تاثیر نفاق و منافقین بر موضع گیری صحابه نسبت به غدیر خم

در طول تاریخ اسلام، بحث جانشینی پیامبر(ص) مهم ترین و چالشی ترین مسئله ای بوده که جامعه اسلامی را به گروه های متعددی تقسیم کرده است

تاثیر نفاق و منافقین بر موضع گیری صحابه نسبت به غدیر خم

طـرح مـسئله

در طول تاریخ اسلام، بحث جانشینی پیامبر(ص) مهم ترین و چالشی ترین مسئله ای بوده که جامعه اسلامی را به گروه های متعددی تقسیم کرده است. این تقسیم بندی اجتماعی که در ابتدا مبنایی سیاسی و به تدریج رنگ مذهبی بـه خـود گـرفت، ریشه در حوادث تاریخی اسلام در عـصر پیامبر(ص) داشـت کـه سبب شده بود طیف جدیدی از مسلمانان تربیت شوند که از نظر سابقه و پیشینه دینی بر دیگران اولویت داشته و باعث ایجاد نگاهی ویژه به آنـان از سـوی سـایر مسلمانان گردد. نمونه برجسته این افراد، علی بـن ابـی طالب(ع) بود، که پس از بعثت حضرت رسول(ص) خود را وقف اسلام نمود و پیامبر(ص) نیز بارها به جایگاه و شأن و منزلت ایشان اشاره نمود.[1]

ایجـاد جـامعه جـدیدی که پیامبر(ص) در مکه بنیان نهاد، مبنایی دینی داشت. قرآن این جامعه جـدید را در قالب سه گروه مسلمان، کافر و مشرک تقسیم بندی نموده است. در دوره مدنی، با توجه به گسترش کمّی اسلام، قرآن، تـقسیم بندی اجـتماعی نـوینی را با همان مبنای تمایز دینی مطرح ساخت. این طرح جدید در مدینه در قـالب شـش گروه کافر، مشرک، اهل کتاب، منافق، مسلمان و مؤمن خود را نشان داد. یکی از اساسی ترین مسائل این جامعه جدید تـعیین جـانشینی بـرای زمامداری آن بود که می بایستی منافع تمامی جریان ها را تحت الشعاع خود قرار مـی داد. در این مـیان مـنافقین به واسطه حضورشان در جامعه اسلامی از اهمیت بسزائی برخوردار بودند. قرآن در آیه 14سوره بقره از ارتباط پنـهانی آنـان بـا دشمنان اسلام سخن می گوید. حضور این دسته در تاریخ صدر اسلام و نقش آنان در انحراف های متعدد، هـنوز آنـچنان که باید و شاید، مورد بررسی واقع نشده است. با توجه به این، مسئله جانشینی پیامبر(ص) در غـدیر خـم مـطرح شد و به دنبال آن، درگذشت پیامبر(ص) و ماجرای سقیفه و فراموشی مسئله غدیر یکی از موضوعاتی است کـه لازمـه آن پاسخ به این سؤال است که نقش نفاق و منافقین در موضع گیری پس از غدیر خم چگونه بود؟ پژوهـش حـاضر تـلاش دارد تا با اتکا به منابع از جمله قرآن و کتب تاریخی و حدیثی و تحقیقی، با توجه به روش تـوصیفی ـ تـحلیلی به بررسی آن نائل آید.

پیشینه پژوهش

در خصوص جایگاه و نقشی که نفاق و منافقین در مـوضع گیری نـسبت بـه ماجرای غدیر ایفا کردند، پژوهش هایی صورت گرفته که در قالب مباحثی پیرامون مسئله جانشینی پیامبر(ص) مطرح شـده اسـت.

ازجمله: کتاب جانشینی حضرت محمد(ص) نوشته مادلونگ که جانشینی را مطابق سـنت آن دوره در خـاندان پیامبر(ص) دانسته است[2]، کتاب الغدیر علامه امینی بیشتر جنبه دائرةالمعارفی در خصوص غدیر دارد، مقاله سیاست یادزدائی از غدیر نوشته مـحمد عـلی چلونگر، که در قالب موضوعات مختلف تلاش کرده تا عوامل متعددی از قبیل «نـفوذ و حـاکمیت قریش در تقابل با جانشینی امام علی(ع)، ایجاد رعـب و وحـشت در جـامعه، تخریب شخصیت و کتمان فضائل امام علی(ع)، خـطراتی کـه بنیان جامعه تازه تأسیس را تهدید می کرد، حضور نداشتن بیشتر شاهدان غدیر در مدینه و...»[3]، کـه در بـه فراموشی سپردن غدیر نقش داشـته اند مـورد بررسی قـرار دهـد، مـقاله سقیفه بازتولید سیادت جاهلی نوشته نـاظمیان فـرد که در قالب مفهوم سیادت به مسئله جانشینی و عدم توجه حاضرین سقیفه بـه نـص پرداخته است و مقاله سنخ شناسی و تبیین رفـتاری صحابه پیامبر(ص) در غزوه تبوک بـراساس سـوره توبه نوشته ولوی و تقوی که بـا تـوجه به نگاهی آماری نشان می دهد که در غزوه تبوک منافقین همراه با پیامبر(ص) در حدود 8/42 درصـد سـپاه مذکور بودند.[4] آثار نویسندگان دیگـری از جـمله تـوسط مونتگمری وات، هـاینس هـالم در تشیع، عبدالفتاح عبدالمقصود در الخـلافه و السـقیفه، حمید عنایت در کتاب اندیشه سیاسی اسلام معاصر، علامه مظفر و علامه عسگری در سقیفه و نقش ائمـه در احـیا دین، اندره نیومن، و کتاب تصویر امامان شـیعه در دائرةالمـعارف اسلام زیر نـظر تـقی زاده نـیز به مسئله غدیر بـه صورت تحقیقی پرداخته اند.

منافقین در قرآن

سیما و تصویری که قرآن از منافقین ارائه می دهد، تصویری همراه با اوصـاف اسـت که مصادیق آن را باید در تاریخ اسلام جـستجو کـرد. قـرآن بـرخلاف مـنابع تاریخی و حدیثی کـه مـنافقین را با نام و نشان ذکر می کنند، به کلیات و ویژگی های رفتاری و اخلاقی منافقین و کسانی که نفاق در دل دارند بـسنده کـرده اسـت. سیره پیامبر(ص) در برخورد با سران این گروه و از جمله عـبدالله بـن أبـی نـیز نـشان مـی دهد که با وجود نفاق های متعدد، پیامبر(ص) تا زمان مرگش وی را تحمل کرد، هرچند وجود محدودیت هایی از قبیل ساختارهای اجتماعی جاهلی، مقابله صریح و قاطع با این قبیل افراد را برنمی تابید.[5]

قرآن در آیات متعدد، مـنافقین را براساس باور و دید آنها به خدا، پیامبر(ص)، زندگی و... چنین به تصویر می کشد:

1. منافقین کسانی بودند که خود را مؤمن به خدا و قیامت معرفی می کردند.[6] به این گمان که با این بیان و اقرار لفظی می توانند خدا و مؤمنین را فریب بدهند.[7] خداوند این رفتار آنـها را بـا عنوان «مرض» که از دید مفسران همان شک و نفاق عنوان شده، یاد می کند که پیوسته بر آن می افزاید.[8]

2. دومین ویژگی منافقین از زبان قرآن، فساد در زمین اسـت کـه از نگاه خود منافقین نوعی اصـلاح گری اسـت.[9] منافقانی که مخاطب قرآن است، در جامعه اسلامی اقدام به اعمالی می کردند که در نظر خودشان هدف از آن اصلاح وضع موجود و سروسامان دادن به امور است. درحالی که آنـان بـا انجام اعمالی که مـرادشان اصـلاح بود، به گسترش فساد و ناهنجاری کمک می کردند و قرآن به تخطئه اعمال آنان پرداخت.

3. ویژگی دیگر این گروه، خودبرتربینی نسبت به سایر مؤمنان است. خطاب قرآن به منافقین ایمان آوردن همانند سایر مـردم اسـت، در صورتی که آنها مردم را نادان معرفی می کنند.[10] با وجود این، هنگامی که به مسلمانان می رسیدند، خود را مؤمن نشان داده و چون به خلوتگاه و محل اجتماع رؤسای خود می رفتند، گفته خود را انکار و بیان مـی کردند کـه ما مـسلمانان را دست انداخته ایم.[11] از نظر قرآن، صفت کسانی که نفاقشان این گونه است به کسی می ماند که شعله ای در دست دارد و تـنها اطراف خود را روشن می کند و خداوند آن نور را نیز از آنان گرفته و در ظلمت و تـاریکی رهـا مـی کند.[12]

4. ویژگی دیگر منافقین، استفاده ابزاری از دین به خاطر حفظ اموال و در کنار آن عدم شرکت در جهاد با جان و مال به خاطر از دست دادن آنـها مـی باشد.[13] آنها حتی به این اکتفا نکرده، بلکه انصار را تحریض می کردند که از مال خود به مهاجرین انفاق نکنند چون از ثروت و اموال ایشان کاسته می گردد.[14]

5. ویژگی دیگر منافقین از زبان قرآن، ایجاد دو دسـتگی در مـیان مسلمانان و نیز پخش کردن شایعات در غزوات بود.[15] شایعه پراکنی در غزوات، به صراحت از سوی ابن سعد، در ذکر غزوه مریسع بیان شده است.[16] همچنین منافقین در غزوه تبوک سعی در ایجاد اختلاف و دو دستگی میان پیامبر(ص) و عـلی(ع) و شـکاف در درون سـپاه اسلام نمودند.[17]

غدیرخم

پیش از وارد شدن بـه نـقش مـنافقین در غدیرخم، لازم می نماید که این واقعه از منظر تاریخی مورد پژوهش قرار بگیرد. در خصوص غدیرخم در تاریخ اسلام بین دو گروه سنی و شیعه اختلاف وجود دارد. نـگاه اهـل سـنت نسبت به مسئله غدیرخم، بیشتر نگاهی زمینه ای[18] اسـت و فـهمی که از ماجرای غدیر دارند مبتنی بر همین نگاه است. مطابق نظر مذکور، پیامبر(ص) پیش از حجةالوداع، علی(ع) را به جانب یمن فـرستاد و خـود عـازم حج شد. علی(ع) در مسیر بازگشت از یمن که وجوه و اموال زکـات را با خود به همراه داشت، به منظور همراهی با پیامبر(ص) در حج، کاروان را در منطقه ای مستقر کرد و خود عازم حج شد.[19] پس از بـازگشت و مـشاهده تـقسیم اموال در میان سپاه، با جدیت به استرداد اموال و تعیین وضع آن از سوی پیامبر(ص) پرداخت. این واقعه سـبب کـدورت هـمراهان علی(ع) و بدگویی از ایشان در نزد پیامبر(ص) شد. این نگاه، با توجه به این زمینه، معتقد است که مسئله غـدیر و اشـاره بـه «مولی» در بیان پیامبر(ص)، ناظر به معنای دوستی و مودّت علی(ع) می باشد.[20]

در مقابل، نگاه شـیعه، نـگاهی متنی[21] است که به نفس ماجرا و آنچه که پیامبر(ص) در ذهن داشته توجه کرده و سعی شده تا از این نـظر بـه فهم واقعه غدیر توجه شود. حاصل نگاه اخیر نسبت به مسئله غـدیر، بـاور به این مهم است که پیامبر(ص) در ماجرای مذکور بـه امـامت حـضرت علی(ع) اشاره داشته و غدیر نصی صریح بـر این امـر است.[22]

منافقین در مدینه و غدیرخم

چنان که از منابع تاریخی مشخص می شود، عبدالله بن ابی ابـی سـلول سردسته منافقینِ مدینه پس از مهاجرت پیامبر(ص) بـه مـدینه بود. از کـارشکنی های این گـروه در مـدینه اخبار فراوانی گزارش شده است. ازجـمله: جـعل اخبار، شایعه پراکنی و تضعیف روحیه مسلمانان در جنگ، خودداری از حضور در غزوات و حتی بـازداشتن سـست ایمانان از غزوات.[23]

سابقه تاریخی ظهور این جـریان اعتقادی به سال های نـخستین حـضور پیامبر(ص) در مدینه باز می گردد. قرآن از این جـریان در آغـاز با وصف اعمالشان سخن می گوید. این جریان در فاصله سال های چهارم تا هفتم هجری کـه بـرتعدادشان افزوده شد، آشکارا در برابر مـؤمنان مـوضع گیری کـرده و تلاش داشتند تـا مـسلمانان را به سوی خود جذب کـنند.[24] از هـمین ایام به بعد است که لفظ منافق کاربرد قرآنی پیدا کرده است. توصیف های نسبتاً گسترده مـنافقین در سـراسر سوره های مدنی، حاکی از گستردگی کمّی آنـان و نـشانه قدرت این جـریان در نـفوذ اجـتماعی و اثرگذاری فکری در جامعه مـدینه است.[25] از جمله در غزوه مریسع، عبدالله بن ابی در میان انصار گفت: «چون به مدینه بازگردند، عـزیزان مـدینه، یعنی انصار، ذلیلان این شهر، یعنی مـهاجرین را از آنـجا بـیرون خـواهند کـرد.»[26] در غزوه تبوک نیز تعدادی از منافقین از پیامبر(ص) اجازه عدم هـمراهی را بـدون عـذر مـوجهی خـواستند. تـعداد این منافقین در حدود هشتاد و چند نفر بود که به دنبال آن برخی از اعراب نیز از همراهی با لشگر تبوک خودداری کردند. در همین غزوه سردسته منافقان به همراه بسیاری از لشگریان از مـیانه راه بازگشت.[27] براساس روایت های طبری تعداد منافقان از مسلمانان چندان کمتر نبوده است، چنان که در خصوص غزوه تبوک آورده است: «و چون پیامبر(ص) بر ثنیةالوداع اردو زد، عبدالله بن ابی پایین تر از آنجا اردو زد و چنان که گویند، اردوی وی کوچکتر از اردوی پیامبر(ص) نبود».[28]

تلاش های مـنافقان در ایام پیش از غـدیر در چند حوزه خود را نشان داد: الف) ایجاد بی ثباتی در هم بستگی اجتماعی و اعتقادی جامعه مدینه؛ ب) تلاش برای همراهی عملی با مشرکین و یهودیان؛[29] ج) کوشش برای تشدید برخورد میان مهاجرین و انصار؛ د) تلاش برای ممانعت از مـساعدت های مـالی مسلمانان عادی به مؤمنان، نیازمندان و دولت مدینه.[30]

اما متعاقب حجةالوداع و غدیرخم نقش جریان نفاق در ابعاد وسیع تری خود را نشان داد. حضرت محمد(ص) به دستور خدا بر آن شد تـا آنـچه را در طی سال های گذشته تلویحاً و تـصریحاً گـفته بود، بار دیگر آشکارا بیان کند. این پیام در غدیرخم در هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت و در میان اجتماع عظیم حاجیان پیش از جدا شدن آنان از یکدیگر واقع شد. جـمله تـاریخی این واقعه «فمن کنت مـولاه فـهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. والنصر من نصره و اخذل من خذله»[31] چنان روشن و مبرهن بود که پس از آن مسلمانان نزد علی(ع) آمدند و امامت و وصایت وی را تبریک گفتند.[32]

نقش جریان مـنافقین در تحول معنایی غدیرخم و تـغییر رویکـرد صحابه

هفتاد روز پس از واقعه غدیرخم، پیامبر خدا(ص) درگذشت. تعداد حاضرین در اجتماع آن روز را نزدیک به صدهزار نفر دانسته اند.[33] اگرچه برخی منابع تنها به ذکر چگونگی واقعه، آن هم به شکلی موجز و مختصر پرداخته اند.[34] با وجـود این اجتماع عظیم و برگزیده شدن جانشین، بلافاصله پس از درگذشت حضرت رسول(ص) همان کسانی که در غدیر، به علی(ع) تبریک و تهنیت گفتند، به ناگاه از آنچه واقع شده بود، روی برتافتند و برای جانشینی حضرت رسول(ص) در سقیفه اجتماع کـردند. چـه عواملی سبب شد تا به یکباره ماجرای غدیر به فراموشی سپرده شود؟ و نقش جریان نفاق در این انحراف تاریخی چه بود؟

برای بررسی این امر لازم است دسته بندی های سیاسی که در تغییر رویکرد صحابه از غدیر نـقش داشـتند، مشخص شود. جامعه مدینه و حکومت اسلامی پیامبر(ص) پس از اعلام رسمی جانشینی علی(ع) در چند گروه خلاصه می شود. الف) کسانی که به ولایت و امامت علی(ع) و اعلان رسمی پیامبر(ص) گردن نهاده و این گروه همان اصحابی هستند که پس از درگـذشت پیامبر(ص) بـرای خنثی سازی اقدامات جریان های مخالف جانشینی علی(ع) در اطراف وی اجتماع کردند. این افراد شامل عمار، مقداد، سلمان، ابوذر، عباده بن صامت، حذیفه بن یمان، ابوالهیثم بن تیهان و براء بن عازب بودند.[35] در کـنار این جـریان بـرخی از هاشمیان نیز در اطراف علی(ع) حـلقه یاران عـلی را شـکل داده بودند که در خانه علی(ع) اجتماع کرده بودند.[36] اختلاف بر سر جانشینی پیامبر(ص) سبب شد تا هیچ کس از بنی هاشم قبل از وفات فاطمه÷ بـا ابـوبکر بـیعت نکند.[37]

گروه دیگری که در تغییر رویکرد صحابه پس از غـدیرخم نـقش داشت، همراهی بخشی از مهاجرین مکه در سقیفه بود.[38] این جریان ـ با این استدلال که ترس از فتنه باعث شد تا جانشینی و حق عـلی(ع) را در اینـ مـورد کنار بگذارند ـ توانستند گزینه مورد نظر خود را به خلافت بـگمارند.

علی(ع) خطاب به ابوبکر ـ پس از انتخاب شدنش فرمود: «آیا در این امر برای ما حـقی نیست؟» و ابـوبکر در جـواب گفت: «بله ولی ترس از فتنه و آشفتگی کار، به این امر اقدام کردم.»[39] در کنار تـلاش های این گـروه، حـضور قبایل در اطراف مدینه نیز در پیشبرد کار مهاجرین در سقیفه بدون تأثیر نبود. مهم ترین این قبایل، قـبیله اسـلم بـود که در بحبوحه بیعت با ابوبکر، وارد مدینه شدند و در حمایت از ابوبکر پیشقدم شدند.[40]

گروه دیگری کـه در تـغییر رویکرد صحابه نقش داشت، انصار ـ در قالب دو گروه اوس و خزرج ـ بودند. انصار که بلافاصله پس از درگـذشت پیامبر(ص) در مـدینه اجتماع کردند، جانشینی حضرت را به شور گذاشتند و پیش از رسیدن مهاجرین به جلسه، بر جانشینی انـصار بـحث داشتند و حتی با سعد بن عباده بیعت کرده بودند، [41] در این تغییر نقش اسـاسی داشـتند. در پایان نـیز، هنگامی که دریافتند که خلیفه از مهاجرین خواهد بود، خواستار بیعت با علی بن ابی طـالب(ع) شـدند که بیعت سریع عمر بن خطاب با ابوبکر بن ابی قحافه جهت اتـمام مـشاجرات، بـه مسئله پایان داد.[42]

بخش دیگری از مسلمانان به ویژه قریش، پس از فتح مکه تلاش داشتند تا با ایجاد فـضایی مـتشتت، بـه اهداف خود دست پیدا کنند. از جمله ابوسفیان به حضرت علی(ع) پیشنهاد کمک نـظامی داد کـه با دستور وی مدینه را از نیروهای نظامی پر کند.[43] در واقع، هدف ابوسفیان، نه حمایت از جانشینی علی(ع) بلکه دستیابی بـه اهـداف قدرت طلبانه خود بود، چنان که امام(ع) خطاب به ابوسفیان فرمود: «ابوسفیان! مدت های دراز بـا اسـلام و مسلمانان دشمنی کردی و ضرری نزدی... و از این کار جـز فـتنه مـنظوری نداری، بخدا برای اسلام جز بدی نـمی خواهی، مـا را به نصیحت تو حاجت نیست».[44]

منافقین نیز گروه دیگـری بـودند که اگرچه در میان خود شخصیت قابل اعتنایی نداشتند، ولی با شرکت فعال در حـوادث پس از غـدیر، در تغییر رویکرد صحابه مهم ترین نقش را ایفـا کردند. این جریان نقش خـود را در این خـصوص در چند مورد انجام داد:

قدرت طلبی بـه مـعنای سیاسی آن: قدرت مهم ترین عاملی بود که منافقین و گروه های دیگر در تلاش برای رسیدن بـه آن از غـدیر گذشتند و به آنچه که واقـع شـد، روی آوردنـد. پس از فتح مکه و هـمراهی گـروه های نفاق، اشراف قریش ـ بـرای نـزدیکی بیشتر در زمینه حضور فعال در صحنه اجتماعی دولت مدینه که در حال توسعه و گسترش بود[45] ـ تـلاش کـردند تا موقعیت خود را در مقابل گروه مـؤمنین و کـسانی که قـرآن بـا عـنوان «السابقون الأولون» نام می برد، تـقویت و تحکیم کنند. بنابراین، اشراف قریش همِّ خود را برای مانع تراشی در به فراموشی سپردن غدیر انـجام دادنـد، زیرا می دانستند که پس از درگذشت پیامبر(ص) و جانشینی کسی مـانند عـلی(ع)، بـاید از هـمان ابـتدا بتوانند از گروهی حـمایت کـنند که آداب و سنن و امتیازات اشراف قبیله ای را باور داشته باشد تا در گردونه نوین قدرت، موقعیت آنان حفظ شـود. اگـر تـلاش های گسترده اشراف قریش برای فشار آوردن بر سـران مـنافقین نـظیر عـبدالله بـن ابـی در سال های اولیه حضور پیامبر(ص) در مدینه،[46] با جایگاه جدید آنان پس از اسلام آوردن و در زمره طلقاء قرار گرفتن تطبیق داده شود، مشخص می شود که آنها برای کسب قدرت حتی تلاش داشتند تا از عـلی(ع) نیز استفاده کنند. اما امام(ع) که از قدرت طلبی آنان اطلاع داشت، از حمایت آنان به منظور قدرت یافتن و نشستن بر جایگاه خلافت خودداری نمود.[47] سران قریش می دانستند که حضور خاندان هاشمی و در رأس آن علی(ع) در ساخت قدرت سیاسی اسـلام بـه معنای حذف کامل آنان و تداوم اجرای عدالت و مساوات در جامعه اسلامی خواهد بود. بنابراین افرادی از قریش همچون سهیل بن عمرو، خالد بن ولید، عکرمه بن ابی جهل و... در حمایت از ابوبکر و استقرار خـلافت وی، تـلاش بسیاری صورت دادند.[48] این تلاش ها چنان بود که مورخینی نظیر زبیر بن بکّار، خالد را به عنوان شیعه ابوبکر معرفی کرده اند.[49]

منافقین در سال های پایانی عمر پیامبر(ص) تـلاش کـردند تا طرح و نقشه قتل پیامبر(ص) را کـه از مـدت ها پیش در سر داشتند، عملی کنند. همچنین، ماجرای مسجد ضرار که بنیان آن بر نفاق و ایجاد و تفرقه و شکاف میان مسلمین قرار داشت،[50] از دیگر اقدامات منافقین بود. این اقدام مـنافقین در راسـتای حذف بنیان هایی بود که در ابتدای حضور اسلام در مدینه استقرار یافته بود. اگر این اقدام منافقین را با تلاش آنان برای نابودی مسلمانان و گفته ابوعامر انصاری ـ از کسانی که به آئین مسیحیت گرویده بـود ـ در یک راسـتا قرار دهـیم،[51] می توان دریافت که در زمینه جانشینی علی(ع) نیز ـ که در غدیر خم در میان اجتماع عظیم حجاج مطرح شد ـ بـی تفاوت ننشسته و اقداماتی را در راستای حذف پایه های حکومت پیامبر(ص) انجام دادند. اگرچه منابع اولیه از هـمراهی مـنافقین با ماجرای سقیفه سخنی نگفته اند، ولی برگزاری آن نشان از عزم کسانی داشت که از وصایای پیامبر(ص) نگران بودند.

سومین عاملی کـه بـاعث فراموشی و یا غفلت از غدیر و تغییر رویکرد صحابه بود، تشکیل اجتماع سقیفه بلافاصله پس از درگـذشت پیامبر(ص) و پیش از دفـن آن حضرت(ص) بـود.[52] عوامل متعددی باعث تشکیل شورا توسط انصار در سقیفه شد. انصار از چیرگی برخی از اصحاب بر سـاختار قدرت هراسان بودند و از طرح و نقشه قبلی برای جانشینی پیامبر(ص) آگاه شده بودند. بنابراین، بـرای خنثی سازی آن در سقیفه، اجتماع عـظیمی را تـشکیل دادند و خواهان انتخاب جانشینی پیامبر(ص) از میان خود شدند. شواهد متعددی حکایت از آن دارد که برای جانشینی خلیفه اول، نقشه و طرح قبلی وجود داشته است. اتحاد سه سردمدار متحد، حضور قبیله اسلم در مدینه، آگاه کردن مـهاجران از سقیفه، آگاهی انصار از طرح قریش، اعتراف خلیفه دوم، ایجاد جو وحشت و خشونت علیه مخالفان، جلوگیری از اعزام سپاه اسامه، جلوگیری از نگارش نامه، انکار رحلت رسول خدا(ص)، حمله به خانه علی(ع)، غصب فدک، حمایت گـسترده بـزرگان قریش از ابوبکر بن ابی قحافه و...[53] کارها و اقداماتی بود که انصار را نگران کرده و در سقیفه تلاش کردند تا مانع این کار شوند.

چهارمین عامل آشفتگی، گسترش شایعات، پس از درگذشت پیامبر(ص) بود در آن ایام عمر بن خـطاب، خـطاب به علی بن ابی طالب(ع) گفت: «منافقان همی گویند که پیغمبر بمرد و پیغمبر نمرده است و پیغمبر زی خدای عزوجل شده است و باز آید.»[54] این عامل در راستای ایجاد فضای بحرانی برای سرپوش گذاشتن به مسئله غـدیر نـیز بـود. نقش منافقین در گسترش شایعاتی از اینـ قـبیل و واکـنش کسانی نسبت به آن در شرایطی که جامعه نیازمند کاهش تنش ها بود، باعث شده بود تا رویکرد صحابه نبست به مسئله غدیر کـمرنگ و حـتی در مـواردی از یادها برود.

منافقین در کنار سایر گروه هایی که تـلاش داشـتند تا پس از پیامبر(ص) نقش کلیدی را در رهبری داشته باشند، به ایجاد فضای پر از رعب و وحشت در جامعه دامن زدند. ایجاد یک سد در برابر مخالفت های احـتمالی از سـوی حـامیان علی(ع) به وسیله قبایل مطیع و همراه، مهم ترین عامل در راه فـراموشی غدیر بود. در مدینه بخش هایی از جامعه که در حمایت از علی(ع) مردّد بودند، با اقداماتی نظیر حضور قبایل اطراف مدینه، بـه بـیعت خـلیفه جدید تن داده و علی(ع) را به فراموشی سپردند.[55]

اقدام دیگری که منافقین در جهت پیشـبرد اهـداف خود انجام دادند، تخریب شخصیت و کتمان فضائل علی(ع) بود.[56] این تخریب شخصیتی، پیش از وفات پیامبر(ص) و درست در ایامی که حـضرت عـازم غـزوه تبوک بود، رخ نمایاند و پس از غدیر نیز ادامه یافت. این مسأله حاکی از آن است که مـنافقین تـلاش پیوسـته ای داشتند تا به آنچه در غدیر انجام شده، تردید روا دارند و حتی به جایگاه والای علی(ع) نـزد پیامـبر شـبهه وارد کنند.[57] هنگامی که پیامبر(ص) از مدینه عازم غزوه تبوک شد، علی(ع) را سرپرست اهل بیت خود در مـدینه نـمود. منافقان که به رهبری عبدالله بن ابی با لشکر پیامبر(ص) بودند، پس از یک منزل بازگشته و تـلاش داشـتند تـا میان پیامبر(ص) و علی(ع) اختلاف بیندازند. آنها به دروغ گفتند: پیامبر(ص) چون از علی(ع) ناراحت است وی را با خود بـه جـنگ نبرده است. این سخن منافقان بر علی(ع) گران آمد و روز بعد جامه جنگ پوشیده و عـازم اردوگـاه پیامبر(ص) شـد.[58] مطابق همین روایت، تعداد منافقانی که به همراه پیامبر(ص) عازم تبوک شده بودند و اردوگاه خود را داشـتند، بـه اندازه سپاهیان اردوگاه پیامبر(ص) بودند. این منافقان با بازگشت خود زمینه ایجاد شکاف در لشـکر پیامبر(ص) را نـیز مـهیا کردند. تأثیر حرکت های منافقین در تغییر موضع و تصمیم مسلمانان در چنین مواردی کاملاً آشکار بود.[59]

از دیگر اقـدامات مـنافقین در راسـتای حذف جانشینی علی(ع) و وصیت غدیر،ادعای فسخ فرمان پیامبر(ص) بود.[60]

از امام بـاقر(ع) روایت شـده که فرمود: «پس از رسول خدا(ص) علیه علی(ع) اتحاد کردند. علی(ع) هم در مقابل آنـان بـا آنچه پیامبر(ص) درباره او فرموده بود و آنچه مردم از پیامبر(ص) شـنیده بـودند، اسـتدلال کرد. آنها نیز کلام علی(ع) را تصدیق کـردند و گـفتند پیامبر(ص) اینها را گفته ولی آن را فسخ کرده و دنیا را برای ما نخواسته است. خداوند برای ما پیامـبری و امـامت را جمع نمی کند. چهار نفر هـم بـر این کلام شـهادت دادنـد کـه عمر، ابوعبیده، معاذ بن جبل و سـالم ـ غـلام ابی حذیفه ـ بودند. بدین ترتیب قضیه را برای عامه مردم مشتبه کردند و مردم آنـان را تـصدیق کردند و با این روش، مردم را به عقب بـرگرداندند و امامت را از جایگاه اصلی اش کـه خـدا قرار داده بود خارج کردند.»[61] این امـر که پیامبر(ص) گفته خود در غدیر را فسخ کرده، با عمل سقیفه و تعیین جانشینی ابوبکر در جـامعه آن روز طـرفدار یافت و کسانی که در دل نسبت بـه جـانشینی عـلی(ع) شبهه داشتند بـه سوی بـیعت با خلیفه جدید رفـتند.

نـتیجه

چنان که از منابع مشخص است، عامل اساسی در تغییر رویکرد صحابه نسبت به مسئله غدیر قـدرت و دسـت یابی به آن، مهم ترین عامل در این امر بـوده اسـت. تقسیم بندی جـریان های مـوجود در مـدینه و مکه نشان می دهد کـه در میان جریان مهاجرین و اتحاد سه گانه: انصار، قبایل موجود در اطراف مدینه، طلقاء و اشراف قریش، منافقین، بـنی هاشم و اجـتماع بنی بیاضه، تنها جریان اخیر در حمایت از امـامت و خـلافت عـلی(ع) در مـورد مـسئله غدیر تا انـدازه زیادی ثـابت قدم بود. حتی جریان اخیر نیز به تدریج دچار ریزش شد و براساس منابع، پس از درگذشت فاطمه÷ امام حـامیان چـندانی در اطـراف خود نداشت که بتواند با تکیه بـر آنـان پس از درگـذشت ابـوبکر، بـر سـریر خلافت بنشیند. تمامی جریان های مورد اشاره، به جز بنی هاشم و اجتماع بنی بیاضه، که در پی قدرت به معنای سیاسی آن بودند با تحت الشعاع قرار گرفتن زیر قدرت جریان اتحاد سه گانه، حـاکمیت جدید را پذیرفتند و آنچه در غدیر واقع شده بود را به فراموشی سپردند. در این میان منافقین که از همان ابتدا تلاش داشتند تا در ساخت قدرت نیز نفوذ پیدا کنند، پس از غدیر اقداماتی صورت دادند که از مهم ترین آنـها، ایجـاد تردید در رابطه پیامبر(ص) و علی(ع) بود. نقش منافقین در چنین مواردی چنان تأثیرگذار بود که برخی از مسلمانان را نیز در خصوص همراهی با پیامبر(ص) در غزوات در شک و تردید قرار می داد.

در کنار فـعالیت و نـقش منافقین در تغییر رویکرد صحابه، تمایلات قدرت طلبانه نیز به این امر کمک کرد و باعث شد تا حتی برخی از حامیان امام(ع) نیز به تدریج به خـلافت ابـوبکر گردن نهند.

منابع و مآخذ

1. قـرآن کـریم.

2. ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، چ 1، 1410 ق.

3. ابن هشام، سیرة النبویه، حققها و ضبطها و شرحها مصطفی السقا، ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، الجزء الرابع، دارالخیر، الطبعه الخامسه، 1414 ق / 2004 م.

4. امـینی نـجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر فـی الکـتاب و السنة و الادب، الجزء الاول، بیروت ـ لبنان، منشورات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1414 ق/ 1994 م.

5. بخاری، ابی عبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری (بحاشیة السندی )، الجزء الاول، الثانی، الثالث، بیروت ـ لبنان، الناشر دار المعرفه، 1990.

6. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق احسان عـباس، مـصدر الکتاب: موقع الوراق، الکتبة الشامله نسخه 3.23.

7. بلعمی، تاریخنامه طبری گرداینده منسوب به بلعمی، ج 1، تصحیح و تحشیه محمد روشن، تهران، نشر نو، 1366.

8. جوهری، ابوبکر احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و فدک، روایه عزالدین بن ابی الحدید، تـحقیق مـحمد هادی امـینی، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، بی تا.

9. چلونگر، محمدعلی، «سیاست یادزدایی از غدیر»، مشکوة، شماره 89، ص 84 ـ 74، زمستان 1384.

10. خطبه پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم، شـرکت فولاد مبارکه، چ 3، 1383.

11. زبیر بن بکّار، الأخبار الموفقیات، تحقیق سامی مکی العـانی، بـغداد، مـطبعه العانی، بی تا.

12. زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، تهران، سمت، 1385.

13. سلیم بن قیس، کتاب سـلیم بـن قیس (اسرار آل محمد(ص))، ترجمه اسماعیل انصاری، قم, علامه، 1413 ق.

14. شبلی نعمانی و سید سلیمان ندوی، فـروغ جـاویدان (سـیرة النبی(ص))، ج 1، ترجمه عبدالمجید مردازهی خاشی، انتشارات فاروق اعظم، چ 1، 1381.

15. طبرسی، مجمع البیان، الجزء الخامس، بیروت، مؤسسه الاعـلمی للمطبوعات، 1415 ق.

16. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری یا «تاریخ الرسل و الملوک»، ج 4، ترجمه ابوالقاسم پاینـده، تهران، نشر اساطیر، چ 5، 1375.

17. عـبدالمقصود، عـبدالفتاح، افضلیت علی(ع)، بی جا، بی تا.

18. ـــــــــــــــ، السقیفه و الخلافه، ترجمه سید حسن افتخارزاده، تهران، نشر آفاق، 1376.

19. مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت(ص) پژوهشی پیرامون خلافت نخستین، ترجمه احمد نمایی، جواد قاسمی، محمد جواد مهدوی و حیدررضا ضابط، ویرایش و تـوضیحات احمد نمایی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چ 4، 1388.

20. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 1، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ 7، 1382.

21. مفید، ابی عبد الله محمد بن محمد بن النـعمان العـکبری البغدادی، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت(ع) لتحقیق التراث دار المفید طباعة، مدینة قم، 1413 ق.

22. منتظرالقائم، اصغر، تاریخ اسلام (تا سال چهلم هجری)، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان و سمت، چ 3، 1386.

23. نـاظمیان فـرد، علی، سقیفه؛ بازتولید سیادت جاهلی، پژوهش های تاریخی (علمی ـ پژوهشی)، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، دوره جدید، س سوم، ش 4 (پیاپی 12)، زمستان 1390، ص 112 ـ 97.

24. ولوی، علی محمد و هدیه تقوی، «سنخ شناسی و تبیین رفتاری صحابه پیامبر(ص) در غزوه تبوک بـراساس سـوره توبه»، پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، س 45، ش 1، بهار و تابستان 1391، ص 129 ـ 113.

25. یعقوبی، ابن واضح احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج 2، ترجمه محمدابراهیم آیتی, تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ 9، 1382.

پی نوشت ها

[1] بـخاری، صحیح بخاری، ج 2، ص 301 ـ 299‌ و ج 3، ص 86‌ .

[2] مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص) پژوهشی پیرامون خلافت نخستین، ص 60 ـ 33.

[3] چلونگر، سیاست یادزدایی از غدیر، ص 82 ـ 74.

[4] ولوی و تقوی، سنخ‌شناسی‌ و تبیین‌ رفتاری صحابه‌ پیامبر(ص) در غزوه تبوک براساس سوره تـوبه، ص 120 ـ 21.

[5] بـخاری، صحیح بخاری، ج 3، ص 202.

[6] وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ. (بقره (2): 8)

[7] «یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمـَا ‌ ‌یَخـْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ‌» (بقره‌ (2): 9)؛ «إِذَا‌ جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ‌ لَرَسُولُ‌ اللَّهِ‌ وَاللَّهُ یَعـْلَمُ إِنـَّکَ لَرَسـُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ». (منافقون (63): 1)

[8] «یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشـْعُرُونَ‌ * فِی‌ قُلُوبِهِمْ‌ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا‌ کَانُوا‌ یَکْذِبُونَ» (بـقره (2): 10 ـ 9)؛ «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفـَرُوا فـَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ» (منافقون (63): 3)؛ «وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ‌ وَالَّذِینَ‌ فِی‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا». (احزاب (33‌): 12)

[9] وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ. (بقره (2): 11)

[10] وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا‌ کَمـَا‌ آمَنَ‌ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ‌ لَا‌ یَعْلَمُونَ. (بقره (2): 13)

[11] وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ‌ إِنَّمَا‌ نَحْنُ‌ مُسْتَهْزِئُونَ. (بقره (2): 14)

[12] مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نـَارًا فـَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ‌ ذَهَبَ‌ اللَّهُ‌ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یُبْصِرُونَ. (بقره (2): 17)

[13] اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ‌ جُنَّةً فـَصَدُّوا عـَنْ سَبِیلِ‌ اللَّهِ‌ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌. (منافقون‌ (63): 2)

[14] هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسـُولِ اللَّهِ حـَتَّى یَنْفَضُّوا‌ وَلِلَّهِ‌ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ‌ لَا‌ یَفْقَهُونَ‌. (منافقون (63): 7)

[15] «إِذْ‌ یَقُولُ‌ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینـَ فـِی قـُلُوبِهِمْ‌ مَرَضٌ‌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِینُهُمْ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (انفال (8): 49)؛ «یَقـُولُونَ‌ لَئِنـْ‌ رَجـَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا‌ الْأَذَلَّ‌ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ‌ وَلِرَسُولِهِ‌ وَلِلْمُؤْمِنِینَ‌ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ‌» (منافقون (63): 8)؛ «وَإِذْ قَالَتْ طـَائِفَةٌ مـِنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ‌ مِنْهُمُ‌ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عـَوْرَةٌ وَمـَا‌ هـِیَ‌ بِعَوْرَةٍ‌ إِنْ‌ یُرِیدُونَ‌ إِلَّا فِرَارًا * وَلَوْ‌ دُخِلَتْ‌ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تـَلَبَّثُوا بـِهَا إِلَّا یَسِیرًا» (احزاب (33): 14 ـ 13‌)؛ «لَئِنْ‌ لَمْ‌ یَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ‌ فِی‌ الْمـَدِینَةِ‌ لَنـُغْرِیَنَّکَ‌ بـِهِمْ‌ ثُمَّ‌ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا». (احزاب (33): 60)

[16] ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج 2، ص 65 .

[17] طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 36 ـ 1231.

[18] Contextual.

[19] ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج 2، الجـزء الرابـع، ص 189 ـ 91؛ مسعودی، مروج‌ الذهب و معادن الجوهر، ج 1، ص 645 .

[20] ابن‌هشام، السـیرة النـبویه، ج 2، الجزء الرابع، ص 190.

[21] Textual.

[22] مفید، الارشاد، ج 1، ص 12 ـ 9.

[23] همان.

[24] احزاب (33): 12 ـ 11.

[25] زرگری‌نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص 474.

[26] بخاری، صحیح‌ بخاری، ج 3، ص 202؛ ابـن‌سعد، طـبقات الکـبری، ج 2، ص 65 .

[27] همان، ص 165 ـ 66 .

[28] طبری، تاریخ طـبری، ج 4، ص 1231؛ ابـن‌هشام‌، السیرة‌ النبویه‌، الجزء الرابع، ص 128 ـ 36؛ ولوی و تقوی، سنخ‌شناسی و تبیین رفتاری صحابه پیامبر(ص) در غزوه تبوک براساس‌ سوره‌ توبه‌، ص 120 ـ 21. منافقان دو دسته بودند: یک دسته کسانی بودند که تظاهر به همراهی‌ کرده‌ و در غزوه تبوک به شکل‌های مـختلف در تـلاش برای ضـربه‌زدن به مسلمانان برآمدند‌. دسته‌ دوم‌، در مدینه مانده و با نقشه‌های خراب‌کارانه و توطئه‌آمیز چون ساخت مسجد ضرار به تـقابل عملی‌ با‌ اسلام پرداختند. (همان، ص 123 به نقل از: طبرسی، مجمع البیان، الجـزء الخـامس، ص 65‌)

[29] ابـن‌سعد‌، طبقات‌ الکبری، ج 2، ص 38.

[30] سوره منافقون؛ زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص 474.

[31] متن کامل خطبه‌ غدیر‌: خطبه پیامـبر اکرم(ص) ‌ ‌در غـدیر خم، 1383؛ بلاذری، انساب الاشرافف ج 1، ص 289؛ ابن‌هشام در‌ خصوص‌ این‌ واقعه تنها به ذکر این فرموده پیامبر(ص) در حـق عـلی(ع) بـسنده کرده است: «ایها الناس، لا تشکوا‌ علیاً‌، فوالله‌ إنه أخشن فی ذات الله، أو فی سبیل الله، من أن یشکی‌». (ابن‌هشام‌، السـیرة النبویه، الجزء الرابع، ص 190)

[32] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 508؛ سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ص 147.

[33] امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، ج 1، ص 27.

[34] ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج 2، الجزء الرابع، ص 190.

[35] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 524‌؛ مفید‌، الارشاد، ج 1، ص 9؛ جوهری، السقیفه و فـدک، ص 46؛ عـبدالمقصود، السـقیفه و الخلافه، ص 281.

[36] طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 1335.

[37] مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 1، ص 657.

[38] مستوفی هـروی، تـرجمه کتاب‌ الفتوح‌؛ عبدالمقصود، افضلیت علی(ع).

[39] بلاذری، انساب الأشراف، ج 1، ص 251؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجـوهر، ج 1، ص 657 .

[40] مـفید، کتاب الجمل، ج 1، ص 66 .

[41] طبری، تاریخ طـبری، ج 4، ص 1328.

[42] بـلعمی، تاریخنامه طـبری، ج 1، ص 340‌ ـ 339‌.

[43] طـبری، تـاریخ طبری، ج 4، ص 1336.

[44] همان.

[45] سلیم بن قیس، اسرار‌ آل‌ محمد(ص)، ص 133.

[46] ابی داوود، سنن ابی داوود، سیره‌ النبی‌؛ شبلی‌ نعمانی، فـروغ جـاویدان (سیره النبی)، ج 1، ص 51.

[47] مسعودی‌، مـروج‌ الذهـب و معادن الجوهر، ج 1، ص 656؛ طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 1336.

[48] منتظرالقائم، تاریخ اسلام (تا سال‌ چهلم‌ هجری)، ص 266.

[49] زبیر بن بکّار‌، اخبار‌ الموفقیات، ص 581‌.

[50] توبه (9): 13.

[51] شبلی نـعمانی، فـروغ جاویدان (سیره النبی)، ج 1، ص 564.

[52] بلعمی، تاریخنامه طبری، ج 1، ص 332.

[53] منتظرالقائم، تاریخ اسلام (تا سال‌ چهلم‌ هجری)، ص 263 ـ 261؛ مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص) پژوهشی پیرامون خلافت نخستین، ص 33 ـ 28.

[54] بلعمی، تاریخنامه طبری، ج 1، ص 330.

[55] چلونگر، سیاست یادزدائی از‌ غـدیر، ص 76.

[56] هـمان.

[57] ابن‌هشام، السیره النبویه، الجزء الرابع، ص 128.

[58] بلعمی، تاریخنامه طبری، ج 1، ص 285.

[59] طبری، تاریخ طبری، ج 4، 1237 ـ 1234‌.

[60] چلونگر‌، سیاست‌ یادزدایی از غدیر، ص 77.

[61] سلیم بن قیس‌، اسرار‌ آل‌ محمد(ص)، ص 223‌ ـ 222‌.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان