گزارش خبرنگار مهر: «عبدالحمید قدیریان» را عموما به عنوان نقاش و طراح میشناسند و نهایتا کسانی که آشنایی بیشتری با او دارند، شاید بدانند که او در عرصههای هنری دیگری از جمله طراحی صحنه، فیلمسازی، فیلمنامهنویسی و... هم بهطور جدی کار کرده است. اما برای شناخت دقیقتر او، شاید بهتر باشد از فعالیتهای هنری او صرف نظر نمود و صرفاً رویکردهای فرهنگی او را مد نظر قرار داد. قدیریان در هر عرصهای از هنر که پای گذاشته و فعالیت کرده، دغدغهای جز «فرهنگ» نداشته و در واقع هنر را به مثابه ابزاری برای نوعی فرهنگ به کار گرفته است که میتوان آن را فرهنگ انقلابی نامید. او از این جهت یک چهره متمایز به حساب میآید. او نه در معنای روشنفکرانهاش، به «هنر برای هنر» و زیباشناسی منفعلانهای که وضعیت موجود را بازتولید میکند، قائل است و نه میتوان او را در خیل هنرمندان محافظهکاری گنجاند که با بهرهگیری از نگاه ایدئولوژیزده برای تثبیت وضعیت موجود تلاش میکنند. او قائل به نگاهی ریشهای به بنیادهای دینی، معنوی و انقلابی است و از این جهت شدیدا متوجه «مفاهیم»ی است که میتوانند وضعیت موجود را به شکلی بنیادین مورد بازنگری و نقد قرار دهند. او معتقد است باید از مصداقهای کنونی فراتر برویم و به ریشهها، اصلها، مفاهیم و حقایقی رجوع کنیم که خاستگاههای فکری و فرهنگی ما را ساختهاند و ما متاسفانه امروزه شدیدا از آنها غفلت کرده و فاصله گرفتهایم. قدیریان در گفتوگوی پیش رو تلاش میکند ضرورت گذر از وضعیت مصرفی و تجملی موجود در جامعه ایران را با رجوع به همان اصلها و مفاهیم بازخوانی کند.
در جامعه کنونی نه تنها مصرفزدگی به بدنه غیرانقلابی ما نفوذ چشمگیری داشته - و البته این به نوعی طبیعی و توجیهپذیر بهنظر میرسد – بلکه ما با یک مصرفزدگی جدیدتر که در قشرهای انقلابی مذهبی و حزباللهی هم طرف هستیم. پدیدهای که نشان از یک تحول جدی در سبک زندگی دینی خبر میدهد و همواره دغدغه شما بوده است. از سویی همواره تاکید شما بر آرمانها و معنویتی بوده که مردم ما به کمک آن توانستند اتفاق بزرگ بهمن 57 را رقم بزنند و طرحی نو بیافکنند که با همه آنچه پیشتر داشتیم کاملا تفاوت داشت. حالا چرا با این شرایط و سبک زندگی مصرفزدگی باید دوباره به چیزهایی برسیم که در انقلاب 57 تلاش کردیم از بین ببریم؟ به نظر شما خاستگاه فرهنگی این شرایط کجاست؟
سؤال شما خیلی گسترده است و پاسخ دادن به آن نیازمند ورود به زمینههای متعددی است که شاید من از عهده آن برنیایم. من به طور کلی در بحثهایی که مطرح میکنم بیشتر بر فهم «مفاهیم» تکیه میکنم و معتقدم یکی از عواملی که باعث میشود ما با وجود این همه بحث و گفتگوها به نتیجه مطلوب نرسیم، این است که متاسفانه تعاریف ما از مفاهیم مشخص نیست و آنها را در جایگاه خود استعمال نمیکنیم. به نوعی مفاهیم را با هم میآمیزیم و درهم و بیخاصیت ارائه میکنیم.
تصورم این است که پیش از پاسخ گفتن به سوال شما باید درباره مفاهیمی که به کار بردید، بحثهای دقیقتری انجام گیرد؛ مثلاً باید ببینیم دقیقا منظور از «قشر مذهبی» و یا «قشر انقلابی» چیست؟ وقتی ما از این مفاهیم، تعریف تبیین شده نداشته باشیم، همین اتفاقی میافتد که در شرایط کنونی جامعه شاهدش هستیم؛ مثلا فلان روحانی یا فلان شخص ظاهرالصلاح، یک اختلاس میکند و ما آن را بهحساب کلیّت این قشر و حتی بدتر از آن، به حساب اسلام میگذاریم. دلیلش این است که ما تعریف دقیقی از این مفاهیم نداریم و نمیتوانیم درک کنیم که یک روحانی یا بچه مسلمانی که اختلاس میکند، هیچ ربطی به اسلام ندارد!
همه ما در خصوص مسائل متعدد تحلیل داریم، ولی هیچکس راهکار نمیدهد. حتی بزرگان فکری و فرهنگی ما هم، عموماً درباره مسائل و مباحث مختلف، «انذار» میدهند، ولی راهکاری برای بر حذر ماندن از عواقب منفی آنها ارائه نمیکنند. چرا؟
ما درباره مفاهیم و شفافسازی آنها صحبت نمیکنیم و در این شرایط عملا در حوزه اقتصاد، سیاست و... سالهاست که مانند لائیکها رفتار و مدیریت میکنیم و کشور را به ورطهی خطر میاندازیم هر چند که شاید مدیران و سیاستمداران ما، حتی نماز اول وقتشان نیز ترک نشود!
در هیچ جای دنیا و در هیچ کشوری نمییابیم که در مرکز حاکمیت، بین افرادی که در رأس کار هستند، به این میزان، اختلاف در برداشت از مفاهیم وجود داشته باشند. یعنی یک تضاد 180 درجهای در خصوص مفاهیم اصلی و اصولی وجود داشته باشد و در عین حال، همین مسئولان و مدیران، بدون اینکه اختلافات خود را حل کنند و به نتیجه مشخص و مفیدی برسند، سالها با هم کار کنند و با هم کنار بیایند. به عبارت دیگر ما حتی در سطوح بالای مدیریتی کشورمان هم هیچ وقت ننشستیم تا مفاهیم را با هم تعریف و تبیین کنیم و به یک تحلیل درست از وضعیت موجود و راهکارهایی برسیم که باید برای آن اندیشید!
بارها میگویم ما باید یکبار برای همیشه بنشینیم و تکلیف خود را با مفهوم اصلی «انقلاب اسلامی» مشخص کنیم. بالأخره میخواهیم این انقلاب چه باشد؟ بررسی کنیم، ببینیم اساساً این وضعیت چیست؟ آیا وضعیتی که در آن قرار گرفتهایم، با مفهوم انقلاب اسلامی ارتباطی دارد یا ندارد؟ چون تکلیفمان را مشخص نمیکنیم، گروهی آنطرف میرود و گروهی اینطرف و در نهایت هم به نتیجه نمیرسیم و قوای هم را خنثی میکنیم.
آقای قدیریان، شاید گفته شود که این طبیعتِ معرفت بشری است و هر کسی یک درک خاص از مسائل مختلف دارد و تفسیرها از مفاهیم متعدد است؟!
ببینید این سخن دارد کجا مطرح میشود! در یک فضای سکولار و اومانیستی و به عبارتی در یک جامعه لائیک، بله این سخن جایگاه دارد و اغتشاش و تضارب آرا اشکالی ندارد و قابل درک است. چون در آنجا، معیار، تفکر اومانیستی و حاکمیت محض انسان است. در چنین جامعهای هر کسی میتواند نظر خویش را بگوید، کسی میتواند بگوید «به نظر من، این» و دیگری بگوید «به نظر من، آن»! اما وقتی میگوییم حکومت اسلامی و انقلاب اسلامی، اشخاص قبل از هر چیز تعهدشان به خداوند است، نه به انسان، لذا حرف و نظر من باید در زیرمجموعه آیات الهی جای بگیرد. اینجاست که تعریف و شفاف شدن مفاهیم، نقش حیاتی پیدا میکند. دیگر بحث دلِمن میخواهد و یا دلِشما میخواهد و چنین و چنان نیست. یا یک حقیقتی وجود دارد که ما معتقدیم هست، یا وجود ندارد. باید همینها روشن شود.
ما درباره مفاهیم و شفافسازی آنها صحبت نمیکنیم و در این شرایط عملا در حوزه اقتصاد، سیاست و... سالهاست که مانند لائیکها رفتار و مدیریت میکنیم و کشور را به ورطهی خطر میاندازیم هر چند که شاید مدیران و سیاستمداران ما، حتی نماز اول وقتشان نیز ترک نشود!
ما هیچوقت به این موضوعات نپرداختیم و از آقای سیاستمدار یا اقتصاددان خود نپرسیدیم که «آیا میفهمید دارید چه کار میکنید»؟ میفهمید این حرکتهای شما، جنس ضدیّت با ارزشهای انقلاب را دارد و بوی مقابله با اسلام را میدهد؟ حتی اگر دلتان هم برای اسلام و اهلبیت(ع) بتپد! زیرا تپیدن دل، که جواب کار را نمیدهد، باید این مسائل را حل کنید.
بدین ترتیب ما با یک تضاد عمیق در خصوص مفاهیم در بین مسئولین رده بالای مملکتمان مواجه هستیم. افرادی که هیچ وقت نمیخواهند تکلیفشان را با انقلاب و ارزشهای دینی و... روشن کنند. آنها ارزشهایی که در حجاب علم و تمدنی که از غرب آمده و به آن آراسته شده را پذیرفتهاند. حال آنکه ضربهی نداشتن معرفت به مفاهیم قرآنی را اسلام متحمل میشود.
بیایید سوالات و مسائل و دغدغههای ما در اوایل انقلاب را با مسائل و دغدغههای امروز جامعه مقایسه کنید. یقیناً حواهید دید که سطح دغدغهها و سوالات ما شدیداً افت کرده و پایین آمده است! چرا امروز شما به جای اینکه درباره راههای ارتقای بیشتر سطح معنویت و اخلاق و علم و آگاهی سؤال بپرسید، باید از من درباره این مسئله بپرسید که چرا بعد از گذشت 40 سال از انقلاب، ما به تجملگرایی و مصرفزدگی رسیدهایم؟! چرا بهجای سؤالات ارزشی و معنوی، آمدهاید و درباره امری منفی و نکوهیده از من سؤال میپرسید؟ موضوعی که ما 40 سال پیش دچار آن نبودیم، ولی الان شدیداً به آن مبتلا هستیم!؟ چرا الآن به جای سؤال از درجات رشد بسیار بالاتر از آن چیزی که ما در زمان اوایل انقلاب داشتیم، باید شنوندهی این سؤال باشیم که چرا مصرفگرا و تجملخواه شدهایم؟ گویا دیگر سخن گفتن از همان ارزشها که قبلا داشتیم نیز جایگاه ندارد، چه برسد به بحث از رشد و ارتقای بیشتر آن ارزشها!
دلیل این جایگاه نداشتن، نزول شدید فرهنگی ما است. این نزول فرهنگی هم به خاطر این است که ما در جای محکمی نایستادهایم. قرآن دست ماست، ولی از آن استفاده نمیکنیم. به نظر من باید ابتدا این مسائل را حل کنیم و تکلیفمان را با مفاهیم و ارزشهایمان مشخص کنیم.
الان روشن شدن تکلیف ما با ارزشها و مفاهیم دینی و انقلابی چطور به مسئلهای که در آغاز مصاحبه در خصوص درگیر شدن اقشار مذهبی و انقلابی به مصرفگرایی طرح کردم، ارتباط پیدا میکند؟
روشن است! شما میگویید خیلی از انقلابیون هستند که گرایش به تجملگرایی دارند، من میگویم اینها اصلاً «انقلابی» نیستند. این حرف از لحاظ ریشهای غلط است که بگوییم عدهای از انقلابیون، تجملگرا هستند. «انقلابی بودن» شاخصههایی دارد. کسی که تجملگرا و اسرافکار و مصرفزده و... باشد، اصلا نمیتواند انقلابی باشد. اگر کسی مصرفگرا و تجملخواه باشد، ولو بسیاری نمادهای مسلمانی و مومن بودن و انقلابی بودن را هم داشته باشد، قطعاً انقلابی نیست. امام(ره) دربارهی تجملگرایی میفرمودند: «کاخنشینی خودش بد نیست، خویاش بد است، اما خودش، خویاش را به دنبال میآورد». کسی که به دنبال تجملگرایی برود، به تدریج از ارزشهای بالایی فاصله میگیرد و بندهای تعلقش به دنیا زیاد میشود و مانع از ارتفاع گرفتن و رشد او میشود.
ما با یک تضاد عمیق در خصوص مفاهیم در بین مسئولین رده بالای مملکتمان مواجه هستیم. افرادی که هیچ وقت نمیخواهند تکلیفشان را با انقلاب و ارزشهای دینی و... روشن کنند. آنها ارزشهایی که در حجاب علم و تمدنی که از غرب آمده و به آن آراسته شده را پذیرفتهاند.
ممکن است گفته شود فلان شخص سالها است دارد برای انقلاب کار میکند و زحمت میکشد، اشکالی ندارد، تا وقتیکه در این حیطه و در پیروی از این ارزشها و مفاهیم حرکت میکند، انقلابی محسوب میشود، اما اگر از این حیطه بیرون برود، انقلابی محسوب نمیشود. تعارف هم ندارد. الآن در جامعه این نوع فکر کردن و تفکیک نکردن و تعریف نکردن مفاهیم و توجه به ظواهر، به جای مسائل مفهومی و بنیادی، دارد به اسلام ضربه میزند. چون ما روی مفاهیم متمرکز نمیشویم و افراد برایمان ملاک شدهاند و این شدیداً به اسلام و انقلاب ضربه میزند. اگر یک روحانی و حزباللهی خارج از اخلاق رفتار میکند، یک روحانی و یک مسلمان واقعی نیست و نباید او را معیار اسلامی بودن و مومن بودن دانست. مسلمان ضرورتا باید باحیا باشد، کسی که بیحیا باشد، مسلمان واقعی نیست. ممکن است به اسم مسلمان باشد، ولی حقیقتاً مسلمان نیست. مسلمان به معنای دقیقش و آنچه که مد نظر اهلبیت است، نمیتواند بیاخلاق و بیحیا و رانتخوار و... باشد.
در صدر اسلام هم نمونههای بسیار خوبی داریم؛ خیلی از کسانی که باعث شهادت امام حسین(ع) شدند، در سپاه اسلام شمشیر زده بودند؛ برای پیشبرد دین زحمت کشیده و عرق ریخته بودند، گرسنگی و بیپولی کشیده بودند؛ حتی بسیاری از آنها جانباز شده بودند و بر تنشان زخم جهاد در راه خدا بوده؛ ولی آمدند سر امام حسین(ع) را بریدند. تا آن زمانی که امام حسین(ع) را به شهادت نرسانده بودند، شاید مسلمان محسوب میشدند، وقتی این گناه بزرگ را مرتکب شدند، دیگر نمیتوان آنها را مسلمان دانست.
شما درباره انقلابیون صحبت میکنید، من میگویم کسی که انقلابی است، نمیتواند تجملگرا و مصرفگرا باشد. چون انقلابی بودن یک مجموعه معیارهایی دارد که اگر آنها را نداشته باشید، نمیتوان شما را انقلابی نامید. کسی که طرفدار انقلاب اسلامی است، نمیتواند زیادهخواه و مصرفزده باشد؛ خود رهبر انقلاب را در نظر بگیرید که بعد از سالها هنوز که هنوز است، گلیم زیر پایشان تبدیل به فرش نشده است. چون اگر قرار است رهبر یک انقلاب، یک انقلابی باشد، باید اسرافکار و تجملگرا و مصرفزده نباشد. بنابراین باز تاکید میکنم، کسی که تجملگرا باشد، نمیتواند انقلابی باشد. اگر اینها را تفکیک کرده و جسورانه بر مفاهیم و ارزشهایمان تاکید کنیم و کسانی که در این مفاهیم نمیگنجند را بیرون این دایره قرار دهیم، تا حدّ زیادی مشکلات حل میشود. اما متأسفانه ما به دلیل منفعتطلبیهای جناحی و اِشراف سیاستبازی بر همه شئون و ارکان دیگر زندگیمان از جمله فرهنگ، اخلاق، تمدن و...، نتوانستهایم خیلی از این تفکیکها را انجام دهیم و در نتیجه، وضعیت اینگونه شده است که مشاهده میکنیم.
اگر از ابتدا تفکیکشده حرف میزدیم و به جای معرفی مصادیق افراد انقلابی، معیارهای انقلابی بودن را پررنگ میکردیم، یعنی نمیگفتیم فلان آقا انقلابی است، بلکه میگفتیم این آقا تاکنون به خاطر این مجموعه رفتارهایش که رفتارهای انقلابی، دینی و... بوده، در این جایگاه جا دارد، میدیدیم که بعد از انحراف افراد از معیارهای دینی، انقلابی و...، چطور آنها خود به خود از این جایگاه عزل میشدند و دیگر گناه ایشان پای دین و انقلاب و... نوشته نمیشد. امام(ره) در بحث ولایت فقیه خویش چنین رفتار کردند و ما چیزی شبیه این موضوع را در نظریه ولایت فقیه امام(ره) مشاهده میکنیم. ایشان در آن نظریه، از یک «مفهوم» حرف میزنند و ویژگیهای ولیّ فقیه را در یک قالب مفهومی بیان میکنند. خیلی از افراد هم این را نمیفهمیدند و امروز هم نمیفهمند.
در آنجا، امام(ره) درباره یک مفهوم صحبت میکنند، نه یک یا چند شخص. ایشان قریب به این مضامین میفرمایند که: «کسی که فقیه باشد و احکام خدا را بشناسد و سایر ویژگیهایِ مدّ نظری که مطرح میکنند را داشته باشد، تا وقتی خود را ملزم به رعایت احکام الهی میداند و تمام اعمال و رفتارش را عین به عین در چارچوب اراده و خواست الهی انجام دهد، دارای ولایت است و این ولایت همان ولایتی است که پیامبر(ص) هم داشتهاند». لذا بهمحض اینکه چنین فقیهی، پایش را از آن چارچوب بیرون بگذارد، چه مردم بفهمند چه نفهمند، چه سیاسیون بخواهند یا نخواهند، از آن جایگاه عزل شده است. که البته خدا را بسیار شاکریم که هم خود ایشان و هم مقام معظم رهبری، مصادیقی بسیار عالی و والا برای آن مفهوم هستند و عملاً نشانگر ولایتفقیه هستند. این نگاه مفهوممحور است که به بنیانهای نظری و مفهومی و ماهیت امور تکیه دارد. متأسفانه بعد از انقلاب، فراماسونرهای فرهنگی و برخی از روشنفکرمآبان، با حضور و تلاش پیگیر، سعی کردند تا این نگاه مفهوممحور امام(ره) را از بین ببرند و آن را تا حدّ یکسری مصداقها و ظواهر تقلیل دهند و سطح مباحث و مسائل را پایین بیاورند و الآن هم دارند از این امر بهرهبرداری میکنند.
آقای قدیریان من با بحث شما در خصوص روشن و شفاف کردن مفاهیم و ارزشها کاملا موافقم، ولی فکر میکنم نیازمند پرداخت عینی و انضمامی به مسائلی هستیم که میزان فاصلهگیری و پایبندی ما را با آن ارزشها و مفاهیم کلان تعیین میکنند. به همین دلیل است که ما در این پرونده، یک نمونه عینی را به عنوان «مشت نمونه خروار» انتخاب کردیم و معتقدیم با همین یک نمونه میتوان نسبتمان با فرهنگ انقلابی و دینی را به خوبی بازیابی و بازشناسی کنیم!
من با طرح موضوعات مختلف مشکلی ندارم. ولی باید طرح این مشکلات عینی به نوعی باشد که ما را متوجه ریشه مشکلات و مسائلمان سازد. به نظر من، مشکل اصلی جامعه ما، مشکل فرهنگی است. این بحثهایی که شما راه انداختهاید و ذرهبین به دست گرفته و از میان اعوجاجاتی که در جامعه وجود دارد، یکی تحت عنوان تجملگرایی را انتخاب کرده و دربارهاش حرف میزنید، زمانی مفیدِفایده خواهد بود که ما را به ریشه این مشکلات برساند، وگرنه سودی نخواهد داشت. من نمیگویم صحبت کردن از این عینیات و موضوعات، بد است، اتفاقا باید راجع به آنها صحبت کرد، ولی نباید در این بحثها متوقف شویم، باید به سرعت به این برسیم که مشکل ما فرهنگی است و ببینیم که این مشکل دقیقا در کجای فرهنگ است؟ ما ادعا میکنیم مسلمان هستیم و معتقدیم جواب سؤالاتمان در قرآن و کلام اهلبیت(ع) وجود دارد، پس چرا با این همه اعوجاج و مشکل و... مواجه هستیم؟
شما ببینید! برخی از کسانی که نامشان در پرونده اختلاسهای کلان دیده میشود، کسانی هستند که مورد اعتماد بودند. فردی که اختلاس میکند، از عنصر اعتماد دیگران استفاده میکند. در نظام ما نیز به «آدم مذهبی و انقلابی» اعتماد میشود. یعنی درصدقابل توجهی از اختلاسگران ما در معنای غیرشفاف و تحلیل نشده، همان کسانی بودند که «بچهمذهبی و انقلابی» به نظر میآمدند. البته بخشی از اینها دغل و نامرد و منافق و.. بودند، اما برخی دیگر، افرادی هستند که زمانی آدمهای بسیار خوبی بودهاند، در میان ایشان، حتی بسیجی یا جانباز یا فرمانده جنگ یا روحانی دیده میشود. کسانی که از ذکر خاطراتشان، حس افتخار به انسان دست میدهد! مشکل ما این است که نمیدانیم در طول این زمان چه بلایی سر اینها آمده است؟ این مشکلی است که ما داریم و باید راجع به این موضوع بحث کنیم؛ چه فرهنگی بر جامعه ما حاکم بوده که از خالصترین انسانها، چنین موجوداتی ساخته است؟ ولی متاسفانه ما درباره این موضوعات بحث نمیکنیم و این مشکلات هم مدام تکرار میشوند. حالا یا به خاطر رودربایستی و یا به خاطر محافظهکاری و... است. به هر حال، در این شرایط که سطح فرهنگ و ارزشهای ما تا این میزان پایین آمده، تجملگرایی و مصرفزدگی هم از طبیعیترین مسائلی است که در جامعه رخ خواهد داد. بنابراین ما باید به داد فرهنگ برسیم.
شما درباره انقلابیون صحبت میکنید، من میگویم کسی که انقلابی است، نمیتواند تجملگرا و مصرفگرا باشد. چون انقلابی بودن یک مجموعه معیارهایی دارد که اگر آنها را نداشته باشید، نمیتوان شما را انقلابی نامید. کسی که طرفدار انقلاب اسلامی است، نمیتواند زیادهخواه و مصرفزده باشد
مصرفزدگی، تجملگرایی، بداخلاقی، بیحیایی و بسیاری موضوعات از این قبیل، ثمرات و نتایج آن مشکل فرهنگی است و به خودی خود اصالت ندارد که بخواهد به صورت مستقل به آن پرداخته شود. مشکل اصلی ما عدم توجه به ارزشهایی همچون رشد و تعلیم و تربیت انسان و ارتفاع گرفتن و نورانی شدن اوست. انقلابی که به قول امام(ره) نور خدا بود که در کشور جلوهگر شده، نورش مغفول مانده و رفتارهای ما مناسب نور نیست. عموم ما فهم درستی از انقلاب و نور خدایی آن که توسط خداوند تام شده، نداریم. و این خطر وجود دارد که به دلیل نداشتن تبیین درست از این ماجرا، خدای ناکرده در صحنههای پیشرو دچار آسیب و اذیت شویم. انقلاب منّت و نعمت خداوندی بر ما بود تا رشد کنیم و ارتفاع بگیریم. این محبت خدا بوده که در چنین دورانی از برنامهاش ما را به دنیا آورده و بسیار باید شاکر این موضوع باشیم. ما در تحت تربیتهای خوبان عالم و در رأس ایشان، اهلبیت(ع) باید از فرصت دنیای خویش استفاده کنیم و تا میتوانیم سعی کنیم، تا خداوند به بهانهی سعیمان، ما را از دنیا و تعلقاتش جدا سازد و آسمانی کند. در سالهای ابتدای انقلاب، این ارزشها بهقدری در جامعه پر رنگ بود که کسی دنبال تعلقات دنیایی و تجملگرایی و امثال آن نبود و خوشا به سعادت شهدا که در این عرصه، گوی سبقت را از دیگران ربودند و در صحنهی امتحان الهی، به همگان نشان دادند که هیچ تعلقی به دنیا ندارند. ایشان قبل از شهادتشان، آسمانی شده بودند و صحنهی کارزار صرفاً صحنهای بود که بیانگر این حقیقت باشد. آنها آسمانی شدند و در نزد خداوند، زنده و روزیخوار هستند. برخی دیگر از این بزرگواران که هنوز هم در میان ما و در جامعه مشغول زندگی هستند، آسمانیهایی هستند که با رفتارشان، خاطرهی آن ایام را برای همهی ما یادآور میشوند، یعنی برای آسمانی شدن الزاماً نباید کشتهی در راه خدا شد. به قول خودمان، میگوییم «فلانی هنوز پنجاهوهفتی است» و این به معنای آن است که حل این مشکل، سخت نیست و شدنی است. باید خدا محبت کند و ما با تبیین صحیحی که به صورت قرآنی از موضوع پیدا میکنیم، دوباره به آن ایمان بیاوریم و رفتار صحیح در قبال این نور الهی که در کشور جلوهگر شده، داشته باشیم و شروع به سعی و همت کنیم. در این صورت هیچ جای نگرانی و انده نیست و هیچ شیطان و دشمنی، یارای مقابله با ما را نخواهد داشت. به قول خدا در قرآن: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»
ادامه دارد...