ماهان شبکه ایرانیان

صحابه امام حسین(ع)، ویژگی ها و فضیلت ها (۲)

رزمگاه، آزمونگاه انسان و لحظه های خطیر خطر، جلوه گاه اراده های سترگ و جان های نیرومند و شجاع است. حضرت علی اکبر(ع) در دور دوم نبرد در میدان کربلا در رجز خویش فرمود:

صحابه امام حسین(ع)، ویژگی ها و فضیلت ها (2)

شجاعت و دلاوری

رزمگاه، آزمونگاه انسان و لحظه های خطیر خطر، جلوه گاه اراده های سترگ و جان های نیرومند و شجاع است. حضرت علی اکبر(ع) در دور دوم نبرد در میدان کربلا در رجز خویش فرمود:

 

الحربُ قد بانت لَهَا الحقائق

و ظَهَرَتْ مِنْ بعدها مـصادق

 

و اللهُ ربّ العرش لانُفارِقُ

مجموعَکم اَوْ تُغْمد البوارق (آینه در کربلاست، 1388: 397)

 

جنگ حقایق را آشکار می سازد و جلوه های حقیقت پس از آن چهره می نماید. به پروردگار عرش سوگند که هرگز گروه شما را رها نخواهم کرد تا شمشیرها در تن هایتان (یا در غلاف) قـرار گـیرند.

شجاعت و دلاوری فضیلتی است که دشوارترین، تلخ ترین و هولناک ترین رویدادها را تحمل پذیر می سازد. یاران حسین، نه تشنگی، نه گرسنگی، نه زخم، نه تمسخر و نه مرگ را به چیزی گرفتند آنان عاشقانه و بی باکانه رویاروی تیرها و تیغ ها و نـیزه ها مـی ایستادند و می جنگیدند و به تعبیر و توصیف شکوهمندی که از آنان شده است:

 

قومٌ اِذا نُودوا لِدَفْعُ مُلِمَّهٍ

و الخیلُ بین مَدَعَّسٍ و مُکردسٍ

 

لَبسِوا القلوبَ علی الدّروعَ فَاَقْبلوا

یتهافتونَ اِلی ذهاب الَانفس (اللّهوف علی قتلی الطّفوف، 1389: 162)

 

گـروهی که چـون رویاروی دشـمن قرار گیرند و دشمن غرق در سـلاح و سـواره بـاشد، قلب هایشان را بر زره هایشان می پوشانند و تا لحظة جان دادن شجاعانه می جنگند.

در یک معادله ساده دست کم روبه روی هر یک از یاران امام دویست نفر ایستاده اند؛ آنان آب و غـذا و تـدارکات کافـی دارند و این سو در محاصره، نه آب، نه غذا و نه زاد و تـوشه ی کافـی اما با این که می دانند کشته می شوند در چهره هایشان نشانی از هراس و تراس نیست.

رجز خواندن در چنین موقعیتی خود حماسه است؛ آن هـم اگـر رجـزخوان کودک و نوجوان باشد؛ یازده دوازده ساله ای که دمی پیش پدرش در همان میدان شهید شده و او مـادر داغدیده ای در کنار خویش دارد با و لبانی عطش زده، در مقابل دشمنانی خونخوار می خواند:

 

امیری حسینٌ و نعم الامیر

سرورُ فؤاد البشیر النَذیر

 

عـلی و فـاطمهُ و الداهُ

و هل تعلمون لَهُ مِنْ نظیر

 

لَهُ طلعهٌ مثلُ شمس الضّحی

لهُ غـُرّهٌ مثلُ بدرٍ مَنیرٍ

 

آقا و رهبر من حسین است و چه رهبری! او شادی بخش جان پیامبر، بشیر و نذیر اسـت؛ پدر و مـادرش عـلی و فاطمه اند آیا هم تراز او کسی را می یابید و می شناسید؟ سیمایش چون آفتاب می درخشد و پیشانی اش روشنای ماهتاب دارد.

اگـر کودکی چـون عـمرو بن جُناده این گونه شجاعانه می جنگد پیری چون عابس بن ابی شبیب شاکری نیز چنین اسـت. عـابس، دلیر و شـب زنده دار و سخنور و شاعر بود. راوی حدیث در کوفه و شخصیتی عالم و پیری موی سپید که پیامبر را نیز درک کرد بود، روز عـاشورا بـا خویش گفت: فَاِنَّ هذا الیوم ینبغی لنا اَنْ نطلب فیه الاجر بکلّ ما قـدرنا عـلیه فـانّهُ لاعمل بعدالیوم و انّما هُوَ الحساب، این را گفت و خود را به امام در کنار میدان رساند و به امـام عـرض کرد: یا اباعبدالله هیچ آفریده ای بر زمین، نزد من عزیزتر و محبوب تر از تو نیست. اگر مـی توانستم بـا چـیزی بهتر از جان، از شما دفاع کنم، دریغ نمی ورزیدم، درود بر تو یا اباعبدالله، خدا را گواه می گیرم که بر راه تـو و پدرت هستم.

در میدان کسی هماوردش نبود، فریاد زد الافیکم رجُل؟ یک مرد در میان شما نیست که بـه مـیدان آید و بجنگد؟

عـمر سعد گفت: با او نمی توانید بجنگید، سنگبارانش کنید، عابس کلاه خُود و زره را دور افکند و در میان بُهت و شگفتی همگان، جـنگید تـا بـر اثر سنگ ها و زخم ها و شمشیرها بر خاک افتاد.

لبخند بر مرگ، شیوة شـیرینِ یاران حـسین است. رزم در تشنه کامی و برهنگی تنها رسم عابس نبود، همة یاران، سروگونه و کوه وار ایستادند و حماسه آفـریدند و درس شـجاعت و فداکاری به تاریخ آموختند.

ولایت مداری

یاران بصیر عاشورا، امام شناس و ولایت مدار بودند؛ معرفت آنـان نـسبت به امام خویش، در رفتار عاشقانه، عالمانه و پاکبـازانۀ آنـان نـسبت به امامشان تجلی یافته بود. آنان عـارف بـه حق امام بودند و با همین معرفت و شناخت، پاکبازی و سرافشانی و فداکاری در راه امام را با هـمة وجـود در سخت ترین آزمون ها و موقعیت ها پذیرا شدند.

یاران امـام، مـصداق بارز تـولی و تـبرّی بـودند. هم دوست شناس بودند و هم دشمن شناس؛ بـه هـمان شدت که ارادت و عشق به امام داشتند به همان اندازه از دشمن حـق، نـفرت و برائت داشتند. هم امام هدایت را مـی شناختند و هم امام ضلالت را. در مـنزل ثـعلبیه وقتی میان امام و یکی از مسافران مـلاقاتی صـورت پذیرفت، مسافر تفسیر آیه یوم ندعوا کلَّ اُناسٍ بامامِهِمْ (اسراء/ 71) را پرسید، امام فرمود: اِمامٌ دعا الی هـُدی فـَاَجابوا الیه و امامٌ دعا الی ضلالهٍ فَاَجابوا الیهـا هـؤلاء فـی الجنّه و هؤلاء فـی النـّار و هُوَ قولُهُ تعالی فـریقٌ فـی الجنّهِ و فریقٌ فی السَعیر (سخنان حسین بن علی، 1386: 135) آری امام و پیشوایی هست که مردم را به راه راسـت و بـه سوی سعادت و خوشبختی می خواند و گروهی بـه وی پاسـخ مثبت داده و از او پیروی مـی کنند و پیشـوای دیگـری نیز هست که به سـوی انحراف و بدبختی دعوت می کند، گروه دیگری نیز به وی جواب مثبت می دهند که گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ اسـت امـام سپس فرمود معنای آیه دیگر که فریقٌ فـی الجـنّه و فـریقٌ فـی السـَعیر، گروهی در بهشت اند و گـروهی در دوزخ، همین است.

یاران حسینی به کمال دین رسیده بودند و کمال دین، همین قرار گرفتن زیرِ چتر ولایت و برائت از دشمنان است. کمـال دین را حـضرت رضـا(ع) این گونه بیان کرده اند: کمالُ الدّین ولایتُنا و البرائهِ مـِنْ عـَدُوِّنا (بـحارالانوار، 1403 ق، ج 27: 58)

پیر عـاشورا، جـابربن عـروه انصاری، در میدان نبرد وقتی رجز می خواند، در رجز خویش دفاع از اباعبدالله را دفاع از پیامبر می دانست و می گفت:

 

قد علمت حقّاً بنو غفار

و خندفٌ ثُمّ بنو نزار

 

بنصرِنا لاحمد المختار

یا قـوم حاموا عن بنی الاطهار

 

الطّیبین السّاده الاخیار

صلّی علیهم خالقُ الابرار (آینه داران آفتاب: 1387: 718)

 

قبایل بنی غفار و خندف و نزار به خوبی می دانند که ما یاور و جان باختۀ پیامبر برگزیده خداییم. ای مردم، حامی و یاور خاندان پاک و پیشـوایان مـردم نیکوکار باشید، خاندانی که درود آفریدگار نیکان و درست کاران بر آنان باد. حُرّ بن یزید ریاحی، یار آزاده و جوانمرد عاشورا، در رزمگاه کربلا پژواک صدایش می پیچید که:

 

اِنّی اَنَا الحُرَّ و مأوی الضَیف

اَضْربُ فی اعناقکم بالسَیف

 

عَنْ خـیر مـَنْ حَلَّ بلاد الخَیفِ

اَضْرِبکم و لا اری مِنْ حَیفِ (همان: 646)

 

من حُرّم، پناهگاه میهمان و زبانزد مهمان نوازی، که گردن هایتان را به شمشیر می سپارم؛ من پاسدار بهترین مرد سرزمین مـکه ام. مـی جنگم و شمشیر می زنم و پروا نمی کنم که نبرد مـن سـتمگرانه نیست.

در این رجز چند نکته هست، نخست آن که به پیمان شکنی و مهمان کشی کوفیان اشاره می کند که علی رغم دعوت از امام به جای حمایت و پذیرایی، مقابل او شمشیر کشیدند. نکتۀ دوّم امـام را بـهترین مرد سرزمین مکه، یعـنی سـرزمین وحی می داند و گویی دفاع از امام دفاع از کعبه است و نکتۀ سوم آن که دفاع از امام را عین عدالت و مصداق بارز ستم ستیزی معرفی می کند.

مرور رجزهای یاران عاشورا، سرشار از اشارات ولایت مداری یاران است و برائت از بـیدادگران، ابـوشعثاء کندی در رجز خود، تقابل میان دو جبهه حسین(ع) و عمرسعد را بیان می کند و می گوید:

 

یا ربّ اِنّی للحسین ناصرٌ

ولابنِ سعدٍ تارک و هَاجِرُ (همان: 704 )

 

پروردگارا من یاور حسینم و از ابن سعد دوری و بیزاری می جویم.

مظهر ارادت و تسلیم در مقابل ولایت حـسینی، ابـوالفضل العّباس اسـت که پیک امین امام، محافظ و جانباز او بود و در حماسة شکوهمند رفتن به علقمه، وقتی خنکای آب، دستان تشنه اش را نواخت و آب را تا فـضای لب های خشکیده فرا آورد، ناگهان به یاد لبان تشنه ی برادر و امام خویش افـتاد و بـا خـویش گفت:

 

یا نفس من بعدالحسین هونی

فبعدهُ لاکنتِ اَنْ تکونی

 

هذا حسینٌ شاربُ المنون

و تشربین باردالعینِ

 

هیهات مـا هـذا فعالُ دینی

و لافِعالُ صادق امین

 

ای من! مباد بعد از حسین بمانی. مولای تو حـسین مـرگ مـی نوشد و تو می خواهی آب گوارا بنوشی؟ نه، این رسم و راه جوانمردی و دینداری و صداقت نیست و آن گاه که دست راستش جدا می شود، مـی گوید من از دینم و از امام صادق پاک سیرتم که از نسل پیامبر است حمایت می کنم.

 

و عن امام صـادق الیقین

نَجْل النَّبَی الطـّاهر الامـین (بحارالانوار، ج 45: 36)

 

نکته آن است که دفاع ابوالفضل به پاس و انگیزة برادری نیست که حسین را «امام» خویش می داند. حتّی کاروان اسیران نیز در تمام راه، ولایت پذیر بودند و چشم و گوش به سخنان امام خویش سیدالسّاجدین سپرده بودند و در تـصمیم گیری ها، هدایت و اشارت امام را محور و مبنا قرار می دادند.

عشق ورزی و محبت آنان به اباعبدالله و سیدالساجدین ریشه در همان باور عمیق ولایت داشت نه رشته خویشاوندی و خانوادگی، حتی وقتی رباب ـ همسر وفادار اباعبدالله الحسین(ع) ـ در مـجلس ابـن زیاد سر امام را برداشت و بوسید و بر دامن گذاشت و گفت:

 

و احسیناً فلا نسیتُ حُسیناً

اَقْصَدَتْهُ اَسِنّهُ الادعیاء

 

غادروهُ بکربلاء صریعاً

لاسَقَی اللهُ جانَبِی کربلاء (بررسی تاریخ عاشورا، 1372: 157)

 

و احسینا! من هرگز فراموش نـمی کنم و نـخواهم کرد که لشکر کفر با پیکر حسین و با نیزه ها چه کردند و از یاد نمی برم که جنازه اش را در کربلا روی خاک رها کرده و دفن نکردند، او را تشنه کشتند! خداوند هیچ وقت کربلا را سیراب نسازد.

این مرثیه، به سبب صرفاً همسر امام بـودن گـفته نشده بلکه عظمت امام و عمق جنایت دشمن را روشن می سازد.

آموزۀ اصحاب حسین به همۀ ما همین است که اِنّی اتقرَبُ الی اللهِ بزیارتکم و بمحبّتکم وَ اَبْرءُ الی اللهِ من اعدائکم (مفاتیح الجنان، بی تا: 442)

کربـلا آمـوخت که بـاید هر روز جبهه خویش را تعیین کنـیم و مـعلوم کنـیم با که هستیم و با که نیستیم. همین است که خواندن زیارت عاشورا که پیام محوری آن همین است، در هر روز توصیه شده است.

صبر و استقامت

صبر بـر شـدائد و اسـتقامت در راه تحقق آرمان های دینی آن قدر دشوار و طاقت سوز و کمـرشکن اسـت که پیامبر فرمود سوره ی هود پیرم کرد؛ شیبتنی سورة هود، پرسیدند: چه چیزی از آن سوره شما را پیر کرد آیا داستان انبیا و نابودی اُمّت ها؟ فرمود خیر، بـلکه این قـول خـداوند که فرمود فاستقم کما اُمِرْتَ... (ترجمه قرآن کریم، 1374: 234)

وقتی صحنه ی نبرد داغ و مـرگ ریز و میدان غرق خون و هیاهوی جنگاوران است چه بسیار زانوان که سست می شود و چه اراده ها که لرزان و ترسان و هراسان به فکر رهـایی و گـریز مـی افتند.

در آزمونگاه خوف و جوع و نقص اموال و انفس تنها صابران، فائز و سرفراز و پیروزنـد و در لحـظه های هولناک رویارویی، تنها مؤمنان به نصر و فتح الهی، و شیفتگان شهادت و وصال گام فراپس نمی گذارند. قرآن کریم در توصیف هـنگامه ی جـهاد و شـهادت، از کسانی یاد می کند که از وحشت و ترس به شیوه ی بی هوشان و وازدگان و مرگ رسیدگان نـگاه مـی کنند، چـشم هایی که گرد شده اند و مرگ در آن ها پرسه می زند ینظرونَ الیک نَظَرَ المغشّی علیه من الموت (محمد/ 20) و تـدورُ اعـینهم کالّذی یغـشی علیه من الموت (احزاب/ 19)

راز آنان که شکیب و استقامت نمی ورزند آن است که اسیر و دل بسته اند و دلواپس از دسـت دادن داشـته ها و سرمایه هایند آنان که خدا را مشتری، تن را کالا و بهشت را بهای از تن گذشتن می دانند چه باک و پروای خـطر دارنـد. آن که از خود رسته است به تعبیر امیرمؤمنان علی(ع) فی الزّلازل و قورً و فی المکاره صبورٌ (نهج البلاغه، 1387: 288) در لغـزشگاه ها اسـتوار و باوقار و در سختی ها صبور و شکیباست. در کربلا، یاران پاکباز حسینی در موقعیت محاصره، تمسخر و شماتت، تحقیر و تـهدید و در بـرهنگی شـمشیرهای حریص و نیزه های شقاوت و تیرهای قساوت جز صبر و صلابت از خود نشان ندادند.

امام عاشورا، خود در مـوقعیت های گـوناگون آنان را به صبر دعوت می کرد و نتایج این صبوری را نیز گوشزد می کرد. صبح عـاشورا، پس از بـرگزاری نـماز صبح، امام در خطابه ای کوتاه اما پرشور و آتشین فرمود: صبراً بنی الکرام فما الموتُ اِلاّ قنطره تَعْبُرَ بـکم عـن البـُؤُس و الضّراءِ الی الجنان الواسعه و النَعم الدّائمه فایکم یکرهُ اَنْ ینتقل مِنْ سجنٍ الی قـصر و مـا هُوَ لاعدائکم اِلّا کمَنْ ینتقلُ مِنْ قصرٍ الی سجنٍ و عذابٍ (سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، 1374: 182)

ای بزرگ زادگان، صـبور و شـکیبا باشید که مرگ جز پل و گذرگاهی نیست که از رنج و سختی، شما را به بهشت بیکرانه و نـعمت های جـاودانه می رساند. کدام یک از شما خوش ندارد که از زندان بـه قـصر درآید. هـمین مرگ برای دشمنان شما رفتن از قصر بـه زنـدان و شکنجه گاه است.

ایمان و حُبّ الهی و اعتماد وثقه به قول خداوندی، راز اصلی صبوری و پایداری یاران و حـتّی احـساس لذّت و حلاوت کردن هنگام مواجهه شدن بـا مـصائب و شدائد اسـت؛ اگـر قـاسم بن الحسن(ع) اَحلی من العسل مـی گوید و مـرگ را شهد و شیرینی می انگارد از همین خاستگاه و سرچشمه است.

در زیارت ناحیه مقدّسه، حضرت اباعبدالله الحـسین(ع) «مـحتسب صابر» خوانده می شود:

السّلام علی المـحتسب الصابر، السّلامُ علی المـظلوم بـلاناصر؛ سلام بر آن شکیبایی که دل در شـمارش خـدای خود داشت و بی یاور و ستمدیده بود. همین ویژگی برای ابوالفضل العباس در زیارت نامه آمده اسـت.

امـام در یارانش تجلّی کرده بود و آنان نـیز مـحتسب صـابر بودند و متناسب بـا درجـات و کمالات خویش، صبور صـحنه های هـولناک و اراده شکن.

این که امام یاران را به عبادت و تهّجد و زمزمه با محبوب می خواند برای همین است. کسـی که شـب بزرگ داشته باشد می تواند روز بزرگ را رقـم بـزند. آنان که زاهـد شـب اند مـی توانند «شیر» روز باشند. کسی که شـبانگاه خوف دارد و شکرگزاری، روزی همه «فرح» خواهد داشت علی در توصیف همین انسان هاست که می فرماید: یمْسی وَهمُّهُ الشُّکرُ و یصـبحُ و هـَمُّهُ الذَکر یبیتُ حَذِراً و یصبحُ فَرَحاً (نهج البلاغه، 1387: 288) شـب را بـا «شـکرگزاری» بـه صـبح می رساند و روز را با ذکر، بـا این هـمه ترسان و هراسان است اما صبحگاهان نشاط و سرزندگی در رفتارش پیداست.

در سپیده دمان عاشورا، پس از نماز صبح، امام در جمع یارانـش که از سـفر شـبانگاه اشک و زمزمه به صبح رسیده بودند سـخن گـفت، آنـ گاه بـا گـوشه چـشم به انبوه سیاه دشمن نگریست و سر به آسمان برداشت و با خدای خویش زمزمه کرد: اللهّم اَنْتَ ثقتی فی کلّ کربٍ و رجائی فی کلّ شِدْةٍ و اَنْتَ لی فی کلّ امرٍ نَزَلَ بی ثـقة و عُدَهٍ کمْ مِنْ هَمّ یضعُفُ فیه الفُوَاد و تَقِلُّ فیه الحیلةُ وَ یخذلُ فیه الصّدیق و یشمتُ فیه العَدوّ اَنْزَلَتَهَ بک و شکوتْهُ الیک رغبةً منّی الیک عَمَّنَ سِواک فکشفتُه وَ فرّجَتُه فَاَنْتَ ولی کلِّ نعمةٍ و مُنتَهی کلِّ رَغْبةٍ (سـخنان حـسین بن علی از مدینه تا؟ ؟؟، 1374: 185)

خدایا تکیه گاه و اعتماد من در هنگامه سختی و رنج تویی و امید در رویدادهای ناگوار، و ساز و برگ من در مشکلات تویی تو. چه غم های هستی سوز و کمرشکن که دل را می گدازند و امیدها را ناامید مـی سازند، دوسـتان را دور می گردانند و دشمنان را به طعنه و شماتت می کشانند. در این لحظه های دشوار تنها و تنها به پیشگاه تو شکوه می آورم و از دیگران امید می گسلم. تویی که مرا درمی یابی و ابـرهای غـم را می زدایی و به ساحل آرامشم مـی رسانی. خـدایا تو صاحب هر نعمت و نهایت خواسته و آرزوی همگانی.

امام عاشورا در این نیایش، راز ایستادگی و صبوری را می نمایاند؛ اعتماد به خدا پشتوانه ی گذار از طوفان ها و گرداب هاست. این اعتماد و اعتقاد، طعنه و تـسمخر و زخـم و درد را تحمل پذیر می سازد و دشواری ها را آسـان.

یاران امـام زیر چتر این نیایش ها و در پرتو آموزه های امام خویش، بشکوه و نستوه ایستادند و فداکاری کردند. یار پاکباز امام، حنظله شبامی، وقتی پس از نبردی سخت، مقابل تیر و نیزه و شمشیر ایستاد و با تنی گلگون و چهره ای ارغوانی از میدان بـه دیدار امـام بازگشت، از مولایش پرسید: یا سیدی و مولای اَفَلا نروحُ الی ربّنا و نَلْحَقُ، ای سرور و مولای من آیا ما با این جان فشانی ها و فداکاری ها به بارگاه محبوب نمی رویم و به دیدار حق نمی پیوندیم؟ امام پاسخ داد: چرا! چرا! لحظه ای دیگر بـه چـیزی خواهی رسـید که برای تو از همه ی دنیا و آن چه در آن است بهتر و سعادت آورتر است پس بشتاب (در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیرالاحزان)، 1380: 236 )

شگفت آن است که در مـیدان نبرد، برخی از یاران در واگویه و گفت وگو با خویش، خود را به صبوری و پایداری دعوت مـی کردند؛ احـمدبن حـسن، فرزند برومند امام مجتبی(ع)، پس از شهادت برادرش قاسم به میدان رفت اندکی جنگید و به سبب شدّت تشنگی بـازگشت و از عـمو آب طلبید امام فرمود: اندکی دیگر صبر کن، جدّت رسول خدا تو را سیراب خـواهد کرد و او در بـازگشت بـا خویش زمزمه کرد:

 

اصِبْرِ قلیلاً فالُمنا بعدالعطش

فَاِنّ روحی فی الجهاد تنکمش

 

لاارهبُ الموت اذا الموتُ وَحـَش

وَلَمْ اکنْ عند اللّقاء ذارَعَش (ذریعه النّجاه (ترجمه)، 1380: 251)

 

ای نفس، لختی تشنگی را تحمل کن که آرزو بعد از تـشنگی است. زیرا که روح من در جهاد زیاد مـی کوشد.

وقـتی مرگ هراس انگیز باشد مرا هراس و واهمه ای نیست و در هنگام مبارزه ترسان و لرزان نیستم.

شاید یکی از زیباترین توصیفات در باب صبوری یاران امام حسین(ع) این سروده باشد:

 

قومٌ اذا نودوا لِدَفعُ مُلمِّهٍ

و القومُ بین مُدَعَّسٍ و مُکردَسٍ

 

لَبِسوا القـلوبُ علی الدَّروعُ و اقبلوا

یتهافتون علی ذهاب الانفُسِ (الملهوف علی قتلی الطُفوف، 1348: 122)

 

گروهی که هرگاه در نبردگاه، به یاری و دفع گرفتاری فراخوانده شوند دل های خود را روی زره می پوشانند (از تن گذشته و جان به میدان می آورند) و برای جـانبازی بـر یکدیگر سبقت و پیشی می گیرند (و این در حالی است که دشمن آنان غرق در اسلحه و تا دندان مسلّح است)

شکوه صبوری را در یاوران پس از عاشورا روشن تر می توان دید؛ زنان و کودکانی که از کنار بدن های پاره پاره می گذرند و شاهد هلهله و شادی دشمن بـی رحم اند و در اشـک و تازیانه و خارزار، عازم فردایی مبهم و نامشخص اند، صبوری می ورزند و چون امام وصیت کرده جزع نکنند و گریبان چاک نزنند و صورت نخراشند تا دشمن شاد شوند، صبورانه و موقرانه، همه ی رنج ها و داغ ها و زخم ها را بـه جـان می خرند و بر آرمان و راه شهیدان پای می فشرند و در مجلس عبیدالله و یزید شجاعانه می ایستند و حقیقت را آشکار و فریب و دروغ را تخطئه و رسوا می کنند.

زینب کبری(س)، فاطمه صغری، رباب، سکینه، ام کلثوم، زیر جتر ولایت سیدالسّاجدین، با شکیبی شگفت، رسـالت و مـأموریت خـویش را به خوبی به فرجام رسـاندند، حـقیقت آن اسـت اگر در زیارت ناحیه مقدسه دربارۀ اباعبدالله الحسین(ع) آمده است که عَجَبَتْ مِنْ صبرِک مَلائکه السّماءِ، فرشتگان آسمان از صبوری تو به شگفت آمدند هـمین جـمله تـوصیف شکیب شگفت کاروان اسیران نیز هست.

اگر مقام و جـایگاه شـهیدان کربلا و بازماندگان اسیر چنین رفیع و والاست به پاس همین صبوری و ایستادگی است. در قرآن پاداش صبوران شمارش ناپذیر است. انّما یوفّی الصـابرون اجـرهُم بـغیر حساب (الزّمر/ 10) و صبوران، صلوات و رحمت و هدایت الهی را می یابند؛ اولئک علیهم صـلواتٌ من ربّهم و رحمهً و اولئک هُمُ المهتدون (بقره/ 157)

پاداش شهیدان کربلا، به پاس صبوری، استمرار وجودی آنان و تأثیر جاودانه و پایان ناپذیر در تاریخ اسـت. پاداش صـبر، ظـفر است و نصر. امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: من رکب مرکب الصبّر اهتدی الی مـضامر النـَصر. (میزان الحکمه، ج 3، 1416 ق: 1559) هر کس بر مرکب صبر سوار شود، به میدانگاه یاری حق و پیروزی خواهد رسید.

کربلا، بزرگ ترین پیروزی تاریخ اسـت و زیبـاترین صـحنه و صفحه و این همه را از صبوری در راه و آرمان الهی دارد.

غیرت و حمیت دینی

مؤمن غیور است و زشـتی و نـاروایی را بـرنمی تابد. سرچشمة غیرت مؤمنانه ایمان و پیوندی است که با محبوب و پروردگار و ارزش های الهی دارد، علی(ع) می فرماید: غـیرهُ الرّجـلِ ایمـانٌ (ترجمه و شرح غررالحکم، 1378، ج 2: 265)

در معنای غیرت نوشته اند: و الغیرهُ نفرهٌ طبیعیهٌ تکونُ عَنْ بُخّل مشارکه الغـیر فـی امرِ محبوبِ لَهُ (مجمع البحرین، بی تا، ج 2: 1347) غیرت، نفرت و انزجار طبیعی است که انسان از مشارکت دیگـری در کار مـحبوبش دارد.

مـؤمن هرگاه ببیند حریم ارزش ها مخدوش می شود، پرده ها دریده می شود، هنجارها نادیده گرفته می شود و بی تفاوتی و سـکوت در هـنگام زیر پانهادن قوانین الهی رواج می یابد. برمی آشوبد و به هرگونه زبانی، روی گردانی و اقدام عملی ـ رویاروی ناروایی مـی ایستد. چـنین کسـی محبوب پروردگار می شود چرا که خداوند غیرتمندان را دوست دارد، اِنّ اللهَ یحِبُّ مِنْ عباده الغیور (میزان الحکمه: 1362، ج 7: 357)

آشـناترین گـونه ی غیرت، غیرت ناموسی است، اما فراتر از آن «غیرت دینی» است؛ غیرتمند دینی «مـعروف» را مـی ستاید، مـنتشر می کند، از آن دفاع می کند، در تعمیق و تثبیت آن می کوشد و اگر به حریم معروف تجاوز شود به گفتار و نـوشتار و رفـتار، تـجاوز و درازدستی را تخطئه و محکوم می کند.

غیرتمند دینی «منکر» را تحمل نمی کند و «هرگاه و هرجا و از هـرکس» مـنکر ببیند با روش های مناسب و متناسب که در آموزه های دینی هست، مقابل «منکر» می ایستد و تا رفع و حذف آن از پای نمی نشیند.

از نـشانه های فـقر غیرت دینی، رضا به ناروا و فعل ناپسند است. امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: الرّاضـی بـفعل قومٍ کالدّاخل فیه مَعَهُم و علی کلَ داخلٍ فـی بـاطلٍ اثـمان: اِثْمُ العمل و اِثْم الّرِضی به (نهج البلاغه، 1386: 390)، آنـ که بـه کار گروهی خشنود است همچون کسی است که در آن کار میان آنان بوده است و هـرکس در کار بـاطلی وارد شود دو گناه مرتکب شده اسـت نـخست گناه عـمل بـه بـاطل و دوم رضایت به آن گناه و باطل.

حقیقت آن اسـت که عاشورا و کربلا محصول فقر غیرت دینی و اجتماعی بود؛ اگر جامعه و به ویژه نـخبگان، مـسئولیت شناس بودند، اگر انحراف ها و کجروی ها تذکر داده مـی شد و اگر بی تفاوتی و بی غیرتی دینـی نـبود، عاشورا رخ نمی داد. امام حـسین(ع) در بـرخورد با مروان بن حکم در مدینه که امام را به بیعت بایزید فرامی خواند فرمود: از رسـول خـدا شنیدم که خلافت بر دودمان ابـوسفیان و طـُلقاء ـ آزادشـدگان فتح مکه بـه دسـت پیامبر که ابوسفیان نیز از آن ها بـود ـ حرام است. اگر معاویه را بر منبر من دیدید شکمش را بشکافید؛ فوالله لقد رآهُ اهل المـدینه عـلی منبر جدّی فَلَمْ یفعلوا ما اُمـِروا بـه، فابتلاهُمُ اللهُ بـِاْبِنه یزیدَ! زادَهُ اللهُ فی النّار عـذاباً (فرهنگ جامع سخنان امام حسین، 1381: 323)

به خدا سوگند اهل مدینه او را بر منبر جدّم دیدند و بـه فـرمانش عمل نکردند، از این رو خداوند آنان را بـه فـرزندش یزید گـرفتار کرد. خـداوند عـذابش را در آتش بیفزاید.

گـناه بـبینی و نخروشی، انحراف بنگری و دم برنیاوری، معاویه ها و یزیدها را پرورش می دهد، کربلا می سازد و نااهلان و خیانتکاران را تقویت می کند. در فرهنگ دینی هـر کس غـیرت دینی ندارد «مؤمن ضعیف» نامیده می شود. پیامـبر اکرم(ص) فـرمود: اِنّ الله یبـغضُ المـؤمنُ الضـعیفُ الّذی لادین لَهُ، قیل لَهُ و ما المؤمِنُ الضعیفُ الّذی لادینَ لَهُ؟ قالَ: الّذی لاینهی عن المنکر (معانی الاخبار، 1361: 324) خداوند مؤمن ضعیف را خوش ندارد و از او نفرت دارد. پرسیدند مؤمن ضعیف بی دین کیست؟ فرمود: آن کسی که نهی از منکر و زشـتی نمی کند.

مظهر غیرت در عاشورا خود حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است که در رجز خود فرمود:

 

اَنَا الحسینُ بنُ علی آلیتُ اَنْ لاانثنی

احمی عیالاتِ ابی اَمضی علی دین النّبی (فرهنگ جامع سخنان امام حـسین(ع)، 1381: 560)

 

مـنم حسین فرزند علی! سوگند یاد کرده ام در برابر ظالمان سر فرود نیاورم، از خاندان و حریم پدرم (آل الله) دفاع می کنم و بر راه دین پیامبر خدا رهسپارم.

غیرتمند میدان نبرد عاشورا مسلم بن عوسجه اسدی است که در آخـرین لحـظه ها امام همراه حبیب بن مظاهر اسدی به بالینش آمد و خطاب به او که هنوز نیمه جان بود فرمود: پروردگارت تو را رحمت کند ای مسلم بـن عـوسجه و حبیب به او نزدیک شد و گـفت: ای مـسلم! چه سخت و گران است بر من به خاک افتادن تو! بهشتت بشارت و مبارک باد!

مسلم با ناتوانی پاسخ داد: خدا به خیر بشارتت دهد. حـبیب گـفت: اگر نه این بود که مـن هـم در همین لحظات به تو می پیوندم دوست داشتم وصایای تو را بشنوم و آن گونه که پیوند خویشی و ایمانی ما می طلبد به آن ها عمل کنم. مسلم تمام توان خویش را در انگشت خویش جمع کرد و به امام اشـاره کرد و گـفت: خدا رحمتت کند تو را به یاری این مرد سفارش می کنم پایدار بمان تا در رکابش جان دهی. (تاریخ الطبری، ج 5: 436)

غیرت دینی و حمیت و پافشاری یاران امام آن گونه بود که کعب بن جابر ـ قاتل بُریر بن خُضیر هـمدانی که از یاران برجسته امـام بود ـ در وصف شهدای کربلا می گوید:

 

لم تَرَ عینی مثلهم فی زمانهم

و لاقبلهم فی النّاس اِذ اَنَا یافَع

 

اَشَدَّ قـِراعاً بالسّیوف لدی الوغا

اَلا کلَ مَنْ یحمی الذّمار مقارعُ

 

و قد صبروا الطَمن و الَضّرب جـُسَراً

و قـد نـازلوا لَوْ اَنَّ ذالک نَافع (سفینه البحار، 1416 ق، ج 5: 41)

 

چشم من مانند آنان را در میان مردم ندید، نه در روزگار خودشان و نه آن گاه که من جـوان بـودم و به بلوغ نرسیده بودم، در هنگامه نبرد و رزم، شمشیرشان کوبنده ترین ضربه ها را داشت و هرگاه کسی غـیرتمندانه از آبـرو و حـیثیت خود دفاع و پاسداری کند باید چنین باشد. آنان در مقابل ضربات شمشیر و تیر و نیزه، شجاعانه اسـتواری و استقامت می ورزیدند حتی وقتی احساس می کردند که دست به گریبان شدن و رویارویی دیگر سودی نـمی بخشد.

این اعتراف نشان مـی دهد که غـیور مردان صحنه عاشورا به سبب همین غیرت بود که پروایشان از خطر و زخم و شهادت نبود و دلیرانه و سرسختانه می جنگیدند.

نمونه های بارز غیرتمندی در ادامة نهضت حسینی را در دفاع عبدالله بن عفیف در کوفه از مقام و پایگاه اباعبدالله الحـسین(ع) و رویارویی این مرد مبارز با عبیدالله بن زیاد باید دید. عبدالله عفیف دو چشم خویش را در جمل ـ چشم چپ ـ وصفین ـ چشم راست ـ از دست داده بود اما وقتی در مجلس عبیدالله زیاد اهانت وی را به امام حسین(ع) شنید تاب نیاورد و اعتراض کرد و سـرانجام بـه شهادت رسید.

کاروان غیور حسینی نیز در کوفه و شام با حمیت و غیرت تمام مقابل عبیدالله بن زیاد و یزیدبن معاویه ایستادند و با روشنگری و رسواگری، دشمن مغرور را خوار و شکسته کردند.

مواسات و همدلی و وحدت

یارانـ عـاشورا، چنان از خویش رسته بودند که «من» و «تن» نمی دیدند و مگر همة تفرقه ها و فاصله ها و درگیری ها از این جا آغاز نمی شود که «من» محور دیدن ها و طلبیدن ها شود؟

در کربلا، پاکان و وارستگان و رها شدگان از تعلقات گرداگرد اباعبدالله حلقه زده اند هـمین است که نفاق و افتراق در این میانه نیست؛ وحدت در هدف، وحدت در گفتار، وحدت در رفتار و از همه مهم تر وحدت در رهبری، یاران را یگانه ساخته است.

اگر جبهۀ مقابل مرور شود، تقابل، چندگانگی، پریشانی و نفاق جای وفـاق را گـرفته اسـت؛ شمر در پی حذف عمرسعد و عمرسعد در پی نـاکام سازی شـمر اسـت؛ شبث بن ربعی با عمر سعد هماهنگ نیست و فرماندهان و حتی خیل حاضران بارها با هم جدل و منازعه دارند.

وقتی شمر امـان نامه مـی آورد تـا شاید بتواند چهار یاور بزرگ حسین(ع) را از میدان بیرون آورد، هـر چـهار برادر، متحد و همدل، او را خوار و شکسته و تهی دست باز می گردانند و عاشقانه و عالمانه با امام خویش بر سر پیمان پای می فشرند.

مسلم بـن عـوسجه اسـدی، یار پاکباز و زاهد و قرآن شناس امام، وقتی با دعوت امام مواجه مـی شود که همگان را به رفتن می خواند و تاریکی شب را پرده شرمساری و فرصت رهایی از خطر و خوف می شناساند، بشکوه و استوار برمی خیزد و می گوید: اَنـحنُ نـتخلّی عـنک وَلم نعذَرُ الی الله فی اداء حقک؟ اما والله لاافارقک حتّی اکسّر فی صدورهم رمحی و اضـربهم بـسیفی ما ثبت قائمه بیدی و الله لولم یکن معی سلحی لقذفتهم بالحجاره دونک حتّی اموتُ معک (تاریخ کامل، 1385 ق، ج 4: 58)

آیا دست از هـمدلی و هـمراهی تـو برداریم در حالی که عذر و بهانه ای در پیشگاه الهی نداریم. سوگند به خدا از تو جـدا نـمی شویم و بـا دشمنان می جنگیم تا نیزه در سینۀ دشمن بشکند، تا شمشیر در دستم هست می ستیزم و اگر سـلاحی نـباشد بـا سنگ نبرد خواهم کرد تا به شهادت برسم.

مطالعة نهضت حسینی از آغاز تا فرجام نـشان مـی دهد در هیچ رویدادی و در هیچ منزلی، نشان از دوگانگی و چندگانگی و اختلاف یافت نمی شود. همه چشم در چشم امـام خـویش دارنـد و در تصمیم گیری و فعالیت ها محور و ملاک و فصل الخطاب امام است.

هم صدایی و یک صدایی چنان در یاران امام هست که گـاه رجـزها شبیه هم می شود. اصحاب عاشورا چنان همدل و یگانه اند که همة گفته هایشان را گویی از یک زبان مـی شنویم و هـمة رفـتارها گویی از یک تن سرزده است؛ شگفت آن است که یک سخن یا رفتار، گاه به چندتن نسبت داده می شود و بـه همین سـبب همین یگانگی راه و اندیشه و گفتار و رفتار، انتسابش به هر یک پذیرفتنی یا تکرار آن توجیه یافـتنی اسـت (آینـه داران آفتاب، 1392، ج 2: 20)

نوع سخنان در هنگام اعلام وفاداری، در میدان رزم و هنگام شهادت چنان یگانه است که گویی پیشـ تر تـمرین و تـکرار کرده اند و هم پیمان شده اند که همچون هم سخن بگویند و عمل کنند.

این ویژگی، تنها در رفـتار یاران پاکبـاز نیست؛ کاروان اسیران، زنان و کودکان نیز همدل و یگانه اند؛ خطبه های حضرت زینب(س)، ام کلثوم(س)، سخنان حضرت سکینه با آنـ چه امـام سیدالساجدین بیان می کنند گویی از یک حنجره تراویده است. موضعگیری ها همه همسان و همگون و بـافت و سـاخت گفت وگو با عبیدالله و یزید و مردم کوفه و شام و مـنازل راه اسـارت هـمسان است.

در میدان نبرد، یاران از هم پیشی مـی گیرند، جـان خود را سپر همدیگر می سازند و همدیگر را به مقاومت و صبوری و پاکبازی می خوانند وصیت مسلم بـن عـوسجه اسدی به حبیب بن مـظاهر اسـدی از همین نـمونه هاست کهـ بـه وی گفت: ای حبیب وصیت می کنم که تا پای جـان یاور و حـامی او باشی و حبیب پاسخ داد: به خدای کعبه سوگند که او را با همة هستی خود یاری خـواهم کرد (مـقتل الحسین خوارزمی، بی تا، ج 4: 15)

یاران همدل حسین(ع)، اینک نـیز در کنار هم خفته اند؛ شـاید راز و رمـز قرار دادن همه در کنار هم و دفـن یاران بـی هیچ فاصله به اشارت امام سجاد(ع)، همین باشد.

عاشورا، آیینة وحدت، یکدلی و یگانگی است و یاران حـسین مـصداق و جلوه گاه این یکتایی و همدلی.

روشنگری و بـصیرت افزایی

امـر بـه معروف و نهی از مـنکر، یکی از ارکان دعـوت و وصیت امام عاشوراست؛ زشـتی ها و پلشـتی ها را باید محکوم و تقبیح کرد و درستی ها و راستی ها را ستود و نمود.

یاران روشن بین امام، همچون خود امام، چهرة بـیداد و سـتم را رسوا می کردند و معروف ها را تکریم و تحسین مـی کردند؛ شـیوة امام و یاران در روشـنگری و بـصیرت افزایی چـندگونه بود:

نخست معرفی خـود و پشتوانه های علمی، معنوی و فرهنگی خویش با امام، روایاتی را که پیامبر دربارة وی فرموده بود باز می گفت: این که او فـرزند پیامبر، مادرش فاطمه، پدرش علی، عموهایش جـعفر و حـمزه شـهید و جـده اش خـدیجه کبری است بـخشی از اینـ روشنگری بود تا مخاطب ها بدانند رویاروی چه کسی هستند و دوستان بدانند با چه کسی همراه و همسفر شـده اند.

در مـنزل شـراف، وقتی با سیاه حُرَبن یزید ریایی مواجه شد فـرمود: امـّا بـعد ایهـا النـاس فـانَکم اِن تتقوا اللهِ وَ تَعْرفوا الحقّ لِاَهْله یکن ارضی لله و نَحْنُ اهلَ بیت محمد (صلی الله علیه و آله) اَوْلی بولایه هذا الامر مِنْ هؤلاء المدّعین ما لَیسَ لَهُم و السّائرین بالجور و العُدوان و اِنْ اَبیتُم اِلّا الکراهـه لَنا و الجهل بحقّنا و کانَ رأیکم الآن غیر ما آتتنی بِهِ کتُبُکم اَنْصَرِفْ عنکم (سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، 1374: 120)

مردم از خدا بترسید و بپذیرید که حق در دست اهل حق باشد موجب خشنودی خـداوند خـواهد شد و ما اهل بیت پیامبر به ولایت و رهبری مردم شایسته تر و سزاوارتر از این ها (بنی امیه) هستیم که به ناحق مدعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشمنی با خدا را در پیش گرفته اند و اگر در این راهی که در پیش گـرفته اید پافـشاری کنید و از ما روی بگردانید و حق ما را نشناسید و فعلاً خواسته شما غیر از آن باشد که در دعوت نامه های شما منعکس شده است من از همین جا مراجعت می کنم.

یاران امام نـیز در عـاشورا خود را بر «دین علی» معرفی مـی کنند و در مـقابل، یاران عمرسعد را بر «دین عثمان» می دانند. یعنی دو جریان را روشنگرانه مقابل هم می دانستند و از ولایت اهل بیت دفاع و حمایت می کردند.

نکته دوم معرفی دشمن بود و نیرنگ ها، سیاهی ها و ناروایی های وی. امـام عـاشورا در طول نهضت خود از مـدینه بـه مکه و از مکه به عراق در برخورد با دو گروه ـ پیران و جوانان ـ دو شیوة تبلیغی داشت؛ در برخورد با پیران که رسول خدا را درک یا روایات او را در خاطر داشتند، جایگاه خود را با اتکا به همان روایات بیان می کرد و گاه نیز روایاتی را که دربارة بـنی امیه و نـاشایستگی آن ها از زبان پیامبر بود بازگو می کرد اما در برخورد با جوانان به جای تکیه بر روایات، انحرافات، قتل ها و زشتی های دشمن را باز می گفت و بدین شیوه روشنگری می کرد.

یاران امام نیز در رجزهای خود و یا در گفت وگو بـا سـپاه دشمن بـر همین شیوه پای می فشردند؛ آنان جنایات بنی امیه را باز می گفتند و یا شأن و موقعیت امام را تبیین و تحلیل می کردند.

عبدالرحمن غفاری و بـرادرش عبدالله در رجزخوانی میدان عاشورا، هر دو این گونه رجز خواندند.

 

قد علمت حـقّاً بـنو غـفار

و خِنْدفٍ بعد بنی نَزار

 

لنصربنَ معشر الفُجّار

بکلّ غضبٍ صارم بتّار

 

یا قومَ ذُودواعَنْ بنی الاحرار

بالَمْشرِفِی و القنا الخـطّار (اعـیان الشیعه، ج 1، 1403 ق: 611)

 

بنوغفار و خندف و بنی نزار به درستی می دانند که ما با قدرت تمام فجّار (بدکاران سـتمگر) را بـا شـمشیرهایمان درهم می کوبیم و از آزادزادگان (فرزندان پیامبر و اهل بیت) با شمشیر و نیزه محافظت و پاسداری می کنیم.

نکتة سـوم که در روشنگری های یاران امام حسین(ع) می یابیم تخطئة اندیشه های انحرافی چون جبرگرایی، مرجئه گرایی و دفاع و مشروعیت بخشی بـه حکومت باطل و اشرافی اسـت که این ویژگـی هم در رجزهای یاران و هم در خطبه ها و مجادله ها و مناظره های امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) و دیگر همراهان کاروان اسیران مشهود است. در هنگام ورود کاروان اسیران و آوردن سر مطهر اباعبدالله به کاخ یزید، یزید آیه 26 سورة آل عمران را قرائت می کند و پیروزی خود و برتری یافتنش در کربلا را ارادة الهـی می خواند! وقتی می خواند: قُل اللّهَم مالک الملک تؤتی الملک مَنْ تشاء و تنزع الملک مَنْ تشاء و تُعِزُّ مَنْ تشاء و تُذِلَّ مَنْ تشاء بیدک الخیر اِنّک علی کلَ شیءٍ قدیر، امام سجاد(ع) برای شـکست این تـفکر که آن هم با استناد به قرآن می کوشد جمعیت و حاضران را مجاب کند امام آیات 22-23 سوره حدید را می خواند که ما اصابَ مِنْ مصیبهٍ فی الارض و لافی انفسکم اِلّا فی کتابٍ مَنْ قبلِ اَنْ نبراَها اِنّ ذالک علی اللهِ یسـیر لکی لاتأسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بِما اتاکم و اللهُ لایحِبُّ کلَّ مُختالٍ فخور، هیچ رویداد سختی در زمین و در زندگی شما رخ نمی دهد مگر آن که در کتابی پیش از آن ثبت گردیده است. این کار بر خدا آسان است و بـرای آن اسـت که تا بر آن چه از دستتان رفته است اندوهگین نشوید و دست آورده ها مغرورتان نسازد. خداوند خود بزرگ بنیان مغرور را دوست ندارد.

نکتۀ چهارمی که در رجز و گفتار یاران حسین(ع) دیده می شود، تبیین انگیزه ها و عناصر مؤثر درآمـدن دشـمن بـه کربلا و داشتن روحیه قساوت و بـی رحمی و نـصیحت ناپذیری اسـت، هر چند امام خود انگیزه و سبب سنگدلی و موعظه ناپذیری آنان را این گونه بیان نمود: قد اِنخزلت عطیاتکم مَنَ الحرام و مُلِئت بطونَکم من الحـرام فـطبع الله عـلی قلوبکم (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، 1381: 473) این که بـه سـخنان من گوش نمی دهید از آن است که بخشش هایتان در حرام منحصر شده و شکم هایتان از حرام پرگشته است و خدا بر دل های شما مهر زده اسـت.

یاران امـام بـارها در رجزهای خویش به پستی و دنائت و قساوت دشمن اشاره می کردند و ویژگـی ها و انگیزه های آنان را برمی شمردند. جُناده بن کعب بن حارث الانصاری در رجز خویش می گوید:

 

اَنَا جُنادً و انا ابن الحارث

لَستُ بـخّوارٍ و لابـناکث

 

عـن بیعتی حتّی پرثنی و ارثی

الیوم شلوی فی الصعید ماکث (الاقبال بـالاعمال الحـسنه، 1392 ق: ج 3، 79)

 

من جناده فرزند حارثم که هرگز سستی و پیمان شکنی نمی شناسم و بر پیمان خویش تا ریختن خونم بـر ریگـزار پای خـواهم فشرد که این رجز اشاره به پیمان شکنی کوفیان (سپاه دشمن) و خوار بودن (سـستی و گـیجی اعـتقادی) دارد. اسلم بن عمرو نیز در رجز خود این گونه روشنگرانه، پنهان وجود عمرسعد و جنایتکاران کربلا را مـی کاود و مـی گوید:

 

البـحرُ مِنْ طعنی و ضربی یصطلی

و الجوُّ مِنْ سهمی و نبلی یمتلی

 

اذا حُسامی فی یمینی ینجلی

ینـشقُّ قـلب الحاسد المبجّل (المبخّل) (آینه در کربلاست، 1388: 335)

 

دریا از ضربات شمشیر من شعله ور می شود و فضا از بارش تـیرهایم لبـریز و سـرشار می گردد. آن گاه که شمشیر در دست راستم درخشش آغاز کند، قلب حسود بُخل ور یا خودپسند و خودخواه را خـواهد شـکافت.

حسادت، بخل ورزی، خودبزرگ بینی کاذب، تصویری از انگیزه ها و شخصیت عمرسعد و یارانش است که در این رجز طرح و تـخطئه شـده اسـت.

با مرور سخنان یاران، ویژگی های شخصیتی و فضایل وجودی آنان را می توان یافت، همان گونه که سلوک و سیرت آنان نـیز بـیانگر فضایل و خصائل آنان است.

نتیجه گیری

شناخت عاشورای حسینی و ابعاد آن بدون شـناخت یاران و صـحابه مـخلص و پاکباز و صدیق وی ممکن نیست. برای رسیدن به چنین شناختی و درک فضایل و ویژگی های یاران باید رجزها و سخنان آنـان را تـبیین و تـحلیل کرد. سخنان یاران اباعبدالله الحسین (ع)، هم شیوه های روشنگری و هم روش ها و اسلوب مطلوبِ معروف و مـنکرشناسی را روشـن خواهد کرد. جز این سلوک و رفتار یاران عاشورا، فضایل و ابعاد شخصیت آنان را می نمایاند و شکوه و عظمت کربلا را بیشتر آفتابی و مـشخص مـی سازد.

پیشنهاد می شود پژوهشگران عرصه عاشورا، درباب ابعاد دیگر وجودی یاران مانند انـگیزه ها، روشـ های امام در جذب و پرورش و تعالی یاران، رابطه یاران با امام، رابـطة آنـان بـا دشمن، تبارشناسی یاران و دیگر موضوعات در این زمینه بـه پژوهـش و مطالعه بپردازند.

منابع

ـ قرآن کریم، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی.

ـ ابن اثیر(1385ق) تاریخ الکامل، بیروت، دارصادر.

ـ ابـن بـابویه، ابوجعفر محمدبن علی بن الحـسین(1361) مـعانی الاخبار، تصحیح عـلی اکبر غـفاری، مـنشورات جماعه المدرسین، قم، حوزه العلمیه.

ـ اخطب خـوارزم، ابـوالمؤید الموفق بن احمد المکی (1423ق) مقتل الحسین، تحقیق شیخ محمد سماوی، مکتبه المفید، قم، انـورالهدی.

ـ الطـریحی، فخرالدین(بی تا) مجمع البحرین، تحقیق و نـشر قسم الدراسات الاسلامیه،تهران، مـؤسسة البـعثه.

ـ امین، سید محسن(1401) اعیان الشیعه، تـحقیق حـسن امین،بیروت، دارالتعارف.

ـ حلی، علامه ابن نما (1380ش) در سوگ امیر آزادی، ترجمه مثیرالاحزان، ترجمه علی کرمـی، نـشر حاذق.

ـ دشتی، محمد(1387) نهج البلاغه، تـهران، آدینـه سـبز، چاپ سوم.

ـ ری شـهری ، مـحمد (1416ق)میزان الحکمه، قم، دارالحدیث.

ـ سـنگری، مـحمدرضا (1387) آینه داران آفتاب، تهران، نشر بین الملل.

ـ سیدبن طاووس (1392) الاقبال بالاعمال الحسنه، تحقیق جواد قیومی اصـفهانی، قـم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چـاپ دوم.

ـ سیدبن طـاووس(1389) لهـوف، تـرجمه سیداحمد فهری، تهران، شـرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ چهارم.

ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع) (1381) ترجمه علی مؤیدی، قم، نـشر مـشرقین، چاپ چهارم.

ـ قمی، شیخ عباس(1416ق) سـفینه البحار و مـدینه الحکم و الآثـار، قـم، دارالاسـوه، چاپ دوم.

ـ قمی، شـیخ عـباس، مفاتیح الجنان.

ـ گرمارودی تبریزی، مولا محمد رفیع(1380) اشک های خونین در سوگ امام حسین (ترجمه ذریعه النجّاه)، ترجمه و بازنویسی مـحمدحسین رحـیمیان، تـهران، نشر حاذق.

ـ مجلسی، محمدباقر(1403ق) بحارالانوار الجامعه لدرر اخـبار الائمـه الاطـهار عـلیهم السلام، بـیروت، داراحـیاء التراث العربی، چاپ دوم.

ـ نجمی، محمدصادق (1374) سخنان حسین بن علی از مدینه تا شهادت ، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم.

ـ نجمی، محمدصادق (1386) سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربـلا، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ج 17.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان