ماهان شبکه ایرانیان

تحلیل شخصیت ایمانی حضرت عباس علیه السلام بر اساس زیارتنامه ایشان

حضرت ابوالفضل العباس(ع) فـرزند امـیرمؤمنان علی(ع) در چهارم شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه از امّ البنین، دختر حزام بن خالدبن ربیعه بن عامربن کلاب بن ربیعه بن عامربن صعصعه متولد شد

تحلیل شخصیت ایمانی حضرت عباس علیه السلام بر اساس زیارتنامه ایشان

1. مقدمه

حضرت ابوالفضل العباس(ع) فـرزند امـیرمؤمنان علی(ع) در چهارم شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه از امّ البنین، دختر حزام بن خالدبن ربیعه بن عامربن کلاب بن ربیعه بن عامربن صعصعه متولد شد. از همان ابتدای حیات شریفش نور ایمان را از پدر بزرگوارش دریـافت نموده و در ظلّ هدایت دو برادر معصومش، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پرورش یافت و علوم و اسرار الهی را مستقیماً از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) آموخت.

در طی 34 سال عمر گرانبارش گوهر ایمان به خدا را چنان در وجود خود پرورشـ داد کـه آثـار اخلاقی و عملی آن را با زیباترین جـلوه هایش در سـلوک مـؤمنانه خویش متجلی ساخته به نوعی که همگان، زبان به تحسین او گشوده و او را به لقب هایی با مضامین بلند و پرمعنا آراستند که هر کـدام بـیانگر بـخشی شخصیت ایمانی ایشان می باشد.

ولایت پذیری و اطاعت عباس(ع) او را بـسان تـکیه گاهی محکم و مورد اعتماد امام زمانش ساخته بود به گونه ای که هنگام شهادتش، امام حسین (ع) فرمود:«الان انکسر ظهری و قلّت حـیلتی»(ابـومخنف، 1417: 194) اکـنون پشتم شکست و چاره ام کم شد.

حضرت عباس (ع) جزء معدود امـام زادگانی است که امام معصوم سفارش به زیارت ایشان نموده و متن زیارتنامه برای ایشان القا نموده است. زیارتنامه حـضرت عـباس(ع) از اسـتوارترین متون زیارتی است، که از امام صادق (ع) روایت شده است. محدث بـزرگ سـده چهارم، جعفربن محمدبن قولویه(متوفای 369ه) این زیارت را نقل کرده است و در مقدمه کتابش شهادت داده که از هیچ راوی غـیر ثـقه روایـت نمی کند. این زیارتنامه توسط دیگر محدثین بزرگ شیعه از جمله شیخ مفید(336 -413 ه) در کـتاب«مـناسک المـزار» و نیز شیخ طوسی(متولد 385ه) در کتاب «تهذیب الاحکام»که جزو کتب اربعه شیعه است و هـمچنین در کـتاب«مـصباح المتهجد و سلاح المتعبد» روایت شده و محدثین قرون بعد مانند ابن المشهدی در کتاب «المزار الکبیر» و فـیض کـاشانی در کتاب«وافی»و علامه مجلسی در کتاب های «ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار»، «بحارالانوار»، «زادالمـعاد» و مـحدث قـمی در «مفاتیح الجنان» این زیارتنامه را نقل کرده اند. این زیارتنامه، سندی قابل اعتماد در مورد قمر بـنی هـاشم محسوب می شود که در آن امام صادق(ع) ابعاد شخصیت ایمانی حضرت ایشان را برشمرده است. در ایـن نوشتار بـرآنیم تا با تحلیل فرازهایی از این زیارت نامه ابعاد شخصیت ایمانی حضرت عباس (ع) را بررسی نماییم.

2. مـتن زیـارت نامه

حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَینِ الْعَسْکرِی بـِالْعَسْکرِ عـَنِ الْحـَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ مَهْزِیارَ عَنْ أَبِیهِ عَلِی بْنِ مَهْزِیارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیرٍ عـَنْ مـُحَمَّدِ بـْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی قَالَ قَالَ الصَّادِقُ (ع) إِذَا أَرَدْتَ زِیارَةَ قَبْرِ الْعَبَّاسِ بـْنِ عـَلِی (ع) وَ هُوَ عَلَی شَطِّ الْفُرَاتِ بِحِذَاءِ الْحَائِرِ [الْحَیرِ] فَقِفْ عَلَی بَابِ السَّقِیفَةِ وَ قُلْ:

سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مـَلَائِکتِهِ الْمـُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الزَّاکیاتِ الطَّیبَاتِ فِیمَا تَغْتَدِی وَ تـَرُوحُ عـَلَیک یا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ. أَشْهَدُ لَک بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفـَاءِ وَ النصِیحَةِ لِخـَلَفِ النَّبِی الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِی الْمـُبَلِّغِ وَ الْمـَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ.فَجَزَاک اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ ص أَفْضَلَ الْجـَزَاءِ بـِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ- فَنِعْمَ عـُقْبَی الدَّارِ لَعـَنَ اللَّهُ مـَنْ قـَتَلَک وَ لَعـَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّک وَ اسْتَخَفَّ بـِحُرْمَتِک وَ لَعـَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَینَک وَ بَینَ مَاءِ الْفُرَاتِ أَشْهَدُ أَنَّک قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ أَن اللَّهـَ مُنْجِزٌ لَکمْ مَا وَعَدَکمْ جِئْتُک یا ابـْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَافِداً إِلَیکمـْ وَ قـَلْبِی مُسَلِّمٌ لَکمْ وَ أَنَا لَکمْ تـَابِعٌ وَ نصْرَتِی لَکمْ مُعَدَّةٌ - حَتَّی یحْکمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیرُ الْحاکمِینَ فَمَعَکمْ مَعَکمْ لَا مَعَ عَدُوِّکمْ إِنی بـِکمْ وَ بِإِیابِکمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِمَنْ خـَالَفَکمْ وَ قـَتَلَکمْ مـِنَ الْکافِرِینَ قَتَلَ اللَّهـُ أُمـَّةً قَتَلَتْکمْ بِالْأَیدِی وَ الْأَلْسُنِ- ثـُمَّ ادْخـُلْ وَ انْکبَّ عَلَی الْقَبْرِ وَ قُلِ: السَّلَامُ عَلَیک أَیهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمـُؤْمِنِینَ وَ الْحـَسَنِ وَ الْحُسَینِ ع السَّلَامُ عَلَیک وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بـَرَکاتُهُ وَ رِضـْوَانُهُ وَ عَلَی رُوحـِک وَ بـَدَنِک أَشـْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّک مـَضَیتَ عَلَی مَا مَضَی عَلَیهِ الْبَدْرِیونَ- الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمـُبَالِغُونَ فـِی نُصْرَةِ أَوْلِیائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فـَجَزَاک اللَّهـُ أَفـْضَلَ الْجـَزَاءِ- وَ أَکثـَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجـَزَاءِ وَ أَوْفـَی جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَی بِبَیعَتِهِ - وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّک قَدْ بَالَغْتَ فِی النصِیحَةِ وَ أَعـْطَیتَ غـَایةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَک اللَّهُ فِی الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحـَک مـَعَ أَرْوَاحـِ الشـُّهَدَاءِ وَ أَعـْطَاک مـِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا- وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِکرَک فِی عِلِّیینَ وَ حَشَرَک مَعَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً أَشْهَدُ أَنَّک لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکلْ وَ أَنَّک مَضَیتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مـِنْ أَمْرِک- مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیینَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَینَنَا وَ بَینَک وَ بَینَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِیائِهِ فِی مَنَازِلِ الْمُخْبِتِینَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(ابن قولویه، 1356: 256)

3. مفهوم شناسی ایمان

ایمان از ریشه «امن»، به معنای رساندن خود یا دیگـری، بـه امنیت یا گرویدن یا در امان گرفتن است و در اصطلاح اسلام، ایمان، تصدیق به خدا و پیامبران و ملائکه و جهان دیگر است. (طبرسی، 1372، ج1: 120).

ایمان باوری است که به قلبها گره می خورد. امام صادق(ع) در این مـورد مـی فرماید:«...إِنَّ الْإِیمَانَ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوب... » (کلینی،1407، ج 2: 26)ایمان چیزی است که در قلبها فرو رفته، استوار و ثابت باقی بماند.

و نیز در جواب مـردی کـه از تفاوت «ایمان»و «اسلام» پرسید، فـرمودند:«الْإِسـْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیهِ النَّاسُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءُ الزَّکاةِ وَ حِجُّ الْبَیتِ وَ صِیامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فـَهَذَا الْإِسـْلَامُ...»(کلینی، 1407،ج2: 24) اسلام همان ظـاهری اسـت که مردم به آن می پردازند و آن عبارت است از: گواهی به«لااله الّا الله وحده لاشریک له» و«أنّ محمّداً عبده و رسوله» و به پای داشتن نماز و دادن زکات و حج به جا آوردن و ماه رمضان را روزه گرفتن، این اسلام اسـت.

امـام(ع) در ادامه فرمودند:«الْإِیمَانُ مَعْرِفَةُ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ یعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ کانَ مُسْلِماً وَ کانَ ضَالًّا»(کلینی، 1407،ج2: 24) ایمان معرفت این امر است پس اگر کسی به آن اقرار کـند و مـعرفت این امـر را نداشته باشد، مسلمان است و گمراه.

هنگامی که از علی(ع) درباره اسلام و ایمان پرسیده شد، فرمود: «أَمَّا الْإِیمَانُ فـَالْإِقْرَارُ بِالْمَعْرِفَةِ وَ الْإِسْلَامُ فَمَا أَقْرَرْتَ بِهِ وَ التَّسْلِیمُ وَ الطَّاعَةُ لَهُمْ» ایمان اقرار بـه مـعرفت اسـت، و اسلام همان است که به آن اقرار کرده ای و تسلیم و اطاعت از ایشان (پیامبر و أئمه(ع) و در ادامه فرمود «مَنْ عَرَّفَهُ اللَّهُ نفْسَهُ وَ نبِیهُ وَ إِمَامَهُ ثُمَّ أَقَرَّ بِطَاعَتِهِ فَهُوَ مؤمن» (هلالی، 1405،ج2: 610) هر کس که خداوند خود را و پیامبر و امامش را بـه او بـشناساند و او اقـرار به اطاعت آنان کند مؤمن است.

با توجه به این مطالب معلوم می گردد کـه اسلام آوردن، شهادتین را بر زبان جاری کردن است اما ایمان، معرفت پیدا کردن بـه آن است به عبارت دیـگر ایـمان یعنی اسقرار معرفت به یگانگی خدا و نبوت پیامبر(ص) و ولایت أئمه(ع) و عمل به دستورات آنها. از این رو در روایات آمده که هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست. مؤمن در واقع موضوعات اعتقادی خـود را از شک و تردید که آفت اعتقاد است امنیت بخشیده است. (طباطبایی، 1385، ج1: 86) براین اساس مؤمن کسی است که با دلبستگی و تسلیم به متعلَّق ایمانش که همان معرفت به یگانگی خدا و نبوت پیامبر(ص) و ولایـت أئمـه(ع) و عمل به دستورات آنهاست، آن را از نا امنی و اضطراب ایمن می دارد.

قرآن نیز ایمان خالصانه را مایه ایمنی افراد معرفی می کند:«الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِک لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مـُهْتَدُونَ» (انعام: 82) کسانی که ایمان آورده اند و ایمان خویش را به شرک نمی آلایند، ایمنی از آن آنان است و ایشان هدایت یافتگانند.

این ایمان می تواند دارای مراتب و درجاتی باشد، زیرا گاه پیش می آید که انسان بـه چـیزی اعتقاد پیدا می کند و فقط آثارش بر آن مترتّب می شود و گاهی این عقیده شدّت پیدا می کند و به پاره ای از لوازم آن هم ایمان پیدا می کند و زمانی از این هم شدیدتر می شود و به تمام لوازم آن عقیده مند مـی شود. در نتیجه مـؤمنان هم بر طبق درجات ایـمان، طـبقاتی دارند. (طباطبایی،1385، ج1: 86)

امام صادق(ع) تنها در یک جمله مراتب ایمان را روشن ساخته است: «الْإِیمَانُ هُوَ الْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ وَ عَقْدٌ فِی الْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکان» (کـلینی، 1407،ج2: 27) ایمـان اقـرار به زبان و اعتقاد به قلب و عمل به ارکان اسـت. سـپس امام(ع) روشن می سازد که گاهی انسان، مسلمان است بدون اینکه مؤمن باشد، این همان مرحله«الْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ» می بـاشد کـه مـمکن است مسلمان مرتکب گناه هم شود ولی در مسلمانی خود باقیست کـه با توبه و استغفار به خانه ایمان باز می گردد. در مرتبه بالاتر ایمان، یعنی «عَقْدٌ فِی الْقَلْبِ»، همان است کـه قـبلا بـیان شد، «...إِنَّ الْإِیمَانَ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوب...» (کلینی،1407، ج 2: 26) ایمان در قـلب هـا فرو رفته، استوار و ثابت گشته است زمانی که ایمان از این هم افزونتر گردد و به بالاترین مـرتبه خـود بـرسد، برکات و آثار آن در افعال انسان با اعضا و جوارح او نمایان می گردد. این هـمان مـرتبه «عـَمَلٌ بِالْأَرْکان » است؛ لذا فرازی از دعای عارفانه امیرالمؤمنین(ع) که به کمیل آموختند چنین است که:

«یا رَبِّ قـَوِّ عـَلَی خِدْمَتِک جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَی الْعَزِیمَةِ جَوَانِحِی»(طوسی، 1411، ج2: 849) ای پروردگارم! اعضایم را در راه خدمتت نیرو بخش و دلم را بر عـزم و هـمّت محکم کن.

ایمان واقعی و کامل؛ شیوع پیدا کردن تسلیم عبودی در کلیه اعمال و افـعال انسان اسـت یا تعمیم حالت تسلیم به تمام احوال و افعال بنده و نفوذ آن در جمیع شئون می بـاشد. (طـباطبایی، 1386، ج2: 139-142).

احادیثی که در این زمینه از أئمه (ع) رسیده است نیز حکایت از رتبه بندی ایمان دلالت دارد. در کافـی روایـتی اسـت که امام صادق(ع) در جواب ابی عمرو زبیری که پرسیده: من نقصان ایمان و تمامیت آن را فهمیدم، اینک بـفرمایید این زیادت ایمـان از کجا است؟ فرموده است: از آیه شریفه"وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یقُولُ أَیکمْ زادَتـْهُ هـذِهِ إِیمـاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجـْسِهِمْ"... این آیه ایمـان کدامـیک از شما را زیاد کرد؟ اما کسانی که ایمان دارند، آیه ایمانشان را زیاد کند و شادمانی کنند. اما کسانی که بـیماری دل دارند، پلیدی روی پلیدیشان بیفزاید (توبه: 125) و نیز آیه شریفه"نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هـُدی" مـا داستانشان را بحق برای تو گزارش می دهیم: آنها جوانانی بودند که بپروردگار خود ایمـان آوردند و بر هدایتشان افزودیم (کهف: 12)، چون اگر ایمـان، کمـ و زیاد و تـمامیت و نقصان نمی داشت، دیگر ایمان هیچ کس از کسی زیادتـر نمی شد، و مردم همه از برخورداری از این نعمت یکسان می شدند و اصولا مردم همه یکسان می شدند و برتری ها هـمه از مـیان می رفت. آری، به خاطر همین تـمامیت ایمـان است که مـؤمنین داخـل بـهشت می شوند و بخاطر زیادی آن است که درجات مؤمنین در نزد خـدا مختلف می گردد و بهخاطر نداشتن آن، کسانی که در تحصیلش کوتاهی کرده اند به جهنم می روند (کـلینی، 1369، ج3: 62).

4. تـحلیل فراز های منتخب

1/4- عبد صالح

در فـرازی از این زیارت نامه آمـده: السـَّلَامُ عَلَیک أَیهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ.... امـام صـادق(ع) می فرماید: سلام بر توای بنده صالح.

به تصریح قرآن کریم هدف از خلقت انسان بـندگی خداوند دانسته شده است:

«وَ مـا خـَلَقْتُ الْجـِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ»(ذاریـات: 56) مـن جن و انس را نیافریدم مـگر بـرای اینکه عبادتم کنند.

انسانها در دنیا مورد آزمایش «عبد بودن» قرار می گیرند که تـمرین بـندگی نموده، در برابر دستورات الهی مطیع مـحض بـاشند. مقام بـندگی، مـقام بـس رفیع و بلندی است کـه هر کسی را توان رسیدن به آن نیست. انسانی که دارای ذاتی پاک و شخصیتی دور از هر گونه زشتی و کـژی بـاشد، «عبد صالح» و بنده نیکو می گـویند(فـخّار، 1388: 359).

در ایـن فـراز از زیـارت نامه حضرت عـباس(ع) عـبد صالح خطاب می شود. مقام عبد صالح بودن از مقامات ویژه انبیاء الهی است که قرآن کـریم انبیاء را بـا این وصف ستوده است:

«ضَرَبَ اللّهُ مـَثَلاً لِلَّذیـنَ کـَفَرُوا امـْرَأَتَ نوحٍ وَ امـْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ»(تحریم: 10) خدا برای کافران زن نوح و زن لوط را مثال آورد که تحت (فرمان) دو بنده صالح ما بودند.

یا در آیات دیگری انبیاء الهی را به صـالح بودن وصف نموده است:

«وَ تِلْک حُجَّتُنَا ءَاتَینَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ إِنَّ رَبَّک حَکیمٌ عَلِیمٌ. وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ کلاًّ هَدَینَا وَ نُوحًا هَدَینَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّیتِهِ دَاوُدَ وَ سـُلَیمَنَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسی وَ هَرُونَ وَ کذَالِک نجَزِی الْمُحْسِنِین. وَ زَکرِیا وَ یحَیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کلُ مِّنَ الصَّالِحِینَ»(انعام 83-85)

«این برهان ما بود، که آن را به ابراهیم تلقین کردیم در برابر قومش. هر که را بخواهیم به درجاتی بالا می بریم. هر آینه پروردگار تـو حـکیم و داناست. و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همگی را هدایت کردیم. و نوح را پیش از این هدایت کرده بودیم و از فرزندان ابراهیم داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم. و نیکوکاران را این گونه جزا دهیم. و زکریا و یحـیی و عـیسی و الیاس، که همه از صالحان بودند. »

براساس هـمین مـقام والای عبد صالح است که انبیاء الهی از خداوند در خواست داشتند که خودشان و فرزندانشان در زمره صالحین قرار گیرند. قرآن از زبان حضرت ابراهیم(ع) حکایت میکند:

«رَبِّ هـَبْ لی حـُکْماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ»(شعرا: 83) خـدایا بـه من دانش بخش و مرا به صالحان ملحق کن.

حضرت سلیمان (ع) نیز دعا می کند:

«وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِک فِی عِبَادِک الصَّالِحِینَ»(نحل: 19)

و مرا به رحمت خود در زمره بندگان صالحت داخل کن.

بـه جـهت مقام والای ایمانی بندگان صالح است که روزی سرانجام بندگان صالح، زمین را به ارث خواهند برد:

«وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ» (الأنبیاء: 105) و ما در زبور- پس از تورات - نوشته ایم که این زمـین را بندگان صـالح من به میراث خواهند برد.

حال سوال این است راز قرار گرفتن در زمره بندگان صالح چیست؟ از منظر قرآن کـریم ایمان به خدا و روز قیامت و امر به معروف و نهی از منکر و شتاب در خـیرات از مـهمترین ویـژگی های صالحین شمرده شده است:

«یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخـَیْرَاتِ وَأُوْلَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ» (آل عمران: 114) آنان به خدا و روز قیامت ایمان دارند و امر به معروف و نهی از مـنکر مـی کنند و در کارهای خیر شتاب می ورزند و آنان از افراد صالح و شایسته هستند.

یا در آیه ای دیگر ایمان به خـدا و عمل صالح را کلید ورود در زمره صالحان دانسته است:

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فـِی الصَّالِحینَ (العنکبوت: 9) کسانی را کهـ ایمـان آوردند و کردارهای شایسته کردند در زمره صالحان در آوریم.

با توجه به مفاد آیاتی که گذشت و سایر آیات قرآن کریم این نکته به دست می آید که مهمترین شاخصه عبد صالح بودن ایمان به خـداوند، رسول و ولی او و اطاعت از آنها و عمل صالح مطابق با این ایمان می باشد. حضرت عباس (ع) مصداق بارز این آیات می باشد. چراکه تعبیراتی که امام صادق (ع) در زیارت نامه ایشان به کار می بـرند، گـواه صادقی بر این مدعاست. در ادامه خطاب " أَیهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ " حضرت می فرماید: "الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ(ع)..." اطاعت از خداوند، رسول خدا و امام زمان خود مهمترین عمل صالح اسـت. زیـرا پیامبر(ص) در حدیثی فرمود: «فَالْعَمَلُ الصَّالِحُ طَاعَةُ الْإِمَامِ وَلِی الْأَمْرِ وَ التَّمَسُّک بِحَبْلِه»(مجلسی، 1403،ج22: 477) عمل صالح اطاعت از امام و ولیّ امر است و چنگ زدن به ریسمان او.

حضرت عباس(ع) پیرو راستین ولیّ امر خدا، سـیدالشهدا (ع) بـود و از رهگذر این پیروی به جایگاه صالحان در کنار انبیا و صدیقان و شهیدان راه یافت.

امام سجاد(ع) عمویش عباس (ع) را اینگونه توصیف فرموده است:

«کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیرة صلب الإیمان و جاهد مـع أبـی عـبد اللّه الحسین علیه السلام و أبلی بـلاء حـسنا، و مـضی شهیدا»(ابن حیون، 1409، ج3: 184) عمویم عباس، بینش و بصیرتی تیز و عمیق، ایمانی محکم و استوار داشت.همراه برادرش امام حسین(ع) جهاد کرد و به خـوبی از عـهده آزمـایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت.

در حدیث فوق امـام سـجاد (ع) حضرت عباس (ع) را دارای ایمانی محکم و استوار می داند که توانست از امتحان الهی سر افراز بیرون بیاید. همین ایمان محکم و اسـتوار قـمر بـنی هاشم است که تسلیم محض امام حسین (ع) شد و خیر خـواه ایشان بود و وفاداری خویش را به برادر تا لحظه آخر عمر به اثبات رساند. کما اینکه در ابتدای زیارت حـضرت عـباس(ع) ایـنگونه ایشان را خطاب می کنیم:

أَشْهَدُ لَک بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النبِی الْمـُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِی الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ... (ابن قولویه، 1356: 256) من گواهی می دهم که حضرتت مقام تـسلیم و تـصدیق و وفـاداری و خیرخواهی را نسبت به امام حسین(ع) آن امام مظلوم و جورکشیده از ظالمان، فرزند پیامبر اکـرم(ص) و سـبط بـرگزیده رسول و رهبر دانای خلق و وصی پیامبر و رساننده حکم خدا (و ارکان حقایق دین) به خـلق، در حـد کـمال داشتی.

با توجه به این فقره از زیارت نامه می توانیم جلوه های ایمان حضرت عباس (ع) را کـه او را شـایسته عبد صالح بودن نمود، بر شمرد:

الف:تسلیم امام بودن

تسلیم، رضا دادن بـه حـکم قـضا، و استقبال از تقدیر با خشنودی و رضایت است و نشانه تلاش و استقامت بنده و عدم دگرگونی ظاهری و بـاطنی در هـنگام نزول باها و مصائب و اطاعت از اوامر و نواهی خداوند، بدون شکوه یا شکایت است(مـیر سـید شـریف، 1412: 25).

در احادیث ائمه(ع) «تسلیم امر الهی» یکی از مولفه های ایمان حقیقی شمرده شده است:

از پیامبر اکـرم(ص) در مـورد حقیقت ایمان سؤال شد، فرمود: «الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِأَمـْرِ اللَّهِ».(بـرقی، 1371،ج1: 226)

در روایت امام رضا(ع) تسلیم یکی از ارکان ایمان دانسته شده است: «الْإِیمَانُ أَرْبَعَةُ أَرْکانٍ: التَّوَکلُ عـَلَی اللَّهـِ عـَزَّ وَ جَلَّ، وَ الرِّضَا بِقَضَائِهِ، وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ، وَ التَّفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ».(کلینی،1407،ج2: 56).

حضرت عباس(ع) در بـرابر قـضای الهی و همراهی ولیّ خدا تسلیم محض شد و در این راه جان خویش را اهدا نمود. این جزء از ایمان راسـخ بـر نمی خیزد.

ب: تصدیق

تصدیق، تأیید قلبی وحدانیت خدا و اولیاء اوست و گاهی بـه جـای ایمان به کار می رود. هنگامی که از امـام بـاقر (ع) در مـوردآیه«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (آل عمران: 19) سـوال شـد، فرمود:

 «التسلیم لله و لأولیائه و هو التصدیق، و قد سمی الله الإیمان تصدیقا»(قمی،1404،ج1: 99)

امیرالمؤمنین علی(ع)نیز تـصدیق را از مـراتب بالای ایمان می دانند:

قال أَمـِیرِ الْمـُؤْمِنِینَ (ع)«لَأَنْسُبَنَ الیـَوم الْإِسـْلَامَ نسْبَةً لَمْ ینْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی- وَ لَا ینْسُبْهَا أَحـَدٌ بـَعْدِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ، وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیقِینُ، وَ الْیقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ، فَالتَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقـْرَارُ، وَ الْإِقـْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ، وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ- وَ الْمُؤْمِنُ مَنْ أَخـَذَ دِینَهُ عَنْ رَبِّهِ- إِن الْمـُؤْمِنَ یعْرَفُ إِیمَانُهُ فِی عَمَلِهِ». (قـمی، 1404،ج 1: 100) امروز اسلام را چنین توصیف کنم که کسی پیش از من نکرده باشد و پس از من نیز کـسی جز همانند آن نیاورد: اسلام تـسلیم اسـت و تـسلیم یقین و یقین تـصدیق اسـت و تصدیق اقرار و اقرار ادا اسـت و ادا ء هـم همان عمل است . مومن کسی است که دینش را از پروردگارش بگیرد. همانا ایمان مومن از راه عـملش شـناخته می شود.

ابوالفضل العباس بن علی (ع) مـصداق کـامل این روایـت عـلوی اسـت. چرا که با تـسلیم و تصدیق به امام حسین(ع) یقین و باور خود به خداوند را نشان داد و با آنچه در عمر خویش بـویژه در واقـعه کربلا انجام داد، گوشه ای از اقرار و عمل تـابناک خـود را بـه نمایش گـذاشت و از این رهگذر بـه اوج والاتـرین مقام ایمانی دست یافت.

ج: وفا

رسم وفا و ماندن را فقط باید از عباس(ع) آموخت او که به حق بـا امـام خـویش وفادار بود و تنها شهادت بود که بـین او و امـامش فـاصله انداخت. طـبق نقل مورخین او همه جا با حسین (ع) بود و هر سو که آن حضرت می رفت عباس نیز روان می شد تا وقتی که به شهادت رسید. چون غروب تاسوعا رسید ابوالفضل العباس بـه اتفاق برادرانش امان نامه شمر و ابن ابی المحل (برادرزاده ام البنین) را رد کرد. عباس پس از سخنان شمر که از آن حضرت و برادرانش خواسته بود تا حسین(ع) را ترک کنند، گفت: «لعنت بر تو و بر امـان نامه تو، آیا ما در امان باشیم و پسر رسول خدا در امان نباشد؟» یا «امان خدا بهتر از امان عبیدالله است»(ابومخنف، 1417: 190).

ابوالفضل العباس نخستین کسی بود که در شب عاشورا پس از سخنان امام حسین(ع) مـبنی بـر برداشتن بیعت از دوش تمام یارانش، اظهار وفاداری کرد (ابومخنف، 1417: 198).

فضایل و کمالات ابوالفضل العباس او را مصداق آیه زیر و از مومنان راستین قرار داده است:

«الَّذِینَ یوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا ینقُضُونَ الْمِیثَاقَ وَالَّذِینَ یصِلُونَ مَا أَمـَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیةً وَیدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیئَةَ أُولَئِک لَهـُمْ عـُقْبَی الدَّارِ جَنَّاتُ عَدْنٍ یدْخُلُونَهَا وَمـَنْ صـَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیاتِهِمْ وَالْمَلَائِکةُ یدْخُلُونَ عَلَیهِمْ مِنْ کلِّ بَابٍ سَلَامٌ عَلَیکمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»(رعد: 24-20). همانان که به پیمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمی شکنند و آنان که آنچه را خدا به پیوسـتنش فـرمان داده می پیوندند و از پروردگارشان می ترسند و از سختی حساب بیم دارند و کسانی که برای طلب خشنودی پروردگارشان شکیبایی کردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزیشان دادیم نهان و آشکارا انفاق کردند و بدی را با نیکی مـی زدایند ایشان راسـت فرجام خوش سرای باقی [همان] بهشتهای عدن که آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان که درستکارند در آن داخل می شوند و فـرشتگان از هر دری بر آنان درمی آیند [و به آنان می گویند] درود بر شـما بـه [پاداشـ] آنچه صبر کردید راستی چه نیکوست فرجام آن سرای.

به جهت همین وفای حضرت عباس(ع) است که ایشان در راه یـاری بـرادر کوتاهی ننمود و تا لحظه آخر کنار برادر ایستاد. همانگونه که در ادامه زیارت نامه ایـشان بـه این مضمون اشاره شده است: وَ أَشْهَدُ أَنَّک قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ وَ أَعْطَیتَ غَایةَ الْمَجْهُودِ...أَشـْهَدُ أَنَّک لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکلْ..» گواهی می دهم که تو نهایت کوشش را در نصیحت و کمـال جهد و اهتمام را در راه دین خدا ادا کردی... گـواهی مـی دهم که تو هیچ سستی و کوتاهی نکردی »

ابالفضل العباس(ع) حتی یک لحظه هم جز به یاری و همراهی امام حسین(ع) خود را مشغول نساخت. این رسم و آیین عباس بود که در واقعه عاشورا به نحو اعلا نمایان گشت و نهایت جهاد و تلاش را نشان داد. در شب عاشورا عزم و اراده بنی هاشم برای نبرد فردا آماده می کرد. زینب کبری(س) برخی از آن جملات را چنین بیان کرده است:«... این گروه اصحاب که همراه امام حـسین(ع) آمـده اند، گروهی غریب اند (یعنی مانند بنی هاشم نسبت خویشی با حسین(ع) ندارند) و هر وظیفه سنگینی را تنها نزدیکان هرکس به انجام می رسانند. پس صبح فردا اولین گروهی که به جنگ دشمنان می پردازد، شما بـنی هاشم خـواهید بود. باید ما اهلبیت امام(ع) پیشاپیش دیگران به استقبال مرگ برویم....» (رجبیان، 1393، ج1: 340).

سیدالشهدا(ع) شب هشتم محرم به عباس(ع) مأموریت داد تا برای خیمه ها آب بیاورد و او چنین کرد. (ابومخنف، 1417: 191) عباس(ع) بود کـه شـب عاشورا به دستور امام حسین(ع) از دشمن برای پرداختن به مناجات و خواندن نماز مهلت گرفت (ابومخنف، 1417: 193). در روز عاشورا پرچمدار حسین(ع) بود(مفید، 1413: 95) و آنگاه که غربت و تنهایی برادرش را دید اجازه نبرد خـواست امـا امـام به عباس مأموریت داد تا بـرای تـشنگان حـرم آب بیاورد (موسوی مقرم، 1388: 272) باب الحوائج رفت و در انجام این مأموریت تا آنجا تلاش کرد که دو دستش قطع گردید و عمود آهنین بر فـرق مـبارکش فـرود آمد و شبیه پدر مظلومش، امیرالمؤمنین به شهادت رسید.

2/4- بـصیرت

در فـرازی دیگر از زیارت حضرت عباس(ع) آمده: وَ أَنَّک مَضَیتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِک- مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیینَ....» «گواهی می دهم... در کار خـود بـا بـصیرت و حجت از جهان درگذشتی و همیشه در اعمالت اقتداء به صالحان و پیروی از رسولان خـدا کردی.»

«البصیرة: قوّة القلب المنوّر بنور القدس یری بها حقائق الأشیاء و بواطنها»(کبیر مدنی شیرازی، 1409،ج4: 14)بصیرت عبارت است از نیروی قـلبی کـه مـنور شده و چنین قلبی حقایق اشیا و باطن های آن را می بیند.

در تفسیر آیه 22سوره مـجادله«...أُولئِک کتـَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ...»(مجادله: 22) آنها هستند که خداوند ایمان را در دل هایشان ثابت و مقرر کـرده و بـا روحـی از جانب خود آنها را تأیید نموده است.

علامه طباطبایی کتابت ایمان بر قـلب را بـه مـعنای اثبات غیر قابل زوال دانسته که چنین کسانی مؤمنین حقیقی هستند و تأیید آن با روحی از جـانب خـدا را مـجاز مرسل به معنای نورانیت قلب به نور معرفت دانسته است (طباطبایی، 1391،ج 38: 49-47).

در برخی روایات، نورانیت قـلب را بصیرت خوانده است. از فرمایشات امام موسی کاظم(ع) است:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ الَّذِی بـِعَظَمَتِهِ وَ نورِهِ أَبـْصَرَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِین»(کلینی، 1407،ج8: 124) ستایش فقط سزاوار خداوند بزرگی است که به عظمت و نورش قـلب های مـؤمنین را بصیرت داده و نورانی گردانیده است.

پس بصیرت نوری است که راه مؤمنان واقعی را روشن می کند و حـیات مـؤمنین، حـیاتی است که از حیات و روح خدا سرچشمه دارد و پاداش و اثرش حک شدن ایمان و استقرار آن در قلب است، پس این مؤمنین مؤیدند بـه روحـی از خدا، و این روح وقتی افاضه می شود که ایمان در دل رسوخ کند، آن وقت است که حیاتی جدید در جـسم و کالبـدشان دمـیده می شود، و در اثر آن نوری پیش پایشان را روشن می کند (طباطبایی، 1374،ج2: 439-440).

مسلّم است که سقای کربلا دارای مراتب بالایی از ایـمان بـوده تـا حدّی که ایمان در قلب مبارکش استقرار یافته و شعاع نور بصیرت حیات مـؤمنانه اش را روشـن گردانیده است و در جریان واقعه کربلا این بصیرت حضرت عباس (ع) بود که او را در کنار امام زمانش ثابت و پایـدار نگه داشت و موجب شد دوست را از دشمن تشخیص دهد و فریب امان نامه و تطمیع دشـمن را نخورد و تا آخرین لحظه یاور امام حسین(ع) و اهـل خـیام بـماند.

3/4. در زمره رجعت کنندگان(ایمان محض)

اعتقاد بـه رجـعت حضرت عباس (ع) در زیارتنامه ایشان این گونه بیان شده است: «إِنِّی بِکمْ وَ بِإِیابِکمْ مـِنَ الْمـُؤْمِنِینَ» من از کسانی هستم که بـه شـما و رجعتتان ایـمان دارم.

مـفهوم رجـعت

رجعت در لغت به معنای (بازگشت) اسـت و مـراد از آن، این است که (خداوند گروهی از مرگان را با همان شکل خود به دنیا بـاز می گرداند) ودر اصطلاح به معنای (بازگشتن روح بـه بدن) است و بر بـازگشت گـروهی از انسانها پس از مرگ و پیش از روز رستاخیز اطـلاق مـی شود.

رجعت در اصطلاح علم کلام و در عقیده شیعیان عبارت است از: برگشت جمعی از مؤمنان به دنیا پیش از قـیامت در زمان قائم(ع) یا پیش از آن یا بعد از آن بـرای دیدار دولت حـقه و شـادی از آن، و برای انتقام از دشـمنان خـود، و هم رجوع جمعی از کافـران و مـنافقان برای انتقام گرفتن از آنان (کلینی، 1375، ج2: 830).

با بررسی آیات و روایات می توان فلسفه وقوع رجعت ایـن گـونه برشمرد: مجازات سخت کافران، زمینه سـازی تـکامل معنوی یـا تـکامل شـقاوت، مدال عظیم یاری امـام برای منتظران واقعی (مکارم شیرازی، 1386،: 559)، شفای دل اهل ایمان (طبرسی، 1360، ذیل آیه 83 نمل)، لذت بردن مومنان از حـاکمیت اسـلام و نصرت دین و حکومت عدل جهانی(حـر عـاملی، 1362، : 272)

بـا تـوجه بـه آنچه از روایات اسـلامی اسـتفاده می شود، رجعت جنبه همگانی ندارد، بلکه تنها برخی مؤمنانی که در یک مرحله عالی از ایمان قرار دارند، بـازگشت خـواهند کرد شاید این بازگشت به منظور تـکامل مـعنوی آنها بـاشد تـا شـاهد و ناظر حکومت جهانی حق و عدالت باشند و در بنای این حکومت شرکت جویند، چرا که شرکت در تشکیل چنین حکومتی از بزرگترین افتخارات است.

چنانکه امام جعفر صادق(ع) در حدیثی می فرماید: «انَّ الرجعَة لیسَت بِعامَةٍ و هی خاصَة لایرجعُ الا مَن مَحض الایمان محضاً أَو مَحض الشِّرک محضا» رجعت عمومی و همگانی نیست، بلکه خاص است و فقط کسانی به دنیا باز می گردند که مؤمن خالص یا مـشرک مـحض باشند» (کلینی، 1375،ج2: 831).

بر اساس روایات اسلامی، رجعت از روزهای بزرگ و مهم عالم است که از آن در قرآن به «ایام الله» (روزهای خدا) یاد شده است (مُحمّد بن نَعمان(شیخ مُفید)، 1413: ص 42). اعتقاد به رجعت از نشانه هـای شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) است، برای همه مومنان و منتظران واقعی ظهور حضرت مهدی (عج) که پیش از ظهور آن عزیز از دنیا رفتند امکان رجعت بـه دنیا و یاری آن امام وجود دارد (شیخ کلینی،1382، ج2: 7) و بـر خـلاف مؤمنین که رجعتی اختیاری دارند کفار و منافقان هرگز به میل و ارادۀ خود به دنیا باز نمی گردند؛ بلکه از روی اجبار به رجعت تن می دهند(عـلامه مـجلسی، 1378،: 92) و از جمله مؤمنان رجعت کـننده، پیامـبران و امامان معصوم (علیهم السلام) هستند و اولین امامی که در زمان رجعت و پس از امام مهدی)عج) حکومت عدل جهانی را برعهده می گیرد، حضرت امام حسین (ع) است که سالهای بسیار حکومت خواهد کرد. (علامه مجلسی، 1378: 46).

در بـرخی روایـات بطور مشخص نام افرادی که رجعت می کنند ذکر شده است، از پیامبران، حضرت اسماعیل بن حزقیل و دانیال و یوشع و عیسی و خضر و حضرت رسول اکرم (ص) و نیز ائمه اطهار(علیهم السلام) و جمعی از اصحاب چون سلمان، مقداد، جـابربن عـبدالله انصاری، مـالک اشتر، مفضل بن عمر و حمران بن اعین و میسر بن عبد العزیز و نیز اصحاب کهف و.... ذکر شده اند (علامه مجلسی، 1362، ج53، ص 61 و 105و108).

از روایـت وارده مشخص می شود که امر رجعت امام حسین یکی از مسلمات و حتمیات مـکتب تـشیع مـی باشد. وهمچنین در روایات متواتر ایشان را به عنوان اولین رجعت کننده معرفی می کنند. امام صادق(ع) می فرماید:

جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عـَنِ الْمـُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ وَ زَیدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا سَمِعْنَاهُ یقُولُ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یکرُّ فـِی الرَّجـْعَةِ الْحـُسَینُ بْنُ عَلِی ع وَ یمْکثُ فِی الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ سَنَةً حَتَّی یسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَینَیه؛ نخستین کسی کـه زمین برای او شکافته می شود و روی زمین باز می گردد، حسین بن علی) ع) است و به قـدری حکومت می کند که از کـثرت سـن ابروهایش روی دیدگانش می ریزد (علامه مجلسی، 1362، ج 53، ص 64)

ازجمله روایات دیگر درامر رجعت، روایاتی است که اشاره به رجعت حضرت عباس(ع) دارد. در زیارت حضرت ابوالفضل(ع) می خوانیم:

جِئتُک یابنَ امیرَالمؤُمنین وافِداً اِلیکم و قَلبی مُسلِم لکم... فَمَعکم مـَعکم لامعَ عَدوِّکم إِنّی بِکم و بِایابِکم مِنَ المؤُمِنینَ وَ بِمَن خَالَفَکم وَ قَتلَکم مِنَ الکافِرینَ؛

ای پسر امیرمؤمنان! من به محضر شما شرفیاب شدم؛ در حالی که دلم تسلیم شما و یاریم آماده برای شما است... من با شمایم، بـا شـمایم، نه با دشمنان شما. من نسبت به شما و بازگشت شما از ایمان آورندگان و نسبت به آنان که شما را کشتند، از کافرانم (علامه مجلسی1362، ج 22، ص 173).

حضرت اباالفضل العباس به گواهی امام جعفرصادق(ع) جزء این افـرادی هـستند که در زمره رجعت کنندگان خواهند بود. به خاطر«عبد صالح» بودن و «ایمان محکم» داشتن به گونه ای که مصداق«کتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»(مجادله: 22) قرار گرفته اسـت. ایـن افتخار رجعت حکایت از ایمان محض حضرت عباس (ع) می نماید که او را شایسته این مقام نموده است.

4/4. محشور شدن با انبیاء و صدیقین

در فراز پایانی از زیارت نامه حضرت عباس(ع) امام صادق (ع) ایـن گـونه ایـشان را خطاب می فرماید:

«...فبَعَثَک اللَّهُ فـِی الشـُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَک مَعَ أَرْوَاحِ الشُّهَدَاءِ وَ أَعْطَاک مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا- وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِکرَک فِی عِلِّیینَ وَ حَشَرَک مَعَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصـَّالِحِینَ وَ حـَسُنَ أُولئِک رَفـِیقاً»

«..تا آنکه خدایت در مقام رفیع شهیدان مبعوث کرد و روح پاکت را بـا ارواح پاک سـعادتمندان عالم محشور و از بهشت بهترین منازل و نیکوترین غرفه بهشتی عطا کند و نام شریفت را در عالم بلند گرداند و با پیغمبران و صادقان در ایمـان و شـهیدان و صـالحان که اینها بهترین رفیقانند محشور فرماید »

در قرآن کریم بارها به پاداش مـومنان در آخرت اشاره شده است.:

«إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بـِالجَنَّةِ الَّتـی کنتُم توعَدونَ»(فصلت:30) به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یـگانه اسـت!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شـما بـه آن بـهشتی که به شما وعده داده شده است!

در سوره مجادله پس از برشمردن خصوصیات مـومن واقـعی، اجـر آنان را اینگونه توصیف کرده است:«... وَ یدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضـِی اللَّهُ عـَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِک حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(مجادله: 22) و آنها را (در آخرت) به بـهشت هـا و باغ هایی که از زیر (ساختمان ها و درختان) آنها نهرها جاری است وارد می کـند کـه در آنجا جاودانه اند، خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند، آنها حزب خدا هستند ، آگاه بـاش کـه حتما حزب خدا همان رستگارانند.

امام صادق (ع) فرمود:«لا راحة لمؤمن علی الحقیقة الا عـند لقـاء اللَّه تـعالی»(امام ششم(ع)، 1360: 122) آسایش و راحتی کامل برای شخص مؤمن نیست مگر هنگامی که زندگی دنیوی او سپری شـده و لقـاء پروردگار متعال برای او حاصل شود.

خداوند به پاس بندگی خالصانه اباالفضل العباس مـقاماتی در آخـرت عـلاوه بر آنچه به دیگر بهشتیان می بخشد، عطا می فرماید امام صادق(ع) چند نوبت در زیارتنامه برای ابـاالفضل العـباس، طـلب برترین، بیشترین، رساترین و کامل ترین اجر و پاداش ها و وعده های الهی از خداوند کرده است.

بـرانگیخته شـدن در زمره شهدا، همراه نیکبختان بودن، دارای برترین و وسیع ترین جایگاه در بهشت و محشور شدن با انبیاء و صدیقان، شـهیدان و صـالحان از جمله این پاداش هاست.

به حکم فرمایش پیغمبر(ص) شهدای کربلا بالاترین شهدا از اول تـا آخـر عالم هستند. «أولئک من سادة شهداء أمّتی یوم القـیامة»(صـدوق، 1376: 113)

بـین شهداء، باب الحوائج مقامی دارد که جمیع شـهدا بـه او غبطه میخورند و خداوند به جای دو دست قطع شده اش دو بال به او عنایت کرده کـه در بـهشت همراه فرشتگام پرواز می کند چنانچه خـداوند بـه جعفربن ابـیطالب(ع) نیز (بـه جای دو دستش که در جنگ موته قـطع شـد) دو بال عنایت کردکه در بهشت به پرواز درآید.«... فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَینِ یطِیرُ بـِهِمَا مـَعَ الْمَلَائِکةِ فِی الْجَنَّةِ کمَا جَعَلَ لِجـَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعـَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی لَمـَنْزِلَةً یغـْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یوْمَ الْقِیامَةِ»(صدوق، 1376: 463)

می توان گفت حضرت عباس(ع) به مـقام قـرب الی الله که ویژه مؤمنان واقعی اسـت، رسـیده و مـورد عنایت خاص ائمـه(ع) بـوده که بارزترین دلیل آن مـفاد زیارت نامه ایشان است که از زبان امام صادق(ع) جاری شده است و به ابعاد شـخصیت ایـمانی وی اشاره می نماید.

جمع بندی

در زیـارتنامه حـضرت عباس(ع) کـه بـا سـند معتبر از امام صادق (ع) نقل شده است، چند صفت برجسته برای ایشان ذکر شده است: تسلیم حق، مصدّق، وفا، عـبد صـالح، بصیر، دارای ایمان محض.... همچنین در احادیث دیـگری کـه از أئمـه(ع) بـه ویـژه امام سجاد(ع) و امـام صـادق(ع) رسیده است، بیانگر مرتبه والای ایمان آن بزرگوار است. با توجه به مفاد برخی آیات قرآن و روایات کـه ویـژگی های مـؤمنان بیان شده، روشن گردید که ایمان در قـلب مـبارک حـضرت عـباس(ع) ثـابت گـشته و نور بصیرت آن ایمان و عمل صالح آنچنان روشنایی به حیات آن بنده صالح داده است که ثمرات این ایمان راسخ و صلب در سرتاسر زندگی ایشان خصوصا واقعه کربلا ظاهر گشته اسـت. لذا شایسته مقام عبد صالح، صاحب بصیرت، در زمره رجعت کنندگان، لایق بهترین پاداش های اخروی، همنشینی با پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین و علوّ ذکر ایشان تا علیّین گردیده است و امام صادق(ع) برای آن حـضرت درخـواست برترین پاداش ها و وعده های الهی را کرده است که همه این مقامات حکایت از شخصیت والای ایمانی حضرت عباس (ع) می نماید.

کتابنامه

- قرآن کریم

- ابن ادریس حلی، محمد بن احمد(1410)،«السرائر الحاوی لتـحریر الفـتاوی(و المستطرفات)»، الموسوی، حسن بن احمد و ابو الحسن ابن مسیح، چاپ دوم،قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

-ابن بـابویه، مـحمد بن علی (1376)،«الأمالی(للصدوق)»، تـهران، چـاپ ششم، انتشارات کتابچی

-ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی (1409)،«شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام»، حسینی جلالی، محمد حسین، چاپ اول، قم، نشر جـامعه مدرسین.

-ابن قولویه، جـعفر بـن محمد(1356)، «کامل الزیارات»، امینی، عبد الحسین، چاپ اول، نجف اشرف دارالمرتضویه.

-ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی (1417)،«وقعة الطفّ»، یوسفی غروی، محمد هادی، قم، چاپ سوم، انتشارات جامعه مدرسین.

-استرآبادی، علی (1409)،«تأویل الآیات الظـاهرة فـی فضائل العترة الطاهرة»، استاد ولی، حسین ، چاپ اول،. قم، مؤسسة النشر الإسلامی.

-برقی، احمد بن محمد بن خالد(1371)، «المحاسن»، محدث، جلال الدین، چاپ دوم، قم، دارالکتب الاسلامیه.

-حر عاملی، محمد بن حسن، 1362، الایـقاظ مـن الهجعه بـالبرهان علی الرجعه، ترجمه احمد جنتی، تهران، نشر نوید، نرم افزار کتاب های اسلامی اینترنتی.

-رجبیان، قاسم(1393)، «ابـالفضل العباس(جلد اول)»، چاپ دوم،قم، انتشارات عصر رهایی.

-طباطبایی، محمد حسین(1374)،«تـفسیر المـیزان »، مـوسوی همدانی، محمدباقر، قم،چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم.

-طبرسی، فضل بن حـسن (1372)،«مـجمع البیان فی تفسیر القرآن»، با تحقیق و مقدمه محمد جواد بلاغی، تهران، چاپ سـوم، انتشارات ناصر خسرو.

-طوسی، محمد بن الحسن (1411)،«مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد»، چاپ اول، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة.

-فـخاّر طالخونچه ای، باقر(1388)،«سقای معرفت(سیمای حضرت اباالفضل در حدیث و تاریخ)»، چاپ دوم، اصفهان، نشر اقـیانوس معرفت.

-قمی، علی بـن ابـراهیم (1376)،«تفسیر قمی»، موسوی جزایری، سید طیب، چاپ چهارم، قم، دار الکتاب.

-کبیر مدنی شیرازی، سید علی خان بن احمد (1409)،«ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین »، حسینی امینی، محسن، چاپ اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

-کلینی، محمد بن یعقوب (1369)،«أصول الکافی / ترجمه مصطفوی» مصطفوی، سید جواد، چاپ اول، تهران، انتشارات کتاب فروشی علمیه اسلامیه.

-کلینی، محمد بن یعقوب(1407)،«الکافی(ط- الإسلامیة)»، غفاری علی اکبر و محمد آخوندی، چـاپ چـهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیه.

-مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، (1403)،«بحار الأنوار(ط- بیروت)»، به تحقیق و تصحیح جمعی از محققان، چاپ دوم، بیروت، انتشارات دار إحیاء التراث العربی.

-مفید، محمد بن محمد(1413)،«الإرشاد فی مـعرفة حـجج الله علی العباد »، مؤسسة آل البیت علیهم السلام،چاپ اول، قم، کنگره شیخ مفید.

-مکارم شیرازی و همکاران، 1386، یکصدو هشتاد پرسش و پاسخ، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه-

-منسوب به جعفر بن محمد، امـام شـشم علیه السلام (1360)،«مصباح الشریعة / ترجمه مصطفوی» علامه مصطفوی، حسن، چاپ اول، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران.

-موسوی مقرم، عبدالرزاق(1388)،«زندگانی حضرت قمر بنی هاشم»، لولاور، پرویز، تهران، چاپ اول، انتشارات دلارام.

-میر عـظیمی، سـید جـعفر(1392)،«زندگی و کرامات حضرت اباالفضل (ع)»، قـم، چـاپ سـوم، نسیم کوثر

-میر سید شریف (1412)، «التعریفات»، چاپ چهارم، تهران، انتشارات ناصر خسرو.

-هلالی، سلیم بن قیس (1405)، «کتاب سلیم بن قیس هـلالی» مـحمد انصاری زنجانی خوئینی، قم، چاپ اول، انتشارات الهادی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان