به گزارش ایسنا، دیدن نام چند نویسنده بر روی یک کتاب در وهله اول این این ذهنیت را متبادر میکند که این کتاب، پژوهشی یا علمی است. کمتر به این موضوع فکر میکنیم که ممکن است کتاب یک رمان باشد؛ قصهای که چند راوی دارد. نمونه مشترکنویسی در ادبیات داستانی ما «علائم حیاتی یک زن» نوشته فرزانه کرمپور، لادن نیکنام و مهناز رونقی است. پس از آن کرمپور و نیکنام رمان جنایی «این خانه پلاک ندارد» را نوشتند. امین و مصطفی حسینیون نیز «ماجرای کفترکش» و «ماجرای خونزاد» را به صورت مشترک به نگارش درآوردند. همچنین عاطفه منجزی و معصومه بهارلویی دو رمان »شبچراغ» و «گل و سکه و ماه« را به صورت مشترک منتشر کردهاند. تعداد رمانهایی که به صورت مشترک نوشته میشود زیاد نیست و گویا مشترکنویسی در مرحله آزمون و خطاست؛ یک تجربه جدید در ادبیات داستانی ایران.
ایسنا درباره مشترکنویسی، جایگاهش در ادبیات داستانی ما و محدودیتهایی که دارد با تعدای از نویسندگان گفتوگو کرده است که در پی میآید.
مشترک بنویسید و دائما نقد شوید
لادن نیکنام - شاعر و داستاننویس - در اینباره میگوید: مشترکنویسی در ادبیات داستانی ایران برای اولینبار به واسطه رمان مشترک بین فرزانه کرمپور، مهناز رونقی و من اتفاق افتاد. هر سه ما معتقد بودیم رمان محل چندصدایی و شنیدن صداهای مختلف در کنار یکدیگر است و ما در ایران متن چندصدایی خیلی کم داریم. هر سه ما زن بودیم و فکر کردیم صداهای زنان هم یکسان نیست، هر کداممان یک شخصیت داستان را برداشتیم و روایت را از منظر این شخصیت و با زبان و ذهنیت خاص او نوشتیم. این روند، روند زمانبری بود، شاید دو سه برابر زمانی که یک نویسنده به صورت طبیعی برای نوشتن یک رمان وقت میگذارد، ما برای این رمانها وقت گذاشتیم. ما میدانستیم کار تجربی انجام میدهیم و از نتیجه کار اطمینانی نداشتیم. ولی زمانی که «علائم حیاتی یک زن» چاپ شد متوجه شدیم کار تجربی ما مورد اقبال مخاطب واقع شده است. اما نقدهایی به ما وارد شد که سعی کردیم در کتابهای بعدی (البته مهناز رونقی در کنار ما نبود) آنها را درنظر بگیریم.
او میافزاید: مشترکنویسی جایگاه مهمی در ادبیات داستانی دارد. شاید بد نباشد همه نویسندهها این تجربه را داشته باشند زیرا در جامعه روشنفکری و ادبیات داستانی از دیالوگ و تضارب آرا غافل هستیم، بلد نیستیم وارد چالش نقد و مباحثه و تجربه متنهای چندصدایی بشویم. به طور مثال به عنوان نویسنده وقتی 20 صفحه مینویسید و سپس برای کسی که با او کار مشترک دارید میخوانید و او میگوید اینها را دور بریز، تازه متوجه میشوید چقدر از درک و دریافت پلات داستانی ناتوان بودهاید یا چقدر در فضاسازی و تصویرپردازی ناموفق بودهاید. اما زمانی که تنها مینویسید در نظرتان همه چیز کامل است. وقتی به صورت مشترک مینویسید نوشتهتان دائما نقد میشود و جلو میرود، در نتیجه برای ادبیات داستانی خیلی خوب است.
نیکنام خاطرنشان میکند: به نویسندگانی که فکر میکنند خیلی بلد هستند و خیلی میدانند توصیه میکنم حداقل یک بار تجربه مشترکنویسی را داشته باشند تا در حین نوشتن در معرض نقد قرار بگیرند. البته این را در نظر داشته باشید که مشترکنویسی باید بین چند نفری اتفاق بیفتد که ضمن داشتن اشتراکهای ذهنی، تفاوتهای جدی در نگاه داشته باشند تا بتوانند یکدیگر را نقد کنند.
او با بیان اینکه رمان محل بسیاری خوبی برای مشترکنویسی است، میگوید: مشترکنویسی در شعر هم جواب میدهد؛ شاید گفته شود شعر حوزه فردی یک شخص است ولی بارها در کارگاههای شعر این تجربه را داشتهام که در زایمانی که یک سطر شعر نوشته میشود و افراد دیگر آن را کامل و و سپس ویرایش میکنند چه دستاورد عجیب و غریبی اتفاق میافتد. همچنین به نظرم مشترکنویسی در همه ژانرها از جمله جنایی- پلیسی، روانشناختی، جامعهشناختی و علمی- تخیلی جواب میدهد. در واقع مشترکنویسی محدودیت ژانری ندارد و در هر نوعی از متن میتواند اتفاق بیفتد به شرط آنکه هر دو نفر نقدپذیر، تجربهگرا و منظم باشند. مشترکنویسی میتواند تجربهای متفاوت در زندگی هنری هر نویسنده باشد.
مشترکنویسی مانند یک بازی است
همچنین فرزانه کرمپور - داستاننویس - میگوید: مشترکنویسی کار جدیدی است؛ از اولین کار مشترک من، خانم لادن نیکنام و مهناز رونقی حدود 10 سال میگذرد. اینکه مشترکنویسی در ادبیات جای خود را باز میکند یا نه به نویسندهها بستگی دارد، اینکه میخواهند این روش را امتحان کنند یا نه. استقبال مردم از مشترکنویسی خوب بوده است، کما اینکه الان چاپ چهارم «علائم حیاتی یک زن» دست مردم است، زیرا مردم به عنوان تجربه جدید شروع به خواندن میکنند و از نظر آنها اتفاقی نمیافتد، زیرا این کتابها با کتابهای دیگر فرقی ندارد. نمیتوانم بگویم مشترکنویسی در ادبیات جا باز میکند یا نه اما مردم بدشان نیامده است. همانطور که گفتم به اقبال نویسندهها به این روش بستگی دارد.
او میافزاید: مشترکنویسی کار متفاوتی است. شما به عنوان نویسنده در نوشتن بخشی که سهم شماست تنها هستید و در تنهایی خود مینویسید. بعد در جلسات مشترک شرکت کرده و بخشی را که نوشتهاید میخوانید و بقیه اظهارنظر میکنند؛ مثل این است کاری که انجام میدهید مرتب کنترل میشود، آدمهای دیگر میشنوند و مشورت میدهند. در واقع در نوشتن بخشهایی که مربوط به نویسنده است خلاقیت و ابتکار وجود دارد اما نویسنده مدام نقد میشود. از طرفی در قبال چیزهایی که از دست میدهید، چیزهایی را به دست میآورید؛ مثلا تجربه کار جمعی. مشترکنویسی تجربه جدیدی برای هر نویسندهای است، مانند بازی میماند که در هر لحظهاش با دیگران بودن را تجربه میکنید و لذت میبرید، این بازی دستهجمعی ممکن است دو سال طول بکشد و یکمرتبه میبینی کار تمام شده و هرکس سهم خود را تصحیح کرده است و چیزی را که فکر نمیکردید، یکمرتبه آماده شده است. تجربه کار مشترک جذاب و جالب است، فقط کافی است نویسندهها همت کنند و یکبار امتحان کنند و شاید از ما موفقتر باشند.
کرمپور درباره اینکه مشترکنویسی محدودیت ژانر دارد یا خیر نیز میگوید: این موضوع بیشتر به کسانی بستگی دارد که مشترک مینویسند. ژانرهایی وجود دارند که راحتتر نوشته میشوند و علم و سواد عجیبی را نمیطلبند ولی ژانرهایی وجود دارند که اینطور نیستند؛ مثلا اگر بخواهید کار فلسفی را به صورت مشترک بنویسید باید چند نفر را پیدا کنید که نه تنها نویسنده باشند، فلسفه را هم خوب بدانند. بهنظرم برای مشترکنویسی محدودیتی وجود ندارد اما به این بستگی دارد که آدمهای همقدرت خود را پیدا کنید.
مشترکنویسی به ژانر نوشته بستگی دارد
فرشته احمدی - داستاننویس - نیز در اینباره میگوید: مشترکنویسی به ژانر نوشته بستگی دارد؛ مثلا کسی که به سبک سیال ذهن مینویسد، نمیتواند چنین کاری را انجام بدهد. به نظرم اگر داستان طرح منسجمتری داشته باشد و وضعیتش روشن باشد، شاید بشود فصلهایش را بین دو نفر تقسیم کرد و مشترک نوشت. تجارب مختلفی در این زمینه داریم. لادن نیکنام همراه دو نفر دیگر رمان مشترک نوشتند و فکر میکنم هرکدام یک فصل را نوشت، در واقع ساختار قصه به آنها این اجازه را میداد که راویهای مختلف داشته باشند، اما سیدامین حسینیون و سیدمصطفی حسینیون کل داستان «ماجرای کفترکش» و «ماجرای خونزاد» را با هم نوشتند زیرا تکلیف این افراد با ژانر نوشته روشن است.
او بیان میکند: چیزی که میتواند به مشترکنویسی کمک کند این است که متن، قصه معین داشته باشد، همچنین این قابلیت را داشته باشد که دو نفر یا چند نفر بر روی آن کار کنند. کسانی که به صورت تیمی مینویسند حتما نزدیکیهایی با هم دارند و از نظر فکری شبیه هم هستند و سلیقه یکدیگر را میپسندند. من فکر میکنم مشترکنویسی کار دشواری است. حداقل نحوه داستاننویسی من بهگونهای نبوده که به مشترکنویسی فکر کنم. فکر میکنم قصههای مشترک برونگرایانهتر هستند و متفاوت از قصههای درونگرایانه و سیال ذهن.
فرشته احمدی درباره اینکه ممکن است مشترکنویسی به عنوان یک گونه در ادبیات ما جا باز کند، اظهار میکند: در این مملکت نمیشود چیزی را پیشبینی کرد، نمیتوان پیشبینی کرد که فردا چه خبر است، چه رسد به چنین چیزی. اما معمولا بابت پیشبینی کردن هزینهای نمیدهیم و همه خودمان را صاحبنظر میدانیم، نمیدانم این اتفاق میافتد یا نه و مهم هم نیست چنین چیزی در ادبیات ماندگار شود. آنچه مهم است این است که ظرفیت کار خلاقه بهقدری زیاد است و آنقدر میتوان کار کرد که آدم متعجب میشود. اگر کسی به شیوههای مختلف علاقهمند باشد میتواند دست به کار خلاقه بزند. مهم نتیجه است، و ماندگار بودن یا نبودن به زمانه بستگی دارد زیرا هر دوره یک کار را میطلبد و نمیدانیم در آینده شرایط حاکم بر مملکتمان چگونه است و چه جور کاری را میطلبد؛ اصلا ادبیات و نویسندهای وجود خواهد داشت؟ اصلا انگیزهای برای نوشتن رمان وجود خواهد داشت؟ یعنی نوشتن مشترک داستان و ماندگار بودن این کار سوال فرعی و دسته چندم است. اما اکنون چه اشکالی دارد آدمها تجربههای مشترکی برای نوشتن داشته باشند؟
مشترکنویسی بیشتر یک تجربه است تا یک سبک ادبی
همچنین سیدامین حسینیون - داستاننویس- در اینباره اظهار میکند: مشترکنویسی را به سختی میتوان یک سبک ادبی حساب کرد، مخصوصا در تجربیاتی مثل «ماجرای کفترکش» و «ماجرای خونزاد» که تلاش نویسندگان این بوده که اثری یکدست ارائه شود که در آن دو نویسنده داشتن محسوس نباشد.
او سپس درباره مشکلات مشترکنویسی میگوید: مسئله اول کنار آمدن دو نویسنده با هم در مسائل فنی است؛ مسائلی مثل طراحی داستان، سبک نگارش، جملهبندیها و استعارهها هم از نظر وجه فنی مسئلهسازند هم از نظر ذوقی. نویسندهها به چند شیوه میتوانند با هم کار کنند. یک روش این است که هر دو نفر همراه با هم یک داستان در یک سبک و به شکلی یکدست بنویسند. روش دوم این است که حضور چند نویسنده کاملا محسوس باشد. تا جایی که من دیدهام بیشتر آثاری که در ایران مشترک نوشته شده از روش دوم استفاده کردهاند، اما «ماجرای کفترکش» و «ماجرای خونزاد» کاملا یکدست هستند.
حسینیون خاطرنشان میکند: خروج از فضای شخصی نویسندگی و محک خوردن در کنار مهارتهای کس دیگر تجربه جذابی است، اما فکر میکنم بیشتر نویسندهها ایدهآلهای شخصیشان را به کار گروهی ترجیح میدهند.
او درباره تجربه مشترکنویسی خود بیان میکند: اینکه دو تخیل بتوانند همسو با هم حرکت کنند، نتیجه عالی خواهد بود. در ضمن میخواستم تجربه کنم ببینم تا چه حد میتوانم مهارتهای فنی را با تخیل و ذوق همراه کنم، جوری که نتیجه اثری یکدست شود.
این نویسنده تأکید میکند: مشترکنویسی دو شرط دارد؛ اول اینکه نویسندهها روی ایدههای شخصیشان تعصب نداشته باشند و دوم اینکه تمام نویسندگان بتوانند روی برنامهای مشخص کار کنند و پیش بروند. نظمِ کاری کلید به نتیجه رسیدن پروژههای مشترک است. اگر این دو شرط محقق شود، ژانرها مانع نخواهند بود.
ندا ولیپور، خبرنگار ایسنا