جهت رفع تکلیف سر هم شده و عوامل دستاندرکار با بیحوصلگی به سراغ سکانسهای دیگری رفتهاند.
تقابل میان مانتنگ و مافوقش در نماهای متفاوت بسیار دیدنی از آب در آمده.
فارنهایت 451 هر چه باشد، دست به دامان رمانی شده که شهرتش در خلق دنیای تاریک بشریت پیرامون نادانی است. جهلی که به واسطه عدم مطالعه کتاب به صورت فیزیکی شکل میگیرد. این «جهل» را طبیعتا باید ببینیم ولی صرفا در خلال دیالوگها به صورت سطحی از زبان بازیگرها میشنویم. به غیر از چند پلان، در وسعت کلی «جهل» نشان داده نمیشود. صرفا میشنویم چه کار احمقانهای قرار است انجام شود. این موضوع نیز نشات گرفته از همان «عمق» پیدا نکردن نماهای بصری است. به عبارتی دیگر، همین موضوع به ظاهر ساده و شاید هم ریزبینانه منجر به اشکالات زنجیرهواری شده که فارنهایت 451 از لحاظ کیفی به شدت افت کند.
رامین بحرانی نتوانسته از رمان فارنهایت 451 اثری با استانداردهای معمولی تحویل مخاطبین شبکه HBO بدهد. شاید اگر با یک دید وسیعتر به سراغ تدوین این اثر پیش میرفت، فارنهایت 451 قابل تحملتر بود. در هر صورت ایده بسیار خوب و قابل تامل رمان در این فیلم سینمایی علمی تخیلی به هدر رفت. اگر حوصله مطالعه کامل رمان این ماجرا به قلم بردبری را ندارید، توصیه میشود نسخه قدیمی فارنهایت 451 که دست پخت تروفو است را تماشا کنید.
شاید پس از تماشای آخرین سکانس از این فیلم، در حالیکه با خودتان فکر میکنید چه آیندهی بدی در انتظار ماست، کتابی از قفسه کتابخانهتان بردارید و برای چند ساعتی هم که شده به مطالعه بپردازید!