یکی از روایات بسیار مهمی که از پیامبر اسلام(ص)، درباره امیرمؤمنان(ع)، در کتب شیعه و منابع مهم اهل تسنن ذکر شده و دارای سند بسیار قوی و موثقی است، روایت عرشی و معتبر «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ» است.[1]
نکته اساسی و محور این روایت شریف کلمه «حق» است.
پیامبر بزرگ اسلام(ص) در این روایت می فرماید:
امیرمؤمنان(ع) با حق معیّت دارد؛ یعنی آن حضرت در تمام عمر خود، از نظر عقلی، قلبی، روحی و بدنی همراه حق است؛ و به اندازه یک چشم بر هم زدن از حق جدا نبوده و فاصله ای میان او و حق وجود ندارد. به عبارت دیگر علی(ع) در تمام عمر با برکت خود «مع الحق» است؛ بطوری که هیچ حادثه و جریانی معّیت او را با حق، قطع ننموده است.
معنا و مصادیق حق
در توضیح و تفسیر این کلام ملکوتی، ابتدا باید معنای «حق» را تبیین نمود تا در مرحله بعد روشن شود که همتایی حق و امیرمؤمنان(ع) چه مفهوم و چه جایگاهی دارد.
گرچه رسول خدا(ص) در این روایت کوتاه، همه حقایق ملکوتی در باره امیرمؤمنان(ع)، که درکلمه حق جمع شده است را توضیح نداده است و به همین عبارت کوتاه بسنده کردهاند؛ اما دقت در کلمه «حق» که دربردارنده همه فضایل و کمالات است، باب مهمی از کمالات انسانی در شخصیت شناسی امیرمؤمنان(ع)، به روی انسان باز میکند.
در پاسخ این سوال که «حق»[2] چیست باید اشاره کرد که کلمه حق علاوه بر داشتن معنای دقیق، دارای مصادیق مهمی است که باتوجه به آنها به عمق معنای حق خواهیم رسید. بجاست در ابتدا به چند مصداق از مصادیق حق در قرآن و روایات توجه کنیم:
1 . صراط مستقیم
یکی از مصادیق مهم حقّ «صراط مستقیم» است.
اگر بپذیریم که «حق» مانند هر واقعیت دیگری دارای اجزایی است، بطوری که تا این اجزاء نباشد آن واقعیت محقق نمیشود؛ میتوان با توجه به آیات قرآن به این نکته اشاره کرد که یکی از مهمترین اجزای حق صراط مستقیم است.
صراط مستقیم، راه ثابتی است که بدون ایستادگی در آن، حق معنا پیدا نمیکند. بنابراین حق، یعنی ثابت ماندن بر صراط مستقیم در تمام لحظات زندگی تا روز قیامت.[3]
انحراف از صراط مستقیم
خدای متعال در قرآن می فرماید:
{ وَاَنَّ هَذٰا صِرٰاطی مُسْتَقیمًا فَاتَّبَعُوهُ وَلاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِه ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ }.[4]
یعنی اسلام، آیات قرآن، احکام حلال و حرام، حدود و مقررات الهی، همگی راه راست و استوار من هستند و شما ازهمین راه پیروی کنید.
بدیهی است کنار راه مستقیم، جاده های انحرافی فراوانی وجود دارد که البته برای رسیدن به حقّ، میبایست آن کج راه ها را رهاکرد.
برای اینکه اگر در جادههای انحرافی گام بردارید، نتیجه آن { فَتَفَرَّقَ } است؛ یعنی نتیجه آن اختلاف و جدایی است،که در این صورت انسانیت، شخصیت، دنیا و آخرت شما متلاشی و نابود می شود.
بطور یقین اگر راه دیگری غیر از صراط مستقیم، برای نیل به کمال و رشد و سعادت انسان وجود داشت، خدای متعال آن را بیان می فرمود.
بنابراین اگر راه دیگری جایگزین صراط مستقیم شود و فرهنگ دیگری غیر از فرهنگ حق انتخاب شود، سعادتی در دنیا و آخرت برای انسان به ارمغان نخواهد آورد.
به عنوان مثال اگر کسی در زندگی خود فرهنگ غربی، فرهنگ تحریف شدة مسیحیت، فرهنگ تغییر یافتة یهود، یا اندیشه زرتشتیان را به جای صراط مستقیم الهی قرار دهد و متأثر از آن بشود، به دلیل اینکه این فرهنگ ها کامل نیستند و جوابگوی تمامی نیازهای مادی و معنوی انسانها نمیباشند، از این رو شایستگی جایگزینی با فرهنگ قرآن ندارند.[5]
بنابراین طبق تعریف حق با مصداق صراط مستقیم، «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ» یعنی علی مع صراط المستقیم.
آری! علی(ع) مع صراط مستقیم است و هر راهی جز راه او انحراف و ضلالت و گمراهی است.
2 . قرآن کریم
یکی دیگر از مصادیق حق در کلام خدا، قرآن است.[6]
قرآن، حق است؛ یعنی از حرف«باء»در کلمه { بِسْمِ اللَّهِ } که شروع قرآن است، تا حرف«سین» در آیه { مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ } که ختم قرآن است، حق است.
امیرمؤمنان(ع) در تمام عمر با برکت خود همراه حق بود، یعنی رفیق، ملازم و همراه قرآن بود، و در یک کلام امیرمؤمنان(ع) تجلّی قرآنِ مکتوب و صامت بود.
قرآن صامت و ناطق در فرهنگ ناب شیعی
معتقدیم که یک قرآن صامت داریم و یک قرآن ناطق، که البته ارزش هر دو یکسان است و هیچ تفاوتی میان آن دو وجود ندارد.
قرآن صامت همین قرآنی است که بر قلب پیامبر نازل شده و تاکنون بارها منتشر شده و در خانههای ما وجود دارد و قرآن ناطق، همان قرآنی است که در «انسان کامل» تجلی کرده و همان وجود مبارک امیرمؤمنان علی(ع) و ائمه معصومین^ هستند.
«عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ»؛ یعنی معیّت و همراهی آن حضرت با قرآن، آن قدر قوی و مستحکم است که دوئیّت را از میان برداشته است، و دوئیّت تبدیل به وحدت مقام میان قرآن و علی(ع) گردیده است. به عبارت دیگر قرآن و وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین(ع) تبدیل به یک حقیقت واحد شده اند.
من کیم لیلی ولیلی کیست من مـا یکـی روحیـم اندر دو بـدن
مولوی
در مباحث گذشته اشاره شد که حق به معنای «ثابت ماندن» است، پس قرآن مجید حق است، چون قرآن ثابت است، یعنی هرگز تغییری در قرآن راه ندارد.
قرآن کریم نسخهای کامل،جامع و تأمین کننده خیر دنیا و آخرت انسان است و عمل به دستورات آن، علاوه بر رفع نیازهای مادی موجبات رضایت پروردگار را فراهم مینماید.
بنابراین با توجه به این مطالب اشاره شده، یک معنای کلام رسولخدا(ص) که فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ»، یعنی: علی مع القرآن.
در حقیقت علی(ع) همراه با قرآنی که ثابت است و ذرّهای تغییر و تزلزل در آن راه ندارد، بنابراین هنگامی که میگوییم علی(ع) با حق است یعنی علی(ع) با قرآن است، به معنای این است که ذرّهای در شخصیت حضرت تزلزل و بیثباتی وجود ندارد. همانگونه که در قرآن بیثباتی و تزلزل راه ندارد.
همتایی امیرمؤمنان(ع) و قرآن آنچنان ناگسستی است که قرآن، تفسیر شخصیت علی(ع) و علی(ع) تفسیر عظمت قرآن است. آیات متشابه قرآن جز با علی(ع) تفسیر نمیشود، و جامع اضداد بودن امیرمؤمنان(ع) جز با مراجعه به قرآن سنجیده و تببین نخواهدشد.
گذشته از اینکه امیرمؤمنان(ع) یک معیت و همراهی دیگری نیز با قرآن و وحی داشت که بسیار مهم است، و آن معیت زمانی و مکانی است. بنابراین «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ» یعنی امیرمؤمنان(ع) از بعثت پیامبر اکرم(ص) تا شب 21 ماه رمضان که به شهادت رسید همراه با قرآن بود.[7]
چند آیه درشأن حضرت علی(ع)
مفسرین بزرگوار اشاره کردهاند که برخی از آیات قرآن کریم مصداقی جز امیرمؤمنان(ع) ندارد. یعنی تنها و تنها در مورد شخص حضرت امیر(ع) نازل شده است. بعنوان نمونه به چند آیه ذیل توجه کنید:
آیه اول:
{ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون }[8]
« سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.»
مرحوم علامه امینی(ره) در کتاب شریف الغدیر بیش از 66 کتاب مهم اهل تسنن را بیان کردهاست که به اعتراف همگی مصداقی برای این آیه شریفه، جز امیرمؤمنان(ع) وجود ندارد.[9]
آیه دوم:
صاحب تفسیربرهان از دو کتاب مهم شواهدالتنزیل اثر عالم مشهور اهلتسنن حاکم حسکانی(م490ق) و تفسیر عیاشی که از کتب معروف و قابل اعتماد تفسیری شیعه هستند به نقل از ابواسحاق آورده است که:
امیرمؤمنان(ع) در یک انفاق مخلصانه چهاردرهم را با شیوه و سبک خاصی به فقیران بخشید. یکدرهم را شبانه، یکدرهم را در روز، یک درهم را مخفیانه و یک درهم را آشکارا به نیازمندان بخشید.
پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود: علی جان! چه چیزی تو را به انجام این کار واداشت؟ امیرمؤمنان(ع) عرض کرد: خواستم با این کار به وعده های الهی تحقق ببخشم. بعد از این عمل خدای متعال آیة شریفة:
{ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَهً }[10]
را نازل کرد[11].
آیه سوم:
در شب هجرت که در تاریخ اسلام به «لیلة المبیت» شهرت یافتهاست، امیرمؤمنان(ع) با قرار گرفتن در بستر رسولخدا(ص) جان حضرتش را از دست کفار نجات داد، آیة مبارکه:
{ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ }.[12]
نازلشد، که مصداقی بجز امیرمؤمنان(ع) ندارد.[13]
آیه چهارم:
آیه دیگری که در شأن و منزلت امیرمؤمنان(ع) نازل شده است، آیة شریفة 218 سورة مبارکة بقرة است. خدای متعال فرمود:
{ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ }[14]
خدای متعال در آخر آیه میفرماید: { أُوْلَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّه }[15] یعنی: اینان به رحمت الهی امید دارند. عمده مورخین و مفسرین مصداق اَتَّم و کامل این آیه شریفه را تنها حضرت علی(ع) دانستهاند.
آیه پنجم:
همچنین این آیه نیز درباره امیرمؤمنان(ع) نازل شده است:
{ وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِه مُهٰاجِرًا اِلَی اللهِ وَ رَسُولِه ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَی اللهِ }[16]
قرآن کریم میفرماید: پاداش امیرمؤمنان(ع) که از هجرت کنندگان بودند، بر عهده خداوند است. آری! قرآن و امیرمؤمنان(ع) معیت داشته و از یکدیگر جدا نیستند، این دو یک حقیقت هستند که در دو قالب ظهور کردهاند، این معیت به قدری محکم است که حتی در قیامت نیز فاصله و دوئیتی میان قرآن و امیرمؤمنان(ع) وجود نخواهد داشت چون قیامت همه چیز بر پایه عدالت استوار است و ذرهای در حق کسی ظلم روا نخواهد شد، بنابراین میان علی(ع) و قرآن نه در دنیا و نه در آخرت فاصلهای نیست.
- همتایی با عدالت
یکی دیگر از مصادیق حق در قرآن و روایات « عدالت» است و از نظر قرآن کریم، عدل همان حکم کردن به حق است.[17]
از دستورات مهم قرآن مجید، دستور به رفتار و عمل عادلانه است، دستور به عدالت صریح دستور خداوند متعال است. در سوره مبارکه «نحل» آیه 90 میفرماید:
{ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى }[18]
خداوند به انسان امر نموده است که در تمام مراحل زندگی خود، عدالتمحور باشد؛ یعنی همواره با عدالت عمل و رفتار نماید؛ و به عبارتی اهل ظلم نباشد، بنابراین اگر انسان ظالم نباشد، یقیناً عادل خواهد بود.
امیرمؤمنان(ع) چون «مع الحق» است و حق نیز با اوست، پس لحظه ای از«عدالت» در جمیع شئونات زندگی که دستور قرآن است جدا نبوده است و همراهی او با حق به معنای عدالت محوری او در همه شئون و جوانب زندگی است.
بررسی مفهوم ظلم
یکی از معانی ظلم یعنی تجاوز از حدّ معیّن در هر کاری است![19]
از این رو تجاوز از حدّخوردن، کارکردن، خواب، خندیدن، عبادت یک نوع ظلم خواهند بود، که شخصیت امیرمؤمنان(ع) از آن مبرا است.
خدای متعال اجازه ندادهاست که انسان حتی از حد عبادات هم خارج شود و زیادهروی و افراط کند، عدالت در عبادت نیز باید رعایت شود، یعنی اگرعبادت باعث ظلم به خود یا ظلم به دیگران شود، اصلاً عبادت نیست، پس تجاوز از حدّ عبادت هم ظلم است.
بنابراین کسی که با حق است و حق با اوست نباید لحظه ای از این حد معین تجاوز کند وگرنه معنای با حق بودن، و حق با او بودن درست نخواهد بود.
به عنوان مثال نیاز مادی جسم انسان به ورزش غیر قابل انکاراست، کسی که بیشتر از حدّ لازم ورزش کند به خود ظلم کردهاست؛ چنانچه ورزش نکردن هم ظلم است.
پرخوری ظلم است و کمتر از حدّ معمول غذا خوردن نیز ظلم است. پرحرفی ظلم، و سکوت بدون دلیل هم ظلم است. رعایت نکردن حق همسر و فرزندان ظلم است، همانگونه که همه فرصت عمر و وقت را صرف آنان کردن نیز ظلم است.[20]
عبادت ظالمانه
عمل ظالمانه نیز هرگز مورد قبول خداوند واقع نمی شود. به عنوان مثال هنگامی که پزشک متدین و متخصص به مریض می گوید به علت بیماری چشم روزه نگیر؛ از این رو او نباید روزه بگیرد.
گاهی مریض به دستور دکتر اعتنا نمیکند و سی روز از ماه رمضان را، روزه میگیرد و بعد که به مطب دکتر مراجعه میکند، متوجّه میشود که چشم او ضعیف و کمبینا شده است؛ در این صورت سی روز روزه چنین فردی باطل و حرام است؛ بنابراین اگر روزه برای شخصی ضرر داشته باشد و با تشخیص پزشک متخصص، برای مریض اطمینان حاصل شود، نباید روزه بگیرد.[21]
مراجع معظم تقلید فرمودهاند: اگر بیماری فردی در بین سال مرتفع شد، باید روزهها را قضا کند و اگر به سال بعد انداخت، علاوه بر قضای روزه، باید برای هر روز یک مُد[22] طعام به فقیر بدهد؛ امّا اگر بیماری او تا سال بعد ادامه یافت، به طوری که نمیتوانست قضا کند، فقط باید برای هر روز، یک مد طعام به فقیر بدهد.
اگر نیّت فردی این بود که روزه بگیرد، ولی چون پزشک اعلام کرد که روزه برای او ضرر دارد و روزه نگرفت، آن فرد در قیامت جزء روزه داران محسوب میشود؛ اما اگر روزه گرفت و در اثرگرفتن روزه، ضرری به جسم او وارد شود، نه تنها روزۀ او باطل است؛ بلکه مرتکب فعل حرام نیز شده است؛ چون این گونه عبادت ظالمانه و تجاوز از حق و عدالت است.
عبادت عادلانه علی(ع)
با توجه به آنچه گفته شد، در این قسمت به تناسب بحث به دو مورد از موارد بسیار مهمی که در زندگانی امیرمؤمنان(ع) از جایگاه ویژه ای برخوردار است اشاره میکنیم:
نمونه اول:
در بسیاری از روایات بیان شده است که وجود مبارک امیرمؤمنان(ع) شبانه روز هزار رکعت نماز می خواندند،[23] این به معنای خروج از عدالت در عبادات نیست.
توجه حضرت به نماز و عبادت، عین رعایت حد معین در عبودیت است، و از آنجا که وجود حضرت عجین با عبودیت و بندگی است، اگر غیر از این کار را میکردند خروج از حد معین عبادت بود؛ نه اینکه پرداختن به این عبادت سنگین، آن حضرت را از حد معین خارج کرده باشد.
گذشته از اینکه نماز مستحبی است و میتوان آن را در هر حالی اقامه کرد، نشسته یا ایستاده، فرقی نمی کند، حتی در حال راه رفتن هم میتوان انجام داد.
بنده در مدینه منوّره، و در حرم رسولخدا(ص) و مسجدالنبی نزدیک صد رکعت نماز را در حالت ایستاده خواندم که کمتر از دو ساعت طول کشید، اما اگر در حال دیگری (مثل نشسته یا خوابیده) میخواندم قطعا وقت کمتری میگرفت.
نمونه دوم:
نمونه دیگر این است که اگرحضرت در حال اقامه نماز انگشتری خود را به فقیر و نیازمندی میبخشند، این خاتمبخشی چگونه با حضور قلب حضرت در نماز جمع میشود؟
روشن است که تمام وجود امیرمؤمنان(ع) با معنویت همراه است و لحظهای از یاد خدای متعال جدا نیست، پس نماز خواندن آن حضرت غیرِ نماز خواندن انسانها معمولی است، نمازحضرت در اوج معیّت با حضرت حق و در عمق بندگی و اطاعت است، اینگونه نیست که مثلا اگر سائل و گدایی به ایشان مراجعه کند، آن حضرت را از یاد خدای متعال غافل کند.
در لحظه لحظه نمازِ حضرت، حضور قلب موج میزند، و اگر شنیدهاید که فقیری به ایشان مراجعه میکند و در حال نماز، حضرت انگشتری خود را به او میدهد، این بدان معنا نیست که حضور قلب حضرت لطمه دیده باشد.[24].
بطور قطع و یقین، امیرمؤمنان(ع) هنگام بخشیدن انگشتری به سائل، لحظهای از یاد پروردگار غافل نشده بود؛ چرا که آن حضرت نور محض و دارای مقام عصمت است، حق است و با حق است، لحظه ای از خدا جدا نیست و خدا هم همواره با اوست.[25]
اوج عدالت علوی
از امیرمؤمنان(ع) در تمام شئونات زندگی جز عدالت دیده نشده است.
مـیـازار مـوری کـه دانـه کـش اســت که جان دارد و جان شیرین خوش است
فردوسی در این شعر میگوید: چون مورچه غریزه دارد و غریزه هم از مهمترین عوامل لذت است، پس بیا و او را میازار؛ که آزردن مور هم ظلم است.
آری! آزار دادن یک مور ظلم است، این همان حقیقتی است که، مولای ما امیرمؤمنان(ع) که خود حقیقت عدل است میفرماید:
«وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصـِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ».[26]
«به خدا قسم اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهای آنهاست به من بدهند تا خداوند را با ربودن پوستِ جویی از دهان مورچهای معصیت کنم به چنین کاری دست نمیزنم»[27]
رعایت عدل در سفارش به قاتل
در آخرین لحظه عمر خود نیز به امام مجتبی(ع) فرمود: حسن جان! ابن ملجم یک ضربه شمشیر بر من زد؛ شما هم اگر بخواهید او را قصاص کنید، حق زدن یک ضربۀ شمشیر را دارید. ضربه دوم، تجاوز و ظلم است.
سپس فرمود: قاتل من اگر با یک ضربه شمشیر کشته شد، مواظب باش تا مردم با چوب، دشنه، کارد یا خنجر متعرض او نشوند؛ جسدش را پاره نکنند؛ انگشتان او را قطع نکنند و بالاخره این که او را مُثله نکنند؛ من از پیامبراسلام(ص) شنیدم که فرمود: « از مثله کردن و تکهتکه کردن دوری کنید...».[28]
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
شهریار
به قدری حضرت در عدالت غرق است که نمی توان عدالت را از علی(ع) جدا دانست، اصلاً او خودش عدل است، کسی که حتی سفارش رعایت عدالت نسبت به ابنملجم را هم کرد.. ظالمانی که حق امیرمؤمنان(ع) را غصب کردند بویی از عدل نبرده و سراسر زندگی ننگینشان ظالمانه بوده مثل این ظلم را در ماجرای عاشورا نیز به وضوح میتوان دید. در گفتار بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت.
پی نوشت ها:
- الاحتجاج: 1/75؛ امالی طوسی: 547؛ مجلس یوم الجمعه السادس و العشر؛ فضایل الخمسه من الصحاح السته:2/108؛ باب ان علیا(ع) عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ(ع) این روایت در کتاب های روایی اهل تسنّن نیز آمده است از جمله: مسند ابویعلی الموصلی التمیمی (متوفای 307ق)؛ 2/318 ح 1052؛ جامع الاحادیث، جلال الدین ابوالفضل عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی (متوفای 911ق)، 4/258؛ کنزالعمال، علاءالدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی (متوفای 975ق)؛ سنن الترمذی: 5/633؛ المستدرک علی الصحیحین: 3/135؛ تاریخ مدینه دمشق؛ 42/ 135و 448 به نقل از تفسیر کبیر فخررازی فضائل الخمسه من الصحاح السته، فیروزآبادی: 2/108.
- قاموس المحیط: 1/221؛ «الحَقُّ» مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى، أَومِنْ صِفاتِهِ ،وَالقُرآنُ وَضِدُّهُ البَاطِلُ... والْحَقُّ ضِدُّ البَاطِلِ- أیِ الزَائِلِ- وَاِطلاَقُهُ عَلَی کُلِّ وَاحِدٍ مِمَّاذَکَرَهُ مِن حَیْثُ ثُبُوتِهِ و عَدَمِ زَوَالِهِ... یکی از مشهورترین معانی گسترده حق، ثابت ماندن است. در زبان قرآن به هر چیزی که ثابت باشد و از تزلزل و نا آرامی و گسیختگی مبرا باشد حق گفته میشود. در آیه 18 سوره مبارکه احقاف میفرماید: { أُولئِکَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ} «آنها کسانى هستندکه فرمان عذاب درباره آنان همراه اقوام(کافرى) که پیش از آنان از جنّ و انس بودند مسلّم شده، چرا که همگى زیانکار بودند.»
در آیه 30 از سورة مبارکة اعراف نیز به کلمه حق اشاره شدهاست که در این آیه نیز حق به معنای ثابت شدن است. خدای متعال میفرماید:
{ فَریقاً هَدى وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ } «جمعى را هدایت کرده؛ و جمعى(که شایستگى نداشته اند،) گمراهى بر آنها مسلّم شدهاست. آنها(کسانى هستند که) شیاطین را به جاى خداوند، اولیاى خود انتخاب کردند؛ و گمان مى کنند هدایت یافته اند!»
[3] . در کتاب «شواهد التنزیل» از حاکم حسکانی (م490ق) که از عالمان مشهور اهل تسنن است، از قول ابنعباس آمده است که رسول مکرم اسلام(ص) خطاب به امیرمؤمنان(ع) فرمود: تویی آشکار کننده راه، و تویی راه مستقیم و تویی پیشوای مؤمنان.
صراط مستقیم در قرآن در مصادیق متعددی به کار رفته است. البته با کمی دقت متوجه میشویم که همه این مصادیق از یک ریشه هستند و هیچ کدام از دیگری جدا نیست. به نمونههایی از مصادیق صراط مستقیم در قرآن توجه کنید:
یکم: راه خدا؛ { إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ } هود: 56.
دوم: عبادت و بندگی؛ { و إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ } آل عمران:51.
سوم: راه انبیاء؛ { انَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ } یس: 3 و4.
چهارم: راه متوکلان؛ { وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ } آل عمران:101.
نکته زیبا این است که در قرآن از زبان شیطان آمده است: { قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ } گفت: «اکنون که مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین مى کنم» { ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرین } «سپس از پیشرو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى روم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهى یافت!» سوره اعراف: 16 و 17 بنابراین مشخص میشود شیطان تنها با کسانی کار دارد که در صراط مستقیم قرار دارند و او فقط در کمین شیعیان امیرمؤمنان(ع) و کسانی که ولایت حق اهلبیت^ را پذیرفتهاند، قرار دارد چون آنها در مسیر مستقیم حق گام برمیدارند.
[4]. انعام (6): 153 « و مسلماً این [برنامههای محکم و استوار و قوانین و مقررات حکیمانه] راه مستقیم من است؛ بنابراین از آن پیروی کنید و از راههای دیگر پیروی مکنید که شما را از راه او پراکنده میکند.»
در آیه شریفه صراط، مصداق مهم «سبیل و راه» معرفی شده است حال سوال این است که راه کدام است که اگر کسی از آن راه جدا شد و در کج راههها قرارگرفت از آن خارج میشود؟
خدای متعال در قرآن، راه رسول اسلام(ص) را مصداق آن معرفی کرده است و در آیه 108 سورة مبارکة یوسف میفرماید: { قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ } بگو: «این راه من است و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى کنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!». پس راه رسولخدا(ص) همان راه مستقیم است که اگر کسی در این راه قرار نگرفت دچار پشیمانی و حسرت جانکاه و همیشگی خواهد شد. تایید ایننکته آیهای است که خدای متعال در سوره مبارکه فرقان آیه 27 از قول کج رفتگان میفرماید: { وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً } «و(به خاطر آور) روزى را که ستمکار دست خود را(از شدّت حسرت) به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش با رسول(خدا) راهى برگزیده بودم!».
[5]. مخاطبین فرهیخته مطلع هستید که ادیان مشهور مسیحیت و یهودیت گرچه در آغاز خود یک شریعت مقدس و متعالی بودهاند، اما در حال حاضر ادیان تحریف شدهای هستند که به دست منحرفین آلوده شدهاند. این نکته نیاز به توضیح وبیان ندارد و تنها توجه به این مطلب کافی است که مرحوم شیخ صدوق(ره) در کتاب ارزشمند « عیون اخبار الرضا(ع)» بیان میکند که، وجود مبارک حضرت رضا(ع) در مجلس مأمون که برای طرح مباحث علمی و اعتقادی تشکیل شده بود به جاثلیق مسیحی، به تحریف اشاره فرمود. «پس از آنکه مسیح(ع) از میان پیروان خود رفت، به آنها میگویید به صلیب کشیده شد، ولی قرآن میفرماید مسیح(ع) زنده است. آلعمران(3): 54»، پس از این ایام بود که چهار نفر به نامهای متی، یوحنا، مرقس و برنابا تصمیم گرفتند تا برای حفظ کلیسا و منافع اهل کلیسا، انجیلی تنظیم کنند. بنابراین افراد غیرمعصوم انجیل را بر مبنای علایق خود نوشته و ساحت مقدسش را به افکار خود آلوده ساختند. شواهدالتنزیل: 1/185. نکته قابل توجه این است که که بدون تردید اگر انجیل و تورات تحریف نشده بود و منزه از دست بشر و منحرفین بود و امروز بر مسیح و یا موسی‘ نازل میشد، پاسخگوی نیاز امروز مردم زمان ما نبود و شریعت مسیح(ع) و دین موسی(ع) نمیتوانست نیاز مردم زمان ما را برآورد؛ چرا که اگر این چنین بود که خدای متعال پس از ایشان پیامبر خاتمی را مبعوث نمیکرد. با توجه به آنچه بیان شد بدون تردید تنها دین پاک و شریعت مقدّسی که از آلوده شدن به دست بشر در امان مانده است قرآن کریم و شریعت محمدی(ص) و اسلام عزیز است. { إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ }.
- قرآن حق است یعنی علاوه بر اینکه در میان تمام سورهها، آیهها، و کلمات آن انسجام و بهم پیوستگی و یکپارچگی وجود دارد؛ بلکه از نظر معنا و مفهوم آیات نیز، دارای معنای کاملا ثابت و نفوذناپذیری است؛ هرگز آیهای، آیه دیگر را نفی نمیکند و کلمهای کلمه دیگر را رد و بیمفهوم نمینماید. یکی از مهمترین دلائل اعجاز قرآن؛ حق بودن آن است که هرگز تزلزل و از هم گسیختگی در آن راه ندارد. خدای متعال در قرآن سوره نساء آیه 82 به این حقیقت اشاره کرده و میفرماید: { أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً} « آیا درباره قرآن نمى اندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى یافتند.»
- این فضیلت بزرگی است که بارها از زبان خود حضرت و دیگران نقل شده است. در نهج البلاغه خطبه 192 که مشهور به خطبه «قاصعه» است به این حقیقت اشاره شده است. حضرت(ع) میفرماید: هنگام بعثت رسول گرامی اسلام(ص) من در کنار او بودم؛ آنچه را که او میدید من میدیدم و آنچه را که رسولخدا(ص) میشنید من نیز میشنیدم. حتی من ناله از سرِ ناامیدی شیطان را شنیدم. أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ(ص) فَقُلْتُ یَا رَسُولَاللَّهِ(ص) مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؛ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْر. همچنین از امیرمؤمنان(ع) نقل شده است که فرمود: مَا نَزَلَتْ فِی الْقُرْآنِ آیَةٌ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمْتُ أَیْنَ نَزَلَتْ- وَ فِی مَنْ نَزَلَتْ وَ فِی أَیِّ شَیْ ءٍ نَزَلَتْ، وَ فِی سَهْلٍ نَزَلَتْ أَمْ فِی جَبَلٍ «هیچ آیه اى نازل نشد مگر این که مى دانم آن آیه در کوه یا در دشت، در شب و یا در روز نازل شدهاست و نیز مى دانم هر آیه اى در شأن و منزلت یا مذمّت چه کسى نازل شده است.» شواهد التنزیل: 1 / 46. و در روایت دیگری آمده است: سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ الْهِلَالِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیّاً یَقُولُ مَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) آیَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِیهَا ـ أَوْ أَمْلَاهَا ـ عَلَیَّ فَأَکْتُبُهَا [کَذَا] بِخَطِّی ـ وَ عَلَّمَنِی تَأْوِیلَهَا وَ تَفْسِیرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا ـ وَ مُحْکَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا ـ وَ دَعَا اللَّهَ لِی أَنْ یُعَلِّمَنِی فَهْمَهَا وَ حِفْظَهَا، فَلَمْ أَنْسَ مِنْهُ حَرْفاً وَاحِداً. شواهد التنزیل: 1/46. «آیه اى نازل نمى شد مگر این که رسولخدا(ص) بر من قرائت مى کرد و من آن را با خط خود مى نوشتم، آن حضرت تأویل، تفسیر، ناسخ، منسوخ، محکم و متشابه آن آیات را به من آموخت و به برکت دعاى پیامبر خدا(ص) حتى یک حرف را فراموش نکردم. و بر اثر دعاى آن حضرت خداى سبحان فهم، حفظ و ضبط قرآن را به من عنایت کرد.»
[8]. مائده(5): 55.
[9]. الغدیر: 3/156 و 167.
[10]. بقره(2):274. «کسانی که [چون علی بن ابیطالب(ع)] اموالشان را در شب و روز، و پنهان و آشکار انفاق میکنند، برای آنان نزد پروردگار پاداشی شایسته و مناسب است.»
[11]. شواهد التنزیل:1/109، حدیث 155 و تفسیر عیاشی: 1/171، حدیث 503.
[12]. بقره(2): 207. «و از مردم کسی [مانند علی ابن ابیطالب(ع)] است که جانش را برای خشنودی خدا میفروشد».
[13]. چهارده سال از بعثت و رسالت رسول گرامى اسلام مى گذشت، مردم مکّه به شدّت پایبند عقاید خرافى و جاهلانه خود بودند و چون کسانى که به هیچ حقى اعتنا نمى کنند، { لَهُمْ اذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها }. نداى ملکوتى « قُولُوا لاالهَ الَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا » پیامبر را نمى شنیدند مسلمانان که تعداد بسیار محدودى بودند، در برابر گروه بى شمار بتپرستان عنود و فشار و برخوردهاى غیرانسانى آنها به ستوه آمده و اسلام عزیز دوران سخت شکل گیرى خود را مى گذارند. سرانجام رسولخدا(ص)، به دستور خداى متعال تصمیم به هجرت به مدینه گرفت و در حالى که دشمنان کینه توز، نقشه قتل او را در سرمى پروراندند، على(ع) را به جاى خود گذاشت و به طور معجزه آسایى مکّه را به قصد مدینه ترک کرد. بر اساس نقل مرحوم «مجلسى» در بحارالانوار هجرت پیامبر اسلام(ص) از مکّه به مدینه، در سال چهاردهم بعثت صورت گرفت و این حادثه با سى و چهارمین سال سلطنت خسرو پرویز و نهمین سال فرمانروایى «هرقل» امپراطور روم همزمان بود. محمدبنکعب قرظى مى گوید: قریش در خانه پیامبر(ص) جمع بودند و مى گفتند: محمد مى گوید: اگر شما با او بیعت کنید بر عرب و عجم فرمانروا خواهیدشد؛ شما پس از مرگ هم دوباره زنده خواهیدشد و براى شما باغهایى چون باغهاى این جهان خواهدبود... در این هنگام رسولخدا(ص) از منزل خود بیرون آمدند و مشتى خاک برداشت و فرمود: نَعَمْ انَا اقُولُ ذالِکَ آرى من این را مى گویم، سپس مشت خاک را به روى آنان پاشید و آیه شریفه { وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنَ ایْدِیْهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَاغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لایُبْصِرون } را تلاوت نمود. تمام کسانى که از آن خاک روى سرشان ریخته شد، در جنگ بدر کشته شدند.رسولخدا(ص) حرکت کرده و از آنان دور شد؛ امّا همچنان کفار جلو خانه رسولخدا(ص) ایستاده بودند، شخصى به جمع آنان پیوست و پرسید: در این جا چه مى کنید؟ گفتند: منتظر محمد هستیم، او گفت: به خدا قسم! هم اکنون محمد(ص) از کنار شما عبور کرد به درون خانه سرکشیدند، خیال کردند رسولخدا(ص) در بستر خود آرمیده است، در حالى که امیرمؤمنان(ع) به جاى آن حضرت بود. در این هنگام آیه شریفه { وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشری } در فضیلت امیرمؤمنان (ع) نازل شد. بحارالانوار: 19/38.
- به توضیحی کوتاه پیرامون این آیه شریفه توجه کنید:
{ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ }؛ امیرمؤمنان(ع) اولین تصدیق کننده رسولخدا(ص) بود و ایمان حضرت بر تمام مردم سبقت داشت. امام سجاد(ع) پس از حادثه دلسوز عاشورا میفرمود: آیا مردم نباید به خاطر جدّ ما رسولخدا(ص) و به خاطر مادرمان فاطمه زهرا(س) و به خاطر پدرمان که اولین کسی بود که به خدا ایمان آورد و نماز را اقامه کرد احترام ما را حفظ میکردند؟ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ وَحَدَهُ وَ صَلَّى أَبُوناَ. امالی شیخ مفید، مجلس الثالث عشر: 166، حدیث9.
{ وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ }؛ همچنین امیرمؤمنان(ع) از بزرگترین مهاجران بود. زمانی که رسولخدا(ص) مامور به هجرت شد، امیرمؤمنان(ع) نیز به فاصله اندکی همراه «فواطم ثلاث» یعنی فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر زبیر و فاطمه زهرا^ و گروهی از تازه مسلمانان بسوی مدینه هجرت کردند و این مسیر طولانی را با پای پیاده در آن گرمای طاقت فرسا طیکردند. مشهور تاریخ و خبرنگاران واقعه هجرت نوشته اند که رسول گرامی اسلام(ص) پس از رسیدن به مدینه چند روز در محل قبا اُتراق کردند و فرمودند منتظر برادرم علیبنابیطالب(ع) هستم و تا او به من ملحق نشود، وارد مدینه نخواهم شد. به هر حال امیرمؤمنان(ع) طبق این آیة شریفه جزء مهاجران واقعی است.
{ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ }؛ در میدان جهاد نیز، حضرت زبانزد عام و خاص است، وقتی مرحبها و عمربنعبدود ها را بر زمین زد، اسلام با شهامت ایشان رونق گرفت و جان تازه ای در کالبد دین قرار گرفت. کلام رسولخدا(ص) که فرمود: ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین. المستدرک علی الصحیحین:3/32. از افتخارات منحصر به فرد مولایمان امیرمؤمنان(ع) است؛ یعنی اگر عبادت جن و انس را از روز خلقت تا قیامت در یک کفه ترازو قرار دهند و این ضربه امیرمؤمنان(ع) را در طرف دیگر ترازو، به قدری این عمل مخلصانه و اثربخش بوده است که از همه عبادات جن و انس تا روز قیامت برتر و بالاتر است. اگر مجاهدتهای امیرمؤمنان(ع) نبود، کجا اجازه نفوذ حق را در دلهای بیمار و آلوده دوران جاهلیت میدادند؟ جمله «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِیٌّ» (تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج3، 1027 و منهجالصادقین ج2 ص323). در شأن آن حضرت آمده که از فضایل و کمالات عمیق حضرت است و همه نشانگر این است که مصداق اتم و اکمل این آیات جز امیرمؤمنان(ع) کسی دیگر نمیتواند باشد. نکته مهم این است، همانگونه که در آیه مورد بحث آمده، حضرت جهادشان فی سبیل الله است، یعنی ذره ای هوی و هوس و انگیزههای شخصی و دنیوی در جهاد حضرت راه ندارد. لذا وقتی پسرعبدود آب دهان به صورت حضرت انداخت، این امام به حق چند قدم راه رفت و سپس او را منکوب کرد؛ وقتی سوال شد که چرا چنین کردید فرمود: خواستم جز برای رضای خدا و فی سبیل الله حرکتی نکرده باشم.المغازی، واقدی: 2/471؛ خصال: 560 و بحارالانوار: 2/206.
[15]. بقره (2): 218، « یقیناً کسانی که ایمان آورده، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند».
[16]. نساء(4): 100، «و هرکس در راه خدا هجرت کند، در اقامتگاههای فراوان و فراخی معیشت خواهد یافت. و کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود، سپس مرگ او را دریابد، مسلماً پاداشش بر خداست».
[17]. { إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ } فرمان جز به دست خدا نیست که حق را بیان میکند و او بهترین داوران است. انعام(6): 57.
[18]. « به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد».
[19]. تاج العروس:17/448.
[20]. خداوند در قرآن کریم به این حقیقت اشاره کرده است که اموال و فرزندان فتنه هستند، در سوره مبارکة انفال آیه 28 میفرماید: { وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ } حال اگر کسی بیش از حد معین فرصت مقدس زندگی خود را به پای اموال و فرزندان خود بریزد، بطور قطع او در حق خود ظلم کردهاست. در سورة مبارکة منافقون نیز میفرماید: { یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ } یعنی: اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانى که چنین کنند، زیانکارانند. همچنین در سوره مبارکه ممتحنه آیه 3 به این نکته اشاره شده است که رابطه انسان با فرزندان و بستگانش درقیامت قطع میشود: { لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ } هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودى به حالتان نخواهند داشت؛ میان شما جدایى مى افکند؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست.
گذشته از آیات فوق، در تاریخ نمونههای فروانی وجود دارد، در مورد کسانی که بر اثر تجاوز از حد معینی که خدای متعال برای رسیدگی به امور زندگی قرار دارد، به خود ظلم کرده و از مدار با حق بودن خارج شده اند. امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه وقتی از چهره «زبیربنعوام» پرده برمی دارد میفرماید: تا زمانی که فرزندش حاکم بر زندگیش نشدهبود در راه حق قرار داشت، اما هنگامی که فرزند شوم او سکان کشتی زندگی پدر را به دست گرفت از مسیر حق خارج شد و در گمراهی قرار گرفت. حضرت میفرماید: مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ^ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّه. نهجالبلاغه: حکمت453؛ العقدالفرید: 3/314؛ اسدالغابه: 3/244 شماره 2947. نمونه های دیگری نیز در اینباره در دست است که اینک فرصت پرداختن به این جزئیات نیست، تنها به این نکته اشاره میکنم که هر گاه کسی از حد معین الهی خویش تجاوزکرد از دائره عدل خارج شده و به همین میزان از حق جدا خواهد بود.
[21]. این یک حقیقت قرآنی است، که در سوره مبارکه بقره آیه 185 میفرماید: { وَ مَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ } و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهاى دیگرى را به جاى آن، روزه بگیرد! خداوند، راحتى شما را مى خواهد، نه زحمت شما را.
[22] . هر مد طعام معادل هفتصد و پنجاه گرم است.
[23] . بحارالانوار: 46/61، حدیث 19؛ وسایل الشیعه، 4/97 الی 100 احادیث 4612 الی 4620.
[24]. چون اگر این مسئله از نظر قرآن حل نشود، قطعا معیّت حضرت، با حق در حال نماز، لطمه میبیند. راستی پاسخ این سوال بسیار دقیق چیست؟ چرا حضرت در حال نماز یک مرتبه از عرش به فرش رو میکند و متوجه حضور سائل میشود؟ مگر نه این است که حضرت معیّت با حق دارد، لحظه ای از یاد حق جدا نیست؟ آیا این امر نشانه جدا شدن حضرت از یاد خدای متعال نیست؟ اگر این باشد که نبیمکرماسلام(ص) نمیبایست به این قاطعیت همتایی علی(ع) را با حق گوشزد کند که «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ». برای حل این مسئله مهم، وقتی به قرآن مراجعه
کنیم تمام شبهات ما که مایه بروز شک در دلمان شده برطرف میشود، چون وقتی برای برطرف شدن شک
از قرآن جواب گرفتیم دیگر جایی برای شبهه باقی نخواهد ماند. خدای متعال در قرآن میفرماید: وقتی
حضرت زکریا(ع) مشاهده کرد مقابل بانوی بزرگواری به نام مریم(س)،غذا و خوراکی وجود دارد، پرسید: این غذا که در غیر فصلش برای تو آماده شده است از کجاست؟ مریم(س) در پاسخ عرضه داشت: { قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ } (آلعمران(3):37) گفت: «این از سوى خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بى حساب روزى مى دهد.»
اینجا بود که زکریا(ع) با خود گفت: خدایی که در غیر فصلش میوه و غذا برای بانویی مثل مریم میآورد، قدرت دارد که به من نیز در این سن پیری فرزندی ببخشد. قرآن میفرماید: { هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ } در آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگى در مریم) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه اى(نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را مى شنوى!؛ پس از این درخواست بود که خدای متعال به او بشارت تولد فرزندی به نام یحیی را به او داد. نکته مهم این است که این بشارت در حال نماز به حضرت زکریا(ع) داده شده است. قرآن میفرماید: { فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بیحیی } (آلعمران(3): 39) و هنگامى که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که: «خدا تو را به یحیى بشارت مى دهد. این نکته دقیقی است که توجه به آن بسیاری از سوالات و شبهات را از ذهن جوانان امروز ما پاک میکند، واقعا قرآن چقدر شیرین است؛ چون حق است هیچ زوال و ناپایداری در آن نیست و وقتی شما پاسخ شبهات خودتان را از یک زبان پاک و آشنای با قرآن از کلام خدا بگیرید، دیگر همه این تردید ها برطرف خواهد شد. نیاز به توضیح نیست که فرزند دار شدن مربوط به امور دنیوی و یک نعمت مادی است، خدای متعال بشارت این نعمت دنیوی را در هنگام نماز به زکریاء(ع) داد، حال چه فرقی میکند که امیرمؤمنان(ع) در حال نماز باشند و از عالم غیب حضور سائل و گدا را به ایشان اطلاع داده باشند؟ مگر مقام امیرمؤمنان(ع) از زکریا(ع) کمتر است؟ یا بشارت دستگیری از یک مستمند مومن، کمتر از بشارت به تولد یک فرزند است؟ بنابراین طبق شهادت قرآن همانگونه که خدای متعال به زکریاء(ع) بشارت ولادت فرزندش را در هنگام نماز به او داد، چه عیبی دارد که همین خدا، بشارت حضور سائل و مستمندی را در نماز به امیرمؤمنان(ع) داده باشد. پس همانگونه که امیرمؤمنان(ع) با حق است و از حق است، و حق با اوست.
[25]. آنقدر این کار عاشقانه و مخلصانه صورت گرفت که خدای متعال برای ارج نهادن به این عمل خدای متعال آیه ای را بر رسولخدا نازل کرد: { إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ } سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند. سوره مائده: آیه 55.
[26]. مرحوم «اشتری اصفهانی» در دیوان خود شعری با مضمون شیوه علی(ع) سروده است:
شنـیـدم کـه مـولی عـلـىّ ولــى کـه دل گــردد از مهـر او منجـلى
عـلى آن خـداونـد جـود و سـخـا طـرفـدار حــق، آن شـه ذو العـطا
بـگـفـتـا بـذات خــداى جـهـان کـه برجسم بى جان ببخـشد روان
که گر ملک هستىّ و سـیم و زرش همـه گـنـج هـا و دُر و گــوهـرش
دهـد کـس مـرا دانـه از کام مـور نخـواهـم گـرفتـن بـجـور و بـزور
الا اى کـه بـاشـد عـلـى رهبرت مـبـادا فُـتـد فـکر کیـن بر سـرت
تـو را گـر بـود مـرتـضـى پیشـوا نبـایـد بـمـسکین نمـائـى جـفــا
طـرفـدار مسـکین و مـغموم باش ز جــان یـاد افــراد مـظــلوم باش
بشـو بــا طــریـق عـلـى آشـنـا کـه تــا از تـو خــشنود گـردد خدا
[27]. نهجالبلاغه: 347 خطبه 224.
[28]. ارشاد شیخ مفید: 1/22؛ الکامل فی التاریخ: 2/435.
رابطه متقابل امیرمؤمنان(ع) و حق (2)
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: همتایی علی (ع) با حق
نوشته: استاد حسین انصاریان