به گزارش ایسنا، ترجمه رمان «صداهای شب» نوشته عاشق کولین با ترجمه مریم طباطبائیها در 370 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 38هزار تومان در نشر پوینده عرضه شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: عایشه کولین یکی از دوستداشتنیترین و پرخوانندهترین نویسندگان معاصر ترکیه در کتاب «صداهای شب»، رازهای یک خانواده سنتی ترکیه را مورد بررسی قرار میدهد. این رمان از رازهای سربه مهری که در میان نسلهای این خانواده بزرگ اهل اِگه سیال است پردهبرداری میکند. به همان اندازه که این جریانها متعجبکننده است، با استادی تمام نفس خواننده را در سینه حبس میکند و او را در این ماجرا سهیم میگرداند. رمان «صداهای شب» که در واقع رمانی در مورد یک مادر و دختر است، از یک طرف بحثبرانگیزترین رابطه را در برابر چشمان زنده میکند و از طرفی دیگر لرزشهای عمیق اجتماعات ترکیه را نیز بیان میدارد.
عایشه کولین چهرههای تاریخی معاصر داستانهای تاریخی را با واقعیت به بهترین شکل هماهنگ و موزون میسازد. در رمان «صداهای شب» یک بار دیگر ثابت میکند که چرا تبدیل به نویسندهای شده است که صدهزار خواننده از او دست نمیکشند.
همچنین کتاب «نامههای شفاهی» شامل نوشتههای پراکنده محمد صالحعلاء در 399 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 40هزار تومان در نشر یادشده راهی بازار شده است.
در پشت جلد کتاب نوشته شده است: سلام به آنها که دست میزنند. سلام به آنها که میدانند چرا دست میزنند. سلام به خودم که نمیدانم چرا دست میزنم. که همیشه با شنیدن دست دیگرها من هم دست زدهام بیآن که بدانم برای کی و چرا دست میزنم و یا چقدر باید دست بزنم. گاهی به خودم میگویم ما که ماهی نیستیم از دریا آمده باشیم. ما عقل داریم باید کارهامان را بر اساس خرد انجام دهیم. باید فکر کنیم. دست زدن مثل خمیازه کشیدن غیرارادی نیست. کار مهمی است و نتایج اجتماعی مهمی دارد. گاهی در سرنوشت خودمان اثر دارد. مبادا او، آنکه برایش دست میزنیم شخص ناقلایی باشد. خدای من نخواسته دزد یا ستمکار باشد. کسی که دیگرها را کتک میزند یا آنها را زندانی میکند، کسی که لایق دست زدن نیست. من باید بدانم زیرا همواره تاریکی یک گوشه پنهان نشسته روشنایی را میپاید.
دیگر کتاب چاپشده در نشر پوینده، چاپ دوم «حیف! حوصلهام پیر شده» نوشته محمد صالحعلاء است که در 187 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 20هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
در نوشته پشت جلد کتاب عنوان شده است: پشت هر واژه آینهای میگذارم، میدانم که شما آنجایید، پشت همه واژههایید. من شما را هر روز دوست میدارم، شما نباشید، آدمی از تنهایی دق میکند. زندگانی بدطعم است. من هم بی شما نمیتوانم روی پاهای خود بایستم. یاد آن وقتها بخیر، حیف حالا دیگر حوصلهام پیر شده. در همه نفسهایم جای شما خالی است.
از آن روزی که مرا بیدار کردهاید، دیگر نخوابیدم، یاد شما مثل طعم میوهای است که برای نخستینبار آن را چشیدهام.