جام جم: سعید راد همیشه ستاره بزرگ سینما بوده چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن. او سابقه همکاری با کارگردانهای مطرحی، چون مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، امیر نادری، احمدرضا درویش و... را در کارنامه بازیگریش دارد. او از جمله بازیگرانی است که با انتخابهای درستش، جایگاه ویژه خود را در سینما و تلویزیون ایران حفظ کرده است. البته فعالیت راد در تلویزیون کم بوده، اما با همان نقش رضا شاه در سریال «در چشم باد» توانست قلب مخاطبان را از آن خودش کند. راد در سریال «سرزمین کهن» هم نقش ماندگاری را بازی کرده است. او این روزها مشغول بازی در سریال «مرگ خاموش» به کارگردانی احمد معظمی است و در این سریال نقش یک مامور امنیتی را بازی میکند که استاد دانشگاه هم هست. این نقش تزهای خاصی دارد و اینکه معتقد است اگر خانوادهها بچههایشان را بغل کنند، هرگز هیچ قاچاقچی نمیتواند مواد در دست او بگذارد. با او درباره سالها بازیگری اش به گفتگو نشستیم و از قهرمانهای گذشته و امروز حرف زدیم.
مردم همیشه با تماشای آثار تلویزیونی و سینمایی دنبال قهرمان میگشتند و شما هم جزو قهرمانان مردم بودید. به نظرتان هنوز هم قهرمان هستید یا اینکه خودتان را از این فضا دور میبینید؟
الان تفکر و فرم قهرمان تغییر کرده و این اجتناب ناپذیر هم هست، زیرا با هجوم فناوری دیجیتال، بازیگرانی که براحتی وارد این عرصه میشوند و سوژههای اجتماعی دمدستی دیگر تفکری از قهرمان نمانده تا کسی فرم قهرمان را داشته باشد. الان قهرمانان سینما بازیگران طنزهای کوچک شدهاند و ظرافت کاری به نوعی با نام صنعت سینمای ملی ایران از بین رفته است. از سوی دیگر سوژههای کوچک برای خنداندن مردم به هر قیمتی زیاد شده است.
در تلویزیون هم این نظر را دارید؟
در تلویزیون برعکس این ماجرا اتفاق افتاده است.
چطور؟
قهرمانان تلویزیون آدمهای دردمند شدهاند که گرفتاری و مشکلاتشان کم نیست و درگیر مسائل روزمره هستند، دختری که جهیزیه ندارد، پدری که معتاد است و مادر به دنبال کار است و... من بیننده تلویزیون هستم، اما به جرات باید بگویم که کارهای غمگین تلویزیون زیاد شده است.
اما اینطور نیست، زیرا سریالهای طنز و ملودرام هم پخش میشود؟
مجموعههای طنز ایام نوروز پخش میشود که من هم بیننده آن هستم، اما در بقیه مناسبتها سریالهای غمگین پخش میشود. این در حالی است که جامعه ما احتیاج به خنده، شادی و قهرمان دارد. فوتبالیستهای ما با وجود این که به دور بعدی جامجهانی صعود نکردند، اما تلویزیون و رسانه چنان ابهتی به این ماجرا دادند که 5000 نفر برای استقبال از فوتبالیستها ساعت 3 صبح همراه با خانوادههایشان و بچههای کوچک راهی فرودگاه شدند که در دنیا چنین موضوعی تعجب برانگیز است مردم همیشه دنبال قهرمان میگردند.
با توجه به این تعاریف سعید راد، دیگر قهرمان مردم نیست و از آن روزها فاصله گرفته است؟
من فیلمهای زیادی بازی کردهام که الان نوستالژی مردم است. به نظرم فیلمهایی مثل دادشاه یا عقابها که ما در آنها قهرمان بودیم، اگر باز هم در سینما اکران شود؛ مخاطب خودش را دارد. مردم در آن مقطع این فیلمها را با علاقه دنبال میکردند.
یعنی الان قهرمان نوستالژیهای مردم هستید؟
بله؛ و قهرمان روز نیستید؟
رلها اجازه این تفکر را نمیدهند که قهرمان باشیم. من بعد از 20 سال برگشتم و از این فضاها دور بودم. بعد از بازگشت قرار بود فیلم زنگی و رومی استاد تقوایی را کار کنم که آنجا نقش یک قهرمان را داشتم و سوژه بینظیری هم داشت، اما بنا به دلایلی به سرانجام نرسید تا اینکه آقای درویش پیشنهاد بازی در فیلم دوئل را به من داد. در آن فیلم نقش اسکندر را بازی میکردم که قهرمان نبود، ولی آدمی بود که از تفکر خودش دفاع میکرد و عاشق بود و یک رل چند وجهی خوبی بود. روبهروی من زینال قهرمان قصه بود که پژمان بازغی هم خیلی خوب این نقش را بازی کرد. برایم جالب بود با اینکه این نقش قهرمان نبود، اما مردمی که مرا 20 سال ندیده بودند مرا به چشم قهرمانی در این فیلم دنبال میکردند.
فکر کنم این حس خیلی برایتان لذتبخش بود که با وجود اینکه قهرمان قصه نبودید، اما مردم شما را به عنوان قهرمان تصور میکردند؟
بله، صددرصد. چون جنس بازی من، زبان بدن است و تماشاگر هم این جنس بازی را دوست دارد. من هم از خودم محافظت کردم و ورزش را ادامه دادم تا بتوانم به خوبی از زبان بدنم استفاده کنم. ضمن اینکه همیشه تاکید کردهام که ابزار یک بازیگر، بدنش است؛ بنابراین باید آن را مسلح نگهدارد؛ و این زبان بدن در نقش رضا شاه سریال در چشم باد خیلی خوب جواب داد.
بله، دقیقا. وقتی با استاد جوزانی صحبت کردم و از او پرسیدم چرا من را برای این نقش انتخاب کرده، تاکید کرد میخواهد از بدنم برای این نقش استفاده کند و آگاهانه این جمله را گفت. همچنین بدنم مرا برای ایفای نقش سرلشگر فلاحی در فیلم «چ» خیلی کمکم کرد. با اینکه در این فیلم نقشم محوری نبود، اما بهعنوان یک ارتشی بدنم فرمی داشت که مردم با او احساس نزدیکی بیشتری میکردند و برای ایشان قابل لمس بود.
پس فرم بدن شما سهم زیادی در موفقیتتان داشته است؟
صددرصد! در فیلم سینمایی دوئل و در تله فیلم ساعت به وقت صفر، حتی در سریال مرگ خاموش که این روزها مشغول بازی در آن هستم، بدنم کمک زیادی به من کرده است. قبل از شروع ضبط این سریال با کارگردان (احمد معظمی) صحبت کردم که آیا قرار است مثل برخی از سریالها فقط دیالوگ بگویم. او هم تاکید کرد که میخواهد از بدنم استفاده کند. به همین دلیل با کمال میل پذیرفتم. در این مجموعه نقش مقام امنیتی را بازی میکنم. شخصاً همیشه مواد مخدر دغدغه ام بود و تنفر داشتم که چرا جوانان به خاطر اعتیاد مثل برگ به زمین میریزند.
ماموران امنیتی در جامعه افراد خیلی در دسترسی نیستند. برای این نقش ما به ازایی داشتید؟
این مامور امنیتی دکترا دارد و استاد دانشگاه است. شاگردانش با او همراه هستند تا از او یاد بگیرند. تز این استاد دانشگاه این است که اگر بچهای در بغل خانواده اش باشد هیچ قاچاقچی در دنیا نمیتواند در دست او مواد بگذارد. این موضوع برایم خیلی جالب بود. بازار قاچاقچیان وسیع است و قاچاقچی مواد شوخی ندارد و بهدنبال درآمد است. پس باید بچهها در بغل خانوادههایشان باشند.
پس این نقش با این طرز تفکر قهرمان قصه است؟
امیدوارم این طور باشد. مردم میتوانند به تز این استاد دانشگاه تکیه کنند. خدا کند که سریال مرگ خاموش تاثیر زیادی روی خانوادهها بگذارد تا بیشتر مراقب بچههایشان باشند. در همه جای دنیا هیچ سیستم بزرگ امنیتی ـاطلاعاتی نمیتواند با قاچاقچی مبارزه کند ـ. ما سالهاست با قاچاق مبارزه میکنیم، اما آنطور که باید، موفق نبودیم. امیدوارم ما با این سریالها بتوانیم تاثیرگذار کوچکی داشته باشیم.
اما شما هم چند بار در صحبت هایتان تاکید کردید که بیننده سریالها هستید؟
بله، چون من جستوجوگر هستم. تلویزیون من، رسانهای است که تفکر خودش را به ما شلیک میکند. تلویزیون، سریعترینترین اسلحه دنیاست.
یک ثانیه در سینما 24 فریم شلیک میکند. حال تصور کنید شلیک ماهوارهها تا چه میزان زیاد است.
یعنی به نظرتان ما باید سریعتر واکنش داشته باشیم؟
بله. خوشحال میشوم خانواده، بچههای من و مردم سرزمینم از کانال تلویزیون خودمان آگاهی بگیرند، نه از هجویات شبکههای ماهوارهای که برای ما رسمیت اخلاقی و امنیت خانوادگی ندارند. بچههای ما بسیار شکننده هستند و در خانه نمیمانند. آنها تحتتاثیر اینترنتی هستند که مرتب دروغ میگوید و تمام وقت و زمان ما را گرفته و در حال حاضر هم خیلی سریع به طرف مان شلیک میکند. همه اسیر فضای مجازی و دروغهایشان شدهایم، حتی به محل کارمان هم کشیده شده و شایعاتی را که خواندهایم طرح میکنیم. به نظرم اینجاست که باید پای تلویزیون به وسط بیاید.
یعنی تلویزیون با آثار قصه گوی جذاب جلوی این اتفاق بایستد؟
این سوال تخصصی و علمی است و باید کارشناس پاسخ بدهد، اما من به عنوان بازیگر باید بگویم که ما در حال حاضر چند کانال تلویزیونی داریم که همیشه هم با هم رقابت میکنند. یعنی هر شبکهای برای خودش سریال میسازد. در حالی که باید همه آنها با هم جمع شوند و از یک خروجی سریال داشته باشیم و سریالهای فوق العاده خوب تولید کنند. شما نگاه کنید سریال مختارنامه نامه بی نظیر بود. ساخت این سریال هفت سال طول کشید و بعد از آن دیگر سریالی هموزن آن نداشتیم. ما چند سال باید در خانه بنشینیم و سریالهایی ببینیم که خانوادهها فقط مشکلات دارند. یا این پسر آن دختر را دوست دارد و دیگر ماجراهای سطحی.
ولی ساخت سریالهایی مثل مختارنامه نامه زمانبر است. بقیه آنتن باید چطور پر شود؟
باید برنامههای دیگر ساخته و بودجه و اسپانسرها صرف ساخت سریالهای جذاب شود. مگر کارخانه یخچال سازی است که دایم سریالهای سطحی ساخته شود. خیلی از برنامهها میتواند جایگزین شود. پس فرهنگ و تفکر کجا معنا پیدا میکند. کار رسانه کوچک نیست. برای ساخت آثار تحقیق لازم است. سوال من این است که آیا سلیقه مردم همین است؟!
اما نظرسنجی و تحقیقات میدانی برای ساخت آثار انجام میشود؟
من بهعنوان بازیگری که سالها در این کار هستم و بازی در 70 کار سینمایی، تئاتری و تلویزیونی انجام دادهام، توقعام این است که در سطح کار نکنیم. وقتی یک راننده، کارگر، فروشنده و ... که از صبح زحمت میکشند و شب به خانه میآیند باید برایش کارهای ارزشمند پخش شود و به آنها احترام بگذاریم، نه اینکه طنزهای آبکی بسازیم. واقعاً ساخت طنز یعنی استند آپ کمدی و اینکه چند نفر آماتور بیایند و اجراهای ضعیف و سطحی داشته باشند و بعد به آنها نمره بدهیم!
ولی ما سریالهای طنز خوب مثل پایتخت هم داریم.
بله این سریال برای همه جذاب است و من هم با دقت آن را دنبال کردم. نباید تماشاگران را دست کم بگیریم. این حرف من است به عنوان یک بیننده تلویزیون که هم سریالها را میبینم و هم اخبار را دنبال میکنم. به هیچ وجه آن طرف را دنبال نمیکنم؛ مگر آنکه دنبال خبری باشم؟ واقعاً سریالهای ترکی و هندی که رویاهای ارزان و کوچک دارند به درد ما نمیخورد. به همین دلیل تاکید دارم که ما باید نیاز مخاطبان خود را تامین کنیم.
بعضیها دو سال غیبت داشته باشند از سینما حذف میشوند؛ اما من بعد از 20 سال برگشتم و در فیلم دوئل بازی کردم و خوب هم جلوی دوربین ظاهر شدم. میدانید چرا؟ چون استادانم خوب بودند و من از تجربیاتم استفاده کردم. در حال حاضر شاهد رشد قارچگونه کلاسهای بازیگری هستیم. واقعاً ما این همه بازیگر میخواهیم؟!
ما باید فکری به حال جوانان کنیم و اینجا بحث تلویزیون به میان میآید که معضلات را کارشناسی کند. جامعه ما نیاز به شادی دارد. تلویزیون باید به رسالتش عمل کند و با ساخت طنزهای فاخر و ارزشمند مردم را شاد کند.
وضعیت سینما در سالهای اخیر داشت بهتر میشد و فیلم اولیها هم کارهای خوبی میساختند، اما دوباره فیلمسازان به سمت ساخت فیلمهای کمدی ارزان گرایش پیدا کردهاند. آیا این تحلیل را قبول دارید؟
من قبل و بعد از انقلاب، 17 کار با کارگردان اولی کار کردم. سینما حس خوب پیدا کرده بود، اما مشکل این است با تغییر مدیران دستورالعملها هم عوض میشوند. مردم سینمای ما را انتخاب میکنند، اما تغییر مدیریتهای دولتی لطمه زیادی زده است. به عنوان مثال چرا ما سینمای جنگ نداریم؟ مشکل اینجاست یک بخش از سینمای ما تحقیر شده و آن هم به خاطر ورود نیروهای کم تخصص است و اینکه همه میخواهند کارگردانی کنند. پروانه ساخت میگیرند و دورهمی فیلم میسازنند و بعد گلایه دارند که چرا فیلمشان هم اسکار نمیرود!
مردم علاقهمند به سینمای داستانگو هستند، اما کارگردانان تمایل به ساخت فیلمهای اروپایی دارند؟
قهرمان ساختن در فیلمها، شناخت بزرگ میخواهد. شما ببینید که آقای درویش چطور قهرمانی به نام زینال را در فیلم دوئل میسازد. به خاطر اینکه درویش جنگ را میشناخت، حتی بعد از نمایش برای حاضران جشنواره پوسان کره جنوبی باورپذیر نبود که این اثر را ایرانیها ساخته باشند. ما فیلمسازان بزرگ کم نداریم مثل ناصر تقوایی. ناخدا خورشید وای ایران جزو شاهکارها هستند. سریال دایی جان ناپلئون در فرانسه تدریس میشود. حال چرا نباید امثال تقوایی کار نکنند یا بیضایی دور شود؟
خیلیها میگویند دلیلش، مشکلات شخصی تقوایی است، درست است؟
بله، اما ما نباید کاری به مشکلات شخصی یک فیلمساز بزرگ داشته باشیم. وقتی فیلمسازی میتواند با فیلم هایش در دنیا مطرح شود، چرا از این فضا دور شود. آیا ما از مشکلات شخصی کاپرا یا دیگر فیلمسازان بزرگ دنیا خبر داریم؟ مسلماً نه. بعد ما میچسبیم به مشکلات شخصی! یا مثال دیگری برایتان میزنم. سریال مختارنامه نامه بی نظیر بود و داوود میرباقری جزو بزرگان این کار است. چرا باید چنین سریالهایی کم باشد و بعد شاهد چند سریال کوچک باشیم که نقش محوری هم در سریالها، تلفنهای همراه باشند!
شما در صحبتهایتان خیلی به مختارنامه نامه اشاره کردید. آیا زمان تماشای این سریال دوست داشتید شما هم سهمی در این مجموعه داشتید؟
بله، شک نکنید و زمانی که با فریبرز عرب نیا کار میکردم به او گفتم. همچنین وقتی بعدها آقای میرباقری را دیدم درباره این اثر با او حرف زدم. واقعاً بازیها فوقالعاده بود. به نظرم تعداد سوژهها کم نیست. به عنوان مثال مرگ سیاوش تراژدی بزرگی است یا کارهایی که تعزیهگونه است یا قهرمانان بزرگ ایرانی در تاریخ کم نداریم که میتوانیم فیلم و سریالهای خوب بسازیم.
آقای میرباقری قرار است سلمان فارسی را بسازد. درباره حضورتان در این اثر با او حرف نزدهاید؟
من هیچوقت درباره خودم برای بازی صحبت نمیکنم. باید دعوت شوم. من با استادهایی همچون مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، امیر نادری و ... کار کردهام که خودشان من را پیدا میکنند. ما باید کارهایی بسازیم که پشتاش تفکر باشد. وقتی میگویم آن طرف رفتم ساکم را باز نکردم، چون میدانستم برمیگردم. شما نمیدانید عرق ملی چه کارهایی میکند. من میدانم. هیچ جای دنیا مثل ایران نیست. ما باید اینها را ببینیم. باید درست فکر کنیم، نه اینکه به سمت ساخت کارهای ارزان برویم. حق مردم ماست که فیلمها و سریالهای جذاب ببینند، چون سوژههای اجتماعی زیادی داریم.
بازیگران بینیعمل کرده
مردم ما خیلی لیاقتشان بالاست. بچههای ما در المپیادهای علمی رتبههای بالا کسب میکنند، آیا تا به حال شده سراغ چنین سوژههایی برویم؟ سوژه زیاد داریم، پس نباید مردم را به هر قیمت بخندانیم. اتفاقاً همراه با شادروان آقای معلم یک فیلم در جشنواره تماشا میکردیم که کل داستان فیلم درباره زنی بود که میخواست اعتیاد همسرش را ترک بدهد و در آخر هم موفق نشد و به خانه پدری رفت. واقعاً این سوژه اجتماعی است! چرا اصرار داریم فیلمهای ارزان و دورهمی بسازیم؟ چرا دیگر خبری از قهرمان در فیلمها نیست؟ آیا قهرمانان را باید با کت و شلوار جین پاره نشان بدهیم که جلوی پرده با حرمت سینما دراز کشیدهاند و دارند از پشت با مردم عکس سلفی میگیرند، مردم هم از دیدن شان به آنها بخندند؟! من از نسلی هستم که از زنده یاد ناصر ملک مطیعی، زنده یاد محمدعلی فردین، بهروز وثوقی، ایرج قادری و... یاد گرفتهام. گاهی با خودم میگویمای کاش نمیرفتم و حداقل میتوانستم چند کار خوب انجام بدهم. آیا سینمای ما باید به این سمت برود که فیلمهای نازل بسازد؟ آیا باید در تلویزیون شاهد کارهای غمگین باشیم؟ من مصاحبهای درباره بازیگران بینی عملی کردم و اشارهای داشتم به خانمهای سینمای ایران که صورتهایشان را عمل کردهاند و به این ترتیب وارد حرفه بازیگری شدهاند. بعضیها بعد از خواندن این مصاحبه به من گلایه کردند و من هم خطاب به آنها گفتم خب کدام یک از شما صورت تان را عمل نکردهاید؟!