1.چون قرآن مجید به منظور هدایت همگان تنزّل یافت، تمام افرادی که در پهنه زمین و گستره زمان به سر می برند از نور رهنمود او برخوردار خواهند شد و در فهم معارف آن، نه فرهنگ خاصّی معتبر است که بدون آن نیل به اسرار قرآنی میسور نباشد و نه تمدّن مخصوصی مانع است که با داشتن آن از لطایف قرآنی محروم و با ابتلای به آن بهره مندی از ره ورد آسمانی برای او میسّر نباشد.
خلاصه آنکه نه عربیت شرط راهیابی به حقایق قرآنی است و نه عجمیت مانع نیل به ذخایر آن: ﴿تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً﴾[1]. آری، برخی به آسانی و بعضی آسان تر از آن کتاب کریم طرفی می بندند که: ﴿لقد یسّرنا القران للذّکر فهل من مدّکر﴾.[2]
2.اگر کتابی از لحاظ وسعت حوزه رهنمود، جهان شمول باشد، باید با زبان جهانیان سخن بگوید تا همگان را از فهم زادراهش نصیبی باشد و هیچ کس بهانه نارسایی آن زبان و دست آویز آشنا نبودن با آن فرهنگ را خار راه خود نبیند و از پیمودن مسیر سعادت نایستد؛ زیرا حَرَم وصال در پیش و حرامی راهزن در کمین اگر رفتی، بُردی و اگر خُفتی، مُردی.
3.تنها زبانی که جهان گسترده بشریت را هماهنگ می کند، همانا زبان فطرت است که فرهنگ مشترک انسان هاست و هر فردی به نوبه خود از آن بهره مند و بدان آشناست و هیچ فردی بهانه بیگانگی از آن را در سر نمی پروراند و دست تطاول تاریخ به دامن پاک و پایه های استوار آن نمی رسد؛ که خداوند فطرت آفرین، صیانت او را از هر گزندی تأمین فرمود؛ ﴿فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدّین القیم... ﴾.[3]
نشانه اشتراک فرهنگ قرآن کریم را می توان در گردهمایی دلپذیر سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی و اویس قرنی و عمّار عربی در ساحت قدس پیامبر جهانی حضرت محمد بن عبداللّه(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که با شعار: «بعثتُ إلی الأسود و الأبیض و الأحمر»[4]شُهره عالم شد، مشاهده نمود؛ زیرا در پیشگاه وحی که ظهور تامّ وحدت حق است، کثرت صورتْ محکوم وحدت سیرت است و تعدد زبان ونژاد و اقلیم و عادات و رسوم و دیگر عوامل گوناگون بیرونی، مقهور اتّحاد فطرت درونی است که: و «متحد جانهای مردان خداست».
آنان که به رنگ و نژاد و لهجه و دیگر عوارض زوال پذیر، صبغه اصالت بخشیدند، همانند جماد و گیاه وجانوراند که جز تفاوت در رنگ، فصل ممیز دیگری ندارند. تنها عالمان خدا ترس که فطرت پذیرش سروش وحی را پاس نهاده و در راه آن گام برداشته و به هدف رسیده اند، دارای فصل ممیز انسانی می باشند؛[5]زیرا: «قیمة کلّ امرء ما یحسنه»[6]و قیمت گزاری افراد گوناگون بشر در اختیار خالقی است که به سرائر همگان آگاه است؛ ﴿ألا یعلم من خلق و هو اللّطیف الخبیر﴾[7] و در ارزشیابی بردگان ملیت گرا و آزادگان خداپرست، چنین می فرماید: ﴿...و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف ألوانها وغرابیب سود ٭ و من الناس و الدّوابّ و الأنعام مختلف ألوانه کذلک إنّما یخشی اللّه من عباده العلماء إنّ اللّه عزیز غفور﴾.[8] خشیت عالمانه برخاسته از فطرت است که عامل وحدت می باشد؛ وگرنه دل باختگان به مظاهر رنگارنگ طبیعت که: «لین مسها و قاتل سمّها»، از هم پراکنده ند که: «جان شیران و سگان از هم جداست».
بیان معارف قرآنی از راه حکمت، موعظه و جدال احسن
4.اگرچه انسان ها فرهنگ مشترکی به نام فطرت الهی دارند، لیکن در هوشمندی یکسان نیستند؛ بلکه: «الناس معادن کمعادن الذهب والفضة».[9] از این رهگذر، لازم است کتابی که جهان شمول می باشد، معارف فطری را با روشهای متفاوت در سطوح متعدد تبیین نماید تا هیچ محقّقی به بهانه نازل بودن مطلب، خود را بی نیاز نپندارد و هیچ ساده ندیشی به دستاویز پیچیدگی آن خود را محروم نبیند؛ لذا، قرآن کریم نه تنها از راه حکمت و موعظه و جدال احسن، ره ورد خویش را ارائه نمود: ﴿أُدع إلی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن﴾[10] بلکه کوشید از راه تمثیل، بسیاری از معارف را تنزّل داده تا در سایه اعتصام به مَثَل بالا رفته و از موعظه بهره مند شده و در جدال احسن طرفی بسته و از حکمت سرشار شده؛ آنگاه سرپلی از معقول به مشهود ساخته و از حصول به حضور راه یافته و از غیب به شهود بار گرفته و از علم به عین آمده و از منزل اطمینان به مقصد لقای خدای سبحان رسید و از آنجا سیر بی کران «من اللّه إلی اللّه فی اللّه» را با نوای «آه من قلّة الزاد و بُعد الطریق و طول السفر»[11]و با شهود مقصود و حیرت ممدوح: «ربّ زدنی فیک تحیراً»[12] ادامه داد و با امامان معصوم(علیهم السلام) هماهنگ شد که فرمودند: «إلهی هب لی کمال الانْقطاع إلیک و انر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک».[13] راه تمثیل، همان طوری که در منطق آمده، غیر از راه حدّ و رسم است؛ زیرا نه ذاتیات شی ء مورد تعریف در آن مأخوذ است و نه عوارض ذاتی آن اخذ شده است؛ بلکه برخی از نمونه های مشابه یاد می شود؛ چنان که در تعریف نفس آدمی می گویند که نفس در بدن همانند ناخدا در کشتی است که این جز تمثیل، چیز دیگری نخواهد بود تا زمینه ای باشد برای بازشناسی نفس در مرحله ی که رهایی از نفس از بدن به تمثیل دیگری بیان می شود که: «رکبت البحر و انکسرت السفینة».[14] خلاصه آنکه قرآن کریم، گذشته از روشهای قاطع استدلال، پیمودن راه مثل را نیز فرا راه همه قرارداد تا برخی را دلیل و بعضی را گواه و برای عده ی راهنما و برای گروهی راهگشا باشد؛ ﴿و لقد ضربنا للناس فی هذا القران من کلّ مثل لعلّهم یتذکرون﴾.[15] باید هوشیار بود که در محدوده مَثَل توقف نشود؛ بلکه آن را روزنه به جهان وسیع ممثَّل دانست و از آن مسیر گذشت و از مرحله علم به مقام عقل سفر کرد که حضرت ابی ابراهیم موسی بن جعفر(علیه السلام) به هشام بن حکم چنین فرمود: «یا هشام! انّ العقل مع العلم فقال: ﴿و تلک الأمثال نضربها للنّاس و ما یعقلها إلاّ العالمون﴾»،[16] و اگر نور علم یار راه نباشد، مَثَلها چون کتلها سدّ راه خواهند بود ولی باچراغ علم می توان این عقبه های کئود را پیمود و به قلّه عقل رسید؛ سپس از سَکوی عقل به کنگره شهود پرواز نمود و تنها به عزّ قدس خداوندی تعلّق یافت و دیگر هیچ؛ زیرا: «زهر چه رنگ تعین پذیرد آزاد است».
بهره مندی صاحبان فطرت سالم از قرآن
5.چون هدف وحی آسمانی تربیت فطرت و شکوفایی آن است: «... و یثیروا لهم دفائن العقول»[17] صاحبان فطرت سالم از آن بهره مند و از شنیدن صدای توحیدی او اشک شوق می ریزند و تبه کاران فطرت برگشته، از آن نوای الهی محروم و به همان فرآورده های مادی مغرور و به جای اشتیاق به نور علم خدایی در حجاب علم بشری مستان و خرامان تا لحظه بیداری به سر می برند که: «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا».[18]
تنها چیزی که شمع فروزان فطرت را افسرده می کند، همان گناه است که در دل را می بندد و با بستن دل، نه راهی برای بیرون رفتن تباهی است و نه جایی برای درون آمدن فروغ الهی: ﴿أفلا یتدبّرون القران أم علی قلوب أقفالها﴾[19]آنانکه فطرت مندند،در پیشگاه وحی الهی فرحناک اند: ﴿والذین اتیناهم الکتاب یفرحون بما أنزل إلیک﴾،[20] وآنانکه تبهکارانه شعاع فطرت را خاموش کردند، به همان دانش محدود بشری طربناک اند: ﴿فلمّا جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا یستهزءون﴾.[21] آنانکه در پرتو تزکیه نفس به فلاح رسیده ند، به فرمانِ ﴿إذا قُری ء القران فاستمعوا له و أنصتوا﴾[22] هشیارانه گوش فرا می دهند: «زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود وگوش»، و آنانکه با دسیسه نفس و پنهان کردنش در گور آرمان، گرفتار خیبه و خسارت شده ند، به مصداق ﴿و انّی کلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أصابعهم فی اذانهم و استغشوا ثیابهم و أصرّوا و استکبروا اسْتکباراً﴾[23]حاضر به استماع کلام الهی نیستند.
ضرورت استعاذه برای بهره مند شدن از قرآن
6.برای بهره برداری صحیح از قرآن کریم، نه تنها پرهیز از گناهان قبلی لازم است، بلکه همزمان با تلاوتِ آمیخته با تدبّر آن بر حذر شدن از تهاجم غافلگیرانه شیطان که همواره در کمین راهیان صراط مستقیم است: ﴿لأقعدنّ لهم صراطک المستقیم﴾[24] لازم می باشد؛ که: ﴿فإذا قرأت القران فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم﴾.[25]
برای راهیان راه خدا استعاذه از شیطان لازم و برای واصلان قرب الهی، استعاذه از خدا به خدا واجب؛ که شیطان را در قلمرو مخلَصین (به فتح) راهی نیست. چون پری همانند فرشته به تجرّد عقلی راه ندارد و جز از تجرّد وهم و خیال طرفی نمی بندد، لذا توان وسوسه منطقه تجرّد عقلی را نداشته و از این جهت، خطری برای صاحبان خلوص محض نیست؛ مگر خطر احتراق به جلالِ حقّ که چاره جز التجاء به جمال او نخواهد بود؛ که «أعوذ بک منک».[26]
7.در پایان این مقدمه کوتاه سخن، از یکی از راسخ ترین پیروان وحی، مرحوم ابوعلی بن سینا می شنویم که ضمن تشریح حکمت خداوند سبحان و حکیم بودن آن حضرت در علم و نیز در مقام فعل به استناد قرآن کریم که فرمود: ﴿ربّنا الذی أعطی کلّ شیءٍ خلقه ثمّ هدی﴾[27] چنین می گوید: «و واجب الوجود أیضاً هو علّة کل موجود قد أعطی کل موجود کمال وجوده و هو ما یحتاج إلیه فی وجوده و بقائه و زاده أیضاً ما لایحتاج إلیه فی هذین و قد دلّ القرآن علی هذا المعنی؛ حیث یقول: ربنا الذی... فالهدایة هی الکمال الذی لایحتاج إلیه فی وجوده و بقائه و الخلق هو الکمال الذی یحتاج إلیه فی وجوده و بقائه و أیضاً بقول ﴿الذی خلقنی فهو یهدین﴾[28] فالحکماء یسمون ما یحتاج إلیه الشیء فی وجوده و بقائه الکمال الأول و ما لایحتاج إلیه فی بقائه هو الکمال الثانی».[29]
یعنی خداوند سبحان، هم اصل فعلیت و صورت ذاتی اشیاء را به آنها افاضه نمود و هم آنها را به کمالهای ثانوی راهنمایی تکوینی کرد و این استفاده قرآنی را مرحوم صدر المتألهین[30]نیز تذکر می دهد.
امید است خداوند سبحان همگان را در حفظ فطرت الهی موفق بدارد و توفیق شکوفایی عقل مطبوع فطری را در پرتو وحی سماوی بر قاطبه انسانها مرحمت فرماید و سعادت شناخت راه و هدف را در پرتو پیروی رهبری که ﴿ما ضلّ صاحبکم و ما غوی﴾؛[31] یعنی معصوم از گمراهی و مصون از بی هدفی است، به عموم مسلمانان جهان عنایت کند و زمینه ظهور بقیة اللّه رواح من سواه فداه را با تحصیل آمادگی راهیان کوی امامت فراهم فرماید تا هم هرگونه آتشی که جنگ افروزان ضد بشری برافروختند، خاموش گردد: ﴿کلّما أوقدوا ناراً للحرب أطفأها اللّه﴾[32]و هم تبلور فروغ الهی از گزند زبان دردزای بدخواهان مصون بماند که: ﴿یریدون لیطفوءوا نور اللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره و لو کره الکافرون﴾.[33]سرانجام زمینه حیات بشری با نور الهی روشن گردد: ﴿و أشرقت الأرض بنور ربّها﴾ [34]
پی نوشت ها
[4] بحار الانوار، ج 38، ص 221.
[6] بحار الانوار، ج 1، ص 165.
[8] سوره فاطر، آیات 27 ـ 28.
[9] بحار الانوار، ج 58، ص 65.
[11] نهج البلاغه، حکمت 77.
[12] اسفار، ج 3، ص 84، حاشیه مرحوم سبزواری.
[13] مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
[14] مفاتیح الغیب، ص 631.
[16] کافی، ج1، کتاب العقل والجهل، ح12؛ سوره عنکبوت، آیه 43.
[17] نهج البلاغه، خطبه 1.
[18] بحار الانوار، ج 4، ص 43.
[22] سوره اعراف، آیه 204.
[26] تفسیر صدرالمتألهین، ج1، ص12.
[29] تعلیقات اسفار، ص21، 22.