گروه فرهنگ و هنر مشرق - احسان عابدی، منتقد و فعال حوزه کتاب در یادداشتی به بررسی رمان «احضاریه» پرداخته که متن کامل آن چنین است:
قدم گذاردن در مسیر نگارش داستان دینی تصمیم سادهای نیست. چه هدف روایت تاریخ باشد و چه پرداختن به مفاهیم و محتوای اعتقادی و مذهبی. داستاننویسانی هم که سرشان درد نمیکند، خود را از ورود به این معرکه کنار میکشند تا از گزند انتقادات احتمالی دور بمانند. بر همین اساس است که انتشار آثار داستانی که با سوژه دین و مذهب معرفی میشوند، با حساسیت بیشتری رصد میشوند و اگرچه مخاطب خاصی دارند، اما همان مخاطب خاص با نگاهی تیزبینانه به اثر مینگرد.
هرچه سوژه این آثار به حضرات معصومین(ع) نزدیکتر باشد، حساسیت جامعه مخاطب هم بیشتر میشود. تجربه بسیاری از آثار داستانی و سینمایی در این زمینه نشان داده که همواره نگاههای منتقدانه به سمت آنها جلب میشود. از آنجا که فیلم و داستان آمیخته به تخیل و تصویرسازی است، پردازش داستان درباره معصومین و در عین حال پایبند ماندن به اصل سند و روایت و رعایت چارچوب مستنداتی که درباره اهل بیت(ع) موجود است، کاری بس دشوار و طاقت فرسا است.
داستان «احضاریه» یکی از همان دست داستانهای دینی است که روی لبه تیغ راه رفته و البته پیوست رسانهای نسبتاً خوبی هم داشته است. این داستان مانند بسیاری از آثار داستانی مذهبی دیگر زیر ذرهبین رفته و البته لازم است مورد بررسی و نقد قرار گیرد.
«علی موذنی» نویسنده نام آشنایی در ادبیات داستانی ماست. داستانهای او همواره با اقبال مخاطبان روبرو بوده و نثر و نوع روایتش مخاطب خاص خود را دارد. این اولین بار نیست که موذنی داستان مذهبی مینویسد. تجربه داستانهایی مانند «دوازدهم» و نمایشنامه «مفرد مذکر غایب» و یا آثاری که درباره دفاع مقدس نوشته، پیش روی ماست. اما احضاریه کار متفاوتی از قلم اوست.
خلاصه داستان
ناشر در خلاصه داستان نوشته: «احضاریه روایتی از زندگی یک روزنامه نگار نویسنده است که برای سفر به کربلا نه دعوت که احضار میشود. موذنی در این اثر از رخدادهایی مانند زیارت و آئین راهپیمایی عظیم اربعین برای نقل داستانی از حیات حضرت زینب سلام الله علیها بهره برده است.»
کشمکشی که تکراری میشود
احضاریه شروع خوبی دارد و خواننده را جذب خود میکند. روایت به قصه نشسته و کشش لازم را برای ادامه دادن ایجاد میکند. اما هرچه جلوتر میرود کشش خود را از دست میدهد و کشمکش مسعود با خودش بین رفتن یا نرفتن به سفر کربلا تکراری میشود. اگرچه نقطه قوتش این است که تصور اولیه مخاطب یعنی همراهی خواهرش در سفر را بر هم میزند، اما ادامه دادن این کشمکش حتی تا پایان داستان، اندکی خارج از حوصله است. اگر تفاوت بین مسعود و خواهرش عارفه را یقین عارفه و تردید مسعود بدانیم، میبینیم که کشمکش بین این یقین و تردید، قوت لازم را ندارد. چرا که تردید مسعود نه به اصل ماجرا یعنی امام حسین(ع) و کربلا و حتی زیارت کربلاست، بلکه در حد تنبلی و دوری از سختی راه و... تقلیل داده شده و اگر مسعود در مسائل بنیانی و مهمتر شک و تردید داشت، ساختار داستان قویتر و کشش آن بیشتر میشد.
مسعود تا نیمههای داستان هنوز مردد است که برود یا نرود. دم مرز میخواهد برگردد، از نجف میخواهد برگردد و بیمیلی او به ماندن در عراق فقط حوصله خواننده را سر میبرد. اینکه چطور میشود که برمیگردد و اصلاً برمیگردد یا در عالم خیال برمیگردد هم چنان با سیالیت ذهن نوشته شده که خواننده را به نتیجه نرساند.
تعدد الگوهای روایت
داستان چند الگوی روایت دارد. یک روایت، ساده و معمولی از زندگی مسعود است. روایت دیگر وزینتر و نزدیک به ادبیات تاریخی است که تاریخ زندگی اهل بیت(ع) را بازگو میکند. روایت دیگری هم هست که شبیه به جریان سیال ذهن است و در فضایی خیالپردازانه موهومات و رویاهای راوی را بیان میکند. یک روایت هم در بخشهای پایانی کتاب است که ژورنالیستی است و از داستان فاصله میگیرد.
اینکه تعدد الگوی روایت به زیبایی و جاذبه داستان کمک کرده یا آن را تضعیف کرده، جای تامل دارد و مجال وسیعتری میطلبد، اما عجالتاً اینکه با ادبیات و لحن و حتی زبان یکدستی در داستان مواجه نیستیم و حداقل موذنی لولاهای خوبی برای چفت کردن این چند مدل به کار نبرده است.
از یک سو روایتی که از زندگی مسعود میشنویم، بیش از حد ساده است و گاه سطح داستان را به یک عامهپسند مذهبی تقلیل میدهد. مثلاً در بخش سوم، خراب شدن اتوبوس و کنار گذاشتن صدقه توسط عارفه ماجرای خوبی است که میتواند بار تعلیقی داستان را تقویت کند، اما در پردازش ضعیف است و سطحی نوشته شده است.
در بخش چهارم هم روایت داستانی کاملاً مخدوش شده و اگرچه میدانیم ستوننویسیهای مسعود در نشریه را میخوانیم، اما واقعاً با یک متن ژورنالیستی مواجه میشویم که مشخص نیست نسبتش با اصول داستاننویسی چیست؟ تنها کاری که نویسنده کرده این است که گاهگداری لابه لای تاریخ نویسی خود، جملاتی مثل: «خوانندگان محترم، اجازه بفرمایید پیش از آنکه پاسخ عمار را بنویسم...»(177) یا «اما ای خواننده گرامی، میدانی اولین نفری که...»(181) میگنجاند که کار را از ژورنالیستی بودن گذرانده و گویی با متن پیاده شده یک سخنرانی طرف هستیم.
چسباندن تاریخ وسط داستان
گذشته از نقدهایی که به روایت در داستان احضاریه وارد است، عدول از داستان نیز از ایرادات جدی به این اثر است و اگر بپذیریم که نحوه روایت تا حدودی به سلیقه نویسنده مرتبط است، شکستن قواعد اصلی داستاننویسی را نمیتوان پذیرفت.
مباحث زیادی بر سر داستان تاریخی یا تاریخنویسی داستانی مطرح است که آیا اصلاً چنین چیزی امکان دارد که تاریخ که به معنای سند و نقل دقیق حوادث است را به داستان و تخیل آمیخت یا نه؛ اما در مورد داستان احضاریه کار به اینجا نمیکشد. بلکه موضوع این است که در حدود نیمی از متن کتاب صرفاً نقل مقاطع مختلف تاریخی از زندگی و زمانه ائمه(ع) را میخوانیم که رویکرد داستانی هم ندارد. گویی صفحاتی از یک کتاب تاریخ را بریده و وسط یک کتاب داستان چسباندهاند. بدیهی است کسی که خواهان مطالعه تاریخ صدر اسلام باشد، انتخابش کتابهای مرحوم سید جعفر شهیدی است، نه داستان احضاریه!
شاید موذنی میدانسته چنین نقدی بر داستانش وارد خواهند کرد. لذا در صفحه 186از زبان مسعود در جواب سردبیر نشریه که به تاریخنویسی او اعتراض میکند، میگوید: «چرا باید نشریه خودمان را به موج هیجان بسپاریم؟ اینجا روزنامه است، درست، ولی آیا باید مطالب فقط به روز باشد؟ اتفاقاً تحلیل مطالب است که ارزش دارد، نه صرفاً چاپ مطالبی که صرفاً پاسخگوی حال و هوای روز باشد!»
نکته اینکه حتی روش نقل تاریخ در این داستان نکته معرفتافزا و یا جدیدی برای مخاطب ندارد و بیشتر اتفاقاتی که در کتاب آمده را قبلاً در کتابهای تاریخی خوانده یا شنیدهایم. بهتر بود همین نقل تاریخ، هدفمند و با رویکرد عبرتآموزی انجام میشد تا خواننده را به تفکر و تدبر در آن وا میداشت.
شهود و مکاشفه
نکته دیگری که در داستان احضاریه قابل تامل است، اصرار نویسنده بر ایجاد فضای شهود و مکاشفه است. از ابتدا عارفه مکاشفهای میبیند و گره افکنی در داستان را همان مکاشفه انجام میدهد. بعد از آن هم یا خواب و رویای صادقه میبینیم و یا حاج ناصری پیدا میشود که علم غیب دارد و یا شخصیت اصلی داستان رویاهای متوهمانه میبیند و... . حتی شخصیتهای تاریخی مثل حضرت زینب(س) خواب میبینند و بخش قابل تاملی از متن داستان، در فضای شهود و مکاشفه است.
رویای صادقه هست و انکاری در آن نیست، اما نگارش داستان بر بستر خواب و رویا قدم گذاشتن روی ابر است و جای پای مستحکمی برای داستاننویس نمیتواند باشد.
احضاریه داستان چیست؟!
ظاهراً قرار است احضاریه روایتی از زندگی حضرت زینب(س) باشد، اما درواقع مخلوطی شده از زیارت امام رضا(ع)، زیارت کربلا، پیادهروی اربعین، تاریخ اسلام، زندگی حضرت زینب(س) و... که هیچکدام آن طور که باید در داستان جا نیفتاده است.
عمده تمرکز داستان روی زندگی حضرت زینب(س) است. حضرت زینب(س) از شخصیتهای اصیل دینی و تاریخی ماست که اطلاعات زیادی از زندگانی ایشان در منابع تاریخی در دست نیست. عمده اطلاعات و اسناد موجود از ایشان مربوط به واقعه عاشورا و از زمان اسارت حضرت به بعد است که سالهای پایانی عمر شریفشان را در بر میگیرد. لذا نگارش داستان درباره شخصیتی که اطلاعات چندانی از او در دست نیست، کاری مشکل و نیازمند ایدههای ناب و موثر است.
موذنی در داستان احضاریه به حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین و اتفاقات زمانه آنها تمسک جسته که البته حضرت زینب(س) نیز در زمان وقوع آنها بوده است. درواقع چیزی که به عنوان داستان زندگی حضرت زینب(س) میخوانیم، شرح وقایعی تاریخی است که با تخیل نویسنده آنها را از زبان حضرت زینب(س) میشنویم. بخشهایی مثل کلاس درس حضرت و حضور امیرالمومنین در منزل عبدالله ساخته ذهن نویسنده است که ساخته و پرداخته شده است. نقدهایی نیز بر ادبیات و کلمات استفاده شده در گفتگوهای شخصیتهای مقدس داستان وارد است که گاه شأن حضرات معصومین را رعایت نکرده است. مثلاً «زینب از خوشی جیغ بکشد...»(112) و یا اینکه حضرت زینب(س) خطاب به همسرش و امیرالمومنین بگوید: «یک جور غذا به خوردتان بدهم...»(114) و نمونههای دیگری از این دست، دور از شأن ذوات مقدسه است که بهتر است در ویرایشهای بعدی اصلاح شود.
پردازشی خوب از شخصیت حضرت زینب(س)
از نقاط قوت داستان احضاریه، شخصیت پردازی خوب و باورپذیر از حضرت زینب(س) است. از کودکی تا بزرگسالی سیر منطقی رشد یک شخصیت بزرگ و عمیق طی میشود. تکامل فرزانگی و فرهیختگی حضرت را در طول داستان میبینیم و وقتی به مواجهه ایشان با یزید بن معاویه میرسیم و خطابه تاریخیاش در کاخ سبز را میخوانیم، برایمان باورپذیر است که این زن با چه پشتوانهای خطبه میخواند و علیه ظلم میشورد.
از بخشهای خواندنی داستان، گفتگوی حضرت زینب(س) با دو پسرش در روز عاشوراست که واقعاً زیبا و تاثربرانگیز و حماسی است. ماجرای تحویل پیراهن امانتی حضرت زهرا(س) به اباعبدالله هم از نقاط قوت داستان در صحنه پردازی و خلق گفتگو است که با هنرمندی پرداخته شده است.
چند پرسش از احضاریه
با نگاهی فراتر از ساختار و قواعد داستان نویسی، چند پرسش اساسی نسبت به این کتاب مطرح است. اینکه داستان چقدر به مخاطب تفکر زینبی میدهد؟ به جز مسائل تاریخی، چه ایده زینبی در داستان پرورش داده شده است؟ به عبارتی بعد از بستن کتاب چه تفکری همراه خواننده میشود؟ آیا صرفاً از یک گذشته و شخصیت مقدس سخن رفته یا برای مخاطب امروزی هم پیامی دارد؟
به نظر میرسد احضاریه در پاسخ دادن به این پرسشها نمیتواند نمره خوبی بگیرد. اما در مجموع و با تمام نقدهای وارده، داستان احضاریه قابل پیشنهاد به علاقهمندان به ادبیات دینی است و به قفسه داستانهای مذهبی یک کتاب دیگر افزوده است. اگر موذنی صرفاً قصه مسعود و عارفه را مینوشت و از نقالی تاریخ خودداری میکرد، قطعاً داستانی ماندگارتر و موثرتر خلق میشد و بازخوردهای بهتری دریافت میکرد.