حسد به معناى درخواست زوال و از بین رفتن نعمت از صاحب نعمت است، یا نفرت داشتن از این که نعمت در اختیار دیگران باشد، و شدیدترین حالت حسد، اندوه و غصه به خاطر این است که براى کسى خیر و خوشى وجود داشته باشد. «1»
حسد بدون تردید درجه اى از کفر است، زیرا حسود در حقیقت از این که حضرت حق به کسى نعمت عنایت فرموده، و او را مورد لطف و احسانش قرار داده ناخشنود و متنفر است، و یقیناً ناخوشنودى از حق و نفرت از فعل حق مرتبه اى از کفر است.
مگر نه این است که حضرت حق رحمت و حکمت و لطف بى نهایت است، و هر کسى که لیاقت و شایستگى نشان دهد و از خود گنجایش لازم را بنمایاند مستعد گرفتن الطاف و نعمت هاى او مى گردد، چه نعمت مادى و چه نعمت معنوى.
و یا بر اساس مصلحت عبد، و حفظ خیر دنیا و آخرت او به وى نعمت ظاهرى و باطنى عنایت مى شود، به راستى چه معنا دارد که انسان از خداى رحیم و پروردگار مهربان بخاطر این که به عبدى از عبادش نعمت داده ناراضى باشد، و از فعل حکیمانه حق دلش غرق نفرت گردد، و نسبت به دارنده نعمت آلوده به ناراحتى و رنج درونى و کینه و دشمنى باشد، تا جائى که براى زوال و نابودى از او به نقشه هاى شوم و ترفندهاى شیطانى روى آورد، و به ضربه زدن به صاحبت نعمت دست زند و خود و دیگران را در مخمصه و مشکل قرار دهد.
متاسفانه گروهى از مردان و زنان در طول تاریخ دچار این حالت شیطانى بوده و چشم دیدن نعمت هاى مادى و معنوى را بر صاحب نعمت نداشته و حریصانه خواسته نامشروع و نامعقولشان این بود که به هر صورت ممکن نعمت از آنان زوال یابد، و با زوال نعمت به خاک سیاه نشسته و به دنیا یا به آخرتشان لطمه وارد شود.
اهل کتاب نسبت به اهل ایمان به خاطر کرامت و استقلال و آزادگى و عظمتشان و به ویژه جامعیت دینشان و کمال آئینشان به شدت حسد مى ورزیدند و در مقام باز گردانیدن مؤمنان به کفر بودند.
آرى هنگامى که آتش حسد در تنور باطن شعله ور شود، همه ارزش ها خوبى هاى حسود را مى سوزاند و او را از چهارچوب انسانیت خارج و تبدیل به حیوانى وحشى و درنده مى کند و او را منتظر فرصت مى نماید تا علیه صاحب نعمت به کارهاى زشت و منفى دست یازد، و اگر بتواند نعمت را از وى سلب و براى خود از این طریق باطل و فعل فاسد اندکى امنیت درونى ایجاد کند.
حسود باید بداند که وقتى آتش حسد ارزش ها و حسنات و خوبى هاى او را سوزانید، و به توبه و انابه هم موفق نشد تمام درهاى نجات و رحمت به روى بسته، و درهاى عذاب و کیفر به روى او باز مى شود، و در هر حال حسود نه این که از حسادتش هیچ سودى نمیبرد، بلکه به زیان و خسارت دچار مى گردد و آخرتش را از دست مى دهد و در پیشگاه حق به عنوان ظالم و ستمگر قلمداد مى شود، و به خاطر ستم و ظلمش ملعون گشته و از رحمت حضرت حق محروم مى گردد.
روایات و حسد
از رسول خدا صلى الله علیه وآله روایت شده:
«ایاکم و الحسد فان الحسد یاکل الحسنات کما تأکل النار الحطب:» «2»
از حسد بپرهیزید، زیرا حسد خوبى ها را مى خورد چنان که آتش هیزم را مى خورد.
«اما علامة الحاسد فاربعة: الغیبة و التملق و الشماتة بالمصیبة» «3»
اما نشانه هاى حسود چهار چیز است: غیبت از شخص مورد حسد، چاپلوسى، اظهار شادى و خوشحالى به مصیبتى که به محسود رسیده است.
از عطیةبن قیس نقل شده: هنگامى که عیسى به دنیا آمد رئیس شیاطین ابلیس از بخش مشرق نزد او آمد گفت آمده ام بگویم امشب در ناحیه من بتى نبود مگر این که سرنگون شد، سپس رئیس شیاطین مغربش آمد و مانند سخن رئیس شیاطین مشرق را گفت، به آنان فرمان داد بیرون روید و در هوا و دره ها بگردید که چه اتفاقى افتاده، رفتند و بازگشتند و گفتند چیزى نیافتیم، ابلیس خودش حرکت کرد، ناگهان فرشتگان را گرداگرد محراب عبادت تا آسمان دید، به سوى شیاطینش بازگشت و گفت آن کار مهم در زمین اتفاق افتاد، عیسى به دنیا آمد و خدا او را در بندگانش ظهور داد تا حضرت حق پرستیده شود، اما وظیفه شما این است که با شکست آئین بت پرستى که آئین شرک است بروید و در میان مردم تجاوز به حقوق و حسد را بگسترانید، که این هر دو همتاى شرک است. «4»
امیرمؤمنان مى فرماید:
«صحة الجسد من قلة الحسد:» «5»
سلامت جسم از ناچیزى و کمى حسد در درون انسان است.
و نیز فرموده:
«الحسد شرّ الامراض:» «6»
حسد در میان بیمارى ها بدترین بیمارى است.
از رسول خدا روایت شده روزى به اصحاب خود فرمود:
«الا انه قد دب الیکم داء الامم من قبلکم و هو الحسد، لیس بحالق الشعر و لکنه حالق الدین، ینجى فیه ان یکف الانسان یده و یخزن لسانه و لا یکون ذا غمز على اخیه المؤمن:» «7»
آگاه باشید محققاً به شما روى آورده بیمارى و مرضى که امت هاى پیش از شما دچار آن بودند و آن حسد است، حسد موى بدن را نمى زداید، ولى نابود کننده دین است، آدمى از شر حسد وقتى در امان است که زبان و دستش را حفظ کند و به برادر دینى اش طعنه نزند، و نسبت به او سخن چینى نکند.
امیرمؤمنان فرمود:
«الحاسد یفرح بالشّر و یغتم بالسرور:» «8»
حسود بر بلا و مصیبتى که به طرف مقابلش مى رسد خوشحال مى شود، و به خوبى و مایه خوشحالى که به انسان مورد حسدش نصیب مى شود غصه دار مى گردد.
حضرت صادق فرمود:
«لیست لبخیل راحة و لا لحسود لذة:» «9»
براى بخیل راحت و براى حسود خوشى و لذت نیست.
و نیز آن حضرت فرمود:
«ایاکم ان یحسد بعضکم بعضا فان الکفر اصله الحسد:» «10»
از حسد بر یکدیگر بپرهیزید، زیرا ریشه کفر حسد است.
امیرمؤمنان فرمود:
«الحسود دائم السقم و ان کان صحیح الجسم:» «11»
حسود پیوسته بیمار است، اگر چه از نظر بدن سالم باشد.
حضرت صادق به ابى جعفربن نعمان احول فرمود:
«ان ابغضکم الى المتراسون المشاؤن بالنمائم الحسدة لاخوانهم، لیسوا منى و لا انا منهم، انما اولیائى الذین سلموا لامرنا و اتبعوا آثارنا و اقتدوا بنا فى کل امورنا ثم قال: و الله لو قدم احدکم ملاء الارض ذهبا على الله ثم حسد مؤمنا لکان ذلک الذهب مما یکوى به فى النار.» «12»
مبغوض ترین شما نزد من بزرگ منش هائى هستند که نسبت به برادرانشان سخن چین و حسودند، نه آنان از من هستند و نه من از آنانم، آنگاه فرمود: به خدا سوگند هر گاه یکى از شما به اندازه ى روى زمین طلا در راه خدا هزینه کند، پس از آن نسبت به مؤمنى حسد ورزد، به وسیله همان طلاها پوست بدنش را در دوزخ مى گدازند.
امام هفتم به هشام بن حکم فرمود:
«یا هشام افضل ما تقرب به العبد الى الله بعد المعرفة الصلاة و بر الوالدین و ترک الحسد و العجب و الفخر:» «13»
اى هشام بهترین واقعیتى که پس از معرفت به حقایق مایه نزدیک شدن عبد به خداست نماز، و نیکى و احسان به پدر و مادر و واگذاشتن حسد و خودپسندى و خودستائى است.
ابوبصیر از حضرت صادق روایت مى کند:
«اصول الکفر ثلاثة: الحرص و الاستکبار و الحسد فاما الحرص فان آدم حین نهى عن الشجرة حمله الحرص على ان اکل منها، و اما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لادم فابى و اما الحسد فابنا آدم حیث قتل احدهما صاحبه:» «14»
ریشه کفر سه چیز است، حرص، تکبر، حسد، اما حرص: آدم هنگامى که از درخت ممنوعه نهى شد حرص او را به خوردن از آن واداشت، اما تکبر: هنگامى که به ابلیس فرمان سجده به آدم داده شده به سبب تکبر امتناع ورزید، اما حسد چیزى است که بر اثر آن یکى از دو فرزند آدم دیگرى را به قتل رسانید.
ادامه دارد...
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مجمع البیان، ج 1، ص 345.
(2)- بحار، ج 73، ص 252.
(3)- تحف العقول، ص 23، چهارمین علامت در روایت نیامده است.
(4)- کشف الاسرار میبدى، ج 1، ص 313.
(5)- غرر الحکم.
(6)- غرر الحکم.
(7)- وسائل باب جهاد النفس 517.
(8)- غرر الحکم(9)- بحار، ج 73، ص 52.
(10)- بحار، ج 78، ص 217.
(11)- غرر الحکم.
(12)- سفینة البحار باب حسد ج ص.
(13)- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 327.
(14)- جامع احادیث الشیعه، ج 16، ص 476.
برگرفته از:
کتاب: تفسیر حکیم جلد چهار
نوشته: استاد حسین انصاریان