دانش امام علی(ع) تجلّی دانش خدا
دانش امیرمؤمنان(ع) تجلی دانش خداست.([1]) خطبهها، سخنان و نامههای حضرت که در نهجالبلاغه و کتابهای دیگر گردآوری شدهاند، گواهی بر این ادعاست. با تأمل در اسناد تاریخی، میتوان فمهید که در روزگار صدر اسلام، کسب علم رونقی نداشته و کسی بدان راغب نبوده است. هیچ محلی برای تحصیل در آن روزگار در شهر مکه وجود نداشته است. پس نمیتوان ادعا کرد که آن حضرت در آن شهر روزگاری را به تحصیل گذراندهاند. همچنین، در مدینه و در تمام طول ده سال که امیر مؤمنان علی(ع) در این شهر همراه پیامبر اسلام(ص) بودند، هیچ مکتبخانهای وجود نداشت. علاوه بر آن، در این مدت، بیشتر اوقات شریف آن حضرت در بیش از هفتاد جنگ و چند سفر تبلیغی سپری شد. اما با همه این، آن حضرت دو ماه پیش از شهادت پیامبر اکرم(ص) به دستور خداوند متعال در مقام حاکم، امام و ولیّ واجب الاطاعه معرفی و منصوب شدند. این امر نشانگر آن است که حضرت با وجود این که هرگز علمی را از راه تحصیل کسب ننموده بودند، باز به مقام رفیع امامت و ولایت ـ که شرط آن برخورداری از علم بینهایت است، ـ نائل آمدند.
آنان که اندکی به علم اهمیت میدادند، به شعرسرایی میپرداختند. سرودن غزلهای عاشقانه در شهر مکه در میان این افراد رونق داشت. «معلَّقات سَبع» شامل هفت قصیده بود که شاعران عرب در دوره جاهلیت سروده بودند. این قصیدهها از نظر ظاهری و ادبیات عرب قوی بود؛ اما از لحاظ محتوا، بیشتر یاوهگویی و خیالبافی بود؛ چرا که هیچ شخص تحصیلکردهای در آن روزگار در این شهر زندگی نمیکرد. قرآن مجید نیز درباره عصر بعثت میفرماید:)هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ(([2])
یعنی پیامبر اسلام(ص) در بین مردمی بیسواد به رسالت مبعوث شد. این امر نشان میدهد که به هیچ وجه محلی برای تحصیل در شهرهای مکه و مدینه وجود نداشت. همین امر دلیلی است بر این که آن حضرت و نیز جانشین ایشان، امیر مؤمنان(ع) علوم خود را هرگز از طریق تحصیل به دست نیاوردهاند.
همچنین، در قرآن مجید به این که یهودیان شهر مدینه و اطراف آن، سواد خواندن و نوشتن داشتند، اشاره شده است؛([3]) پس بنابراین و نیز بر اساس آنچه که پیشتر گفته شد، تنها افرادی که در آن دوران از سواد برخوردار بودند، یهودیان این منطقه بودند. اما از آنجا که آنان قرآن را تحریف کردند،([4]) روشن است که آنان نیز هرگز برای تعلیم علوم به امیر مؤمنان(ع) صلاحیت نداشتند.
خداوند در قرآن کریم از علی بن ابیطالب(ع) با تعبیر دارنده «علم الکتاب» یاد کرده است.([5]) در کتابهای حدیثی و تفاسیر مهم شیعیان و اهل تسنّن نیز به این نکته تصریح شده است.([6]) شایسته ذکر است که آن حضرت در سن هجدهسالگی دارنده علم الکتاب بوده است.
دنیا از نگاه امام علی(ع)
حضرت علی(ع) میفرمایند:«أَلاَ وَ اِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارُ»([7]) حضرت در این روایت در صدد هشدار به مؤمنان بوده و دنیا را محلی برای تمرین میخوانند. بنابراین، نباید حقیقت دنیا را چیزی جز اینچنین پنداشت. نگاه صحیح به دنیا، روشنگر آن است که این عالم محل تمرینی است که خدا آن را مهیا کرده است.
)خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ(([8]) خداوند آسمانها و زمین را آفریده و نیز راهنمایانی را برای هدایت بشر برگزیده است که او را در این تمرینگاه، یاری کنند.([9]) پیامبران: و ائمه اطهار: راه حقیقت را به انسانها نشان داده و او را در پیمودن آن یاری میدهند. باید گفت که در طول تاریخ، همواره مدعیان هدایت بسیار بودهاند. اما تنها پیروی از پیامبران: و اهل بیت:، به مقصد میرساند. پذیرش سرپرستی دیگران در این مسیر، چیزی جز ضرر و خسران در پی ندارد؛ چرا که سخنان آنان، جز این که آدمی را قدرتمند نمیسازد، ضعیفتر نموده و او را از راه حقیقت منحرف مینماید.([10]) هر تمرینی غیر از تمرینهای پیامبران: و ائمه اطهار: انسان را تا جایی ناتوان میکند که حتی او توان گام برداشتن را نیز برای حرکت بهسوی کمال و قرب پروردگار از دست میدهد.
مسابقهای برای بهشت
امیر مؤمنان علی(ع) میفرمایند:«وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّة»([11]) در این روایت حضرت(ع) تصریح میفرمایند که دنیا محلی برای مسابقه نیست. خداوند میدانی دیگر را برای مسابقه مقرر نموده است. خداوند انسان را پس از این که بهقدر کافی تمرین نمود، به میدان مسابقه وارد کرده و او را برای به دست آوردن پاداش آن ـ که همان بهشت است، ـ به مسابقه دادن وامیدارد. آخرت همان موعدی است که مسابقه برگزار خواهد شد.
ارزش امتحان
امام صادق(ع) میفرمایند: «إِنَ فِی الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً لَایَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلَّا بِاْلِابْتِلَاءِ فِی جَسَدِه»([12]) برای اهل ایمان، مقام و مرتبهای هست که آنان هرگز جز با امتحان بدان دست نمییابد. در این روایت کلمه منزلت بدون الف و لام و بهصورت نکره آمده است. آن حضرت چیستی منزلت را تبیین نکرده و تنها به بیانی مبهم از آن اکتفا فرمودهاند؛ اما قرآن مجید این مقام را بخوبی تعریف نموده است؛ آنجا که میفرماید: )وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا(([13]) پس بنابر روایت امام صادق(ع) و نیز این آیه شریفه، بهشت همان مقام و جایگاهی است که اهل امتحان و ابتلا بدان خواهند رسید. بهطور کلی، برای کشف حقایق دینی باید آیات و روایات را در کنار یکدیگر مورد بررسی قرار داد. از این روست که پیامبر اسلام(ص) فرمودهاند:«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»([14]) قرآن و عترت، یکدیگر را بِروشنی تفسیر و حقایق را بوضوح ترسیم مینمایند.
معنای تقوا
تقوا بالاترین تمرین در دنیا و حتی از نماز نیز مهمتر است. تقوا یعنی ترک همه گناهان؛ ورزشکاران بهطور معمول روزهای پیش از مسابقه را به تمرین سر میکنند. آنان برای پیکاری بهتر در مسابقه، محدودیتهایی را تحمل میکنند. آنان هر غذایی را نمیخورند و یا هر ساعتی را به استراحت نمیپردازند. تیمهای ورزشی پیش از برگزاری مسابقههای مهم، به اردو میروند. اردوها نیز با نظارت دقیق مربیان برگزار میشود. تیمهای ورزشی میبایست مربیِ بدنسازی، پزشک، کادر فنی و کارشناسانی توانمند برخوردار باشند. آنان ورزشکاران خود را به رعایت برنامه غذایی و تمرینی ویژه موظف میکنند. وزن ورزشکاران در تمرینهای روزانه، باید بدقت بررسی شود. هر یک از آنان دستور غذایی مخصوصی دارند. کادر فنی، فنون مسابقه را به آنان تعلیم میدهد.
برخی تمرینهای ورزشکاران بسیار سخت و دشوار است. اما با همه این، آنان سختی را براحتی میپذیرند؛ چرا که همه تلاش آنها برای پیروزی در مسابقه است. انسان، بهطور طبیعی لذتگرا و در پی راحتی بیشتر است؛ اما افرادی مانند ورزشکاران راحتیها را رها کرده و برای رسیدن به پیروزی در مسابقات سختیها و زحمتهای بسیار را تحمل مینمایند.
تمرین تقوا نیز اینچنین است. دچار نشدن در دام گناه امری ساده نیست؛ چنانکه گذشت، طبیعت آدمی لذّتجو و راحتیطلب است. از این رو، ترک لذت به تمرین بسیار نیازمند است. انسان باتقوا در برابر افعال حرام تسلیم نشده و خود را برای پیروزی در مسابقه آخرت آماده میکند. او میکوشد تا پاداشی عظیم بهنام بهشت را به ارمغان آورد.
آسایش پس از سختی
خداوند در قرآن مجید میفرماید:)فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا(([15]) واژه عُسر که بهمعنای فشار و سختی است، دو مرتبه و با الف و لام در این آیه آمده است. الف و لام در دومین واژه عُسر، عهد ذکری است. این بدان معناست که دومین آنها نیز هممعنای عُسری است که پیشتر ذکر شد. یعنی معنای هر دو یکسان است. خداوند در این آیه به این نکته اشاره میفرماید که انسان یک مرتبه دچار مشکل میشود، اما دو بار به او پاداش داده میشود. واژه یُسر که بهمعنای راحتی است، دو بار و بدون الف و لام در این آیه آمده است. یعنی یُسر دو گونه است. آدمی در تمام مدت عُمر خود، با تمرینات سخت روبهروست؛ اما در مقابل، دو راحتی دریافت خواهد کرد؛ یکی، بهشت و دیگری، رضایت خداوند مهربان. باید گفت که رضایت پروردگار عالم از بندهاش، بسیار والامرتبهتر از بهشت و نعمتهای آن بوده و هرگز قابل مقایسه با آن نیست.
تمرینِ تقوا
آخرین و بالاترین تمرین، تقواست. پس از آمادگی در نمازگزاردن، روزهداری، حج رفتن و ترک محرمات، نوبت به سختترین تمرین یعنی تقوا و پرهیزکاری خواهد رسید. حال که انسان عاقل، آگاه و بنده واقعی حضرت حق شد، باید خود را برای تمرین آخر ـ که سختترین آنهاست، ـ آماده کند. اگر این مرحله را نیز با موفقیت بگذراند، مانند یوسف(ع)، در برابر زلیخا([16]) که با ناز و عشوه جلوه کرد، تسلیم نخواهد شد؛ او براحتی از ثروت بسیاری که حرام است، چشمپوشی میکند. تقوا، دستیافتنی بوده و چون امور محال، ناشدنی نیست؛ تنها با تمرین و اراده میتوان بدان رسید.
خداوند منّان نیز اراده انسان را در رعایت تقوا و همت گماردن برای رسیدن به کمال، ضعیف خوانده و آن را سبب محرومیت او از سعادت معرفی مینماید.([17]) همانگونه که ورزشکاران برای دستیابی به پیروزی و مقام، چندین روز را در اردو سپری کرده، تمرینات دشوار را بهآسانی تحمل نموده و از بسیاری خوردنیها، نوشیدنیها و لذّتهای مادی چشم میپوشند، اهل ایمان نیز میتوانند با باور و ایمان خود رنج ادای طاعات و ترک محرّمات را تحمل کرده و خود را به پاداش بزرگ جاودان نزدیکتر سازند. آنگاه او با توجه و درک لذات معنوی نماز میخواند و در گرمای تابستان هم روزهداری میکند. بدون هیچ دلبستگی، برای پرداخت خمس و زکات ثروت و داراییاش اقدام نموده و هر چه در توان داشته باشد، به نیازمندان یاری میرساند.
ترجیح فقرا بر اغنیا
ثروتمندان شهر مدینه نزد پیامبر اسلام(ص) آمده و گفتند که ما علاقهمندیم بیش از پیش نزد شما آمده و با حضرتتان سخن بگوییم؛ اما شرط این همنشینی این است که افرادی مانند سلمان([18]) که ایرانی است، بلال حبشی([19]) که رنگ پوستش سیاه است، عمّار([20]) که محتاج به لقمهنانی است، مقداد([21]) که تهیدست است و دیگر یاران فقیرت از تو و ما دور شوند؛ برای ما نشستن در کنار چنین افرادی ذلتبار است. پس از این پیشنهاد نفْسانی، جبرئیل بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد و بیست و هشتمین آیه از سوره مبارکه کهف را تلاوت نمود: )وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا(([22])
این آیه به پیامبر اکرم(ص) میفرماید تا ایشان یارانشان را که شب و روز خدا را میخوانند، تنها نگذارند. چنانکه آیه نیز اشاره میفرماید، شماری از یاران پیامبر اسلام(ص)، روز و شب عبادت میکردند؛ خنده، گریه، نگاه، خواب، خوردن، کار کردن و همه شئون و جوانب زندگی آنان، همگی عبادت بود. ایشان از ترس جهنم و به طمع بهشت عبادت نمیکردند، بلکه عبادتشان آنچنان عاشقانه بود که قرآن در وصف آنان میفرماید:)یُرِیدُونَ وَجْهَهُ(خدا به پیامبر خود درباره چنین یارانی سفارش کرده و ایشان را به توجه نمودن به آنان توصیه میفرماید؛ پروردگار هستی پیامبر اسلام(ص) را از این که حتی لحظهای از ایشان غافل شود، برحذر میدارد.)وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ(یعنی ای پیامبر(ص)! از خواستههای افرادی که دل آنان هرگز با خداوند رابطهای ندارند، پیروی مَکن!
)وَاتَّبَعَ هَوَاهُ(چرا که خواستههای آنان نامشروع است.)وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا(زندگیشان با افراط همراه است. هنگامی که جبرئیل این آیه را بر پیامبر اکرم(ص) نازل کرد، حضرت نزد یاران خود رفته و آنان را از آیهای که خداوند در وصف آنان نازل فرمود، باخبر کرد.([23])
بهشت مشتاق بهشتیان
خداوند در قرآن کریم در وصف بهشتیان چنین میفرماید:)وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ(([24])در قیامت، مردم بهسوی بهشت کشیده میشوند. واژه سیق فعل مجهول و از ماده ساق مشتق شده است. ساق یعنی کشید و سائق یعنی آن کس که مردم را به دنبال خود میکِشد. در قیامت به اهل تقوا خطاب میشود که شما اهل بهشت هستید؛ پس به بهشت درآیید!
در قیامت رابطه بهشتیان با بهشت، همچون رابطه آهن با آهنرباست. همین که بهشتیان وارد محشر میشوند، بهشت آنان را بهسوی خود میکشد. وقتی آنان که حیات دنیوی خویش را در تمرین عبادات و طاعات الهی گذراندهاند، به دروازه بهشت میرسند، به فرموده قرآن کریم، درهای هشتگانه بهشت برای آنان گشوده میشود. بهشت با همه وسعتش برای آنان بهمنزله مقام و جام پیروزی مسابقه است. بهشتیان پس از ورود به بهشت، با سلام و تحیت خَزَنه بهشت مواجه شده و آنان به اهل بهشت میگویند: «امنیت بر شما باد؛ چقدر دلپذیر شدهاید؛ چقدر پاکیزهاید! از هر در که میخواهید، به بهشت درآیید! همه درها برای شما گشوده است. شما بهشتیان، همیشه در بهشت خواهید ماند و نعمت بهشت برای شما جاودانه خواهد بود.»
روزه، تقویت اراده
افراد باتقوا در دنیا همیشه در حال تمریناند. آنان در ماه مبارک رمضان، از اذان صبح تا اذان مغرب را به روزهداری گذرانده و خود را از خوردن و آشامیدن باز میدارند. بسیاری از افعال حلال در مدت روزهداری، بر ایشان حرام است. مؤمن روزهدار، در این مدت، در حال تمرین برای ترک محرمات است. ماه مبارک رمضان، والاترین زمان برای تقویت و تمرین در ترک خواسته نفس است. روزهداران پس از کار و تلاش روزانه و تحمل دشواریهای آن، در حالی که تشنه و گرسنهاند، به منزل باز میگردند. آنچه که بیش از هر چیز دیگر در آن لحظه مطلوب است، جرعهای آب یا شربتی خنک است. اما از آنجا که آنان در حال تمرین برای تربیت نفْس سرکش خود هستند، میبایست از برخی افعال دوری کنند؛ افعالی که حتی بسیاری از آن، از امور حلال است. مجموعه همین رفتارهاست که نفْس را تربیت کرده و از زیادهخواهیهای آن میکاهد.
مفهوم «ارض» در بهشت
بهشتیها پس از آن که به بهشت وارد میشوند، میگویند:)وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ(([25])
خداوند در دنیا به اهل ایمان وعده داده است که اگر نماز بگزارند، روزه بگیرند، تمرین عبادت و به خلق خدمت کنند، او نیز آنان را در بهشت جای خواهد داد؛ چنانکه فرموده است:
)وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ(([26])
سپس قرآن کریم به بیان آسایش بهشتیان میپردازد و آنان را شکرگزاران نعمتهای خداوندی در بهشت، میخواند؛)وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ(اکنون خداوند متعال به وعدهاش وفا کرد، و همه زمین را به ما ارث داد. بهشت همانند دنیا نیست که زمین داشته باشد؛ معنای «ارض» در این آیه شریفه چیزی دیگر است. معنای «وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ» این است که خدا تمام زمین بهشت را به بهشتیان ارث خواهد داد.([27]) خداوند متعال به آنان اجازه میدهد تا در هر کجای بهشت که بخواهند، سکونت کنند:)نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ(ارث همان بهشت است. از این رو، خزنه بهشت آنان را مجاز میخوانند تا هر جا که تمایل دارند، بروند! آنان میتوانند نزد امام حسین(ع) بروند. هیچکس نیز جلوگیری نخواهد کرد.
)نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ(همه جای بهشت را میتوانند برای مسکنگزینی، انتخاب کنند. همه بهشت در اختیار بهشتیان است و آنان از تمام نعمتهای آن بهرمندند.
بُعد غیر مادی بهشت
خداوند میفرماید:)فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ(([28]) یعنی مزد عملکنندگان، چه خوب پاداشی است! عاملین یعنی آنان که به دستورات الهی عمل کردهاند. از دیدگاه امیر مؤمنان علی(ع) دنیا محلی برای تمرین است. استادان تمرین نیز تنها پیامبران و امامان: هستند. موارد تمرین آن نیز عبادت خدا و خدمت به مردم است. بالاترین تمرین در اینجا، تمرین تَرک گناهان است. روز مسابقه، قیامت است. جام و پاداش مسابقه نیز بهشت است. همه بهشت هم برای پیروزی در آن مسابقه است. جنس بهشت و جنس بدن آدمی در آن، هیچکدام مادی نیست؛ تا این که بدن انسان بخشی از بهشت را به اِشغال خود در آورد. بدنهای تمام بهشتیان، حتی گوشهای از بهشت را نیز پُر نمیکند؛ بلکه تمام وسعت بهشت، متعلق به همه اهل آن است.
مشکلگشایی با دعای شریف «کمیل»
یکی از تمرینهای شبهای جمعه، خواندن «دعای کمیل» است. دعا نوعی تمرین است. خدا به این تمرین، بسیار علاقه دارد. تا جایی که در قرآن مجید در این باره میفرماید: «اگر دعاهایتان نبود، من هیچ اعتنایی به شما نمیکردم!»([29])
هنگامی خداوند بنده خود را با چشمی گریان و به فرموده امام علی(ع) در حال مناجات مییابد، به بنده خود اعتنا کرده و او را میآمرزد. رحمت و روزی خود را نیز نصیب چنین بندهای میگرداند و او را در مشکلات و سختیهای زندگی، یاری میدهد.
شخصی با ایمان، هنگام بروز مشکلات، با خواندن دعای کمیل به حل آن میپرداخت. باری که به مشکلی مالی دچار گشته بود، یکی از دوستانش به او گفت: من میتوانم تو را در این مشکل کمک کنم. اما او گفته بود: من پول نمیخواهم. سه شب دیگر، شب جمعه است. من خود مشکلم را با دعای کمیل حل خواهم نمود.
او چنان با دعای کمیل ارتباطی عمیق برقرار نموده بود که حتی مشکلات بزرگ را با آن رفع میکرد. روزی صاحبخانه وی به او اخطار داده و گفته بود: مدت اجاره تو تمام شده و من حتی یک روز نیز نمیخواهم که در اینجا سکونت کنی! بیش از این راضی نیستم. او گفت: حق با توست؛ هیچ عیبی ندارد! او تمام وسایل خانه را جمع کرد و در گوشهای از کوچه گذاشت. به همسرش نیز گفت که با فرزندان به منزل پدرش برود! او چندین شب و روز در کوچه و در کنار اثاث منزلش ماند، تا این که شب جمعه فرا رسید. در آن شب، دعای کمیل را خواند و شب را همانجا گذراند. در نیمههای شب، به نماز شب ایستاد و با پرودگار خویش مناجات کرد. صبح آن روز، شخصی به نزدش آمد و به او گفت: خدا مرا مأمور کرده است تا خانهای را که سیصد متر وسعت دارد، به تو هدیه بدهم.
پی نوشت ها:
[1]. «سَمِعْتُ رَجُلًا یَسْأَلُ ابْنَ عَبَّاسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب(ع) فَقَالَ لَهُ ابْنُعَبَّاسٍ: أَعَلِیٌّ أَعْلَمُ عِنْدَکَ أَمْ أَنَا؟ فَقَالَ: لَوْ کَانَ عَلِیٌّ أَعْلَمَ عِنْدِی مِنْکَ لَمَا سَأَلْتُکَ. قَالَ: فَغَضِبَ ابْنُعَبَّاسٍ حَتَّی اشْتَدَّ غَضَبُهُ؛ ثُمَّ قَالَ: ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ، عَلِیٌّ(ع) عَلَّمَنِی وَ کَانَ عِلْمُهُ مِن رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ؛ فَعِلْمُ النَّبِیِّ(ص) مِنَ اللَّهِ وَ عِلْمُ عَلِیٍ(ع) مِنَ النَّبِیِّ(ص) وَ عِلْمِی مِنْ عِلْمِ عَلِیٍ(ع) وَ عِلْمُ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ(ص) کُلِّهِمْ فِی عِلْمِ عَلِیٍ کَالْقَطْرَةِ الْوَاحِدَةِ فِی سَبْعَةِ أَبْحُرٍ؛ سعید بن مسیّب میگوید: شنیدم که مردی از ابنعباس درباره علی بن ابیطالب(ع) میپرسد؛ ابنعباس در پاسخ او گفت: آیا پیش تو علی(ع) اعلم باشد یا من؟ گفت: اگر نزد من علی(ع) اعلم میبود، من از تو نمیپرسیدم. ابنعباس بشدت غضبناک شد و گفت: مادرت به مرگت بنشیند! آنچه که من میدانم از او میدانم و او به تعلیم نموده است و علم او از رسول اللَّه(ص) است و علم رسول اللَّه(ص) از حضرت حق سبحانه و تعالی از فوق عرش او؛ پس علم نبی(ص) از خدای تعالی باشد و علم علی(ع) از نبی(ص) و علم من و علم همه اصحاب پیش علم علی(ع) همچون قطرهای آب در میان هفت دریاست»؛ الامالی«طوسی»: 13.
[2]. )هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ(؛ «اوست که در بین مردمِ درسنخوانده پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنان بخواند، و [از هر نوع آلودگی] پاکشان سازد و کتاب و معارف استوار و سودمند به آنان بیاموزد، مسلّماً آنان پیش از این در گمراهی آشکاری بودند.»؛ جمعه (62): 2.
[3]. در چندین آیه از آیات شریفه قرآن کریم به این موضوع اشاره شده است. خداوند در کلام خود آنان را تحریفکنندگان وحی معرفی کرده و خیانت آنان را ایجاد تغییر در معارف الهی میخواند. از همین بیان روشن میشود که یهودیان مدینه در آن روزگار از توانایی خواندن و نوشتن برخوردار بودهاند. برای نمونه در آیات دوازدهم و سیزدهم سوره مبارکه مائده آمده است: )وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا وَقَالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَلَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ * فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ(؛ «خداوند از بنیاسرائیل [بر لزوم اطاعت از احکامش و پیروی از موسی] پیمان گرفت، و از آنان دوازده سرپرست برانگیختیم [تا هریک عهدهدارِ امور قبیلهای باشد]، و خداوند اِعلام کرد: بهیقین من با شمایم، اگر نماز را [با شرایط ویژهاش] بخوانید، و زکات بپردازید، و به پیامبرانم ایمان آورید و آنان را در اهدافشان یاری کنید، و برای [جلب خشنودی] خداوند [به نیازمندان] وامی نیکو دهید دراینصورت گناهانتان را محو میکنم، و شما را در بهشتهایی که از زیر [درختان] آن نهرها جاری است وارد میکنم، پس هرکس از شما بعد از این پیمان به کفر روی آورد، قطعاً از راه راست منحرف شده است * پس آنان را به علت پیمانشکنی [از رحمت خود] راندیم، و دلهایشان را [از پذیرش حق] سخت [و غیر قابل انعطاف] قرار دادیم [تاجاییکه] پیوسته سخنان [حق] را از جایگاههای حقیقیاش [برای گمراهماندنِ مردم] تغییر میدهند، و بخشی از آنچه [از معارف تورات] را که بهوسیلۀ آن پند داده شدند به فراموشی سپرده [و نادیده گرفتند]، و همواره از کارهای خائنانۀ آنان جز اندکی از ایشان [که وفادار به پیمان خدایند] آگاه میشوی، پس [تا آمدن حکم جهاد] از آنان بگذر! و [از مجازاتشان] چشمپوشی کن؛ زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد»؛ مائده (5): 12 و 13.
[4]. )مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا(؛ «برخی از یهودیان، حقایق [کتاب آسمانی تورات] را [با تفسیرهای نادرست] از معانی [اصلی]اش تغییر میدهند، و [به پیامبر] میگویند: [دعوتت را] شنیدیم، ولی [در باطن میگویند:] نافرمانی میکنیم. [و خطاب میکنند: سخن ما را] بشنو، که [ایکاش] نشنوی! و [میگویند:] «راعِنا». [یعنی: ما را رعایت کن.] اما با پیچوخم دادنِ زبان [قصد میکنند معنای آن را جهت توهین به پیامبر] و طعنهزدن به دین [تغییر دهند]، اگر اینان [بهجای توهین و تحریف و بازیگری] میگفتند: [دعوتت را به گوشِ قبول] شنیدیم و پایبند به اطاعت شدیم، و [سخنانمان را] بشنو و مهلتمان ده. برای آنان بهتر و [راهی] استوارتر بود، ولی خداوند به سبب کفرشان لعنتشان کرده، و جز عدهای اندک مؤمن نمیشوند»؛ نساء (4): 46.
[5]. )وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ(؛ «کافران میگویند: تو فرستادۀ خدا نیستی! بگو: کافی است که خداوند [با قرآنِ حکیمانهاش،] و کسی [چون امیرمؤمنان علیبنابیطالب(ع)] که همۀ دانش کتاب نزد اوست [بر صِدق رسالتم] بین من و شما گواه باشند»؛ رعد (13): 43.
[6]. «عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع) فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی )قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ(، قَالَ عَلِیٌّ(ع)؛ از حضرت صادق(ع) درباره آیه )قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ( (بگو: کافی است که خداوند [با قرآنِ حکیمانهاش،] و کسی [چون امیرمؤمنان علیبنابیطالب(ع)] که همۀ دانش کتاب نزد اوست [بر صِدق رسالتم] بین من و شما گواه باشند) پرسیده شد؛ ایشان فرمودند: ـ آن که دانش کتاب نزد اوست، ـ علی(ع) است»؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد:: 1 / 215.
[7]. «أَلا و إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمارُ وَ غَداً السِّباقُ وَ السَّبْقَةُ الجَنَّةُ وَ الْغایَةُ النَّار؛ آگاه باشید که امروز روز تمرین و فردا زمان مسابقه است؛ پاداش و جزای برنده، بهشت و فرجام بازنده، آتش است»؛ نهجالبلاغه: خطبه28.
[8]. )إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ(؛ «همانا پروردگار شما خداوند یکتاست که آسمانها و زمین را در شش دوره آفرید، سپس بر تخت [فرمانروایی و تدبیر امورِ آفرینش] چیره شد. شب را درحالیکه شتابان روز را میجوید بر روز میپوشاند، و خورشید و ماه و ستارگان را که مطیع فرمان اویند [پدید آورد]، آگاه باشید که آفریدن و فرمانِ [نافذ در مورد همۀ موجودات] ویژۀ اوست، خجسته و پُرخیر است پروردگار جهانیان!»؛ اعراف (7): 54.
[9]. درباره مرتبه پیامبران: نزد خداوند متعال و نیز عهد و رسالتی که پروردگار، ایشان را بر آن مبعوث نموده است، در منابع روایی، بسیار آمده است؛ از آن جمله میتوان به فرازهای ابتدایی از دعای ندبه اشاره کرد «...الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دِینِکَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لَازَوَالَ لَهُ وَ لَااضْمِحْلَالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلَائِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرَائِعَ إِلَیْکَ وَ الْوَسِیلَةَ إِلَی رِضْوَانِک...؛ آنان که تنها برای خود و دینت برگزیدی؛ آن گاه که برای ایشان فراوانی نعمت پابرجا را که نزد توست، اختیار کردی، نعمتی که تباهی و نابودی ندارد، ـ و ـ پس از آن که بیمیل بودن به رتبههای این دنیای فرومایه و نیز بیرغبتی به زیورش را با آنان شرط نمودی، ـ و پس از آن ـ آنان نیز آن شرط را از تو پذیرفتند و تو ـ خود ـ نیز وفادار بودن آنان را به این شرط دانستی، پس آنان را قبول نمودی و مقرّب درگاهشان نمودی؛ برای آنان یاد والا و ثنای روشن پیش آوردی و فرشتگانت را بر آنها فرو فرستادی و ـ نیز ـ به وحیت اکرامشان فرمودی و از دانشت به آنان عطا کردی و ایشان را نیز ـ تنها ـ دستآویز بهسوی خودت و ـ تنها ـ وسیله بهجانب خشنودیات قرار دادی»؛ بحارالانوار: 99 / 104؛ مفاتیح الجنان: دعای ندبه.
[10]. )وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ(؛ «و [دستورم دادهاند که:] بهجای خداوند چیزی که به تو سود و زیانی نمیرساند نپرست! که اگر بپرستی یقیناً از ستمکاران خواهی بود»؛ یونس (10): 106.
[11]. «أَلا و إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمارُ وَ غَداً السِّباقُ وَ السَّبْقَةُ الجَنَّةُ وَ الْغایَةُ النَّار؛ آگاه باشید که امروز روز تمرین و فردا زمان مسابقه است؛ پاداش و جزای برنده، بهشت و فرجام بازنده، آتش است»؛ نهجالبلاغه: خطبه28.
[12]. «بدرستی که در بهشت منزله و مرتبهای است که هیچ بندهای بدان نمیرسد، مگر به آن که در بدن خویش به بلایی مبتلا شود»؛ الکافی: 3 / 639.
[13]. )وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ(؛ «و آنانکه از پروردگارشان [اطاعت کرده، و از محرّماتش] پرهیز داشتند [همه] را گروهگروه به بهشت میبرند، تا چون به آن رسند درحالیکه درهایش [از پیش] گشوده شده، نگهبانانش به آنان گویند: سلام [و امنیتِ همهجانبه] بر شما باد! [ای پاکسیرتانِ پاکیزهوجود! این بهشتهای پُرنعمت الهی] بر شما گوارا باد! پس وارد آن شوید که در آن جاودانهاید»؛ زمر (39): 73.
[14]. «قَالَ ـ أَبُوذَر ـ یَا أَیُّهَا النَّاسُ ثَلَاثاً وَ اجْتَمَعُوا وَ وَقَفُوا وَ أَنْصَتُوا فَقَالَ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْیَعْرِفْنِی فَأَنَا أَبُوذَرٍّ الْغِفَارِیُّ أُحَدِّثُکُمْ بِمَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) سَمِعْتُهُ یَقُولُ حِینَ احْتُضِرَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْیَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَهَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ إِصْبَعَیْهِ الْمُسَبِّحَتَیْنِ مِنْ یَدَیْهِ وَ قَرَنَهُمَا وَ سَاوَی بَیْنَهُمَا وَ قَالَ وَ لَاأَقُولُ کَهَاتَیْنِ وَ قَرَنَ بَیْنَ إِصْبَعَیْهِ الْوُسْطَی وَ الْمُسَبِّحَةِ مِنْ یَدِهِ الْیُمْنَی لِأَنَّ إِحْدَاهُمَا تَسْبِقُ الْأُخْرَی أَلَا وَ إِنَّ مَثَلَهُمَا فِیکُمْ مَثَلُ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَرَکَهَا غَرِقَ؛ ابوذر سه مرتبه گفت: ای مردم! جمع شده، توقف کرده و ساکت باشید! او گفت: هر که مرا میشناسد، از کیستی من آگاه است. اما آن که مرا نمیشناسد، بداند که من ابوذر غفاری هستم! آنچه که از رسول خدا(ص) شنیدم، برای شما نیز میگویم. شنیدم که رسول خدا(ص) در زمان احتضار میفرمودند: من دو چیز گرانبها در میان شما باقی گذاردم؛ کتاب خدا و عترت و اهل بیتم! پس هرگز آن دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا این که در کنار حوض کوثر، مانند این دو انگشت بر من درآیند. ـ آگاه باشید که ـ حضرت(ص) دو انگشت سبابه خود را کنار یکدیگر قرار دادند و فرمودند: نمیگویم که مانند انگشت سبابه و انگشت وسطی که یکی بر دیگری برتری داشته باشد. بدانید که منزله و مَثَل آن دو در میان شما، مانند کشتی نوح(ع) است؛ پس هر که بر آن سوار شد، نجات یافت و هر آن کس که آن را ترک گفت، غرق شد»؛ دعائم الاسلام: 1 / 28.
[15]. انشراح (94): 5 و 6؛ «پس بهراستی با هر دشواری آسانی است * آری بیشک با هر دشواری آسانی است»
[16]. زُلِیخا در ادبیات دینی یهودی و اسلامی، نام همسر پوتیفار (وزیر اعظم مصر) بود که قصد مراوده با یوسف پیامبر(ع) را داشت. اما یوسف(ع) پاکدامنی پیشه کرد و این موجب بالا رفتن مقام و مرتبه او در نزد خدا گردید. نام زلیخا در قرآن نیامده است؛ اما با عنوان زن عزیز مصر و در تفاسیر نیز همینگونه از یاد شده است. زلیخا که بتپرست بوده است شبی را به مناجات با بت خویش میگذارند و از او میخواهد که او را به وصال یوسف نبی(ع) برساند. اما صبحگاهان بهدلیل ازدحام جمعیت از دیدار او باز میماند. زلیخا به خانه برمیگردد و با دست خود بتش را میشکند و از روی تضرع و اخلاص، پیشانی بر خاک میگذارد و با پروردگار یوسف(ع) مناجات میکند. این بار دعایش مستجاب شده و به دیدار او نائل میآید. زلیخا که فرتوت و پیر شده بود در نهایت با معجزه یوسف(ع) جوان شده و با وی ازدواج میکند.
[17]. )وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا(؛ «همانا پیش از این به آدم سفارش کردیم [که به آن درخت نزدیک نشود،] ولی [به آن] توجهی نکرد، و برای او عزمی [استوار] نیافتیم»؛ طه (20): 115.
[18]. سلمان فارسی که پیش از مسلمان شدن روزبه نام داشت، از صحابه ایرانی مشهور پیامبر اسلام(ص) بود. منزلت او نزد پیامبر(ص) بهقدری بود که حضرت(ص) او را از اهل بیت: و سلمان محمدی(ص) خواند. او در سنین جوانی به مسیحیت روی آورد. او با این که پسر یکی از دهقانان ایران بود، زرتشتی باقی نماند و سالها در پی حقیقت و دین راستین به سرزمینهای گوناگون سفر کرد. او برای تحصیل دین به سوریه رفت. سلمان پس از فوت استادش همراه با کاروانی رهسپار شبه جزیره عربستان شد و این مقارن با زمانی بود که محمد بن عبدلله(ص) مال التجاره خدیجه(س) یگانه بانوی ثروتمند جزیرة العرب را مدیریت میکرد. کاروان سلمان در راه مورد حمله قرار میگیرد و او به اسارت در میآمد. مردی یهودی از یثرب (مدینه) او را به بردگی خرید و با خود به یثرب برد. سلمان در مدینه با پیامبر(ص) آشنا شد و به اسلام ایمان آورد. هنگامی که پیامبر(ص) به مدینه هجرت کرد، با دعوت رسول خدا(ص) با دین اسلام آشنا و سپس مسلمان شد. رسول خدا(ص) با مولای او قراردادی بست که سلمان کار کند و از درآمدهای خود، خود را آزاد نماید. سلمان فارسی، حکیمی که خِرَد و دانشهای ایرانیان و مسیحیان را میدانست، از مشاوران پیامبر(ص) بود. در جنگ خندق، که در سال 5 هجری رخ داد، به پیشنهاد سلمان، پیرامون شهر خندق کندند. او در سالهای پایانی زندگی خود استاندار (والی) مدائن گردید. همه گروهها به همراهی سلمان علاقمندند بودند؛ بهگونهای که هر یک از مهاجران و انصار سلمان را از خود میخواندند. بیشتر مورخان مدت حیات سلمان را 250 سال دانستهاند.
[19]. بِلال بن ریاح معروف به بِلال حبشی در مکه متولد شد. او برده امیّه بن خلف بود و پس از این که اسلام آورد امیّه او را شکنجه و آزار میداد. او در سال 622 میلادی، به مدینه هجرت کرد و از آن پس در تمام جنگها در سپاه اسلام میجنگید. او در جنگ بدر، ارباب پشین خود (امیّه) را کشت. بلال همچنین در جنگ احد، خندق، بنیمصطلق و تبوک حضور داشت. پیامبر(ص) علی(ع) را مامور نمود تا اذان را به بلال بیاموزد. پیامبر اسلام(ص) او را مؤذن اسلام قرار داده بود. پس از فتح مکّه، بلال بر فراز کعبه ایستاد و اذان گفت و در حالی که مشرکان به او سنگ میزدند به اذان گفتن ادامه داد. پس از رحلت پیامبر(ص)، بلال با سپاه اسامه بن زید به سوریه رفت و اسامه را در این جنگ یاری کرد. او پس از رحلت پیامبر(ص) تنها یک بار اذان گفت؛ آن هم زمانی که فاطمه زهرا(س) از او خواست. بلال در سال 640 میلادی در دمشق از دار دنیا رفت.
[20]. عمار بن یاسر صحابه بلندمرتبه پیامبر(ص)، از نخستین مسلمانان و از شیعیان امام علی(ع) است. عمار از یاران نزدیک امام علی(ع) و از جمله نخستین شیعیان آن حضرت بود. بعد از وفات پیامبر(ص)، وی در حمایت از علی(ع) از بیعت با ابوبکر سرباز زد. در زمان خلیفه سوم وی از جمله مخالفان خلیفه بوده، با او درگیریهایی داشته و در اعتراضات علیه او شرکت کرد. در زمان خلافت علی(ع) از همراهان آن حضرت بود و در جنگ صفین در رکاب امیر مؤمنان(ع) جنگید و به دست لشکریان معاویه نیز شهید شد. پیامبر(ص) در حدیثی مشهور شهادت وی را به دست گروه باغی پیشتر اطلاع داده بود. کنیه عمار ابویقظان بود. نَسَب عمار به خاندان عنس بن مالک از قبایل قحطانی و ساکن یمن میرسد. یاسر پدر عمار در جوانی به مکه آمد و در آنجا اقامت کرد و با ابوحذیفه که از بنیمخزوم بود، پیمان بست. عمار و پدر و مادرش از سابقین در اسلام بودند. عمار، برادرش عبدالله، پدرش یاسر و مادرش سمیه و چند تن از دیگر مسلمانان به دست قریش تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگرفتند. سمیه و یاسر در اثر این شکنجهها جان دادند. آنها نخستین شهدای اسلام بودند. وی در زمان خلیفه اول در جنگ یمامه شرکت کرد و در این جنگ بود که گوشش بریده شد. عمار یاسر از طرفداران خلافت علی(ع) بود. در زمان مرگ خلیفه دوم و ماجرای تشکیل شورای تعیین خلیفه، در گفتوگویی با عبدالرحمن بن عوف به او توصیه کرد علی(ع) را انتخاب کند تا مردم دچار تفرقه نشوند. بعد از کشته شدن عثمان، عمار از جمله افرادی بود که مردم را به بیعت با علی(ع) دعوت میکردند. وی در حکومت امیر مؤمنان(ع) در جنگهای جمل و صفین شرکت داشت. در جمل، فرمانده سمت چپ لشکر امام(ع) بود. در روز سوم جنگ صفین نیز وی فرمانده لشکر امام(ع) بود. عمار در جنگ صفین و در سال 37 هجری قمری به شهادت رسید. پس از شهادت عمار، امام علی(ع) بر او نماز گزارد. سن عمار هنگام شهادت، بالای نود سال بود. قبر عمار در محل شهادتش در استان رقه در کشور سوریه قرار دارد.
[21]. ابوسعید مقداد بن عمرو بن ثعلبه بن مالک بن ربیعه بن عامر بن مطرود البهرائی الکندی که به مقداد بن اسود شهرت یافت، از صحابه پیامبر اسلام(ص) بود. او با پیامبر(ص) از مکّه به مدینه هجرت کرد و در غزوات در سپاه اسلام جنگید. در یکی از جنگهای دوران جاهلیت پای مردی از قبیله کنده را مجروح ساخت و به مکه گریخت. اسود بن عبد یغوث الزُهری وی را به پسرخواندگی پذیرفت و وی حلیف (همپیمان) قبیله بنوزهره شد. او از جمله هفت نفر نخستی است که با میل خود اسلام آورد. وی به همراه دیگر مسلمانان به حبشه هجرت کرد. در همه غزوات شرکت داشت و گاه از تیراندازان بود. در غزوه بدر از معدود سوارهها، در احد به همراه حمزه بن عبدالمطلب از فرماندهان و در غزوه غابه فرمانده سوارکاران بود. پس از مرگ وی را به مدینه بردند. با رحلت پیامبر اسلام(ص)، مقداد به پیروی از علی بن ابیطالب(ع) از بیعت با ابوبکر سرباز زد. امّا پس از بیعت کردن علی(ع) با ابوبکر، او نیز بیعت نمود. او در نزد شیعیان و اهل سنت از احترام برخوردار است. مقداد، در میان اهل سنت با لقب حارس رسول الله(ص) بهمعنای نگهبان فرستاده خدا، مشهور است. پیامبر اکرم(ص) دختر عموی خود (ضباعه؛ دختر زبیر بن عبدالمطلب) را به ازدواج مقداد درآورد. مقداد پسری داشت به نام معبد که در جنگ جمل در سپاه عایشه بود و کشته شد. مقداد در سال 33 هجری قمری در هفتادسالگی در نزدیکی مدینه از دنیا رفت و در مدینه نیز به خاک سپرده شد.
[22]. «با کسانی که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند درحالیکه همواره خشنودی او را میطلبند پایدار باش! و نگاهت در طلب زینت و زیور زندگی دنیا از آنان [بهسوی ثروتمندان] برنگردد، و از کسی که دلش را [به کیفر طغیانش] از یاد خود غافل کردهایم، و از خواستههای [نامشروع] خود پیروی کرده، و کارش اسراف و زیادهروی است اطاعت مکن!»؛ کهف (18): 28.
[23]. «...عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ(ع) فِی قَوْلِهِ تَعَالَی )وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا( فَهَذِهِ نَزَلَتْ فِی سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ کَانَ عَلَیْهِ کِسَاءٌ فِیهِ یَکُونُ طَعَامُهُ وَ هُوَ دِثَارُهُ وَ رِدَاؤُهُ وَ کَانَ کِسَاؤُهُ مِنْ صُوفٍ فَدَخَلَ عُیَیْنَةُ بْنُ حِصْنٍ عَلَی النَّبِیِّ(ص) وَ سَلْمَانُ عِنْدَهُ فَتَأَذَّی عُیَیْنَةُ بِرِیحِ کِسَاءِ سَلْمَانَ وَ قَدْ کَانَ عَرِقَ وَ کَانَ یَوْمٌ شَدِیدُ الْحَرِّ فَعَرِقَ فِی الْکِسَاءِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) إِذَا نَحْنُ دَخَلْنَا عَلَیْکَ فَأَخْرِجْ هَذَا وَ اصْرِفْهُ مِنْ عِنْدِکَ فَإِذَا نَحْنُ خَرَجْنَا فَأَدْخِلْ مَنْ شِئْتَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ )وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا( وَ هُوَ عُیَیْنَةُ بْنُ حِصْنِ بْنِ حُذَیْفَةَ بْنِ بَدْرٍ الْفَزَارِی؛ اباجارود از امام باقر(ع) درباره آیه شریفه )وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا( (با کسانی که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند درحالیکه همواره خشنودی او را میطلبند پایدار باش! و نگاهت در طلب زینت و زیور زندگی دنیا از آنان [بهسوی ثروتمندان] برنگردد،) پرسید؛ ایشان فرمودند: این آیه درباره سلمان فارسی نازل گردید. او بر خود عبایی داشت و درون آن، طعامش را گذاشته و در جامهای پیچیده بود. آن عبا از ابریشم بود. پس عیینة بن حصین فزاری بر پیامبر(ص) وارد گردید. در آن هنگان سلمان نزد آن بزرگوار بود. پس عینیه، از بوی عبای سلمان ناراحت شد. آن روز بسیار گرم بود؛ بهخاطر همین، سلمان که عبا به تن داشت، عرق کرده بود. پس عیینه گفت: ای پیامبر خدا(ص)! وقتی ما بر تو وارد میگردیم، این مرد را بیرون کن و از نزد خودت بران و زمانی که ما خارج شدیم، هر که را خواستی، داخل کن! پس خدای تعالی آیه )وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا( (و از کسی که دلش را [به کیفر طغیانش] از یاد خود غافل کردهایم، و از خواستههای [نامشروع] خود پیروی کرده، و کارش اسراف و زیادهروی است اطاعت مکن!) را نازل نمود: و او عیینه بن حصین فزاری است»؛ بحارالانوار: 22 / 322.
[24]. زمر (39): 73؛ «و آنانکه از پروردگارشان [اطاعت کرده، و از محرّماتش] پرهیز داشتند [همه] را گروهگروه به بهشت میبرند، تا چون به آن رسند درحالیکه درهایش [از پیش] گشوده شده، نگهبانانش به آنان گویند: سلام [و امنیتِ همهجانبه] بر شما باد! [ای پاکسیرتانِ پاکیزهوجود! این بهشتهای پُرنعمت الهی] بر شما گوارا باد! پس وارد آن شوید که در آن جاودانهاید».
[25]. زمر (39): 74؛ «و [چون آنان وارد بهشت شوند] میگویند: همۀ ستایشها ویژۀ خداوند است که به وعدهاش دربارۀ ما وفا کرد، و این سرزمین [جاویدانِ] بهشت را به ما میراث داد که در هرکجای آن بخواهیم منزل میگیریم، [آری] پاداش عمل کنندگان نیکوست!»
[26]. )وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ(؛ «و آنانکه از پروردگارشان [اطاعت کرده، و از محرّماتش] پرهیز داشتند [همه] را گروهگروه به بهشت میبرند، تا چون به آن رسند درحالیکه درهایش [از پیش] گشوده شده، نگهبانانش به آنان گویند: سلام [و امنیتِ همهجانبه] بر شما باد! [ای پاکسیرتانِ پاکیزهوجود! این بهشتهای پُرنعمت الهی] بر شما گوارا باد! پس وارد آن شوید که در آن جاودانهاید»؛ زمر (39): 73.
[27]. )وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ(؛ «و بهسوی آمرزشی ویژه از سوی پروردگارتان و بهشتی که پهنایش، [پهنای] آسمانها و زمین است بشتابید؛ بهشتی که برای [اطاعتکنندگان از خدا و] پرهیزکنندگان [از محرّماتش] آماده شده است»؛ آل عمران (3): 133؛ برخی مفسران بنابر روایات وارده فرمودهاند که بهشتی که خداوند وسعتش را بهوسعت آسمانها و زمین میخواند، پاداش هر یک از بهشتیان است؛ نه این که وسعت همه بهشت ـ برای همه بهشتیان ـ اینچنین باشد.
[28]. زمر (39): 74؛ «[آری] پاداش عمل کنندگان نیکوست!»
[29]. )قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا(؛ «در آنجا جاودانهاند، و آن نیکو قرارگاه و اقامتگاهی است!﴿76﴾ بگو اگر دعاهایتان نبود پروردگارم به شما اعتنا نمیکرد، [این] شما [مشرکانِ متکبّرِ لجوج بودید که دعا و ارزش و آثارش را] منکر شدید، در نهایت [کیفرِ این انکار] دامنگیرتان خواهد شد»؛ فرقان(25): 77.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: تمرین بندگی
نوشته: استاد حسین انصاریان