چالش های اخلاقی ابزار طنز و آثار آن

در لسان العرب، طنز به معنی مسخره کردن به کار رفته و طنّاز کسی است که این عمل را فـراوان انجام می دهد

طرح مسئله

در لسان العرب، طنز به معنی مسخره کردن به کار رفته و طنّاز کسی است که این عمل را فـراوان انجام می دهد. (ابن منظور، 1414: 4 / 69) در واژه نامه های فارسی، طنز به معنای ناز، سخریه، سخن به روز گفتن، طعنه، عیب کردن، بر کسی خندیدن، سخن به رمز، ریشخند و سرزنش آمده است. کم کم معنای آن تغییر یافته و بـیشتر بـه عملی که جنبه های نادرست و ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است اطلاق می شود. (معین، 1382: 479) در تعریف آن آمده است: «طنز، روشی از بیان هنرمندانه است که با استفاده از قالب های مختلف نظیر مـبالغه، اسـتعاره، تشبیه و...، ضمن نشان دادن معایب و مـفاسد فـرد و اجـتماع به شیوه ای خنده آور، درصدد نقد، تذکر و اصلاح آن ها برآید». (اسماعیل زادگان، 1387: 138)

از تعریف فوق و سایر تعاریفی که در مورد طنز بیان گردیده می توان چـهار ویژگـی را اسـتخراج نمود: چیستی یا ماهیت طنز که شیوه بیان یا نوع ادبـی، تعریف شده است، قالب یا محتوای طنز که مهم ترین نظرات؛ نثر، شیوه های نمایشی و نظم را گفته اند، درون مایه یا موضوع طنز که بـیشتر مـسائل و مـشکلات اجتماعی دیده می شود، و فایده یا نتیجه طنز که انتقاد و اصلاح در میان تـعاریف پررنگ تر می باشد.

طنز به دلیل نوع خاص روایت گری، دارای جذابیت فراوانی است. این جذابیت به دلیل وجود عناصر و سازنده هایی است که درمـجموع، آن را مـطلوب نموده و از سایر روش های روایت گری متمایز نموده است. از این رو مخاطبان بی شماری را به درک مـفاهیم نهفته در متن خود فرا می خواند.

گرچه احکام اخلاقی عمومیت داشته و خاص دین و آیین ویژه ای نیست، اما در مکتب اسلام بـه عنوان آخـرین نسخه حیات معنوی انسان و با اعتقاد به ولایت الهی در شئون زندگی، این امر نمود بـیشتری مـی یابد. متولیان فرهنگی جامعه اسلامی که مسئولیت تبیین و گسترش حاکمیت حق را برعهده دارند، باید از ابـزارهای مـختلف در راه تـحقق آن آرمان بهره ببرند. یکی از ارکان حاکمیت مذکور، رعایت اخلاق انسانی در تمام شئون زندگی است. نظام مـبتنی بر دستورات خداوند، باید اخلاق را در تمامی زمینه ها، سرلوحه کار خویش قرار دهد. در اسـتفاده از طـنز، اشـکالات اخلاقی رخ می نماید که با پاسخ گویی به آن ها، ساحت آن در جامعه اسلامی از منهیات اخلاقی مبرا مـی گردد. هـمچنین طنزپردازان، متهم به بداخلاقی نمی شوند.

در زمانه ای که در برخی موارد، هدف شادی، هر نوع وسـیله ای را تـوجیه مـی کند، با بهره مندی از رویکرد اخلاقی که ودیعه الهی در نهاد عموم مردم و مورد پذیرش همگان است، باید بـه تـنقیح این هنر فاخر پرداخته شود. همچنین لازم است اشتباهی که در مورد هدف مقوله طـنز وجـود دارد بـررسی و اطلاع رسانی مجدد شود، چراکه تصور عموم از طنز، بهره مندی از خنداندن و سرور و شادی است، درحالی که هدف اصـلی در طـنز فـاخر، اصلاح و انجام وظیفه سازندگی شخصی و اجتماعی است تا همه فعالیت های انسان، هـدفمند بـوده و از شادی نیز راه کمال را بپیماید.

در این مقاله سعی گردیده اشکالات اخلاقی فراروی طنزپردازی در دو حوزه ابزارها و نتایج بـررسی شود. در نظام اسلامی، اخلاق حکم می کند، فعالیت ها و برنامه ها در راستای رضای حق بـاشد. بـنابراین ابزار و وسایل مورد استفاده برای نیل بـه اهـداف مـقدسی همچون اصلاح فرد و جامعه، باید مورد تـوجه قـرار گیرد.

فایده مهم این بررسی، تبیین و توجیه کاربرد طنز در جامعه اسلامی و جلوگیری از مطالب نامطلوب تـحت عنوان طنز و درنهایت، انتقاد سـازنده ای کـه زمینه کـمال مـورد تـقاضای انسان را فراهم نماید.

چالش عدم سـازگاری طـنز با حدود دینی و اخلاقی

از نگاه دینی و اخلاقی، مواردی همچون دروغ، استهزاء، غیبت، تـهمت و اشـاعه منکرات، حرام و ممنوع است. این در حالی اسـت که در طنز شاهد چـنین امـوری هستیم. گرچه هدف طنز انجام امـور منهی عنه نیست، اما به تبع آن و به تعبیر برخی صاحب نظران، در حاشیه آن به وجود می آید. (بـهزادی، 1378: 43) از مـنظر برخی فقها آنچه باعث ایجـاد امـر حـرام می شود، از باب مـقدمه حـرام است. (ابن بابویه، 1413: 1 / 151) و بنابراین کـاربرد، بـه عنوان ابزاری در خدمت انجام امور دیگری چون انجام امر به معروف و نهی از منکر، جایز نیست. بـه همین جهت برخی از اندیشمندان، مقوله طـنز را در اصـل و در ابتدا مـجاز نمی دانند، بـلکه با قیود متعددی کـه از انجام امور نهی شده جلوگیری گردد، آن را مجاز شمرده اند. برخی همچون علامه جعفری بر این اعتقاد بـودند کـه با توجه به معنی طنز (در گـذشته) اصـل در آن عـدم حـلیت اسـت و تنها در صورت تـبرّی از هـمه بدی ها همچون سخره و استهزاء، افشای اسرار، نمامی و سخن چینی، تحقیر، توهین به دیگران، همز و لمز (عیب جویی آشـکار و پنهان)، غیبت و تهمت، خندیدن زیاد و غفلت از آخرت، افزایش لغزش ها و کـاهش شـرم و حـیا، کـاهش هـیبت و وقـار، طعنه، ناسزا، فحش و سب و لعن، پرده دری و افشاگری، شکستن حیثیت و آبرو، لغو و لهو بودن آن، مباح خواهد بود. (جعفری، 1377: 330) طنز گرچه جذابیت دارد ولی جذابیت هیچ گاه نباید با زیر پا گذاشتن اصول شـرع و اخلاق به دست آید. برخی از منکرات اخلاقی در طنز نه تنها در حاشیه و بلکه در متن آن قرار دارد. بعضی از طنزپردازان، رسماً استهزاء و تمسخر را جزو اسلوب و روش های طنزپردازی می دانند. دیدگاه افراط گرایانه، تمام منکرات را به دلیل هدف مقدس طـنز کـه اصلاح گری است مجاز می شمارد. این در حالی است که نص صریح قرآن از آن نهی فرموده است. (حجرات / 11) برخی در برابر اشکال وجود تعدادی از منهیات اخلاقی در ضمن طنز آن ها را حاشیه ای دانسته و اصل آن را از اسـتهزاء، دروغ و تـهمت و سایر مشکلات اخلاقی به دور دانسته و درنهایت بیان می کنند که شاید بتوان طنز را نوع جدیدی از امر به معروف و نهی از منکر به معنای موسَّع آن دانست. (نجف زاده بارفروش، 1376: 4)

پاسخ اشکال بیان شـده را مـی توان در قالب چند گزاره بررسی نمود:

1. از دیدگاه احکام دینی مواردی همچون دروغ، غیبت، تهمت و غیره حرام است، اما در مواردی استثنا وجود دارد. احکام دینی تابع مصالح و مـفاسدی اسـت که تشریع گردیده اسـت. اگـر با اصل مهم تری تعارض پیدا کند باید اولویت در نظر گرفته شود. مثلاً در متجاهر به فسق، عناوینی همچون غیبت مصداق پیدا نمی کند؛ زیرا با ابراز علنی گناه، دیگر حرمت خود را از بین برده و چیزی را در پسـ پردهـ نگذاشته تا عناوینی همچون غیبت بر آن صدق کند. همچنین در مورد دشمنان اسلام و فاجران، حرمتی برای آنان وجود ندارد تا حفظ شود. آن ها با دشمنی و حرمت شکنی علنی، حریمی برای خود بـاقی نگذاشته اند. در این گونه مـوارد می توان با ابزار طنز سرکوب گرانه به مبارزه علیه منکرات پرداخت. همان گونه که پیامبر(ص) به حسان ابن ثابت فرمود: «دشـمنان را هجوکن. زیرا جبرئیل با توست. آیا از بردن نام فاجر خودداری می کنید مبادا مـردم او را بشناسند؟! او را بـا آن عـمل فسقی که می کند نام ببرید تا مردم از او برحذر باشند». (کلینی، 1429: 2 / 375)

2. طنز اصیل، کاری اخلاقی، سازنده و بیدار کننده هـمچون جـراحی است و روش های غیراخلاقی از لوازم آن نیست. اگر در مواردی به کاری غیراخلاقی دست می زنند دلیل نمی شود کـه آن را جـزو حـقیقت طنز قلمداد کنند.

طنز به شکل گریزناپذیری اخلاقی و تعلیمی است و از فنون و ساختارهای ادبی خاصی بـهره می برد. برخی هدف نهایی طنز را چیزی جز آن که انسان را به ما بشناساند، نمی دانند. (رادفر، 1388: 108) طنز بیماری ها را مـی شناساند، مـعجونی از نیش و نوش است؛ نوش آن لطیفه بودن و نیش آن انتقاد سازنده است، تفکربرانگیز است و ماهیتی پیچیده دارد. گرچه طبیعتش بر خنده استوار است ولی از آن به عنوان وسیله ای برای نیل به هدفی برتر و آگاهی بخشی به انسان ها نسبت به عمق رذالت ها بهره می برد. ادعا می شود که طنز از هر نوع گرایش و انگیزه خصوصی دور است. بندورا[1] معتقد است؛ طـنز نمایش «نوع» است نه شخصیت این و آن. (هومن، 1377: 406) هدف و آماج طنز خُرد نیست. هدف، کل جمع و جامعه است. طنز خواستار تغییر کل جامعه است. (صالحی، 1376: 189) پلارد[2] می گوید: «طنز همیشه بـه تـفاوت میان وضعیت، چنان که هست و چنان که باید باشد، به شدت آگاه است.» (دری پاییز، 1387: 10) به طور کلی طنز در خدمت تغییر، تکامل و بهبود انسان و یا سیستم اجتماعی تشکیل شده توسط انسان قرار می گیرد. طنز به یک وسـیله مـبارزه تبدیل گردیده است که ریشه بدی ها را هدف قرار داده است؛ که در این صورت طنز، علمی و تعقل برانگیز خواهد بود. چرا که طنز هنر است و هنر عبارت از زیبایی حاصل از فکر و ذوق بشری است. (مـروتی، 1392: 20 / 178) درمـجموع تـعاریفی که در مورد طنز بیان گـردیده، انتقاد و اصـلاح به عنوان فایده یا کارکرد طنز در میان تعاریف پررنگ تر می باشد.

چالش ضد اخلاقی بودن ابزارهای مورد استفاده در طنز

در طنز از ابزارهای گوناگونی استفاده مـی شود کـه بـرخی از آن ها غیراخلاقی است. در ادامه تعدادی از روش های غیراخلاقی مـورد اسـتفاده در طنز آورده می شود:

1. مهم ترین ابزار طنز که گاهی با همان شناخته می شود، مبالغه و بزرگنمایی است. اصل اولیه در مطابقت معنا بـا کـلامی اسـت که به منظور آن معنا ادا می شود. نه کم تر از حد خود و نه بـیشتر. درحالی که یکی از عناصر اصلی طنز مبالغه است که اگر از آن گرفته شود، طنز ماهیت خود را از دست می دهد. مـبالغه بـیان خـلاف واقع است و بنابراین طنز بیان غیراصیل و نوعی دروغ به شمار می رود و «حرمت بـیان خـلاف واقع مبرهن است.» (کلینی، 1429: 4 / 41)که علاوه بر وارد شدن به حیطه گناهان، بیان یا نمایش طنز به مـخاطبان، نوعی اطـلاع رسانی کاذب می باشد که می تواند در پخش شایعات و برهم زدن اجتماع، تأثیرگذار باشد. در بـرخی روایات از هـر نوع دروغ کوچک و بزرگ، به شوخی و جدی، نهی گردیده است. (مجلسی، 1403: 75 / 135)

در پاسخ به اشکال در مورد این ابـزار طـنز بـاید گفت: چالش مهمی که طنز در ارتباط با مبالغه با آن مواجه است، عدم راست نمایی و بـه تـعبیری دروغ است که در اثر بزرگنمایی در کلام یا نوشتار، حقیقت بیان نمی شود و طنز متهم به تـرویج دروغ گویی مـی گردد. باید متذکر گردید که هر نوع بزرگنمایی نکوهیده نیست. به عنوان مثال؛ در مورد گناهان تـأکید گـردیده که حتی گناهان صغیره را کوچک نشمارید. اگر از این منظر به مبالغه در بزرگ نمودن گـناهان و بـدی های اخـلاقی بنگریم، وسیله مناسبی خواهد بود که از بدی ها احراز گردد و همین هدف در دو فریضه پیگیری می شود. هـمچنین دروغ، موقعی معنا پیدا می کند که در باور مخاطب به صورت حق، تصور گردد. درحـالی که مـبالغه و بـزرگ نمایی، مخاطب را کاملاً متوجه غیرحقیقی بودن موضوع می سازد و او متوجه عدم مطابقت با واقع می شود و درمی یابد کـه بـرای نکوهش و تحقیر، از آن بیان استفاده گردیده است.

2. گاهی برای خنداندن دیگران به دروغ و بیان امـور نامرتبط به هم متوسل می شوند. پیامبر(ص) می فرماید: «من مزاح می کنم ولی جز حق و حقیقت بر زبان نمی آورم.» (قمی، 1414: 4 / 296) هـمچنین از ایشـان نقل شده که فرمودند: «وای به حال کسی که برای خنده دیگران دروغ بـگوید. وای بـر او، وای بر او، وای بر او». (حر عاملی، 1404: 11 / 251)

در این خصوص باید گـفت؛ خـنده ابـزار طنز است و نه هدف آن. بنابراین، اگر در مـصادیقی کـه عنوان گردید، هدف تنها خنداندن مخاطب باشد، امری ناصواب و منکر است. در پاسخ بـه اشـکال پیشین بیان شد، دروغ زمانی مـعنا مـی یابد که مـخاطب در بـاور خـود آن را به صورت حقیقی بپذیرد. بسیار واضـح اسـت که هیچ مخاطبی ارتباط امور نامرتبط را به عنوان یک گزاره حقیقی تلقی نمی کند، بـلکه نکته آن، عیان نمودن زشتی منکری است کـه به زشتی آن بخندند. از این حـیث، در راسـتای انجام دو فریضه خواهد بود. زیرا هـدف عـالی ناهی از منکر آن است که بتواند ضمن متوجه ساختن مخاطب به منکر بودن عـملی خـاص، آن را در برابرش تحقیر و از این راه او را از ارتکاب بـاز دارد.

3. در بـرخی از مـصادیق، شخصی بدون بـردن نام از او، مورد نیش و کنایه قـرار مـی گیرد و همه می فهمند که طنزنویس چه کسی را اراده کرده است. سنت خدا در دنیا بر ستار بـودن و پنهان کردن معایب قرار گرفته و تا جـایی کـه ممکن اسـت بـاید اشـکالات شخصی افراد برملا نشود، اسرار انسان ها مخفی و حتی جایز دانسته شده که در صورت اضطرار برای حفظ آبروی مؤمن دروغ گـفته شـود. (فیض کاشانی، 1406: 1 / 71) این در حالی است که نیش سـوزان طـنز در بـسیاری از مـواقع، نه تنها زیبا نیست بـلکه درهم کوبنده شخصیت و تخریب کننده حیثیت افراد و برملاکننده اسرار است.

اما باید توجه داشت که هدف و آمـاج طـنز خـُرد نیست، هدف آن کل جمع و جامعه است. گـرچه مـمکن اسـت طـنزپرداز یک مـورد خـاص از بدی را می بیند و متناسب با آن طنزی می نویسد، اما هدف او نشان دادن آن خصوصیت منفی به صورت عام است که در هیچ کس بروز نکند. در این موارد نباید شخصیت فرد مورد بی احترامی قرار گـیرد و تنها باید عمل زشت او مورد طنز باشد و ضمن نقد عمل، کرامت شخص حفظ گردد که البته این کاری بس دشوار است. اگر در پاره ای موارد این اتفاق می افتد، تنها باید آن نوع طنز را ناموجه دانست، نه این که همه انواع طنز را غیرمجاز شمرد. امام صادق(ع) فرمود: «مصلح دروغ گو نیست». (کلینی، 1429: 3 / 298) پس می توان گفت که حرمت دروغ و وجوب راستی برای این است که میان مسلمین کدورت و اختلافی پیدا نشود، و هرگاه راسـتگویی مـوجب کدورت و اختلاف شود حرمت دروغ از میان می رود، چنان چه نظیر این موضوع در باب تقیه هم ذکر می شود. (همان: 299)

4. یکی از ابزارهای شایع و مورد استفاده در طنز، کودن نمایی و خود را به نادانی زدن اسـت. در کودن نمایی طنزپرداز سعی می کند تـا بـا نشان دادن حماقت شخص کمدین، باعث تنبه و خنده مخاطبان شود. (آشوری، 1390: 101) این کار از نظر شرعی مورد پسند نمی باشد، چرا که نوعی هتک حرمت عمدی در برابر دیگـران اسـت که با عزت مندی مـغایرت دارد. شـأن و منزلتی که قرآن و اهل بیت(ع) برای انسان به خصوص مؤمنین بیان می کنند، مغایر با قرارگرفتن در معرض خنده و مورد مضحکه شدن توسط دیگران است. قرآن کریم عزت مندی را پس از خدا و رسولش، بـرای مـؤمنین برمی شمارد. (منافقون / 8) همچنین حفظ منزلت انسان مؤمن واجب است و باید از پایمال نمودن آن جلوگیری نمود. امام صادق(ع) فرموده است: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکعْبَةِ؛ حرمت مؤمن از کعبه بیشتر است.» (مجلسی، 1409: 65 / 16) این در حـالی اسـت که در این ابـزار، عملاً حرمت افراد نقض می گردد.

در جواب باید گفت: اصل کودن نمایی، برای تنبه و نشان دادن زشتی منکر مورد نظر، مصلحتی است که از باب تعلیم، قابل توجیه می باشد. در تأیید اصل، امـام صـادق(ع) فـرموده است: «مصلحت زندگی و معاشرت اجتماعی به پیمانه ای پر ماند که دو سوم آن هوش و زیرکی؛ و یک سومش نادیده گرفتن و تجاهل است.» (ابن شعبه حـرانی، 1382: 338) گـرچه در این نوع فرمایشات، بیشتر نادیده گرفتن اشتباهات دیگران مورد نظر است تا حرمت آنان حـفظ شـده و روابط میان افراد نیکو گردد، اما عمومیت خطاب آن را می توان شامل موضوع مورد بحث دانست. نشان دادن نادانی خود یا دیگران به هدف مبارزه با نادانی از طریق نمایاندن زشتی آن، امری مطلوب است. هـمچنین هـدف اصلاح با تذکر و انتقاد سازنده، مطلوب و مورد تأکید است. نمونه آن بهلول در زمان امام صادق(ع) که خود را به جنون زده بود و حکمت هایی بیان می کرد که در حالت طبیعی هرگز نمی توانست اظهار کند. در بیانات پیشـوایان دین، اصطلاح تجاهل العارف برای مقاصد مطلوب به کار می رفته است. نمونه آن، حفظ حرمت و شخصیت اقرار کننده به گناه است که مصادیق فراوانی در سیره اهل بیت(ع) وجود دارد. (ابن بابویه، 1413: 4 / 32) عمل معصوم(ع) در تجاهل نسبت به موضوع بـیان شـده توسط گنه کار، در تعارض با اقرارالعقلاء است که این تعارض به وجود آورنده نوعی طنز است، اما با هدف مقدسی مانند حفظ منزلت، همراه است. در کودن نمایی، نوعی نمایش طنزگونه از دید ناظر بـیرونی اسـت که هدف آن نمایش عریان زشتی مورد نظر است و خنده مخاطب به عمل زشتی است که طنزپرداز، آن را نشان می دهد، نه به شخص انجام دهنده که توهین و هتک حرمت او محسوب گردد کـه در این صـورت به طور قطع از نظر شرع و اخلاق، مورد نهی است. تظاهر به نادانی، مخاطب هوشیار را متوجه نکته آن می گرداند و ضریب نفوذ آن نکته در اثر این تجاهل و تظاهر به حماقت، افزایش می یابد. از نظر روان شناسی، کـسی کـه مـرتکب عمل بدی گردیده است بـا دیدن ننگ در عـمل طنزپرداز، هرچه بیشتر قباحت عمل در پیش او تجسم می یابد، انگیزه ترک زشتی را برایش بیشتر می کند. با این توصیف، کودن نمایی، از نظر اخلاقی در مواردی که بـاعث ایجـاد زمـینه مناسب برای اصلاح شود، مطلوب و از نظر عمومات شـرعی مـورد تأیید می باشد.

5. یکی دیگر از ابزارهای مهم طنزپردازی، استفاده از شعر است. (بهزادی، 1378: 125) در شعر به دلیل قوی بودن احساسات، بعضاً حقایق قـربانی بـیان و یافـتن وزن و قافیه می شود. اگر طنزپرداز درصدد بیان حقایق می باشد، چه لزومـی دارد که از ابزار شعر بهره برد؟ این در حالی است که قرآن کریم، ساحت پیامبر(ص) را شایسته شعرگویی نمی داند. «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا ینبَغِی لَهُ إِن هُوَ إِلَّا ذِکرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ؛ شعر به او [= پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست؛ این [سخن] جز یادآوری و قـرآن روشـنگر نیست.» (یس / 69) از سوی دیگر، از دیدگاه قرآن، رسول مکرم(ص)، اسوه و الگو برای همگان معرفی گردیده است. (احزاب / 21) بنابراین مـتابعت از آن حـضرت، تـا سر حد امکان، یک امر الهی است که باید انجام شود. (آل عمران / 31)

در پاسـخ این اشـکال مـی توان گفت: بر کسی پوشیده نیست که یک وجه اعجاز قرآن کریم در فصاحت و بلاغتی است کـه ریشـه در سـجع و قافیه و سایر هنرهای کلامی آیات کریمه دارد. خداوند علیم متناسب با برجستگی ادیبانه اعراب در زمان جـاهلیت، قـرآنی نازل فرمود که در تمام زمینه ها از جمله اعجاز کلامی، همگان را به تحدی دعوت نمود. قـطعاً بـیان ادیبانه قرآن در تأثیرگذاری بر مخاطبان نقش مهمی دارد. مولوی با این که از شعر و شاعری برائت مـی جوید، امـا به خاطر مردم، یکی از گویندگان کثیرالشعر است. او در مورد کاربرد شعر در نقل حکایاتش می گوید:

این یاران کـه بـه نزد من می آیند، از بیم آنکه ملول نشوند، شعری می گویم تا به آن مشغول شوند وگرنه من کـجا و شـعر کجا؟ والله که من از شعر بیزارم. همچنان که یکی دست در شکمبه کرده است و آن را می شوراند بـرای آرزوی مـهمان. چـون اشتهای مهمان به شکمبه است، مرا لازم شد. (شادروی منش، 1386: 100)

مجدداً اصل کلی یادآوری می شود؛ استفاده از شعر بـرای چـه هـدفی به کار می رود؟ اگر برای هدایت و تأثیرگذاری بیشتر انجام گیرد، نه تنها مباح اسـت، کـه گاهی واجب می گردد. قالب های شعری با وزن و قافیه مخصوص و آهنگین، آمادگی پذیرش در مخاطب را افزایش می دهد. این اوزان با زیبایی تـناسبی تـنگاتنگ دارد و فطرت عمومی انسان ها نیز بر ادراک زیبایی سرشته گردیده است. طبیعی اسـت کـه دارای مطلوبیت بیشتری خواهد بود. آیه ای از قرآن کـه مـورد اسـتشهاد قرار گرفته بود، ناظر به اتهام شـاعر بـودن به پیامبر(ص) می باشد که در آیات دیگر بدان اشاره گردیده است (طور / 30؛ حاقه / 41) و در مورد تـقبیح شـعر و شاعری نیست. آیه تأکید دارد که رسـالت قـرآن بیان شـعر نیست امـا حقایق را در قالب وزین و دارای سجع نازل مـی فرماید تـا از آن هنر در جذب بیشتر مخاطبان به سوی هدایت بهره برد. در طنز نیز بـا نیت اصلاح، ابزار شعر می تواند این هـدف مهم را به انجام بـرساند. هـمچنین در ترویج معروف با به کـار بـردن شعر، تأثیرات روشن تری را شاهد خواهیم بود.

ضمن این که اگر متابعت از رسول اکرم(ص) ملاک اسـت، در عـمل طنزآمیز پیامبر(ص) نیز می توان همان قـاعده مـتابعت را جـاری دانست تا قـول و فـعل ایشان ملاک قرار گـیرد. بـه عنوان نمونه، سراغ گرفتن پیامبر(ص) از عمل طنزآمیز فرد اعرابی که بهای هدیه خود را می طلبید، نشان تـأیید حـضرت بر این نوع شوخ طبعی است. (فیض کاشانی، 1403: 5 / 627) یا پیامبر(ص) خـطاب بـه سهیب کـه خـرما زیاد مـی خورد و ابراز چشم درد می کرد فـرمود: «با چشم درد، خرما می خوری؟!» (مجلسی، 1403: 73 / 60) عدم ارتباط بین خوردن خرما و چشم درد، باعث ایجاد طنز می شود کـه مـورد تأیید سیره حضرت است. همچنین روایات مـتعددی از مـعصومین(ع) در تـأیید شـوخ طبعی و مـزاح بیان گردیده اسـت. (ر.ک: هـمان: 89 / 124؛ 73 / 58)

6. ابزار دیگر در طنز تشبیهاتی است که گاه بسیار تند و اهانت آمیز است و با منزلت انسانی منافات دارد. بـرخی بـر این اعـتقادند که «تنابز بالالقاب» در میان اعراب که در سـوره حـجرات از آن نهی شـده اسـت، درصـدد بیان همین موضوع است. (شادروی منش، 1386: 51)

در پاسخ باید گفت که نخست هر نوع تشبیهی ناسازگار با منزلت انسان نیست. در موارد معروف نیز قرآن کریم از تشبیه نمودن انسان یا عـمل او به موجودات دیگر بهره می برد. شجره طیبه که تمثیل کلمه طیبه است یا بال پرنده که تشبیه خضوع و خشوع فرزند نسبت به والدین خویش است، از این موارد است. دوم این که؛ تشبیه و تمثیل، حـکم اسـتدلال را دارد. به این معنی که وقتی دانشمند نااهل به حیوانی که باری از کتاب به دوش می کشد، تشبیه می شود (جمعه / 5) به دلیل عدم بهره مندی و عمل به آموزه های کتاب ها است که فقط زحمت حمل آن ها را مـتحمل می شود. وانگهی تشبیه می تواند به طور ایجاز علت را بیان و با تیغ زننده خود، عامل منکر را متوجه زشتی کارش نماید و در مرحله بعد او را از منکر باز دارد. وجـهه عـمومی آن سبب می گردد که توهین بـه شـخص معین محسوب نشود.

7. اشکال دیگر، وجود مفاهیم مشابه طنز است که در مواردی اشتباهاً به جای یکدیگر به کار می رود و برخی از آن ها در ضدیت تام بـا اخـلاق قرار دارد. همانند هجو و دشـنام، سـرزنش و متلک. بنابراین جهت رفع سوء استفاده ها، هر مطلبی تحت عنوان طنز، غیراخلاقی اعلان شود تا مجالی برای بداخلاقی باقی نماند. به عنوان نمونه، طنز در بعضی موضوعات، به عنوان تمسخر یا استهزاء برداشت می گردد. هـمچنین بـیان طنزآمیز در انتقاد از عملکرد افراد، زیرسؤال بردن حیثیت، طعنه و عیب جویی قلمداد می شود.

جواب چالش فوق در خود آن است. نباید اشتباه طنزپرداز به پای اصل طنز نوشته شود. سایر مفاهیم نام برده شده عموماً بـار مـعنایی منفی دارند اما طنز با معنا و گستره مفهوم و کاربرد معین و هدف اصلاح گری، نمی تواند مانند برخی عناوین دیگر باشد. افـزون بر این که گاهی هزل و هجو نیز جایز می شوند. آنچه مهم اسـت شـناخت دقـیق موضوع، مخاطب و ضرورت به کارگیری ابزار مناسب با شرایط است و هیچ یک از موارد ذکر شده را به طور مطلق نمی توان مـنفی و مـمنوع دانست. وانگهی، چشم پوشی از فواید فراوان طنز به دلیل احتمال برخی سوءتفاهم ها، منطقی نیست.

8. از جـمله ایرادات اخـلاقی بـه طنز، خاستگاه آن است. برخی مانند فروید، عامل طنزپردازی و نیز محرک خنده و واکنش نسبت به مـطلب خنده آور را به حس برتری جویی انسان تفسیر می کند (ماریال، 1393: 74) این نگاه از نظر اخلاقی مورد پذیرش نیست؛ زیرا در اخلاق فضیلت بیان شـده، از ویژگـی های شایسته انسان، عدم خودبرتربینی نسبت به سایرین و عدم اقدام در بروز چنین خصوصیت اخلاقی است، حال آن که طبق نظریه برتری فروید، طنزپرداز برای اثبات برتری خود، طنز می نویسد و مخاطب نیز در اثر چـنین خصوصیتی می خندد.

در پاسخ تنها کافی است بدانیم بسیاری از نظریاتی که در مورد خاستگاه طنزپردازی و خنده بیان گردیده، منسوخ شده اند. رویکرد امروزی به مقوله طنز و خنده ناشی از آن، یک رویکرد ابزارگرایی است که سـعی در اسـتفاده از طنز در انتقاد سازنده و البته ایجاد خنده دارد. طنز وسیله ای گردیده تا طنزنویس بتواند اوقات فراغت مخاطب را با خنده جهت بخش و هدایت کننده سپری نماید.

اشکالات اخلاقی نتایج طنز

1. یک دسته از چالش ها مرتبط با نتایج غیراخلاقی طنز است. از جمله نتایج طنز یا اهداف آن، خنده و شادی است. اما این هدف و نتیجه همیشه مطلوب نیست. از رسول خدا(ص) روایت گردیده که: «از خنده زیاد بپرهیزید که قلب را می میراند.» (دیلمی، 1349: 2 / 85)، کنایه از فراموشی یاد خدا و خاموشی نور ایمـان است. امام باقر(ع) به جابر جعفی می فرماید: «با استمرار حزن، نورانیت قلب را در خود به وجود آور». (کلینی، 1429: 4 / 243) همچنین روایاتی از اهل بیت(ع) در مورد نهی از کلام خنده آور بیان شده است. ازجمله فـرمایش امـام عـلی(ع) که فرموده اند: «ایاک اَن تذکرَ مِنَ الکلامِ مـُضحِکاً و اِن حـَکیتَهُ عَن غَیرِک» (تمیمی آمدی، 1415: 300)؛ «از ذکر کلامی که مضحک باشد بپرهیز، حتی اگر از دیگران نقل نمایی!» و این نهی به اعتبار این است که سخنان مضحک که بـاعث خـنده زیاد بـاشد، هر چند حکایتی از دیگران باشد، باعث تقلیل شـخصیت گـوینده آن می گردد. از امام کاظم(ع) نیز روایت شده است که فرمود: «حضرت داود به سلیمان(ع) گفت: ای پسرک من، از خنده زیاد برحذر باش که خنده زیاد مـوجب حـقارت و پسـتی بنده در روز قیامت است.» (مجلسی، 1403: 67 / 279) برخی اندیشه ها و سخنان بزرگان نیز خـنده را تأیید نکرده و درصدد زشت شمردن آن بر آمده اند. افلاطون می گوید:

ما به بداقبالی دوستانمان می خندیم و احساس ما مخلوطی از لذت و رنج اسـت. بـرگسون[3] گاهی خنده را نمودار سنگدلی انسان می داند، مانند خـنده از مـشاهده زمین خوردن یک انسان در خیابان. او معتقد است؛ هدف طنز ایجاد خنده است و خنده یکی از انعکاس های تجملی بـشر اسـت، انعکاسی که بر خلاف عطسه یا چشم بستن هنگام ترس، هیچ فایده عملی ندارد. در کـتاب تـورات نیز نقل شده که در خنده نوعی غمزدگی وجود دارد. حتی در خنده هم قلب گرفته اسـت! (مـیکس، 1355: 5)

در قـرآن حکیم نیز آمده است:

فَلْیضْحَکوا قَلِیلًا وَلْیبْکوا کثِیرًا جَزَاءً بِمَا کانُوا یکسِبُونَ. (توبه / 82)

پسـ [مـنافقان] باید اندک بخندند و بسیار بگریند؛ به کیفر آنچه همواره کسب می کردند.

در پاسخ بـاید گـفت؛ شـادی ای که انسان را غافل از انجام جزو وظایف نماید، منهی عنه است؛ اما شادی درنتیجه ارتقا دانایی و از سـر ایمان، عین صواب بوده و جزو نشانه های مؤمن شمرده شده است. امام صادق(ع) مـی فرماید: «هـیچ مـؤمنی نیست جز این که در او دعابه هست، من عرض کردم: دعابة چیست؟ فرمود: مزاح.» (کلینی، 1429: 4 / 486) در این روایت، یکی از ویژگی های مؤمن، شـوخ طبعی شـمرده شده است و بیان گر عنایت به تمام زوایای زندگی است. در روایت دیگری از آن حضرت بیان شـده کـه از یونس شیبانی سؤال فرمودند: «چگونه است مزاح کردن شما با یکدیگر؟» او می گوید: عرض کردم که کم است. فرمود: «چنین مکنید؛ زیرا که بـا یکدیگـر مـزاح کردن از خوش خلقی است و به درستی که تو به واسطه آن، سرور و شادی را بر برادرت داخـل مـی کنی و هر آینه رسول خدا(ص) با شخصی مزاح می کرد و می خواست که او را شاد کند».

بنابراین باید به خاستگاه خـنده و شـادی مراجعه شود و نه فقط به خود آن. در روایات دیگر، خنده ای که باعث غفلت از آخـرت گـردد، نهی گردیده است. (کلینی، 1429: 4 / 759) این دسته روایات با خـنده طـنز کـه هدف آن رفع امر نامطلوب برای رسیدن بـه سـلامت زندگی در دنیا و آخرت است هم خوانی ندارد. از این جهت به بیهودگی متهم نمی شود؛ چـراکه مـسئولیت های اخلاقی طنز و طنزپرداز، بیدار نمودن اذهـان مخاطبان در مـواجهه بـا پسـتی و منکر است. می توان اذعان نمود کـه طـنز حکیمانه غفلت زداست نه غفلت زا. امام علی(ع) شوخ و مزاح بودن را نشانه غفلت از آخـرت نمی داند و تندخویی و عصبانیت را نوعی جنون و دیوانگی مـی داند و دوستان مؤمن و خالص خـود را بـه اخلاق خوش و سخنانی صمیمی در نشست وبرخواست ها دعـوت می کند. (ابن ابی الحدید، 1404: 6 / 329) از جهت دیگر برخی بر این باورند که برخلاف آنچه در تـعاریف قـاموسی می گویند، طنز با خنده پیوند قـطعی ندارد. (شفیعی کدکنی، 1384: 21)

2. در طـنز چـالش دیگری به نام بـیهودگی وجـود دارد. قرآن یکی از صفات مؤمنین را پرهیز از لغو برمی شمارد: «وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛ و کسانی کـه آنان از [کار و سخن] بیهوده روی گردانند.» (مؤمنون /3) بـه دنبال بیهودگی، اشـکال بـی محتوایی و بـی هدفی است. استفاده از طنز مـصداقی از بیهوده گویی، بی محتوایی و بی هدفی است. برخی از آثار طنز و مزاح بی هدف و محتوا که در منابع دینی به آن ها اشـاره گردیده و بعضاً در ضمن چالش ها بیان گـردید عـبارتند از: نقصان نیروی فـکر و اندیشه، نابود کـننده ایمـان به حقایق، حماقت و ساده لوحی، باطل کننده جدیت، درهم شکننده وقار و هیبت، ایجاد کننده کینه و دشمنی و بی آبرویی. از بیهودگی فـراتر، هـزل مـی باشد. در مواردی به نام طنز به سوی هـزل و حـتی هـجوکشیده شـده اسـت. هـزل، سخن بیهوده، مسخرگی و لوده و بعضاً سخنان زشت به قصد شوخی است که در آن انتقاد به شخص معین می شود. در این صورت، ضمن دارا بودن برخی بدی های یادشده، هتک حرمت و شکستن حیثیت و آبـرو نیز می باشد که از آن به شدت نهی گردیده است. منتقدان مولوی، معدودی از اشعار او را دارای هزل و هجو دانسته و به شدت بر آن انتقاد می کنند. (برهانی، 1372: 11) زیرا وقایعی که ذکر آن قبیح می باشد، در غالب شعر بـیان شـده است. هجو علناً دشنام نامه است و اکیداً از نظر اخلاقی ممنوع می باشد.

در پاسخ باید گفت؛ اشکال بی محتوایی و بی هدفی وقتی متوجه طنز است که از رسالت خود دور شده باشد. در آن صورت، عنوان طنز حـکیمانه صـادق نبوده و از بحث خارج است. البته ممکن است مطلب بیهوده ای تحت عنوان طنز بیان گردد که باید از آن پرهیز کرد. اما طنز حکیمانه از بیهودگی بـه دور اسـت. چنان که از تعاریف طنز و تفاوت آن بـا هزل و هجو و سایر انواع خوشمزگی فهمیده می شود، در طنز هدف اصلاحی نهفته است و طنز حقیقی از بیهودگی مبراست. چنان که گذشت، برخی از بزرگان شعر و ادب، حتی هزل را نیز واجـد اهدافی بلند شمرده اند و دسـت کم بـرخی انواع هزل را با مقاصدی جدی به کار برده اند.

3. اشکال دیگر طنز کشیده شدن مخاطب به ورطه گمان و ظن می باشد. چرا که در طنز سعی بر آن است که غیرمستقیم، معایب بیان شـود و این رویکـرد، باعث ایجاد ظن و گمان در مخاطب می شود و از این که منظور طنزنویس کیست، دچار ظن و گمان، می گردد. شنونده به دلیل حس کنجکاوی، سعی می کند با گمانه زنی، مصادیق را تعیین کند و از این راه به گناه می افتد. وظیفه مـؤمن، داشـتن حسن ظن بـه پدیده های اجتماعی، اشخاص و اعمال آن هاست. قرآن انسان ها را از ظن و گمان نهی می نماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیرًا مـِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ...: ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گـمان ها بـپرهیزید؛ [چـرا] که برخی از گمان ها گناه است.» (حجرات، آیه 12) حضرت امیر(ع) به فرزندش امام مجتبی(ع) سفارش می کند که: «لَا تـَقُلْ مـَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کلَّ مَا تَعْلَم؛ آنچه را نمی دانی نگو. بلکه هر آنچه را که مـی دانی هـم نگو». (شریف رضی، 1380: 544)

البته باید پذیرفت که در طنز به دلیل داشتن زبان غیرمستقیم احتمال افزایش سوء ظن وجـود دارد. اما اول این که با این استدلال نمی توان از آن همه فواید و ارزش های زیاد طنز صرف نظر کرد. دوم این که معمولاً طنزپردازان قرائنی را در کـلام خـود می آورند که مقصودشان را آشکار می کند و امکان رفع سوءظن فراهم می شود.

4. اشکال دیگر آن است که در اثر عدم جدیت در طنز و همراهی خنده و شوخی، باعث می شود تأثیر کلام کاهش یابد. از امام علی(ع) روایت گـردیده که: «هر که خوی او تماماً هزل و شوخی باشد، سخنان جدی او فهمیده نمی شود.» همچنین بیان فرموده اند که: «انسان کامل کسی است که سخنان و رفتار جدی او بر هزل و شوخی اش غالب شود». (تمیمی آمدی، 1415: 128)

پاسـخی کـه باید داد این است که طنز یک قالب هنری و روایی است و مطالب جدی در آن به صورت طنزگونه ارائه می شود. محتوای کلام، جدی است. البته به نوع طنز نیز بستگی دارد؛ طنز حکیمانه ضد جدیت نیست بلکه عین جـدیت اسـت. «هنر ظریفی است که اگر به اندازه کافی جدی گرفته نشود به اثری مضحک و نخ نما و اگر بیش از حد جدی گرفته شود به هجو تبدیل می شود.» گاهی جدی بودن مـطالب، مـخاطب را به سرباز زدن از آن می کشاند. مانند ارتباط با کودکان که مقتضای سنی آن ها ایجاب می کند با زبان کودکانه و غیررسمی و غیرجدی با آن ها سخن گفته شود. البته این روش به معنای بـیان سـخنان غیرواقعی به کودکان نیست، بلکه هـمان سـخنان جـدی ولی در قالب بیانی زیبا و متناسب با حال و هوای کودکی ارائه می شود.

نکته دیگر این که در طنز هدفی جدی از طریقی جذاب و ظاهراً غیرجدی دنبال مـی شود. امـا چرا؟ اول بـه دلیل نفوذ بیشتر کلام در مخاطب و دوم به جهت رعایت شأن گـوینده و عـدم شکستن مهابت او. کلام در قالب طنز به هدف نفوذ بیشتر انجام می گیرد. بنابراین با جدی بودن کلام، هم راستا است.

از جـهت رعـایت شـأن متکلم نیز همان طور که بحث گردید، در صورت رعایت تعادل و تـوجه به چارچوب های اخلاقی، نه تنها دون شأن و شخصیت گوینده یا نویسنده و بازیگر طنز نیست، که مورد تحسین همگان در ارائه کارآمد و متناسب بـا مـقتضای حـال خواهد بود. مخاطبان متوجه می شوند که طنز درحقیقت وسیله ای برای انتقال مـفاهیم، حقایق و بیان دردها است.

5. مشکل مهم دیگری که به وجود می آید، عکس العمل ضد اخلاقی در برابر طـنز و سـخریه و دشـنام است تا آنجا که در مواردی برای تلافی و جبران، به مقدسات گوینده طـنز تـوهین مـی شود. قرآن مؤمنین را از انجام اعمالی که باعث عکس العمل منفی در طرف مقابل می شود، برحذر می دارد: «وَ لَا تـَسُبُّوا الَّذِین یدْعـُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیرِ عِلْمٍ کذَلِک زَینَّا لِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ مـَرْجِعُهُمْ فـَینَبِّئُهُمْ بِمَا کانُوا یعْمَلُونَ؛ هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست! حتماً مسجدی که از روز نخست بـر خـود نگه داری بنیان گذاشته شده، سزاوارتر است که در آن [به عبادت] بایستی؛ در آن، مردانی هستند که دوسـت مـی دارند پاکیزه باشند؛ و خدا پاکیزگان را دوست دارد». (توبه / 108)

در جواب باید گفت: همان طور که بیان گـردید، مـعمولاً طـنز در مورد اشخاص نیست و عکس العمل، متناسب با عمل است. یعنی اگر طنزنویس با بیانی غیرتخصصی و غیرکارآمد، بـه جای ایجاد سازندگی در مخاطب، او را تخریب نماید، عکس العمل طبیعی او پاسخ و عملی تخریبی خـواهد بـود. امـا طنز حرفه ای با رویکرد مصلحانه مورد پذیرش منطقی قرار می گیرد و حتی در صورت لجاجت مخاطب، دست کم مـوجب هـتاکی و حـرمت شکنی نخواهد گردید.

قرآن حکیم نیز در مورد دشنام گویی به معاندان، همین امر را مـتذکر گـردیده است که اگر دشنام دهید، مقدسات شما را دشنام می دهند. این عمل آن ها از روی دشمنی است[4] ; و دشـمنی بـه وسیله بیان نازیبا و بد، تحریک می گردد. در مـقابل، خـداوند در امر به معروف و نهی از منکر افرادی مانند فرعون دستور می دهد تا حضرت مـوسی و هـارون‘ با بیانی لین و نیکو بـا او ارتـباط برقرار نموده تـا زمـینه پذیرش بیشتری فراهم آید. (طه / 44)

در مواردی نیز قـرآن مـقابل کافران عنود موضع گیری سرسختانه داشته و با تشبیه نمودن آن ها به چهارپایان، عـمق بـی بصیرتی و منفعت طلبی آنان را بیان می فرماید. در صورت اشـکال به این موارد که در شـأن ظـاهر قرآن حکیم نیست و بسا مـمکن اسـت باعث توهین به مسلمانان و کشیدن کاریکاتور پیامبر(ص) و مسخره نمودن آیات قرآن گردد، باید گـفت خـطاب قرآن به صورت عمومی است و هـیچ تـناسبی ندارد که در مقابل، شـخص پیامـبر عظیم الشأن که خاتم هـمه پیامـبران است، مورد توهین قرار گیرد. نه قرآن و نه پیامبر(ص) روش توهین و تخریب شخصیت افراد را ندارند. در اغلب موارد به صورت کلی بیان می شود. امـا دشـمنان اسلام کـاری بـا روش اخـلاقی پیامبر(ص) ندارند و آن ها برای تـخریب شخصیت پیامبر(ص) دست به هر کاری می زنند. نباید برنامه های تخریبی آن ها را به پای انتقادهای سازنده قرآنی از رفـتارهای کـفار و مشرکان گذاشت. آن ها در هرحال کار خـود را مـی کنند. هـمچنین بـاید تـوجه داشت که در بـرخی مـوارد ناآگاهی باعث بروز چنین خطاهایی می گردد. بعضی از کسانی که کاریکاتور پیامبر(ص) را می کشند، درحقیقت اعمال نادرست برخی مـسلمان نماها را دیده و اسـتنباط مـی کنند که حتماً پیامبرشان این گونه بوده است (العـیاذ بـالله) بـه واقع آن ها کـاریکاتور مـسلمانان را می کشند؛ چرا که در رفتار برخی از آن ها تناقضاتی می بینند و کاریکاتور، چیزی جز عدم تناسب نیست. مانند درگیری دو طایفه از مسلمانان در مسائل اعتقادی، درحالی که هر دو ادعای مسلمانی داشته و قرآن، خـدا و پیامبر او را قبول دارند! احتمالاً این تناقضات برای آن ها قابل تحلیل نیست و باعث بروز چنین عکس العمل های جاهلانه ای می شود.

آنچه مسلم است، نوع کلمات و نوع بیان و مهارت های ارتباط کلامی و نوشتاری، تأثیر زیادی بر مـخاطب خـواهد گذاشت و بسیار حائز اهمیت است که ابتدا متکلم عیب را در خود جستجو نماید. با بیان نیکو می توان منتظر عکس العمل نیکو از جانب مخاطب بود. اگر امام صادق(ع) می فرماید: «جداً از مزاح بـپرهیزید کـه کینه را به دنبال دارد»، (مجلسی، 1403: 73 / 194) به دلیل عدم رعایت تناسب در بیان مزاح است. در غیر این صورت، دلسوزی و بیان اشتباه همراه با شاد نمودن مخاطب، کینه ای را بـه دنبال نخواهد داشت. کینه در صورت به وجود آمـدن احـساس تحقیر و توهین در مخاطب، حاصل می شود. این احساس به وسیله شوخی نابجا و غیراصولی و بدون در نظر داشتن حال و مقتضای مخاطب به وجود می آید. مشوق هایی که از امـام بـاقر(ع) و سایر معصومین(ع) در تأیید شـوخ طبعی و رعـایت حدود آن بیان گردیده، ممنوعیت مزاح را محدود به مواردی می کند که مناسب حال نبوده و از مدار حق خارج شود. (همان: 60)

6. چالش دیگر، عدم وجود تعریف مشخص و درنتیجه سوءاستفاده از آن و تشتت در مصادیق طنز اسـت. در مـواردی طنز، تلخ و کوبنده و تخریب کننده شخصیت به بهانه اصلاح به کار می رود. سوء استفاده های این چنینی دلیل موجهی برای تحریم طنز است. در همین راستا برخی اختلافات و تفرقه افکنی ها به وجود می آید که باعث به هم ریختگی در اجـتماع و احـتمالاً از مصادیق بـر هم زننده امنیت در جامعه محسوب شود.

پاسخ این اشکال در ضمن مباحث قبل بیان گردید. در اینجا به این نکته اکتفا مـی گردد که تلخی در درصد بسیار کمی آن هم نسبت به مخاطبین خاص مـعنا پیدا مـی کند. هـدف طنز به طور کلی تنبه و توجه دادن فرد یا جامعه به عیب ها و فسادهای خود، تحقیر و کوبیدن رذایل فردی و اجتماعی، رشد دادن فـضیلت های اخـلاقی فردی و اجتماعی و در یک کلام، تزکیه، تهذیب و اصلاح و به تکامل رساندن فرد و اجتماع است و امـوری نظیر سـرزنش و طعنه، عیب جویی، کوبیدن و تحقیر، مسخره کردن، همه در راستای درمان بیماری های فرد و جامعه به کار گـرفته می شود. هدف طنز دوری از هرگونه خودخواهی و پیش داوری و غرض ورزی و هر نوع پلیدی و نادرستی است. طنز بـا تازیانه خنده که بـر اعـصاب می زند، آدمی را به تعمق وامی دارد و نامردمی ها، پلیدی ها و تلخی ها را درهم می کوبد تا بر ویرانه آن ها، پاکی و خوبی و انسانیت را بنشاند. گاهی تلخی باعث برون رفت سریع تر از بدی می گردد. تلخی طنز همچون دارویی است که مـرهم فقدان خوبی ها می گردد و مخاطب را از بدی ها پاک می کند و به همین دلیل تا حدودی تلخی آن با طعم شیرین طنز جبران می شود و تا آن تلخی احساس نشود، نیاز به پالایش کمتر احساس می شود. به گفته مـولوی:

 

زان حــدیث تلـخ می گویم تـو را

تـا ز تلخی ها فـروشـویم تـو را

 

تو ز تلخی چون که دل پر خون شوی

پس ز تلخی ها همه بیرون شوی

 

7. از سویی مخالفین طنز معتقدند این مقوله اکثراً در جوامعی رخ می دهد که آزادی بیان وجود ندارد و خـفقان سیاسی، طنزپرداز را ملزم به استفاده از این ابزار می کند تا ضمن حفظ جان خویش، با مردم ارتباط داشته باشد و دردها را بیان کند. این بدان معنی است که حمایت از مقوله طنز این تـصور را در ذهـن مخاطبان و نظاره گران داخلی و خارجی القاء می کند که جامعه از فقدان آزادی بیان رنج می برد و درنتیجه به طرف طنز روی آورده است. در غیر این صورت چه لزومی دارد که غیرمستقیم و با ابزار مختلف طنز، معایب بـیان و انتقاد صـورت گیرد؟ آیا ترویج طنز به معنی یک مـبارزه غیرعلنی بـا سیاست ها و منش حکومت نیست؟ این کار ضمن ضربه زدن به نظام و زیر سؤال بردن امنیت ملی، تخریب وجهه اسلامیت نظام در جامعه ای مانند ایران را به دنبال خواهد داشـت. در نقطه مـقابل، جوامع با فضای باز سیاسی که شهروندان مـی توانند انتقاد خود را به صورت علنی بیان کنند، معمولاً کمتر از این مقوله استفاده می شود.

این چالش کاربرد طنز را بیشتر در موارد سیاسی و در انتقاد به مـسئولان حـساس حـکومتی خلاصه می کند. درحالی که طنز در تمام مسائل و معضلات اجتماعی و اخلاقی ورود پیدا مـی کند. در زمینه مسائل سیاسی نیز طنز می تواند ضمن رعایت موازینی که بیان گردید به ارتقا بینش سیاسی مخاطبان کـمک نماید.

بـرعکس مدعای مستشکلان شیوع طنز می تواند نشانه جامعه ای باز از نظر سیاسی بـاشد. بـدین معنا که سعه صدر و تحمل مسئولان و کارگزاران سیاسی به حدی رسیده که می توانند شنونده و خواننده انتقاداتی بـاشند کـه بـعضی مواقع مستقیما متوجه آن هاست. در جوامع غربی نیز ضمن وجود آزادی، صورت های مختلف طـنز رواجـ دارد. در اینجا زبان طنز نه به معنای وجود جو خفقان بلکه بیانگر ظهور منتقدان در لباس و قـالب های مـتنوع مـی باشد که می تواند به شادابی و نشاط و پویایی جامعه کمک نماید. همچنین علامتی در جهت علاقه مندی مردم بـه دخـالت در امور سیاسی مربوط به خودشان است. این امر از سویی باعث مواظبت بیشتر مسئولان نسبت بـه فـعالیت ها و اظهار نظرهایشان خواهد بود و از سویی شور و شعور اجتماعی و احساس مسئولیت را در میان مردم برانگیخته آن ها را از بـی تفاوتی برحذر می دارد.

نتیجه

از نتایج تحقیق، تبیین همخوانی مقوله های دینی و هنری بود. یکی از شـبهات مـطرح در زمـینه موضوع، عدم سنخیت موضوعات دینی با مقوله ها و موضوعات جدید از جمله هنر طنز بود. در این پژوهـش نه تنها منافاتی بین روش های هنری و دینی یافت نشد، بلکه نشان داده شد که هـنر اصـیل و زیبـا، هم راستای با فطرت انسان ها می باشد.

شناخت طنز، ویژگی ها، عناصر و مفاهیم مشابه آن به صورت اجمال، از دیگر نتایج تـحقیق بـه شمار می رود. کاربرد آن در متون دینی و در سیره معصومین(ع) و توجیه صبغه دینی طنز مـی تواند پژوهـشگران عرصه هنر طنز دینی را امیدوارتر به فعالیت های هنری در زمینه نوشتن و پرداختن به طنز گرداند.

پرداختن بـه چـالش های اخلاقی طنز باعث تبیین دقیق تر مباحث دو حوزه اخلاق و طنز می شود. به عنوان مـثال این تـبیین باعث جلوگیری از انتشار هر مطلبی به نام طـنز خـواهد شد. همچنین شناخت دقیق تر منهیات اخلاقی، مـرز و سـاحت طنز را از هر نوع استهزاء و دروغ و سایر موارد ضد اخلاقی به نام طنز مبرا مـی نماید.

تـبیین کاربردهای مختلف طنز و شناخت نتایج اسـتفاده از آن، به شـناخت عـمیق تر آمـوزه های دینی و کاربردهای مزاح و شوخی منجر مـی گردد. یکـی از ابزارهای مهم هدف اصلاح گر طنز، خنده و شادمانی است. نتیجه استفاده از آن، ضمن تـلطیف روحـیه افراد در جامعه، سلامت رفتار و اصلاح امـور را در میان آنان به دنبال خـواهد داشـت. همچنین انتقاد سازنده که یکـی از قـدیمی ترین اهداف و کاربردهای طنز می باشد، با شناخت بهتر ابزارهای طنز، بهتر به انجام مـی رسد.

تـوجیه و تبیین برخی از برنامه های طنز و روشـ های طـنزپردازی در رسـانه ها با توجه بـه گـسترش روزافزون آن در موضوعات مختلف، یکـی دیگـر از نتایج تحقیق حاضر می باشد. به عنوان نمونه روشن گردید؛ کودن نمایی که امروزه در برنامه های طنز شـایع مـی باشد، از نظر اخلاقی توجیه پذیر است.

تلخی گـفتار انتقادی با شـیرینی طـنز قـابل بیان می گردد. جدیت پیامـ ها خدشه دار نگشته و تأثیر کلام مضاعف می گردد. نیش طنز از طریق استهزاء و تمسخر عمل بد، نه شـخص عـامل، منتقل می گردد و درنهایت، استفاده از طنز بـه هـدف اصـلاح جـامعه از کـژی های اخلاقی و رفتاری بـا اسـتفاده هنرمندانه از ابزارهایی همچون کنایه، تشبیه، مبالغه و استعاره و اعمالی مانند تجاهل، هم راستا با برخی فرایض از جمله امـر بـه مـعروف و نهی از منکر خواهد بود. همچنین باعث افـزایش روحـیه انتقاد و انتقادپذیری در مـیان حـاکمان و انسان ها در اجتماع می شود. آنگاه احتمالاً بتوان تمام ارزش ها، اهمیت ها و ثواب های مجاهدان جبهه های فرهنگی را برای طنزنویسان و طنزپردازان متعهد، انتظار داشت.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، شریف رضی، مـحمد بن حسین، 1369، ترجمه سید جعفر شهیدی، قم، کتابفروشی اسلامیه.

3. آشوری، جلیل، 1390، داستان های طنز، 15 اردیبهشت، http://www.siah-sefid.ir.

4. ابن ابی حدید، عبدالحمید بن هبةالله، 1404، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، قم، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی.

5. ابن بابویه، مـحمد بـن علی، 1413، من لایحضره الفقیه، تدوین توسط علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

6. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، 1382، تحف العقول، تهران، مؤسسه امیرکبیر.

7. ابن منظور، محمد بـن مـکرم، 1414 ق، لسان العرب، تدوین جمال الدین میردامادی، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع ـ دار صادر.

8. اسماعیل زادگان، میثم، 1387، «چیستی طنز و کارکردهای اسلامی آن»، دین و ارتباطات، ش 34، 161 ـ 129.

9. برهانی، مهدی، 1372، تلخند طنز در داسـتان های مـولوی، تهران، کندو.

10. بهزادی، حسین، 1378، طـنز و طـنزپردازی در ایران، تهران، صدوق، چ اول.

11. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 1415، غررالحکم و دررالکلم، قم، دارالکتاب الإسلامی.

12. جعفری، محمدتقی، 1377، رسائل فقهیه، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری.

13. حر عاملی، مـحمد بـن حسن، 1409، وسائل الشیعة، قـم، مـؤسسة آل البیت(ع).

14. دری پاییز، زهرا، 1387، آنچه یک طنزپرداز خوب، بد نیست بداند، 93، انتشارات کتاب الکترونیکی.

15. دیلمی، حسن بن محمد، 1349، ارشادالقلوب، تهران، مصطفوی.

16. رادفر، ابوالقاسم، 1388، «زبان، صور و اسباب ایجاد طنز»، فصلنامه تحقیقات تعلیمی و غنایی، ش 1، 120 ـ 107.

17. شـادروی منش، مـحمد، 1384، «شیوه ها و شگردهای طنز جدید و مطایبه»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش 73، 57 ـ 50.

18. شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1384، مفلس کیمیا فروش، تهران، سخن، چ سوم.

19. صالحی، پرویز، 1376، «طنز؛ سلاحی خشن»، ماهنامه چیستان، ش 143، ص 196 ـ 188.

20. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، 1406، المـحجة البیضاء فـی تهذیب الاصـاء، قم، موسسه محبین.

21. قمی، شیخ عباس، 1414 ق، سفینة البحار، ج 1 و 4، قم، دارالأسوة.

22. کلینی، محمد بن یعقوب، 1429، کافی، قم، دارالحدیث.

23. مـاریال، جان، 1393، فلسفه شوخی، ترجمه غلام رضا اصفهانی، تهران، ققنوس.

24. مجلسی، محمدباقر، 1403 ق، بـحارالأنوار، بـیروت، دارالإحـیاء التراث العربی.

25. مروتی، سهراب، و قدرت ذوالفقاری فر، 1392، «طنز در قرآن کریم»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش 20، 204 ـ 177.

26. معین، محمد، 1387، فرهنگ فارسی معین، تـهران، مـنشاء دانش.

27. میکس، گیورک، 1355، «طنزپردازی»، پیام یونسکو، ش 79، 8 ـ 5.

28. نجف زاده بارفروش، محمدباقر، 1376، طنزنویسان ایران از مشروطه تا امروز، تـهران، خـانواده.

29. هـومن، جمشید، 1377، «نقش اجتماعی هنر طنز»، پژوهش های ارتباطی، ش 14 و 13، ص 410 ـ 403.

پی نوشت ها

[1] Albert Bandura (روان‌شناس کانادایی ـ آمریکایی است‌ که‌ نظریه یادگیری مشاهده‌ای یا مدلینگ را مطرح کرده است).

[2] ‌  Arthur Pollard(متولد 1959؛ نویسنده و طنزپرداز فرانسوی).

[3]) Henri Bergson1941ـ 1859، فیلسوف مشهور فرانسوی)

[4] در عبارت «عـدواً بـغیر علم» بیان‌ می‌کند‌ که دشنام‌گویی آن‌ها نه از روی علم، بلکه از روی دشمنی و کینه‌ای‌ اسـت‌ کـه از عمل دشنام‌گویی شما حاصل‌ گردیده است. (تـوبه (9): 108‌)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان